انقلاب اسلامی

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران

29 آبان 1403

به نام خدا

بنیاد مطالعات ایران

برنامه تاریخ شفاهی

چارلز ناس

مصاحبه‌شونده: چارلز ناس

مصاحبه‌گر: ویلیام بِر

واشنگتن دی.سی.: 13 می [23 اردیبهشت]، 31 می [10 خرداد]، 26 ژوئیه 1988 [4 مرداد 1367]، 16 اوت 1988 [25 مرداد 1367]

مترجم: ناتالی حقوردیان، پاییز 1400

 

قسمت یازدهم

مصاحبه شونده: چارلز ناس                         جلسه سوم

مصاحبه کننده: ویلیام بِر                   بتزدا، مریلند

26 ژوئیه 1988[4 مرداد 1367]

مصاحبه ذیل با چارلز ناس را ویلیام بِر در بتزدا، مریلند در تاریخ [4 مرداد 1367] انجام داد. این مصاحبه بخشی از پروژه‌ای مشترک بین دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.

 

بخش سوم مصاحبه با چارلز ناس در تاریخ 26 ژوئیه 1988 در بتزدا، مریلند انجام شد.

در 22 سپتامبر[دسامبر] 1977[1دی 1356]، مدت کوتاهی پیش از سفر رئیس‌جمهور کارتر به تهران در پایان سال، بعضی از شخصیتهای برجسته اپوزیسیون لیبرال چپ بیانیه‌ای به همراه امضاهای متعدد برای دولت فرستادند. امضا کنندگان امیدوار بودند که کارتر رویکرد حقوق بشری خود را در ایران اعمال کرده و می‌خواستند که ایالات متحده به شاه فشار بیاورد که نقشی را به‌عنوان پادشاه مشروطه اتخاذ نماید و امکان آزادی بیان، انتخابات آزاد و غیره را فراهم نماید. ظاهراً این نامه یک ماه قبل از تاریخ انتشار آن در تهران ارسال شده بود. تصور می‌کنم در اوایل سال 1978[زمستان 1356] منتشر و قبل از انتشار آن برای اطلاع عموم به دولت ارسال شده بود. آیا این نامه را به‌خاطر دارید؟ فهرست اسامی امضا کنندگان را ندارم، اما آیا این نامه برایتان آشنا است؟

n  باید ناامیدتان کنم. اصلاً چنین چیزی را به‌خاطر ندارم. این یکی از همان چیزهایی است که ده سال پیش اتفاق افتاده است. اگر نامه را دیده بودم یا امضا کنندگان آن را، شاید چیزی یادم می‌آمد؛ اما باید بگویم که احتمالاً این نامه هیچ تأثیر مستقیمی نداشت و با توجه به این‌که یادم نمی‌آید واقعاً فکر نمی‌کنم هرگز به کاخ سفید هم ارسال شده باشد. اگر مستقیما به کاخ سفید فرستاده بودند نامه به آنجا می‌رسید و طبق روال معمول از آنجا به میز ایران ارسال می‌شد. بعد از آن میز توصیه می‌کرد که آیا لازم است به نامه پاسخ داده شود یا خیر و در صورت مثبت بودن پاسخ توصیه‌ای در مورد متن آن ارائه می‌شد. خاطرم نیست اما...

پس چیزی خاطرتان نیست. در پایان گفتگوی جلسه قبل دربارة ورودتان به ایران در اواخر بهار سال 1978[1357] گفتید. دربارة وظایف خودتان و سایر کارکنان سفارت توضیح دادید. جو سیاسی حاکم بر تهران را در زمان ورود چطور دیدید؟

n  تظاهرات برپا بود و پیرو آن قتلهایی که در ژانویه[دی] اتفاق افتاده بودند. بنابراین درست وسط تظاهراتهای چهل روزه[1] بودیم. در ماه‌های اول ورود تا حدی تنش بود، تا حدی دغدغه بود؛ اما سرعت تظاهرات و تعداد کشته‌ها و زخمیها تا جایی که خاطرم هست به حدی نرسیده بود که احساس ناامنی بکنیم.

همان‌طور که گفتم من در ماه مه[اردیبهشت 1357] وارد ایران شدم و بیل سالیوان در ماه ژوئن[خرداد] به وطن برگشت و من در ماه‌های ژوئن، ژوئیه و اوت[خرداد، تیر و مرداد] جانشین او بودم. گزارشهای زیادی دربارة تظاهرات تنظیم و ارسال کردیم. هر روز گزارش هر تظاهراتی ارسال می‌شد. فکر می‌کنم در پایان دوره جانشینی من، اگر این‌طور بنامیم، که تقریباً ماه اوت[مرداد] می‌شد نگرانی بخش سیاسی در مورد سرعت رویدادها بیشتر شده بود.

 در حقیقت در آن زمان تلگرامی فرستادیم دربارة توصیه‌های گری سیک که سعی کردیم چشم‌انداز تاریک خود را در آن منعکس کنیم. هدف از این تلگرام توجیه سفیر بود زیرا قرار بود بعد از پایان مرخصی به واشنگتن برود و می‌خواستیم او را روشن کنیم که در زمان غیبت او شرایط آرام نشده است. شرایط به‌اندازة اوائل ژوئن[خرداد] یعنی زمانی که او به مرخصی رفت؛ آرام نبود. فکر نمی‌کنم که واقعاً حس فوریت وجود داشت. در ماه ژوئن ناراحتی و نگرانی فوری دیده نمی‌شد. حداقل من چنین حسی نداشتم و مطمئنم که سفیر چنین حسی نداشت، چون کاملاً آماده بود که مرخصی گرفته و به خانه بازگردد که مستحق آن هم بود. می‌دانم زمانی که در واشنگتن صحبت کرد، گزارش توجیهی داد، ولی حس فوریت به واشنگتن منتقل نکرد. چند ماه بعد شرایط به شدت وخیم‌تر شده بود که ما به او گزارش دادیم و او هم به وزارت امور خارجه انتقال داد.

اگر به چند ماه بعد و ماه‌های مه و ژوئن[اردیبهشت و خرداد 1357] بازگردیم، تفسیر کارشناسان سیاسی یا خودتان از اعتراضاتی که از ژانویه[دی 1356][2] آغاز شده بود چه بود؟ از نظر شما ریشه این اعتراضات چه بود؟

n  اساساً برداشت ما این بود که این مسئله سنتی است و عزاداری در روز چهلم برگزار می‌شود. ما همه با این جنبه جهان اسلام یعنی برگزاری چهلم که خانواده برای عزاداری دور هم جمع می‌شوند، آشنا بودیم. این مسئله عموم مردم را درگیر کرده تبدیل به تظاهرات سیاسی گسترده شده بود. بنابراین برداشت ما تظاهرات سیاسی با استفاده از سنت فرهنگی بود و شکی نبود که این جمعیت ضد شاه بود.

اما سعی ندارم تاریخ را دوباره بنویسم، اما فکر نمی‌کنم از ماه مه و ژوئن[اردیبهشت و خرداد 1357] می‌توانستیم سقوط شاه را پیش‌بینی کنیم. می‌دیدیم که زمان سختی را سپری می‌کند. اخیراً گزارشهای آن زمان را مرور نکرده‌ام. شاید آن زمان، فوریت زیادی به آن دادیم – اما وقتی به عقب نگاه می‌کنم فکر نمی‌کنم که چنین بوده باشد. فقط گزارش رویدادها بود. در آن دوره گزارش تفسیری رایج نبود.

 در ماه مه یا اوایل ژوئن[اردیبهشت، خرداد 1357]، جورج لامبراکیس ایرگرامی طولانی دربارة مبنای مذهبی تظاهرات و جنبش ضدشاه نوشت. گری سیک اشاره کرده که هرگز این ایرگرام را ندیده است چون در غالب ایرگرام بود و به نوعی برای او ارسال نشد. البته بسی بدشانسی است. مطمئن نیستم که دیدن آن، چه تأثیری می‌توانست داشته باشد، اما افراد زیادی در واشنگتن بودند که احتمالاً بهترین نوشته تفسیری را که سفارت فرستاده بود، نخوانده بودند. در مقابل احتمالاً اشتباه از طرف سفارت بود که آن‌را از طریق تلگرام نفرستاد. اما نوشته طولانی بود و بعضی قدیمیهایی مثل ما فکر می‌کردند که ایرگرام کفایت می‌کند. وقتی من مدیر کشوری بودم اگر ایرگرامی طولانی دربارة موضوع خاصی ارسال می‌شد آن را کنار می‌گذاشتم تا شاید شنبه یا یکشنبه آن را بخوانم. البته اگر سرکار می‌رفتم. یا اواخر شب وقتی کارهایم تمام می‌شد آن را با دقت می‌خواندم. اما کسی که سرش شلوغ بود، یعنی کسی در سطح بالاتر از میز ایران، احتمالاً آن را نمی‌دید. این یکی از همین معضلات بدشانسی بود.

از نظر شاه دربارة این رویدادها چه شنیدید؟

n  یادم نیست که بحث زیادی دربارة آن شده باشد مگر به شیوه‌ای بسیار سنتی – این‌که به گفته خودش سیاه و سرخ مخالف او بودند. چپیها و روحانیان، سمت راست بودند. در تنها باری که من شخصا در مورد امور داخلی با او صحبت کردم در بیانی بسیار مختصر شرایط را این چنین برای من توصیف کرد و یادم نیست که آیا من و شما در این باره صحبت کرده ایم یا خیر و من این را در جای دیگری مطرح کردم. من به شمال و خزر رفته بودم – احتمالاً در ماه ژوئیه[تیر 1357] بود.

زمانی که شما جانشین سفیر بودید؟

n  بله. تا جایی‌که یادم هست با ژنرال هایزر بودم. ژنرال هایزر مسائل مورد نظر خودش را دربارة فرماندهی کنترل و ارتباطات نیروهای مسلح برای یکپارچگی بهتر ارتش، نیروی دریایی و هوایی بیان کرد. شاه نگاهی به من کرد و گفت: آقای ناس از نظر شما در کشور من چه خبر است؟ باید اعتراف کنم که اصلا آمادگی این سؤال را نداشتم و به‌عنوان معاون از گفتگوی طولانی در مورد این موضوع تردید داشتم. بیشتر غریزی بود، به‌عنوان یک واکنش دیپلماتیک، که خیلی محتاط و دقیق صحبت کنم، گفتم که از نظر من او خیلی خلاصه روی نکته دقیقی انگشت گذاشته و این‌که گروه کثیری از افراد از چپی و راستی با او مخالفند و همان‌جا تمامش کردم.

وقتی به عقب بر می‌گردم فکر می‌کنم که ای‌کاش خودم بصیرت بیشتری داشتم و شاید طولانی‌تر در این‌باره صحبت می‌کردم، گرچه فکر می‌کنم که این کار عاقلانه نبود. تونی پارسونز، سفیر بریتانیا، در مواردی به درخواست شاه دیدگاه‌های خودش را از شرایط داخلی بسیار صادقانه ابراز کرد و بعدها در کتاب شاه که پس از ترک ایران نوشت متوجه شدم که این بیانات مورد سوءتفسیر و سوءتفاهم شاه قرار گرفته‌اند. بنابراین وقتی به عقب بر می‌گردم من احتمالاً به‌طور غریزی تصمیم درستی را گرفتم و گفتم که مخالفت از سوی گروه‌های مختلف بالا گرفته است.

این تنها بار و تنها روشی بود که خاطرم هست او این مسئله را مطرح کرد که چپ و راست با هم طغیان کرده‌اند یا شاید بهتر بشود سیاه و سرخ گفت.

من خوانده‌ام که کنسول تبریز، مایکل مترینکو، گزارش داد که تظاهرات بهار بیانگر تنفر عمیق از شاه بوده و این تنفر در سراسر کشور شایع بود. مجموعه‌ای از مقالات در واشنگتن پست در مدتی قبل منتشر شد که در آن گفته شده بود که جلو گزارشهای او در سفارت گرفته شد، چون با این تفسیر سیاه و سرخ در تناقض بود. یکی از کارشناسان سیاسی آن را بایگانی کرد. این ممکن است قبل از ورود شما به تهران بوده باشد اما مطمئن نیستم. آیا چیزی از گزارش‌دهی مترینکو شنیده‌اید یا مقالات او را خوانده‌اید؟

n  یادم نیست که این گزارشها را خوانده باشم. دربارة گزارشهای مایکل با دیگران صحبت کرده‌ام. خیلی قبل‌تر قبل از بهار 1988[1978 / 1357] احساس می‌شد که کارشناس جوان احتمالاً نسبت به آنچه که می‌بیند واکنشی اغراق آمیز دارد. بگذارید یک قدم به عقب برگردم. این یک معضل رایج در بخش سیاسی و رابطه بخش سیاسی با اداره‌های بیرونی[3] سفارت بود و مشکلی در روابط بخش سیاسی و سفارت با کنسولگریها وجود داشت. اگر به دهة 1960[1340] برگردیم یعنی زمانی‌که کارشناسان جوان نسبت به رویدادها بسیار منتقد بودند، از این دیدگاه‌ها عموماً استقبال نمی‌شد. در آن سالها یعنی اواسط دهة‌ 1960[1340] مسئله ما این نبود که سیاست ما در حمایت از شاه گره خورده باشد، ولی بعدها چنین شد. اما فکر می‌کنم که این یک حس طبیعی است که کارشناسان مسن‌تر فکر می‌کنند که این کارشناسان جوان به‌اندازة کافی تجربه چنین رویدادهایی را ندارند. سعی می‌کنند به آن زیادی پروبال نداده آن را بی اهمیت جلوه دهند. یکی از اولین کارهایی که در بدو ورودم به تهران انجام دادم، که البته تأیید سفیر را هم داشت، در جلسه‌ای با تمام کارشناسان کنسولگری به آنها گفتم که گزارشهای آنها مستقیماً به واشنگتن خواهد رفت و ما اگر دیدگاه مخالفی با این گزارشهای داشتیم آن را جداگانه ارسال می‌کنیم؛ اما دیدگاه‌های آنها را سانسور نمی‌کنیم. تا جایی که می‌دانم سانسوری هم نبود.

جالب است. بر اساس برخی گفته‌ها تا ژوئن سال 1978[خرداد 1357] و نه قبل از آن سفیر سالیوان تصمیم گرفته بود که سفارت باید با مخالفان حکومت هم ارتباط برقرار کند. سفارت تا چه حد تا قبل از اتخاذ این تصمیم خاص با مخالفان در تماس بود؟ یا این‌که این تصمیم باعث افزایش چشمگیر ارتباطات با مخالفان شد؟

n  مدت کوتاهی پس از ورود بیل [سولیوان] این ارتباطات افزایش چشمگیری داشت. زمانی که بیل نشست توجیهی در واشنگتن داشت به او گفتم که من هرگز اطلاعاتم دربارة رویدادهای داخلی یک کشور به‌اندازة ایران کم نبوده است و این‌که دو سال است این شغل را دارم و اطلاعی ندارم که در داخل چه می‌گذرد. بعد از بازبینی پرونده‌ها او هم با من موافق بود و زمانی‌که به ایران آمد بخش سیاسی را تشویق کرد تا ارتباطاتش را گسترش دهد. بخش سیاسی هم این کار را کرد؛ اما این‌طور نیست که تصمیم بگیرید با مخالفان دیدار کنید و در دو هفته بتوانید با تعداد زیادی از آنها صحبت کنید، این کار زمان بر است. بخش سیاسی ما هم کوچک بود.

بنابراین فکر می‌کنید که قبل از ژوئن 1978[خرداد 1357] هم ارتباطاتی برقرار شده بود و بعد از ماه ژوئن افزایش پیدا کرد؟ یا تلاش شد که شبکه ارتباطات گسترش یابد؟

n  مستمر بود و باید شبکه را گسترش می‌دادند – حافظه‌ام یاری نمی‌کند که چه زمانی با کدام یک از اعضای گروه قدیمی جبهه ملی ارتباط برقرار کردیم. به این ترتیب ارتباطات ما توسعه پیدا کرد و با [مهدی] بازرگان و عده کثیری ارتباط گرفتیم. ما گروه بازرگان، [عباس امیر] انتظام و بقیه را شناختیم.

نهضت آزادی؟

n  بله نهضت آزادی. تا تابستان سال 1978[1357] اکثر آنان را به‌خوبی شناختیم چون وقتی من جانشین سفیر بودم با چندین نفر از آنها ملاقات کردم. البته جنبه احترامی داشت چون حس می‌کردم که بهتر است این نوع ارتباطات از طرف کارشناسان سیاسی انجام شود.

آیا شخصا با بازرگان دیدار کردید؟

n  بعد از انقلاب زمانی که بازرگان نخست وزیر بود و زمانی که من کاردار بودم چند باری با او دیدار کردم که الآن خاطرم نیست.

آیا ارتباطات شما به غیر از اعضای جبهه ملی شامل روحانیان هم می‌شد؟

n  خاطرم نیست، اما طور دیگری می‌گویم. مطمئنم که ارتباطات خاصی با روحانیان وجود نداشت؛ اما آیا این‌که خارج از سفارت ارتباطاتی داشتیم یا خیر خاطرم نیست. در طول سال این ارتباطات گسترش پیدا کرد؛ اما تا ماه مه یا ژوئن[اردیبهشت یا خرداد] یادم نیست که چنین ارتباطاتی داشتیم.

آیا گزارشی دربارة شاه دریافت کردید؟ یعنی بارها در گذشته شاه بدبینی یا مطلوب نبودن این ارتباطات را به صراحت ابراز کرده بود؟ آیا در سال 1978 نمایندگان شاه در این‌باره چیزی گفته بودند؟

n  من اصلاً چیزی خاطرم نیست.

چند دقیقه پیش گفتید که در ماه ژوئن[خرداد] وقتی سفیر سالیوان به مرخصی می‌رفت به نظر شرایط داشت تا حدی آرام می‌شد؛ اما تا ماه اوت[مرداد] نگرانی در سفارت نسبت به شرایط سیاسی ایران افزایش یافت که در گزارشی که برای سفیر ارسال کرده بودید که در واشنگتن مطالعه کند، منعکس شده بود. کدام رویدادهای خاص در پایان تابستان باعث افزایش نگرانیها شد؟

n  اساساً تظاهراتها آرام نمی‌گرفتند. وقتی مراسم چهلم در یک شهر برپا شود و بعد چند روز دیگر تظاهرات چهلم در شهری دیگر برگزار شود، الگویی از رویدادهای روزانه شکل می‌گیرد که دربارة آن در روزنامه‌ها خوانده و خبر تظاهراتهای کوچک را می‌شنوید. به این ترتیب سرعت آن درحال افزایش بود.

 این حس وجود داشت – حداقل من در اوایل سال 1978[زمستان 1356] این حس را از واشنگتن گرفته بودم – که این رویدادها سرانجام خاموش خواهند شد. البته با هر تظاهرات گسترده بالاخره یک نفر آسیب دید یا کشته شد و این فرآیند خودش خودش را تغذیه کرد. تداوم این رویدادها چیزی بود که ما را نگران کرد. دقیق‌تر از قبل به این موضوع نگاه کردیم. شاید از جانب من یا افراد بالادستی در اواسط سال 1978[1357] این خوش‌بینی وجود داشت که این رویدادها خود بخود خاموش خواهند شد. اما این اتفاق نیفتاد و کم کم نگرانی ما را بیشتر کرد.

چه زمانی متوجه شدید که [آیت‌الله] خمینی و اطرافیان وی نقشی اساسی در سازماندهی مخالفان شاه داشتند؟

n  نمی‌توانم روی تاریخ خاصی انگشت بگذارم؛ اما تظاهرات به دلیل آن مقاله یا نامه خاص در روزنامه شروع شد. فکر نمی‌کنم که اکثر مردم، اکثر امریکاییان برای سالهای سال از زمان تبعید او، حتی یک بار هم به [آیت‌الله] خمینی فکر کرده بودند. بنابراین این اولین نشانه آن بود که او همچنان نیروی محرکه است.

در تابستان دربارة نوارها و اعلامیه‌های او شنیدیم که در تهران و شهرهای دیگر دست به‌دست می‌شدند. شنیدیم که از تلفن استفاده می‌شود تا نوارها پخش و در سوی دیگر خط ضبط شوند. این چیزهایی بود که می‌شنیدیم؛ اما من هرگز نواری ندیدم و هرگز نواری برای من ترجمه نشد. هیچ‌وقت هیچ‌کدام از این اعلامیه‌ها برای من ترجمه نشد. ولی احساس می‌شد که او نیروی حرکت اصلی است.

ما هیچ اطلاعاتی یا درکی از این موضوع نداشتیم که نیرویی سازمان یافته در جریان است و الآن از کتابهای مختلفی که نوشته شده می‌فهمیم که افراد مختلفی مانند بهشتی و دیگران سازمان‌دهی بسیار گسترده‌ای داشتند. ما خیلی بعدها متوجه این موضوع شدیم.

در 19 اوت[28 مرداد 1357] آتش سوزی اسفناک سینما رکس در آبادان اتفاق افتاد. سفارت از این اتفاق چه گزارشهایی دریافت کرد؟ اتهامات و ضداتهامات زیادی دربارة علل آن مطرح شد.

n  البته ما هیچ گزارش مستقیم یا دست اولی نداشتیم و همه چیز اساساً بر پایه نوشته روزنامه‌ها بود وبیانیه‌هایی که رهبران مختلف منتشر می‌کردند. برخی ارتباطات هم با مقامات دولتی محلی در آن منطقه بعدها برقرار شد. البته مواضع دولت را هم شنیدیم که احتمالاً مخالفان، آتش سوزی را به پا کرده‌اند. سندی وجود نداشت. البته بعد از آن از مخالفان شنیدیم که ساواک این کار را کرده است. مدتی قبل شنیدم که پس از پیروزی انقلاب تحقیقی انجام شده که نشان می‌دهد مخالفان باعث این آتش سوزی بودند. ظاهراً تلاش برای ایجاد شورشی گسترده بود.

در آن زمان نمی‌دانستم کدام حرف را باور کنم. در ذهن خودم نمی‌توانستم بفهمم که دولت با چنین اقدامی وحشیانه می‌خواهد به کجا برسد. اگر از این مکان برای برگزاری جلسات مخالفان استفاده می‌شد و دولت آن را آتش می‌زد، به هر حال هر چقدر هم وحشتناک، اما باز قابل قبول بود. اما این‌که عده زیادی در سینما در آتش بسوزند[4] برای دولت چه نفعی دارد؛ اما می‌توانستم منافع مخالفان را ببینم. اما به هر ترتیب سند و شواهدی در اختیار نداشتیم.

آیا سفیر سالیوان در آن زمان از مرخصی برگشته بود؟

n  چند روز قبل یا چند روز بعد از واقعه برگشت. یادم نیست. اما می‌توانید با تاریخ انتصاب نخست وزیر جدید، [جعفر] شریف امامی، کنترل کنید. یعنی سفیر یک روز قبل از انتصاب شریف امامی به‌عنوان نخست وزیر به ایران برگشت.

فکر می‌کنم مدت کوتاهی بعد از حادثه آتش سوزی بود.

n  بنابراین سفیر بعد از آتش سوزی برگشت.

بله. آیا در این زمان سالیوان با شاه دیدار کرد؟ یا این‌که برداشتی از نگرش و تفکر شاه بعد از این آتش سوزی داشتید؟

n  به‌خاطر ندارم.

در کتاب مؤسسه سرویس خارجی که به‌دست من رسیده و دربارة رژیمهای دیکتاتوری در حال گذار است، هنری پرشت گفته که وقتی در سال 1978[1357] مدیر میز ایران شد، اولین چیزی که شنید این بود که شاه به یکی از  ملاقات‌کنندگان گفته بود که ایالات متحده انقلابیون را در این جهت سوق می‌دهد که حکومت روحانیت در مبارزه با کمونیسم بهتر از رژیم او عمل خواهد کرد. آیا شما از ارتباطات خود چنین چیزی را شنیده بودید؟

n  بله مسلماً. در تابستان سال 1978[1357] شایعات پیچید که شاه به این نتیجه رسیده که ما با مخالفان همکاری کرده در پشت این آشوب هستیم و از این موضوع بسیار ناخرسند است.

هرگز مستقیما چیزی به من گفته نشد. وقتی که من کاردار بودم تا جایی‌که خاطرم هست سه بار با او دیدار داشتم. به غیر از آن یک باری که قبلاً به آن اشاره کردم هرگز دربارة امور داخلی با هم صحبت نکردیم. اما...

موضوع دیدارها چه بود؟

n  یکی از دیدارها با ژنرال هایزر بود که قبلاً گفتم. دیگری با دیوید نیوسام، معاون وزیر امور خارجه که آمده بود تا با شاه در مورد پیامدهای تغییر دولت در افغانستان صحبت کند. در اصل بیشتر برای ابراز حمایت و تبادل دیدگاه‌ها بود. سفیر سالیوان  توصیه کرده بود که این کار انجام شود. هم او و هم من احساس می‌کردیم که تغییر در افغانستان به معنای تغییر اساسی در توازن دولت در منطقه است یا تهدیدی اساسی نسبت به تعادل در منطقه محسوب می‌شود. جالب است که گاهی سفرا و معاونین سفرا برداشتهای خاصی از شرایط دارند. دو ـ سه بار اتفاق افتاد که من گزارش تحلیلی بلندبالا در این مورد می‌نوشتم که سفیر وارد می‌شد و به نوعی پیغامی عملیاتی‌تر به من می‌داد که باید چه کار کنیم، در حالی‌که نوشته من بیشتر تحلیلی بود. شاید یکی دو پاراگراف از نوشته‌های من استفاده کرده باشد و گفت و حق هم داشت که بگوید: این بیشتر بیان نظریات است. باید عمل هم به آن اضافه شود. بنابراین توصیه کرد یکی از کارمندان ارشد، فردی مسن، به کشور آمده با شاه صحبت کند. با توجه به این‌که من سالها در بخش امور افغانستان کار کرده بودم و قبل از این‌که واشنگتن را ترک کنم با توجه به تغییراتی که اتفاق افتاده بود زنگهای خطر به صدا در آمده بود، بنابراین وقتی وارد تهران شدم فرصت مناسبی بود تا بازخوردی از دیدگاه‌های خودم را ببینم. همان‌طور که گفتم سفیر شاید یکی دو پاراگراف از نوشته‌های من را استفاده کرد؛ اما می‌خواست که پیامی عملیاتی‌تر داشته باشد.

فکر می‌کنم سومین باری که شاه را دیدم که بیشتر یک دیدار اجتماعی بود، زمانی بود که خانم لیندون جانسون، به ایران آمد و مراسم ناهاری برای او ترتیب داده شد. فکر می‌کنم این سه بار او را دیدم.

اکنون به سؤال دیدگاه شاه از انقلاب و اتهام دخالت داشتن امریکا در انقلاب برگردیم. آیا تلاشی برای اثبات خلاف این برداشت به صورت مستقیم یا غیرمستقیم انجام شد؟

n  خاطرم نیست که در آن زمان توصیه کرده باشیم تا رئیس‌جمهور نامه‌ای بنویسد. روال بر این است و اغلب با شاه این کار را می‌کردیم یعنی بازخوردی از حال و هوایش فرستاده و توصیه می‌کردیم که از فرصت یا رویداد مناسب استفاده شده و رئیس‌جمهور پیامی برای شاه ارسال نماید ولی یادم نیست که در این مورد اقدامی کرده باشیم. در تابستان کاردار سفارت بریتانیا من را کنار کشید و گفت که طی چند هفته گذشته بعضی مقامات اسبق بریتانیا به ایران سفر داشته در یکی از مراسمها شاه نگرانی خود را از اهداف و مقاصد امریکایی‌ها با جزییات ابراز داشته است. بنابراین کاردار سفارت بریتانیا گفت که باید از این موضوع مطلع باشیم. من هم گفتم که شایعاتی در این‌باره شنیده‌ام؛ اما این اولین باری است که مستقیماً چیزی به خودم گفته می‌شود. این موضوع را گزارش کردم. این‌که آیا توصیه کردم تا نامه‌ای نوشته شود یا خیر یادم نیست.

اگر خیلی دقیق به شرایط نگاه کنیم شاه هر از گاهی از این ترس استفاده می‌کرد و به‌خوبی می‌دانست که مثلاً ابراز نگرانی به بریتانیایی‌ها، به گوش ما می‌رسد. به این ترتیب مطمئن می‌شد که متوجه نگرانیهای او شده‌ایم؛ اما باز این سؤال پیش می‌آید که حالا این را گفته اما واقعاً منظورش چیست. چون به هر حال بازدیدی که نوامبر[آبان 1356] سال قبل در واشنگتن داشت همه چیز با کارتر به‌خوبی پیش رفت. سفر ماه دسامبر[دی 1356] هم نمی‌توانست بهتر از این باشد. بنابراین چه چیزی باعث نگرانی شده بود که ما پشت پرده این حوادث بودیم؟ احتمالاً با آمدن دیوید نیوسام و این‌که برای بار اول بعد از چندین سال تقاضای او برای خرید یک سیستم تسلیحاتی خاص مانند موشکهای ضد رادار وایلد ویسل[5] یا چنین چیزی را رد کردیم شعله آتش این نگرانی را بالا کشیدیم. از نظر ما این تصمیم ارتش بود. وایلد ویسل داشت از خط تولید خارج می‌شد. فکر می‌کنم که برای آرام کردن افرادی بود که مخالف فروش تسلیحات بودند نه مخالفان شاه. فکر کردیم که این سیستم تسلیحاتی خاصی نیست و بگذار یکبار بگوییم نه. شاید بشود گفت که موضوع خط تولید فن آوری پیشرفته بود. از نظر ما این تصمیم کاملاً طبیعی بود؛ اما صد البته که از نظر شاه و اطرافیان او این اولین باری بود که ما دست رد به سینه آنها زدیم. بنابراین شنیدن «نه» هم‌زمان با این‌که شاه در داخل تحت فشار بود زنگ خطر را در ذهن او به صدا در آورد و این چیزی بود که ما پیش‌بینی نکرده بودیم و درکی از آن نداشتیم. اما باید این را هم در نظر بگیریم که هر اتفاقی در ایران تقصیر یک قدرت خارجی است. اخیراً شاهد این موضوع را هم دیدید که [اکبر هاشمی] رفسنجانی و دیگران در ایران ما را مقصر ناتوانی خودشان در جنگ با عراق می‌دانند. همیشه به دنبال نیروی خارجی بگردید.

شاه طی سالها همیشه از این ترفند استفاده کرده بود؛ اما بیشتر شبیه زوزه گرگ شده بود چون بعد از مدتی مانند زوزه گرگ تکراری شده بود.

 

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش اول

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش پنجم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش ششم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هفتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هشتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش نهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دهم

 

ادامه دارد...

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]  منظور تظاهرات  به مناسبت چلهم شهدا است. ویراستار

[2] منظور اعتراضاتی است که درپی انتشار مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات در 19 دی در شهر قم برپا شد. ویراستار

[3]- منظور اداره‌هایی که مستقیم با ارباب رجوع تماس دارند. ویراستار

[4] در این حادثه 377 نفر کشته شدند. ویراستار

[5] - Wild Weasel



 
تعداد بازدید: 60


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: