انقلاب اسلامی :: واقعه‌ 17 شهریور

واقعه‌ 17 شهریور

28 مهر 1403

منزل ما در خیابان حریرچیان آن زمان و نزدیک میدان ژاله بود و تا میدان حدود 150 متر فاصله داشت. در صحنه حاضر بودم و از ابتدا تا آخرین ساعات روز 17 شهریور سال 1357 معروف به «جمعه‌ سیاه» ناظر حوادث آن روز بودم. روز جمعه بود مردم در میدان شهدا تجمع کردند. در صف جلو خوارهان و پشت‌سر آنها برادران و جوانان پرشور آن زمان به صف ایستاده بودند. حدود ساعت 10 صبح خودروهای نظامی در نزدیکی میدان ظاهر و نظامیان از آن پیاده شدند و به طرف جمعیتِ مستقر در میدان جلو آمدند. ابتدا افسری به صورت پیاده به جلوی صفوف فشرده‌ مردم آمد و گفت ای مردم امروز وضع بحرانی است و در خطر هستید، تقاضا دارم سریعاً متفرق شوید و اگر متفرق نشوید برخورد مسلحانه خواهد شد و چنانچه محل را ترک نکنید عده‌ای کشته یا دستگیر می‌شوند، زیرا دستور برخورد جدی صادر شده است. اما مردم شعار دادند که ما نمی‌رویم و به اعتراضات خود ادامه دادند و همچنان بر جای خود ایستادند. کمی بعد یک سرهنگ ارتشی جلو آمد و برخلاف گفته‌ نظامی قبلی گفت همین‌جا و در جای خود بنشینید و تکان نخورید، چون هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خطری شما را تهدید نمی‌کند. بدین‌ترتیب مردم را به سکوت و ایستادن در میدان تشویق نمود! اما به زودی شلیک گلوله به سمت جمعیت آغاز شد و مردم بی‌دفاع هنگامی که جان خود را در خطر دیدند به ناگاه از جای خود برخاسته و شروع به دویدن و فرار کردند و چون همه‌جا جمعیت و راه فرار مسدود بود تعدادی روی هم افتادند و عده‌ای خود را پرت می‌کردند و نقشِ زمین می‌شدند؛ چون خانم‌ها در صفوف جلو بودند چند نفر از آنها بر زمین افتادند و بقیه‌ زن‌ها از ترس شروع به فرار کردند تا خود را به کوچه یا پناهگاهی برسانند. کانال‌های آب حاشیه‌ی میدان و خیابان، عمیق و پناهگاه خوبی بود. تعدادی خود را به داخل کانال و جوی آب انداختند. دیگران هم یا خود را داخل کانال و روی آنان پرتاب می‌کردند یا تیر می‌خوردند و بر زمین می‌افتادند و اکثراً هم از ترس و دستپاچگی نقش بر زمین می‌شدند و به این ترتیب تعدادی از افراد روی هم افتادند؛‌سالم و مجروح و شهید در کنار هم دیده می‌شدند. جیغ و فریاد‌ زن‌ها و ناله و استمداد آنها فضا را پر کرده بود. داخل کانال‌ها مملو از زن و مرد شده و چون خانم‌ها چادر مشکی داشتند، ‌جوی آب‌ها از چادر سیاه خانم‌ها پر شده بود. مشاهده‌ منظره‌ کفش‌های بر جای مانده، چادرها و روسری‌ خانم‌ها، زنان غش کرده و شهید شده و سالم بر روی هم افتاده و صدای ناله و ضجه از گوشه و کنار میدان،‌صحنه‌ دلخراشی را به وجود آورده بود و هر انسان بااحساسی را منقلب و دگرگون می‌کرد. از طرفی در آن شرایط اقدامی مقدور نبود. در میدان حکومت نظامی برقرار شده و هرگونه کمک‌رسانی واقدام برای تخلیه‌ شهدا و نجات مجروحان بدون اذن نظامیانِ مسلحِ مستقر در میدان با خطر تیراندازی و کشتار مواجه می‌شد. خانم اعظم طالقانی که در صف جلو ایستاده بود و در بین تظاهرکنندگان حاضر بود، با اصرار من و هشدارهایی که با او دادم قبل از شلیک گلوله از صف خارج و به کوچه‌ای منتهی به خیابان آمد و او هم در کنار من با دیدن این صحنه‌ دلخراش بی‌تابی می‌کرد. همین که شلیک گلوله قطع شد توسط یک دستگاه خودرو وانت که در داخل کوچه‌ سقاباشی متوقف بود با اتفاق خانم اعظم طالقانی به جمع‌آوری مجروحین پرداختیم و ابتدا خانم‌ها را جمع‌آوری کرده و به مطب آقای دکتر واعظی در نبش کوچه‌ روحی رسانیدیم و به کمک دیگر مردم متعهد و فداکار به جمع‌آوری و تخلیه‌ زخمی‌ها ادامه دادیم. منزل و مطب دکتر واعظی اولین و نزدیک‌ترین مرکز مداوای آسیب‌دیدگان شد و نقش ارزنده‌ این پزشک متعهد و شجاع و همسر فداکارش بی‌نظیر بود. نظامی‌ها پس از متفرق شدن جمعیت با کامیون‌های خود به جمع‌آوری اجساد شهدا و مجروحین و یا به تعقیب برخی که هنوز شعار می‌دادند، پرداختند و تا مدت‌ها حتی با رفتن نظامی‌ها رعب و وحشت بر آن محله حکم‌فرما بود.

 

منبع: چه‌پور، ولی، همراه پیرپاک (خاطرات ولی چه‌پور)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390. ص 57 - 59.



 
تعداد بازدید: 11


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: