انقلاب اسلامی :: مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران

06 آذر 1403

به نام خدا

بنیاد مطالعات ایران

برنامه تاریخ شفاهی

چارلز ناس

مصاحبه‌شونده: چارلز ناس

مصاحبه‌گر: ویلیام بِر

واشنگتن دی.سی.: 13 می [23 اردیبهشت]، 31 می [10 خرداد]، 26 ژوئیه 1988 [4 مرداد 1367]، 16 اوت 1988 [25 مرداد 1367]

مترجم: ناتالی حقوردیان، پاییز 1400

 

قسمت دوازدهم

مصاحبه شونده: چارلز ناس                         جلسه سوم

مصاحبه کننده: ویلیام بِر                   بتزدا، مریلند

26 ژوئیه 1988[4 مرداد 1367]

مصاحبه ذیل با چارلز ناس را ویلیام بِر در بتزدا، مریلند در تاریخ [4 مرداد 1367] انجام داد. این مصاحبه بخشی از پروژه‌ای مشترک بین دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.

 

جالب است. بعد از آتش سوزی سینما رکس در آبادان، شاه شریف امامی را به‌عنوان نخست وزیر و جانشین [جمشید] آموزگار منصوب کرد. شرایط سیاسی کمی آرام‌تر شد و توافقات سیاسی به‌دست آمد و قول انتخابات ملی به مردم داده شد.

n  کازینوها را تعطیل کردند و از این جور کارها انجام شد.

زندانیان سیاسی آزاد شدند و غیره. برداشت شما از شریف امامی چه بود؟ آیا ارتباط زیادی با او داشتید؟

n  فقط یک بار او را دیدم و گفتگویی طولانی با هم داشتیم که فکر می‌کنم همچنان باید محرمانه بماند و این یک روز قبل از انتصاب او به‌عنوان نخست وزیر بود. چیزی را که الآن می‌گویم به‌عنوان برداشت دیدار اول بیان نمی‌کنم. برداشتهای متضادی داشتم. اطلاعات زیادی دربارة او نداشتم. چیزی که از پرونده‌های زندگی او به‌دست آمد یک نکته خوب را نشان می‌داد و آن این‌که او از یک خانواده مذهبی است، بنابراین به نوعی می‌تواند به زبان روحانیان با آنها صحبت کند. اما از طرف دیگر شهرت هم داشت که می‌تواند وارد فساد شود و البته که سالها بود مدیریت بنیاد پهلوی را به عهده داشت. بنابراین برداشتها متضاد بودند؛ از یک طرف حرکت خوبی بود که کسی با تاریخچه و ارتباطات در روحانیت انتخاب شده و از طرف دیگر به نظر می‌رسید که یک نفر از همان سیاستمداران قدیمی در رأس کار آمده است. به‌هرحال او همواره در دولت نقش داشت. فکر می‌کنم که در اوایل دهة 1960[1339] نخست وزیر بود. برداشتهای متضادی از او داشتم و راستش دیدار با او این تضادها را تشدید کرد.

آیا از نظر شما او می‌توانست تأثیرگذار باشد و شاید کمی شرایط را تثبیت کند؟

n  گفتم که برداشتهای متضادی داشتم. انتخاب نخست وزیر به شاه بستگی داشت. ما دانش کافی نداشتیم که به او بگوییم این یا آن را انتخاب کن. اگر هم چنین کاری می‌کردیم، شاه به ما می‌گفت که پی کارمان برویم. شخصاً من احساس کردم که تغییرات انتصابی او اشتباه بودند. در آن زمان این حس را داشتم. از نظر من خیلی ناشیانه و رویکردی اشتباه نسبت به مخالفان بود. از نظر من در کشمکشهای آن زمان عزل و نصب نباید اتفاق می‌افتاد. مگر از نظر ظاهری این کار اهمیتی نداشت. راستش فکر می‌کردم که روش اشتباهی برای حل و فصل این موضوع است.

چند روز بعد و در اوایل ماه سپتامبر[13 شهریور 1357]، جشن عید فطر برگزار شد که به معنای پایان روزه داری در ماه رمضان در ماه اوت[مرداد] بود و در تهران تظاهرات صلح‌آمیز گسترده‌ای برگزار شد که ائتلافی از اقشار مختلف اپوزیسیون در آن حضور داشتند. دانشجویان، کارگران، روحانیان، متخصصان، کسبه و تعداد گسترده‌ای از زنان که البته این بر اساس مطالعات من است. سفارت تا چه حدی از قبل دربارة این راهپیمایی اطلاع داشت؟ آیا با برگزاری آن تعجب کردید یا از قبل می‌دانستید که در این تاریخ راهپیمایی صورت خواهد گرفت؟

n  بله، خیلی از این مطالب در روزنامه‌ها منتشر می‌شد و یا رابطان سیاسی در این‌باره حرف می‌زدند. تعداد خیلی کمی از این تظاهراتهای گسترده خصوصاً در تهران باعث تعجب بودند. عموماً از قبل اعلام می‌شدند و باید برای برگزاری چنین تظاهراتی مجوز از شهربانی گرفته می‌شد که ممکن بود شهربانی هم بگوید که اجازه این کار را ندارید. ولی به‌هرحال این راهپیماییها برگزار می‌شدند. بنابراین این چیزها باعث تعجب ما نمی‌شد. اما کم کم تعداد و اندازه تظاهر کنندگان توجه آدم را به خود جلب می‌کرد و بعد به واقعه هشتم و نهم سپتامبر[17 و 18شهریور] در میدان ژاله رسیدیم.

درست است. شاه روز قبل از آن، هفتم[هشتم سپتامبر/ 17شهریور] حکومت نظامی اعلام کرد؟

n  درست است.

البته این باعث تیراندازی در میدان ژاله شد که شما به آن اشاره کردید و این رویداد به‌عنوان جمعه سیاه شهرت پیدا کرد. گزارشهای دریافتی دربارة این رویداد چه بودند؟

n  برای این‌که در بستر رویداد قرار بگیریم، بگذارید یک قدم به عقب برگردیم، چون روز وحشتناکی بود. من بیرون از خانه ایستاده بودم و صدای تیراندازی شنیدم و بعد به دفتر رفتم و آنجا هم تا ظهر صدای تیراندازی به گوش می‌رسید. من به خانه برگشتم و همسرم در پاسیو نشسته بود و به صدای تیراندازی گوش می‌داد. بغل دست ما بقیه کارمندان سفارت داشتند پینگ پنگ بازی می‌کردند. بنابراین یک روز عادی زیبا بود با این تفاوت که هر از گاهی صدای تیراندازی به گوش می‌رسید.

  ما تا روز بعد از ابعاد این رویداد خبر نداشتیم. چند مدرسه در آن منطقه وجود داشت و بعضی امریکاییها با همکاران امریکایی تماس گرفته گفته بودند که تیراندازی وحشتناکی رخ داده و تعداد زیادی کشته شدند. منبع اصلی اطلاعاتی ما یک ایرانی بود که بلافاصله بعد از شروع تیراندازی به میدان ژاله رسیده بود و تمام مدت هم آنجا بود. گفتگوی پلیس در مورد تعداد کشته شدگان را شنیده بود.

 ما برآورد او از تعداد کشته شدگان را پذیرفتیم. نمی‌توانم تضمین کنم؛ اما فکر می‌کنم که او گفته بود که بین 120 یا 127 نفر به قتل رسیده تعدادی هم زخمی شده‌اند. بعدها شایعه شد که چند هزار نفر کشته شده‌اند اما من هرگز این را جدی نگرفتم. من فکر کردم که حتی اگر آمار از سوی مخالفان هم اعلام می‌شد شاید سی برابر بیشتر بود. تا امروز هم فکر نمی‌کنم که هیچ‌کس بداند که واقعاً چند نفر کشته شدند. البته این رویداد شوک بزرگی برای ایرانیان و دیگران بود یعنی این‌که 127 نفر با تیراندازی پلیس کشته شوند. فکر می‌کنم که حتی شنیدن صدای گلوله‌ها هم وحشتناک بود. صدایی که حتی در سفارت با چند کیلومتر فاصله از میدان ژاله هم به‌گوش می‌رسید.

اما جالب این‌که اگر اشتباه نمی‌کنم بعد از رویداد میدان ژاله برای مدتی شاید ده روز یا دو هفته همه چیز آرام شد. تفسیر این موضوع برای من و خیلیهای دیگر بسیار سخت بود چون عموماً بعد از چنین کشتار سختی همیشه طوفان به پا می‌شود. شاید این یکی از همان اشتباهات وحشتناک بود. اکثر مردمی که به میدان ژاله رفتند شاید حتی نمی‌دانستند که حکومت نظامی اعلام شده و انتظار هم نداشتند که پلیس یا ارتش چنین برخورد وحشیانه‌ای داشته باشد. بنابراین این یک اشتباه وحشتناک بود. اما عموماً بعد از چنین رویدادهایی شرایط کمی آرام می‌شد. اما همیشه زمزمه در گوش بود. اما باز اتفاقی می‌افتاد و باز آرام می‌شد. ما همچنان تلاش می‌کردیم معنی و مفهوم این شرایط را بفهمیم.

دربارة پیشینه این موضوع سؤالی دارم. چند روز قبل از آن در سوم سپتامبر[14 شهریور] جان استمپل، کارمند سیاسی با داریوش بایندر، دستیار ویژه نخست وزیر دیدار کرده بود. یادداشتی هم تنظیم شده بود که من دیدم که جزو اسناد سفارت بود که بعدا تسخیر شد. بر اساس آن بایندر از استمپل پرسیده بود که نگرش دولت ایالات متحده نسبت به برقراری نظم با استفاده از نیروی نظامی چه خواهد بود. استمپل پاسخ داده بود که ایالات متحده با برقراری نظم عمومی همگام خواهد بود اما هم‌زمان اصلاحات سیاسی داخلی نیز استمرار داشته باشند. استمپل نوشته بود که تنظیم یک بیانیه می‌تواند سطوح بالای دولت ایران را تحت تأثیر قرار دهد.

n  ببخشید؟

بر اساس چیزی که استمپل در این یادداشت نوشت تقریباً استفاده از زور را تایید کرد و احتمالاً بعد از این‌که این مطلب را با بایندر در میان گذاشت به گوش مقامات بالای دولتی هم رسید. آیا تایید استفاده از زور نوعی بیانیه تایید بود؟ آیا می‌خواهید یادداشت را ببینید؟

n  جان در آن یادداشت نوشته بود که این نظر شخصی من است. «شخصاً فکر می‌کنم که دولت ایالات متحده با شما موافق خواهد بود.» البته این کلمه یا عبارت کلیدی است که به او چنین دستوری داده نشده است. به‌هرحال بر اساس نثر نوشتاری او چنین برداشت می‌شد که دولت ایالات متحده مخالف هرگونه تلاشی برای ایجاد هرج و مرج در ایران است و موافق هر تلاشی برای پیشگیری از آن اما تا جایی‌که دادن آزادی سیاسی و اصلاحات پیش بروند.

آیا این فکر اعتبار داشت؟

n  بله، بالاترین مقامات دولتی ایالات متحدة آن زمان هم از این فکر حمایت می‌کردند. اما تاجایی‌که خاطرم هست جان دستورالعملهای ویژه‌ای ارائه نداد. در آن زمان بیشتر معطل این بود که سؤالی از او پرسیده شود. این آدم یعنی بایندر ارتباط نزدیکی با جان داشت. من شخصاً‌ او را خیلی دوست داشتم. وقتی سؤالی این چنین از شما پرسیده می‌شود و شما رابطه نزدیک با فرد دارید این‌که بگویید نظری ندارم و این‌که باید در این جهت دستور بگیرم، خیلی سخت است. کار جان عالی بود که سؤال را دور زد و به تمایل ایالات متحده در جهت پیشبرد لیبرالیزاسیون و درک این‌که حقوق بشر به معنای حمایت ما از هرج و مرج در کشور نیست، اشاره کرد.

بعد از حادثه میدان ژاله، رئیس‌جمهور کارتر در تماسی تلفنی با شاه، حمایت و دوستی شخصی خود را اعلام کرد. آیا کاخ سفید دربارة برقراری چنین تماس تلفنی با سفارت مشورت کرده بود؟ چیزی در این باره می‌دانید؟

 n فکر می‌کنم در آن زمان در کمپ دیوید بود و سادات او را تشویق به این کار کرده بود و گفته بود که خودش با شاه صحبت کرده پیشنهاد کرده بود که رئیس‌جمهور هم با او تماس بگیرد زیرا که شاه ظاهراً از اتفاقی که رخ داده بود خیلی آشفته بود. تا جایی‌که می‌دانم شاه دربارة نقش امریکایی‌ها با سادات صحبت کرده بود. «تو آنجایی، امریکایی‌ها دارن چکار می‌کنن؟» بنابراین سادات بود که به رئیس‌جمهوری پیشنهاد داده بود تا تماس تلفنی برقرار کند.

خاطرم نیست که با سفارت مشاوره‌ای شده باشد که آیا از نظر شما این فکر درستی است؟ نمی‌گویم که اتفاق نیفتاده است. صرفاً یادم نیست. تلفن به شاه کاری بود رئیس‌جمهوری طبیعتا انجام می‌داد خصوصاً در شرایط کمپ دیوید. یک نفر از رئیس‌جمهور خواسته بود که برای کسی که به شدت نگرانش بود و احترام زیادی قائل بود کاری انجام دهد. خیلی طبیعی بود که رئیس‌جمهور این کار را انجام دهد. متأسفانه مخالفان از این موضوع بسیار خوب استفاده کردند و چنین تفسیر کردند که رئیس‌جمهور با شاه تماس گرفته تا به‌خاطر این اقدام وحشتناک به او تبریک بگوید.

باید بگویم که در آن زمان فکر نمی‌کردم که اقدامات رئیس‌جمهور پیامدهای جدی داشته باشد. این کاری بود که اگر من هم رئیس‌جمهوری بودم احتمالاً انجام می‌دادم. ولی افرادی هم در جبهه مخالفان بودند که از این مسئله آشفته شده بودند. می‌دانم ابراهیم یزدی که بعدها معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد چندین و چند بار در فرصتهای مختلف این مسئله تماس تلفنی را مطرح کرد. بنابراین تأثیر زیادی روی آنها داشت.

در برخی گزارشهای غیررسمی خوانده‌ام که شاه بعد از حادثه میدان ژاله در مرز جنون قرار گرفت. آیا بعد از هشتم سپتامبر[17شهریور] در این باره چیزی شنیدید؟

n  باید فکر کنم. باید اسناد را بررسی کرد چون سفیر ملاقاتهای مستمری با شاه داشت. باید تلگرامها را چک کرد. مطمئنم در بین اسناد ضبط شده تلگرامهای مربوط به آن زمان وجود دارند. الآن یادم نیست.

در 18 سپتامبر[27 شهریور] کارکنان بانک مرکزی فهرستی از نام 180 نفر از افرادی را که ارز نقد از ایران خارج می‌کردند منتشر کردند.[1] آیا سفارت از این معضل خروج سرمایه نگران بود؟

n  ما این فهرست و خروج سرمایه را گزارش کردیم که مسلما یک علامت سیاسی بسیار بزرگی بود. فکر نمی‌کنم که در آن زمان آن‌قدر که باید روی این موضوع تأکید کردیم و این شک و تردید هم وجود داشت که آمار و ارقام درست نیستند. به نظر می‌رسید که این هم یکی از همان اقداماتی باشد که اپوزیسیون موضوع را بیش از حد بزرگ کرده بودند. من بعدها متوجه شدم که تا چه حد سرمایه در آن دوره خارج شد و رقم آن بسیار چشمگیر بود. مردم دست نوشته‌های روی دیوارها را می‌دیدند و ما هم احتمالاً باید کمی بیشتر توجه می‌کردیم.

به‌عنوان علامت سلب اعتماد از شاه در حاکمیت بود؟

n  درست است. این‌که مردم پشتش را خالی می‌کردند.

در ماه اکتبر[مهر] بعد از این‌که [آیت‌الله] خمینی از عراق تبعید شد، تظاهرات شدت گرفت و در روز 16[24مهر]، چهل روز بعد از جمعة سیاه، اعتصاباتی در سراسر کشور رخ داد که ماه‌ها طول کشید. چه نوع اعتصاباتی بود؟ این اعتصابات بر امور روزمره سفارت، ارتباط با کنسولگریها و این چیزها چه تأثیری داشتند؟

n  اعتصابات عمومی تأثیر نسبتاً کمی بر زندگی شخصی امریکاییان داشت چون ما AFAX[2] خودمان را داشتیم و مغازه‌های خاص و غیره. اکثرا ماشین شخصی داشتیم و نیازی به حمل و نقل عمومی نبود. بنابراین تأثیر شخصی آن بر مقامات امریکایی حداقل بود.

اما پیروزی این اعتصابات نشانه سیاسی دیگر بود که ما بسیار جلوتر رفته در مرز بحران قرار داریم. یادم هست که سفیر بریتانیا به من گفت: خدای من، قرار است اعتصابات عمومی اعلام کنند. این یک یا دو روز قبل از اعلام اعتصاب بود که او و سفیر سالیوان به دیدار شاه رفته بودند و بعد با هم تبادل اطلاعات کرده تصمیم گرفته بودند که به لندن و واشنگتن گزارش دهند. من در زمان گفتگوی آنها در سفارت بودم. زمانی که سفیر بریتانیا را به سوی ماشینش همراهی می‌کردم گفت: چارلی فکر می‌کنم که قرار است اعتصاب عمومی اعلام کنند و نفت روی آتش بریزند. تونی (پارسونز) بیشتر زندگی حرفه‌ای خود را در خاورمیانه سپری کرده بود و اهمیت مهم سیاسی اعتصاب عمومی موفق را می‌دانست و این‌که چطور همه چیز در نهایت سقوط خواهد کرد. این‌که مردم نمی‌توانند پول خود را از بانک بیرون بکشند و این‌که بنزین و گازوئیل کم می‌شود و در صورت تداوم اعتصاب عمومی، دولت مدت زیادی دوام نمی‌آورد.

اما درست به‌هدف زد. درست روز بعد بود که فراخوان اعتصاب عمومی منتشر شد. همین‌طور که داشتیم از پله‌ها پایین می‌آمدیم او به این نتیجه رسید. فکر می‌کنم با استناد به تجربیاتش در خاورمیانه بود.

در این زمان آیا فکر می‌کردید که این بحران کم و بیش قابل مدیریت خواهد بود یا نسبت به آینده شاه تردید داشتید؟ ارزیابی شما در زمان شروع اعتصابات چه بود؟

n  برای من واضح بود که او با جدی‌ترین بحران دوران سلطنت خودش مواجه است؛ اما هنوز در مورد این‌که آیا جان سالم به در خواهد برد یا خیر نتیجه گیری نکرده بودم. من در مؤسسه سرویس خارجی درس می‌دهم که در آنجا صادقانه به برداشتهای اشتباه گذشته و استفاده اشتباه از تاریخ برای کارشناسان سیاسی جوان توضیح می‌دهم.

و من فکر می‌کنم – از 16 تا 20 اکتبر[24 تا 28 مهر] – ادعا نمی‌کنم که همه با من هم عقیده بودند – اما شخصا فکر می‌کردم که شاه هنوز فرصت شکست دادن و نجات از این شرایط را داشت. نه از نظر غلبه بر مخالفان بلکه با ایجاد یک شرایط سیاسی دشوار که به واسطه آن می‌توانست وارد مذاکرات و در نهایت مصالحه شود. این استدلال من بر اساس خاطرات سالهای 63-1962 [42 ـ 1341] بود که او با موفقیت توانست با مشت آهنین غلبه کند. تظاهرات خاموش شد، [آیت‌الله] خمینی تبعید شد و ایران وارد دوران آبادانی و ثبات حداقل ظاهری شد.

بنابراین بر اساس این تجربه – که ظاهراً هم خیلی اشتباه می‌کردم – احساس می‌کردم که او هنوز هم این گزینه را دارد و می‌تواند شرایطی متفاوت برای مذاکره ایجاد کند. خلاصه این‌که تا اواسط اکتبر[آخر مهر] هنوز به این نتیجه نرسیده بودم که همه چیز از دست رفته است.

حوالی ماه اکتبر[مهرماه] در مورد تاریخها زیاد مطمئن نیستم یکی از چهره‌های معروف مخالفان، مهدی بازرگان برنامه‌ای تدوین کرده یا در حال تدوین بود تا دولت انتقالی سرکار آید که هدف آن جایگزینی رژیم شاه با سلطنت مشروطیت یا شاید جمهوری بود که باید از طریق شورای سلطنت منتخب شاه انجام می‌شد. شورا یک نخست وزیر، کسی مانند [کریم] سنجابی را منصوب می‌کرد و شاه در زمان برگزاری انتخابات برای تشکیل مجلس جدید به یک تعطیلات طولانی مدت می‌رفت و زمانی‌که دولت جدید تشکیل شده بود رفراندومی برای تعیین آینده سلطنت برگزار می‌شد و فکر می‌کنم که تحت پوشش این برنامه از [آیت‌الله] خمینی دعوت می‌شد تا به قم بازگردد و او هم اطمینان حاصل می‌کرد که سیاست عمومی کم و بیش مطابق با اسلام است. در این برنامه، نقش [آیت‌الله] خمینی این بود که از راه دور مشاوره می‌داد. فکر می‌کنم بازرگان در ماه اکتبر[مهر] طرح دولت انتقالی را با جان استمپل در میان گذاشت با این امید که ایالات متحده از آن حمایت خواهد کرد زیرا به این ترتیب اصلاح طلبان لیبرال، دولت را به‌دست می‌گرفتند.

آیا چیزی از این گفتگوی اولیه با استمپل یا مباحث مربوط به برنامه بازرگان در ماه اکتبر[مهر] می‌دانید؟ می‌دانم که بعدها این موضوع مطرح شد اما در آن زمان این اولین باری بود که این طرح با یک مقام سفارت در میان گذاشته شد.

n  تاریخ دقیق یادم نیست. این جزو مسائلی بود که حتماً گزارش می‌شد. ولی هیچ بحث و گفتگوی جدی دربارة این برنامه در سفارت خاطرم نیست. حتی مطمئن نیستم که بحث جدی دربارة آن در واشنگتن صورت گرفته باشد. یادم نیست که در این جلسه بود یا جلسه دیگری که جان اعلام کرد که خیلی هم با این موضوع موافق نیست چون در اصل بازرگان از ما می‌خواست که به سلطنت شاه پایان داده یا ترتیب عزل او را بدهیم. یا در این جلسه بود یا در جلسه دیگری با نهضت آزادی ایران که استمپل در زمانی بسیار عصبانی شد. «نمی‌توانید از ما انتظار داشته باشید که ترتیب تبعید شاه از ایران را بدهیم»

اما نمی‌دانم چقدر ولی در آن روزها بازرگان از احترام بالایی برخوردار بود. من با او دیدار نکرده بودم. فقط زندگی نامه‌اش را مطالعه کرده بودم. الآن چیز زیادی به‌خاطر نمی‌آورم اما خیلی به او احترام می‌گذاشتیم. می‌توانستیم از لحنش بفهمیم که رسما از ما می‌خواست که وسط افتاده و برای عزل شاه مذاکره کنیم. در این زمان سیاست ما خصوصاً در واشنگتن بسیار محکم بود و 110 درصد از شاه حمایت می‌کردیم. بنابراین تحلیل خوبی از آن نداشتیم و آن را مؤثر ندانستیم. فقط گزارش کردیم و تمام.

من با مطالعه کتاب گری سیک و کتابهای دیگر این برداشت را دارم که حوالی ماه اکتبر[مهر] سفیر سالیوان اعتبار زیادی برای انتخابات سراسری که قرار بود در ماه ژوئن[خرداد 1358] سال آینده برگزار شود قائل شد؟

n  ژوئن سال آینده.

او سعی می‌کرد تا دربارة قوانین انتخابات توافق حاصل شود. این موضوع تا چه حد واقعیت دارد که او بر برگزاری انتخابات تأکید داشت و تلاش می‌کرد که این انتخابات نظام مند برگزار شود؟ 

n  با توجه به یادداشت جان استمپل دربارة دیدارش با بایَندر ما خیلی امیدوار بودیم که اپوزیسیون و گروه‌های دیگر در جهت پیشبرد انتخابات تلاش خواهند کرد. به‌هرحال شاه قول انتخابات داده بود. این آخرین تلاشهای کسی بود که داشت غرق می‌شد و به همه چیز چنگ می‌انداخت. اگر مردم روند سیاسی او را دنبال می‌کردند شاید شرایط به گونه‌ای پیش می‌رفت که منافع ما در آنجا حفظ شده هرج و مرج در ایران اتفاق نمی‌افتاد. خیلی از ما مطمئن نبودیم که تا زمان انتخابات آنجا می‌مانیم. بنابراین به‌عنوان یک ملت در این زمان کاملاً از شاه و سیاستهای او حمایت کردیم. او از طریق شریف امامی و با آزادی زندانیان گامهایی به سوی دادن آزادیهای سیاسی برداشته‌ بود. در اوایل سال تغییراتی در قوانین نظامی ایجاد کرده بود. چندین سخنرانی داشت که در یکی از آنها گفته بود که اشتباهاتی رخ داده و در سخنرانی بعدی گفته بود که: من اشتباهاتی داشته‌ام و دربارة انتخابات در سال آینده صحبت کرده بود. این یک روزنه سیاسی یا یک فرآیند سیاسی را به راه انداخت که می‌شد به آن تکیه کرد. طبیعتاً بر اساس طرح پیشنهادی شاه، سلطنت باقی مانده اما نظام سیاسی بازتری ایجاد می‌شد. بنابراین برای پاسخ به سؤال دیگر شما حمایت ما از این مسئله باعث می‌شد که رویکرد بازرگان که خیلی متفاوت بود چندان مطلوب نباشد.

همچنین خوانده‌ام که سفیر سالیوان در ماه اکتبر[مهر] متوجه شد که شاه از سرطان رنج می‌برد؟ آیا چیزی در این‌باره شنیدید یا شایعاتی در تهران در مورد بیماری شاه پخش بود؟

n  هیچ‌کس از سرطان شاه خبر نداشت. بگذارید یک قدم به عقب برگردم. در تابستان 1978[1357] زمانی‌که من کاردار بودم شایعات فراوانی در تهران پخش می‌شد. به هر مهمانی یا مراسمی که می‌رفتید همه دربارة سلامت شاه صحبت می‌کردند. شایعه بود که تیر به بازویش خورده، بیماری هولناکی دارد و غیره. بنابراین زمانی‌که به خزر رفتم این بود که ظاهر او را ارزیابی کنم و اولین چیزی بود که باید گزارش می‌دادم. تاجایی‌که خاطرم هست طی یک تلگرام کوتاه جداگانه اعلام کردم که شاه سالم به نظر می‌رسد. همین‌طور هم بود. لاغرتر به نظر می‌رسید. گونه‌هایش کمی فرو رفته بود؛ خیلی هم برنزه شده بود. خیلی دقیق نگاه کردم. تیری به بازویش نخورده بود. به این نتیجه رسیدم که تحت فشار است؛ اما حال عمومی‌اش خوب است. دربارة سرطان او چیزی نمی‌دانستیم.

واقعاً تا بعد از تبعید هیچ‌کس از این موضوع اطلاعی نداشت؟

n  بله، دقیقاً همینطور است.

بر اساس یک گزارش در واشنگتن پست، طی ماه اکتبر[مهر]، وزیر امور خارجه [سایروس] ونس تماسهایی تلفنی از سوی جان جی. مک کلوی[3] و نلسون راکفلر[4] داشت که ونس را تشویق می‌کردند تا از اقدامات سرکوب‌گرانه شاه در برابر مخالفان حمایت کند. آیا شما چیزی دربارة فشار این‌گونه نهادها مانند مک کلوی یا نلسون راکفلر شنیده بودید؟ آیا در سفارت صحبتی از این تماسها شده بود؟

n  قطعا چنین چیزی یادم نیست و 99 درصد مطمئنم که اطلاعاتی در این‌باره به سفارت داده نشده است.

بر اساس این گزارش در ماه اکتبر[مهر] شاه به سالیوان گفته بود که توانسته از یک شکست اساسی پیشگیری کند چون در غیر این صورت نمی‌توانست سلطنت را به پسرش بدهد اگرکه اقدامات سرکوب‌گرانه علیه مخالفان انجام می‌شد. آیا شاه چنین چیزی به سالیوان گفته بود؟

n  بله گفته بود. مطمئن نیستم که این گفتگو چه زمانی انجام شد – احتمالاً در ماه اکتبر[مهر] شروع شد و در ماه نوامبر [آبان] شدت گرفت – این‌که شاه چه گزینه‌هایی پیش رو داشت؛ یکی از آنها مشت آهنین بود. ترتیب آن یادم نیست ولی به نوعی شامل دادن آزادی سیاسی و حرکت به سوی انتخابات بود. دومین گزینه حرکت نظامی یا مشت آهنین بود. سومین گزینه یادم نیست. شاید گزینه سوم این بود که کشور را ترک کرده همه چیز را به‌دست فراموشی بسپارد. او گفته بود که نمی‌تواند مردمش را ترک کند، و از مشت آهنین استفاده کند، زیرا سلطنت نمی‌توانست روی خون مردمش بنا شود.[5]

 این موضوع چندین و چند بار در ماه‌های اکتبر و نوامبر[مهر و آبان] تکرار شد. شاه به‌خوبی دربارة گزینه‌هایش فکر کرده بود. در آن زمان به این نتیجه رسیده بود که مشت آهنین کارآمد نخواهد بود. وقتی اولین بار این حرف را زد، من شخصاً باور نکردم. اما بعد از این‌که تکرار کرد متقاعد شدم که این کار را نخواهد کرد و در نهایت به این نتیجه رسیدم که دست به این کار نخواهد زد. افراد در واشنگتن مانند برژینسکی و دیگران برای مدت طولانی باور نمی‌کردند که او چنین تصمیمی گرفته باشد. یک تلگرام معروف وجود دارد که در آن بیل سالیوان به آنها گفته که شاه تصمیم خودش را در این باره گرفته است. حس می‌کند که باید چنین باشد و چنین هم خواهد بود. این در ماه نوامبر[آبان] اتفاق افتاد.

البته اما و اگرهای زیادی بود که ما نمی‌دانستیم. اما اگر می‌دانستیم که شاه تا چه حد بیمار است و نگران است که طی یک یا دو یا سه سال آینده فوت کند و انتقال تاج و تخت به پسرش خیلی نزدیک‌تر از آن چیزی بود که ما فکر می‌کردیم، می‌فهمیدیم که تفکر او چگونه است.

چیزی که هرگز نفهمیدم و نخواهم فهمید این است که آیا شاه فکر می‌کرد که ما دربارة بیماری‌اش چیزی می‌دانیم. بازی می‌کرد و موقعیت خودش را دوباره می‌سنجید. البته که منفعت زیادی هم نداشت؛ اما در مقابل فکر می‌کنم که شاید او تصور می‌کرد که پزشکان فرانسوی موضوع را با دولت فرانسه در میان گذاشته دولت فرانسه هم به ما چیزی گفته است.

 

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش اول

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش پنجم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش ششم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هفتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هشتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش نهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش یازدهم

 

ادامه دارد...

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] جامعه کارمندان بانک مرکزی در دولت جعفر شریف‌امامی که به تدریج به اعتصاب سراسری کارکنان دولت پیوستند، فهرستی بلندبالا از نام و نشان ۱۷۸ نفر از مقامات لشکری و کشوری رژیم پهلوی را منتشر کردند که دو میلیارد دلار ارز را از کشور خارج کرده بودند. ویراستار

[2] - شیوه خاص ارتباط با امنیت بالا از طریق فکس. ویراستار

[3] - John J. McCloy

[4] - Nelson Rockefeller

[5]‑ البته در ماه‌های پایانی حکومت شاه، هزاران نفر از مردم ایران توسط نظامیان حکومت پهلوی شهید و مجروح شدند. ویراستار



 
تعداد بازدید: 36


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: