08 آبان 1403
به نام خدا
بنیاد مطالعات ایران
برنامه تاریخ شفاهی
چارلز ناس
مصاحبهشونده: چارلز ناس
مصاحبهگر: ویلیام بِر
واشنگتن دی.سی.: 13 می [23 اردیبهشت]، 31 می [10 خرداد]، 26 ژوئیه 1988 [4 مرداد 1367]، 16 اوت 1988 [25 مرداد 1367]
مترجم: ناتالی حقوردیان، پاییز 1400
قسمت هشتم
مصاحبهشونده: چارلز ناس جلسه: 2
مصاحبهگر: ویلیام بِر بتزدا، مریلند
31 می 1988 [10 خرداد 1367]
□ مصاحبه ذیل با چارلز ناس را ویلیام بِر در بتزدا، مریلند در تاریخ [10 خرداد 1367] انجام داد. این مصاحبه بخشی از پروژهای مشترک بین دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.
□ در سال 1975[1354]، ویلیام جی. باتلر[1] که با یک سازمان بینالمللی قضات – که نام دقیقش یادم نیست – .
n کمیسیون بینالمللی قضات.
□ بله. روی مشکلات حقوق بشر در ایران تمرکز داشت. آیا هر از گاهی با او ملاقات داشتید؟
n من چندین بار با (ویلیام) بیل باتلر ملاقات داشتم و راستش را بگویم، اولین کسی بود از این فعالان حقوق بشری که برایش وقت گذاشتم، چون درک بسیار جاافتادهای از حرفهایش داشت. انتظار نداشت که در یک یا دو سال، تغییرات اجتماعی گستردهای رخ دهد. آدم معقولی بود. هدف او که من کاملاً با آن موافق بودم و بعدها سفیر سالیوان هم با آن موافق بود این بود که با شاه و سایر ایرانیها دربارة روش بهتری برای پرداختن به این فرایند صحبت کند. او در نهایت شاه را متقاعد کرد تا تغییراتی در ساختار دادگاه نظامی بهوجود آورد. نمیدانم که آیا این تغییرات بهخاطر گردابی که پیش آمد هرگز به جایی رسید یا خیر.
اما در این زمان بیل (باتلر) – و فکر میکنم همکار قاضی فرانسوی او هم در سفر اول همراه او بود- آمد تا نگاهی به نظام قضایی بیندازد و تغییرات قابل اجرا به نفع مردم پیشنهاد کند. این به معنای انقلابی در دغدغههای ایران دربارة مخالفان نبود؛ اما فرایند مناسب را در اختیار مخالفان قرار میداد تا این افراد در یک نظام بسته گیر نیفتاده برای کاری که نکردهاند روانه زندان نشوند.
پیشنهادهای گوناگونی برای تغییرات حقوقی ارائه داد که یکی از آنها امکان گرفتن وکیل مدافع از بیرون دادگاه بود. تا جایی که خاطرم هست هیچکس نمیتوانست در مقام دفاع از متهم از شاهدان استفاده کند. البته از این نظر به حرف من استناد نکنید. اما قبل از اینکه یادداشتی را که نوشته بود به شاه تسلیم کند، آن را با من در میان گذاشت. با سفیر در اینباره صحبت کرد و به او گفت که قصد دارد چه کاری انجام دهد. البته هدفش گرفتن تأییدیه از من یا سفیر نبود. او فردی مستقل بود؛ اما میخواست مطمئن شود که ما هم بهعنوان افرادی که بیشترین مسئولیت امور ایران را برعهده داریم از این موضوع مطلع هستیم و از ما مشاوره بگیرد. اما حتی اگر توصیه ما این بود که «این کار را نکن» و او فکر میکرد که کار درست همین است، میرفت و این یادداشت را تسلیم میکرد. او شخصی بسیار مستقل و باهوش بود.
من این رویکرد را تحسین میکنم. کاملاً قابل اجرا است. کاری نیست که فقط به چشم مردم بیاید. خیلی ساکت و بیصدا کسی میآید و فرایند را تغییر میدهد.
□ آیا کشمکشهای حقوق بشری که در داخل ایالات متحده در سالهای 1976-1975[1355 ـ 1354] در زمان دولت فورد رواج داشت، تأثیری بر روابط دیپلماتیک ایران هم داشت؟
n در اصل، در زمان دوره نیکسون ـ فورد، این موضوع هرگز نقل مجالس نبود؛ اما به این معنی نیست که نامهها یا یادداشتهای فعالان حقوق بشری را که از نیویورک میآمد و به یک شاعر یا نویسنده خاص علاقه داشتند، را نمیگرفتم. بعد از چنین جلساتی، نامهای به تهران مینوشتم یا تلگرامی میفرستادم تا به تهران هم اطلاعات دهم و از حال و احوال این شاعر یا نویسنده خاص باخبر شوم. آیا این فرد واقعاً بر اساس این چیزهایی که اینها میگویند در زندان است؟ بنابراین گفتگویی دو طرفه در این زمینه با سفارت وجود داشت. در موقعیت مناسب یک نفر از سفارت – احتمالاً جک میکلوس نه خود سفیر- پاسخ میداد.
□ آرچی بولستر هم تا حدودی روی برخی مسائل در سفارت کار کرد.
n برخی کارها را با معاون وزیر دادگستری انجام میداد که مثلاً انجام این کار ضرری ندارد یا به فلانی گذرنامه بدهید تا به ایالات متحده بیاید. گاهی نتیجهبخش بود و گاهی هم نبود. همانطور که خودتان هم میدانید این مسئله حقوق بشر از نظر رسیدگی دولت تا زمان کارتر و روی کار آمدن پات دوریان[2] به یک معضل جدی تبدیل شد.
□ جیمز بیل در کتاب جدیدش به این مسئله اشاره کرده که تقریباً در اواسط سال 1976[1355]، شاه اجازه داد تا انتقادات شدید از ایالات متحده در مطبوعات ایران منتشر شود. فکر میکنم برخی از این انتقادات مربوط به قابل اعتماد بودن ایالات متحده بهعنوان یک متحد بود. آیا چیزی دربارة این مقالات انتقادی میدانید یا اینکه اصلاً این موضوع را بهخاطر دارید؟
n چیز خاصی یادم نیست. البته منظورم این است که این دوره را بهخاطر دارم چون سفارت سرسختانه اسناد غیرمحرمانه را ارسال و اعلام میکرد که این مقاله مثلاً در کیهان یا روزنامه دیگری چاپ شده است. واکنش من دوسویه بود. از یک طرف این بود که این مطالب از بالادست دیکته شده تا نیشی به ما بزنند. از طرف دیگر هم دربارة برخی انتقادات این بود که کاملاً درست هستند.
چهبسا همانطور که در سراسر جهان دیدیم – در امریکای مرکزی و ویتنام- ما چندان هم متحد قابل اعتمادی نبودیم. دلایل خودمان را داریم؛ اما اگر بهعنوان یک خارجی نگاه کنید، باعث انزجار و عصبانیت میشود. اخیراً، یکی از دوستانم را دیدم که قبلاً در سازمان سیا بود. دربارة همین موضوع صحبت کردیم؛ این حقیقت که برخورد ما با کشورها روز به روز، هفته به هفته است – زیاد به این موضوع توجه نمیکنیم. اگر بحرانی پیش بیاید، شدیداً درگیر میشویم ولی بعد کنار میکشیم. در حالی که اغلب کشورهای جهان – البته امروزه، کمتر اما در دهة 1970[1350] این مسئله زیاد بود، و در برخی نقاط جهان هنوز هم همینطور است- همیشه چشم به ما دارند. ما همیشه چشممان دنبال قابل اتکاء بودن آنها نیست اما هر کاری که ما بکنیم یا نکنیم در برخی کشورها تأثیر گستردهای به جا میگذارد. همیشه ما را زیر ذرهبین دارند و سعی میکنند که ارتباط برقرار کنند.
بهعبارت دیگر بگذار اینطور بگویم که شرایط همچنان در ایران مثل پیش از انقلاب بود و ماجرای ایران ـ کنترا هم اتفاق افتاده بود. اگر بخش ایران اتفاق نمیافتاد؛ اما قضایایی مثل کنتراها گاه و بیگاه اتفاق میافتاد. شاه و اطرافیانش گیج میشدند که ما چرا مواضع خودمان را تعیین نکرده از چیزی که از نظر او به نفع خودمان است دفاع نمیکنیم. بعد فکر میکرد که معنی این کار چیست؟ فکر میکنم که اگر مقاله جین کرک پاتریک[3] را که در آخر هفته در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد دیده باشید، باید از ماجرای نیجریه درس میگرفتیم – من نثر او را زیاد نمیپسندم، رویکرد او را دربارة خیلی از مسائل خارجی دوست ندارم. فکر میکنم که اطلاعات او در مورد خاورمیانه صحیح نیست. اما به یک نکته خیلی خوب اشاره کرد که نوریهگا و سایر کشورها باید با دیدن رسوایی که ما در برخورد با کنترا بهبار آوردیم، ادب میشدند. مهم نیست که چه دیدی نسبت به کمک به کنتراها داشته باشید، دیدگاه من این است که ما داریم از چشمانداز سیاسی خودمان به مسئله نگاه میکنیم. اما آنها از این مسئله درسی کاملاً متفاوت از آن چیزی که ما در نظر داریم میگیرند. این نکتهای بود که برای روشن کردن آنچه در ذهن داشتم، باید میگفتم.
□ قابل تأمل است. زمانی که جیمی کارتر در اوایل سال 1977[دی 1355] رئیسجمهور شد، از تابستان 1976[1355]، زمانی که ریچارد هلمز استعفا و کشور را ترک کرد (فکر میکنم ژوئن 1977 [خرداد 1356] بود)، تا زمانیکه سالیوان بهعنوان سفیر وارد ایران شد، امریکا سفیری در ایران نداشت. در این مدت طولانی از کنارهگیری هلمز تا آمدن سالیوان چه اتفاقی افتاد؟ بهخاطر اینکه عموماً این وقفهها طولانی نیستند. برخی موارد را چک کردهام. گاهی چند ماه است اما نه پنج یا شش ماه.
n خندهدار است، من واقعاً نمیدانم. فکر میکنم بیشتر بهخاطر این بود که دولت جدید سعی میکرد جا بیفتد و از وزارت امور خارجه مشاوره بگیرد که چه کسانی باید سفرای کشورهای مختلف باشند. دولت کارتر متوجه شده بود که مأموریت ایران منحصر به فرد و دشوار و مهم است. نمیدانم که چند نفر را ارزیابی کردند تا یکی انتخاب شد- شایعات را میشنیدیم؛ اما نامها یادم نیست که چه کسانی را ارزیابی میکردند. اما بیل (سالیوان) به دلایلی که در کتابش گفته انتخاب شد.
اما جالب است که من اصلاً نگران این موضوع نبودم چون فکر نمیکردم که دولت آنقدر کُند عمل کند. کمی کندتر از معمول عمل کرد. اما به شدت باعث نگرانی ایران شده بود. نمیفهمیدند که چطور کشوری که از نظر آنها تا این حد مهم بود سریعاً کسی را جای سفیر قبلی انتخاب نکرده است.
من کتاب کارتر [وفای بهعهد] را خواندهام اما فکر نمیکنم که در آن اشارهای به این موضوع شده باشد. مطمئن هم نیستم که در کتاب ونس یا برژینسکی اشارهای شده باشد که چرا آنقدر تأخیر در انتخاب سفیر بود و چرا بیل (سالیوان) انتخاب شد. شاید چون بیل بهعنوان مشتری سرسخت شناخته شده بود. در نهایت ارزیابی به این نتیجه رسید که او فردی حرفهای است. سرسخت است. به راحتی کلاه سرش نمیرود. بهترین گزینه برای ایران آن زمان است.
فکر میکنم که این تأخیر بیشتر بوروکراتیک بود تا سیاسی. اما باعث نگرانی خیلی زیاد ایران شد.
□ تأثیری روی کار شما در میز ایران نداشت؟
n نه. مگر اینکه سفارت ایران در اینجا یا از تهران طی نامههای رسمی و غیررسمی دائم به این موضوع اشاره میکردند. اینکه میپرسیدند چرا سفیر انتخاب نشده است؟ این را کم کاری میدانستند. نگران بودند که قرار است تغییر چشمگیری در سیاست داده شود و این مقدمهای بر تغییر اساسی سیاست ایالات متحده نسبت به ایران بود.
□ ارزیابی شما از کار سالیوان چیست؟ بهعنوان سفیر چقدر تأثیرگذار بود؟ با توجه به این واقعیت که باید در شرایط خارقالعاده کار میکرد. بهغیر از این، کارش چطور بود؟
n فکر میکنم که سفیر درجه یکی بود که توانست ارتباط خوبی با شاه و دیگران برقرار کند و سفیر امریکا باید چنین باشد. همیشه خیلی صریح و آزاد با شاه صحبت میکرد. محتاط نبود و مانند درباریان ایران رفتار نمیکرد. آدم خیلی رکی بود. نسبت به افرادی که با آنها سروکار داشت بسیار حساس بود.
از نظر اداره سفارت، بین دیک هلمز و برخی دیگر از سفرایی بود که من با آنها کار کردهام. بیشتر به جزئیات میپرداخت و میخواست اطلاعات بیشتری در مقایسه با هلمز از جزئیات داشته باشد. اما وقتی در ماه می1978 [اردیبهشت 1357] به دفترش رفتم، گفتم: بیل، نقش من چیست؟ نظر تو چیست؟ هر طور که تو بخواهی همان طور هم خواهد بود. گفت: ببین، من مسئول ارشد سیاسی اینجا هستم. از تو نظر میخواهم. زمانی که شما هستید، هیچ چیز از سفارت بیرون نمیرود. هیچ چیز متفاوت از آن چیزی که تو خبر داری، بیرون نخواهد آمد. اما نمیخواهم نگران باشی و وقتت را صرف سیاست کنی. میخواهم اینجا را اداره کنی. میخواهم که پیامهای امور اقتصاد و دولت و غیره را تأیید و ارسال کنی. با مشاوران کار کنی، همه را هماهنگ کنی. اینها مسائلی هستند که به تو مربوطند. من به سیاست میرسم. من هم گفتم: عالی.
میتوانم بگویم که اغلب اوقات کارم اداره کردن سفارت بود. حالا خوب یا بد. اما به من گفت که میخواهد در پایان هفته یا پایان چند روز کاری بداند که مشغول چه کارهایی بودهام. این خود یک روش مدیریتی خوب است. بنابراین، من از تصمیمات روزانه یادداشت بر میداشتم. گاهی اوقات یک تصمیم را عوض میکرد؛ اما اکثر اوقات فقط میخواست مطلع باشد. از این نظر خیلی خوب بود. همانطور که از عکسش پیداست، مرد برجستهای است و افرادی که با او سروکار داشتند بسیار به او احترام میگذاشتند. این به بخش اصلی ماجرا میرسد اینکه او و من و دیگران چقدر حساسیت داشتیم از این نظر که طوفان را کنترل کنیم. چیزهای زیادی در اینباره نوشته شده است. تا جایی که بخواهید میتوانم توضیح بدهم.
□ شاید بعدتر مطرح شود.
n چیزی که قبلاً هم مطرح شد این بود که بیل هم از بیتوجهی ما نسبت به ایران خیلی ناراحت بود و او به ما اجازه داد به سیاست پرداخته بتوانیم با افراد دیگر ملاقات کنیم.
□ بله، درست است.
n البته باید بگویم که ما این اقدام را به دلایل خوب و کافی پذیرفتیم. ایران این برداشت را نداشت. برداشتها متفاوت است. بنابراین، متأسفانه از نظر بسیاری از ایرانیها، سیاست حقوق بشر کارتر و تلاش بیشتر دولت ایالات متحده برای شناخت افرادی که دولتی نبودند، علامتی از تضعیف حمایت ما از شاه بود. اما مسلماً هدف این نبود؛ اما ایرانیها چنین برداشت کردند.
این یک مسئله جدی است. اگر سفارتی دارید که در زمانی از نظر ارتباطات بسیار محدود بوده و ناگهان برگردید به آن چیزی که باید فرایند معمول یک سفارت میبود، شک و شبهه زیادی بهوجود میآید. دارید چهکار میکنید؟ بنابراین، انگشتتان را در لانه زنبور میکنید. اگر سفیری، ارتباطات و گزارشدهی را محدود کند، برای دوره سفارت خودش مسئلهای نیست؛ اما وقتی نفر بعدی میآید، شرایط تغییر میکند. سفیر بعدی، فردی متفاوت است. شما زندگی او را سخت کردهاید.
□ نکته جالبی است. به سالیوان مختصری اشاره کردید، اما در زمان کارتر مقامات دیگر در سایر آژانسهایی که طی سالهای 1977 و 1978[1356 و 1357] روی ایران کار کردند و شما با آنها کار کردید، چه کسانی بودند؟ مثلاً از وزارت دفاع یا بازرگانی یا وزارتخانههای دیگر؟
n کار من بیشتر مربوط به امور خارجه میشد. در ابتدای کار البته دربارة مسئله حقوق بشر، پاتریشیا دوریان بود. از بین کارکنان کاخ سفید و شورای امنیت ملی دختر باربارا تاکمن[4] – نامش یادم نیست- که خیلی به کنترل فروش تسلیحات علاقهمند بود، را داشتیم. هرگز، سروکار مستقیم با او نداشتم؛ اما در جلسات او را میدیدم. بعد در بخش امور سیاسی- نظامی، خبرنگار اسبق نیویورک تایمز، لسلی گِلب[5] بود که در روزهای اول خیلی وارد داستان گفتگوها با روسیه برای کاهش انتقال تسلیحات به کشورهای جهان سوم شد.
بعدها گری سیک در شورای امنیت ملی بهنوعی فرد مسئول ایران بود. اینها افراد اصلی آن دوره بودند. افرادی که همسطح یا بالاتر از من و رأس کار بودند. راستش، بسیاری از این افراد موی دماغ و تک بعدی بودند.
در پنتاگون بیشتر با ژنرال فیش سروکار داشتم.
□ زمان کارتر هم بود؟
n برای مدتی بود. یادم نیست چه زمانی عوض شد و چه کسی جانشینش شد. اما این فرد خط مستقیم ارتباطی من بود؛ یعنی زمانی که نوبت به تصمیمگیری میرسید. چند نفر از کارکنانش هم بودند که نامشان خاطرم نیست. در آژانس (سیا) هم بیشتر گروه دوستان قدیمی بودند که میشناختم. برای برخی مسائل، گروههای غیر رسمی در دوره فورد در سازمان تشکیل شد که در دوره کارتر هم بود. در بازرگانی، وقتی کیسینجر رفت، کمیسیون مشترک دیگر آنقدر بزرگ نبود اگرچه در دروه کارتر جلسات زیادی داشتیم. یکی از آنها را یادم هست که در اینجا در واشنگتن بود و انصاری و وزیر امور خارجه ونس ریاست جلسه را از طرف ایالات متحده برعهده داشت. کارتر در ژانویه 1977[دی 1355] سرکار آمد. من تابستان 1978[1357] خارج شدم. بنابراین تقریباً پانزده ماه در دوره کارتر در واشنگتن بودم. فکر میکنم که بزرگترین مسئله در آن زمان محدودیتهایی بود که میخواست به صورت سالیانه قائل شود و هرسال فروش تسلیحات را کاهش دهد. راستش این کار، حجم مکاتبات تا زمانی که تصمیمات نهایی دربارة این موضوع گرفته بشود، زمان زیادی میگرفت.
□ مسئله کمک نظامی شاه به سومالی، چاد و زئیر. این مسئله در زمان دولت فورد بود یا کارتر یا هر دو؟
n موضوع کمک به سومالی تا جایی که من خاطرم هست در دولت قبلی مطرح شده بود؛ اما در دولت کارتر سمت و سوی عجیبی گرفت. بر اساس قانون نمیتوانید به کشوری اجازه دهید تا اقلام به کشوری دیگر حمل کند مگر اینکه خود ایالات متحده این اقلام را به فلان کشور حمل کند. سومالی در فهرست کشورهای دریافت کننده تسلیحات نبود. برای دوره کوتاهی در نظر گرفته بودیم که سومالی هم در فهرست این کشورها قرار گیرد. بنابراین طرح پیشنهادی با ایران مطرح شد، آیا به سومالی کمک میکند؟ پاسخ این بود: بله حتما. به چه چیزی احتیاج دارند؟
فکر میکردند که با ما به توافق رسیدهاند، بنابراین تسلیحات کوچک و اقلام دیگر را در چند هواپیما بار زدند. سیاست تغییر کرد و ما تصمیم گرفتیم که سومالی صلاحیت دریافت تسلیحات را ندارد. بنابراین تلگرامی برای سفیر ارسال شد، من آن زمان مسئول میز ایران بودم. بر این مبنا که با عجله با ایرانیها صحبت کرده و به آنها بگویید که نمیتوانند تسلیحات امریکایی را ارسال کنند.
آنها ادعا کردند که هواپیماها روی باند آماده پرواز هستند. بار زده شدهاند. بنابراین سفیر بدبخت مجبور شد در کمال شرمندگی از آنها بخواهد تا هواپیماها را نگهدارند. سیاست ما طی زمانی ده روزه حول بله و خیر میچرخید.
□ زمان هلمز بود؟
n خیر، زمان سالیوان بود. به این ترتیب ایرانیها گفتند که تسلیحات امریکایی را خارج کرده چند محموله تجهیزات خود یا تجهیزاتی را که از کشورهای دیگر دریافت کردهاند خواهند فرستاد. این ماجرا باعث شرمندگی بود.
درباره چاد ما در هر جای ممکن به دنبال کمک بودیم چون در آن زمان نمیتوانستیم به چاد کمک کنیم. بنابراین از شاه خواستیم تا تسلیحات در اختیار چاد قرار دهد.
□ این در زمان فورد بود؟
n خیر در زمان کارتر بود. شاه هم حاضر بود در صورت تمایل ما این کار را انجام دهد. ما زمان سختی را پشت سر گذاشتیم، جزئیات را نمیدانم؛ اما میدانم که از خواندن دربارة [حسین] هابره و افرادی که در چاد بودند خسته شده بودم. وزارت امور خارجه فرآیندی را برای کسانی دارد که مسئول دریافت برخی پیامها هستند و به نظر میرسد که وقتی وارد این فرآیند شدید تا ابد در آن میمانید. سفارت ما در چاد فکر میکرد که باید از همه چیز مطلع باشیم. از حجم کمک به زئیر اطلاعی ندارم؛ اما میدانم کمک کردند. به درخواست ما به آنجا رفتند.
□ یکی از اقدامات دیپلماسی عمومی کارتر مسئله حقوق بشر بود که شما هم به آن اشاره کردید. در سخنرانی شروع کار و دیگر بیانات عمومی کارتر هم بر مسئله حقوق بشر تأکید شد. از نظر شما در اداره میز ایران در سال 19۷۷[1356] و بخشی از سال 19۷۸ [1357] این موضوع باعث شد که کارتر و ونس دیپلماسی متفاوتی با ایران داشته باشند؟ چه تأثیرات اجرایی داشت؟
n در پاسخ به قسمت آخر سؤال باید بگویم تأثیر مستقیم بر تصمیمات نداشت. اما این سیاست و برداشت ایرانیها از آن هراسها و واکنشهایی که در پی داشت، قابل توجه بود. برای مدتی تأثیرگذار بود. مثلاً موضوع اصلی از اوایل سال 19۷۸ [1357] شروع شد.
n البته یکی از جنبههای مستقیم بروکراتیک سیاست حقوق بشر این بود که دفتر امور حقوق بشر حق داشت دربارة فروش برخی تسلیحات نظر دهد و این فرآیند بروکراتیک انجام کارها بود. هر کسی که فکر میکرد حرفی برای گفتن دارد وارد عمل میشد.
یکبار در اوایل سال 19۷۸ [زمستان 1356]، وقتی مشکلات جدی شروع شده بود- ایرانیها خواستند تا از ما گاز اشک آور بخرند. ما هم بعد از یک فرایند کشمکش منزجر کننده و تلخ مجوز گرفتیم تا گاز اشک آور به ایران بفروشیم. تقریباً هر کس از جمله لوسی بنسون[6] در امور امنیتی، میز ایران، وزارتخانه و همه فکر کردند که این کار منطقی است. به مردم شلیک نکنید، گاز اشک آور پرت کنید. مواضع خودمان را در این موضوع بسیار جدی گرفتیم. مبارزه بروکراتیک بسیار تلخ بود، شاید تلخترین مبارزهای که داشتم. تلاش میکردم فعالان حقوق بشری را متقاعد کنم که بهتر است گاز اشک آور به سوی مردم پرتاب شود تا اینکه از گلوله استفاده کنند. در نهایت امور خارجه به این جنگ پایان داد. این موضوعی نیست که وزیر امور خارجه بخواهد به آن بپردازد.
بالاخره تمام شد و ما گاز اشک آور به آنها فروختیم. چند ماه بعد دوباره خواستند که گاز اشک آور بخرند و دوباره این فرایند لعنتی شروع شد. این مسئله وزیر را آزرده خاطر کرد. او گفت: من چند ماه پیش تصمیم خودم را گرفتم چرا دوباره مزاحم من میشوید؟
بنابراین حس سنگینی در داخل وزارتخانه یا شاید حتی خارج از آن وجود داشت. اما در نهایت تصمیم گرفته شد و آنها گاز اشکآور خریدند. نوبت به آن رسید چه چیزی برای ایران ارسال شود، ایران هر آنچه را که میخواست دریافت کرد. فقط زمان بیشتری طول کشید. همانطور که گفتم کشمکش بر سر این موضوع تلخ و سخت بود؛ اما در تحلیل نهایی به آنچه که میخواستند رسیدند. مگر این موارد که فکر میکنم؛ آنها قرار بود یک ناوشکن اسپراونس[7] کمتر از آنچه میخواستند بگیرند، بهجای اف-4، دو آواکس کمتر بگیرند، یک نوع خاصی از سیستم برق برای موشک خاص وایلد ویسال[8] میخواستند که آن موقع قرار بود تولید شود. آن را هم نگرفتند. اما این بخش کوچکی از آن حجم زیاد است. اما باز هم آنچه در ایران بهوجود آمد، حس تردید بود. تعدادی مشخص توپ هویتزر خواستند یا نفربرهای زرهی، و بهجای اینکه مثل قبل این تصمیمات سریع گرفته شوند، زمان بیشتری طول کشید. این درخواستها به کاخ سفید رفت و رئیسجمهور شخصاً آنها را تأیید کرد.
این باعث تردید شد که امریکاییها چه قصد و هدفی دارند؟ ایرانیها و بقیه باید یاد میگرفتند که با این موضوع کنار بیایند. اینکه ما قرار نیست هر کاری که آنها میخواهند انجام دهیم، اما از نظر آنها، این کار باعث انزجار شده بود.
اما با این حال، در نهایت، هر چه را که میخواستند، گرفتند.
□ این تأخیر در فروش تسلیحات، آیا به گونهای ارزیابی مجدد تصمیمات مربوط به سیاست فروش تسلیحات امریکا بود؟
n بله.
□ این موضوع در زمان کارتر رخ داد؟
n بله دقیقاً.
□ فقط ایران نبود، فرایند کلی برای همه کشورها بود؟
n کلی بود. هر ماه، برای هر کشوری، یک یادداشت بلند بالا برای رئیسجمهور ارسال میشد. اینکه از نظر تعداد و مبلغ مورد نظر چقدر برای ایران است، رد میشد یا پذیرفته میشد. تقریباً در همه موارد پذیرفته میشد. اما فرایند آن وقتگیر بود و اغلب توصیهنامهای از سوی وزارتخانه فرستاده میشد، موقعیت ما خیلی سخت بود.
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش اول
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش پنجم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش ششم
مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هفتم
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] - William J. Butler
[2] - Pat Dorian
[3] - Jeanne Kirkpatrick
[4] - Barbara Tachman
[5] - Leslie Gelb
[6] - Lucy Benson
[7] - Spruance
[8] - Wild Weasal
تعداد بازدید: 38