انقلاب اسلامی :: مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران

27 آذر 1403

به نام خدا

بنیاد مطالعات ایران

برنامه تاریخ شفاهی

چارلز ناس

مصاحبه‌شونده: چارلز ناس

مصاحبه‌گر: ویلیام بِر

واشنگتن دی.سی.: 13 می [23 اردیبهشت]، 31 می [10 خرداد]، 26 ژوئیه 1988 [4 مرداد 1367]، 16 اوت 1988 [25 مرداد 1367]

مترجم: ناتالی حقوردیان، پاییز 1400

 

قسمت پانزدهم

مصاحبه شونده: چارلز ناس                         جلسه سوم

مصاحبه کننده: ویلیام بِر                   بتزدا، مریلند

26 ژوئیه 1988[4 مرداد 1367]

مصاحبه ذیل با چارلز ناس را ویلیام بِر در بتزدا، مریلند در تاریخ [4 مرداد 1367] انجام داد. این مصاحبه بخشی از پروژه‌ای مشترک بین دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.

 

گری سیک در کتابش گلایه کرده که کسی گفتگوهای سفارت با شخصیتهای اپوزیسیون طرف [آیت‌الله] خمینی را به کاخ سفید اطلاع نمی‌داد. پرشت و ساندرز تا چه حد از این گفتگوها اطلاع داشتند؟

n  بستگی به این دارد که داریم در مورد چه تاریخی حرف می‌زنیم. در اواخر دسامبر[دی] اکثر کارهایی که کردیم با تلگرام مخابره شدند که اغلب اقدامات از سوی جان استمپل و جورج لامبراکیس انجام می‌شدند و سفیر هم هر از گاهی با علی امینی و چند نفر دیگر دیدار می‌کرد. برنامه خاصی نداشتیم و فقط می‌خواستیم فرایندی را پیش ببریم.

بعد از بیست و هشتم و بیست و نهم دسامبر یا این حوالی، ممکن است که گری سیک به تمامی اطلاعات دست نیافته است. دوست خوبم برنی گورتزمن[1]، البته نمی‌دانم 28 و 29 یا 27 و 28 دسامبر[7 و 8 یا 6 و 7 دی1357]، در دو شماره متوالی، خلاصه‌ای فوق‌العاده از گزارشهای ما از جمله تلگرامهای گزارش‌شده با موضوع گزینه‌های پیش رو و چشم‌انداز ما از رویدادها را در صفحه اول نیویورک تایمز منتشر کرد. این ذهن ما را به‌هم ریخت. ما کم کم داشتیم در تهران زیر فشار و افشای مخفیانه اطلاعات که همیشه سر از مطبوعات امریکا در می‌آورد، دیوانه می‌شدیم.

بنابراین، بیل (سالیوان) به وزارت امور خارجه اطلاع داد که ما کانالهای ارتباطاتی ویژه‌ای ایجاد خواهیم کرد. این کار را کردیم. گزارش‌دهی معمول انجام و توزیع می‌شد، اما در برهه‌ای، من و بیل و گاهی هم ژنرال هایزر از کانالهای ارتباطاتی ویژه با دبیرخانه اجرایی در واشنگتن استفاده می‌کردیم. آنجا نشسته و آنچه را که می‌خواستیم بگوییم دیکته می‌کردیم. تایپیست، رابط ارتباطی، آن را ارسال می‌کرد و پیام در واشنگتن دریافت می‌شد و هیچ نسخه کپی از آن تهیه نمی‌شد. همیشه زمان بازگشایی این جلسات، می‌پرسیدیم که چه کسی در واشنگتن حضور دارد. سالیوان هم اعلام می‌کرد که آیا تنها است که هیچ وقت نبود و همیشه می‌گفت «ناس» یا «هایزر و ناس» حضور دارند. کی آنجاست؟ فکر می‌کنم چند جلسه‌ای بود که گری و دیگران در آن حضور نداشتند.

موضوع و متن بسیاری از این جلسات را فراموش کرده‌ام؛ اما اغلب مبادله‌های حساس در این جلسات انجام می‌شد. فکر می‌کنم گری، حداقل برای یک دوره یک هفته‌ای حق دارد اعتراض کند که واشنگتن او را از موضوعات مطلع نساخته و اطلاع نداشت که ما چه فکر می‌کردیم. اما با تجربه افشای مخفیانه دو تلگرام پشت سر هم بسیار حساسی که من نوشته بودم و می‌توانید درستی حرف من را از طریق اسناد پیدا کنید، به این نتیجه رسیدیم که دیگر ادامه این کار ممکن نیست.

همان‌طور که قبلاً گفتم، بختیار در تاریخ 28 دسامبر[7دی] نخست‌وزیر شد، اما همچنان نگرانیهایی وجود داشت که او قادر به حفظ قدرت نخواهد بود. بنابراین، تلاش از سوی سفارت ادامه داشت تا کسی را پیدا کند که امکان کار با وی بیشتر فراهم باشد؟ آیا تلاشی شد که چنین کاری انجام شود؟

n  خیر، این‌طور نبود. ممکن است در تاریخها اشتباه کرده باشم. به نظر من، بختیار تا 14 یا 15 ژانویه[24 یا 25 دی]، یا چنین چیزی، تأیید مجلس را کسب نکرد و شاه در تاریخ 16 ژانویه[26 دی] کشور را ترک کرد. بنابراین، یک زمان طولانی این وسط وجود داشت که مشکل‌ساز بود چون همه نگران بودند که آیا بختیار تأیید خواهد شد یا خواهد توانست تعداد افراد کافی برای تشکیل کابینه کنار خود جمع کند. در حقیقت، او مشکلات زیادی داشت. هرگز تعداد وزرای کابینه او تکمیل نشد.

ما ارتباطات خودمان را با نهضت آزادی و دیگران مطابق قبل حفظ کردیم. به ما دستور اکید داده شده بود تا تمام و کمال از بختیار حمایت کنیم. ما هم این کار را کردیم. اما هم‌زمان ارتباطاتی را که طی ماه‌های قبل ایجاد کرده بودیم حفظ کردیم.

این شامل برنامه اعزام یک نماینده برای دیدار با [آیت‌الله] خمینی بود؟

n  بله، البته- اواخر دسامبر یا اوایل ژانویه[دی] بود که ما این موضوع را پیشنهاد کردیم. بنابراین، در سطوح مختلف تلاش می‌کردیم. تضادی بین این دو وجود نداشت. من شخصاً یادم نیست که آیا بختیار از فکر گفتگو با [آیت‌الله] خمینی اطلاع داشت یا خیر. شاه بی‌تردید اطلاع داشت. ما هیچ قدمی بدون گفتگو با شاه بر نمی‌داشتیم؛ بنابراین او کاملاً از پیشنهاد ما آگاه بود و خیلی مضطرب شد وقتی که رئیس‌جمهور به او اطلاع داد که این فکر رد شده است.

آیا برای شما توضیح داده شد که چرا چنین تصمیمی گرفته شده است؟

n  من هرگز توضیح صریحی نشنیدم، خیر. زمان ملاقات با نخست‌وزیر[2] فرانسه، ژیسکار این تصمیم گرفته شد.

در گوادلوپ؛[3] درست است؟

n  در گوادلوپ. این همیشه برای من سؤال بوده که آیا رئیس‌جمهور این مسئله را با ژیسکار در میان گذاشته و او گفته: نگران نباش. ما ترتیب گفتگو با [آیت‌الله] خمینی را خواهیم داد. یا چیزی شبیه به این.

هیچ دلیل رضایت‌بخشی نشنیدم؛ اما فکر می‌کنم بخشی هم به دلیل واکنش طبیعی برژینسکی بوده است. سیاست ما حمایت شاه است. شما با کسی مثل [آیت‌الله] خمینی وارد گفتگو نمی‌شوید. البته، او قدرتی ندارد...

برداشت من این است که در اواخر دسامبر[دی] فرض بر این بود که بعد از تشکیل کابینه بختیار، شاه کشور را ترک خواهد کرد. به تعطیلات خواهد رفت. بر اساس گزارش سالیوان، تا اوایل ژانویه[دی]، گفتگو با اپوزیسیون به تهیه یک فهرست صد نفری از فرمانداران نظامی منجر شده بود که انتظار می‌رفت همراه با شاه کشور را ترک کنند و جانشینان آنها باید از سوی گروه‌های مختلف اپوزیسیون انتخاب شوند. به این ترتیب، تصور می‌کنم که ارتش با تلافی‌جویی مخالفان مواجه نمی‌شد. آیا این برداشت صحیح است؟

n  من بارها دربارة این تلگرام مطالبی خوانده‌ام و یکی از چیزهایی است که ظاهراً اتفاق افتاده و من صرفاً یادم نمی‌آید.

این فهرست شامل صدها تیمسار بود؟

n  صدها تیمسار بود. من 99 درصد مطمئنم که ما فهرست صد تیمسار را ارسال نکردیم اما یکی از اعضای نهضت آزادی به ما گفت که آنها فهرستی از صد تیمسار تهیه کرده‌اند. حالا، اگر ما چنین فهرستی دریافت کردیم، من اصلاً یادم نیست. اما در پاسخ به نکته‌ای که قبل‌تر گفتید، شاه بارها با سفیر گفتگو و این مسئله را توضیح داده بود که وقتی دولت تعیین شود، او به قصد تعطیلات کشور را ترک خواهد کرد.

این تصمیم در اواخر دسامبر[دی] گرفته شد؟

n  چنین چیزی بود. همان زمانی که صدیقی انتخاب شد.

بختیار این سمت را با این فرض قبول نکرد که شاه کشور را ترک خواهد کرد؟ توافق این‌طور نبود؟

n  بله. تا جایی که یادم هست چنین است و خوانده‌ام که او تنها بنابر این شرط این سمت را قبول کرده بود. فکر می‌کنم او تصور می‌کرد اگر بتواند به یک توافق سیاسی برسد، نوعی همه‌پرسی برگزار خواهد شد که تعیین می‌کند آیا سلطنت باقی بماند یا خیر. اما متوجه شد در این زمان، انتساب او از سوی شاه به‌اندازة کافی بد بود و حضور شاه و کنترل نیروهای مسلح و غیره باعث می‌شود که او مردی فاقد هرگونه قدرت باشد.

گری سیک در کتابش گفته است که چون سالیوان تا جایی پیش رفته بود که این فهرست را تأیید کرده بود حالا این‌که تأیید کرده بود یا خیر جای سؤال دارد؛ اما اگر بگوییم که تأیید کرده بود- به همین دلیل نسبت به مأموریت هایزر جبهه داشت چون هایزر قرار بود فرماندهان ارتش را متقاعد کند که در کشور بمانند در حالی که بر اساس شایعات، سالیوان بیشتر به دنبال آن بود که فرماندهان، همراه با شاه کشور را ترک کنند. این نوعی رویکرد سیاسی متضاد است. هایزر قرار بود ارتش را در ایران نگه‌دارد در حالی که ظاهراً سالیوان بیشتر دغدغه داشت که بعضی از فرماندهان نظامی همراه با شاه کشور را ترک کنند. آیا چنین بود؟

n  باید از بیل بپرسید که آیا رابطه‌ای بین این دو فکر وجود داشت یا خیر. او هرگز وجود چنین ارتباطی را با من در میان نگذاشت. ما هر دو در ابتدا مخالف آمدن هایزر بودیم، به دلیل روال رایج در سفارت که کسی نخواهد بر کار شما نظارت داشته باشد.

درست مانند کالاهان؟

n  بله. این واکنش از سوی سفارت بسیار طبیعی است. ما همه ژنرال هایزر را می‌شناختیم و او جزو معدود کارشناسانی است که من برای آنها احترام زیادی قایل هستم. در حقیقت، برای هیچ‌کس دیگری به‌اندازة او به‌عنوان یک انسان و کارشناسی با صلاحیت احترام قایل نبوده‌ام. اما او شناختی از ایران نداشت. رهبرانش را می‌شناخت. منظور این‌که رهبران نظامی را می‌شناخت که دلیلش نقش او در ستاد فرماندهی اروپایی ایالات متحده بود. اما او کارشناس متخصص ایران نبود. اگر قرار بود یک مأمور ویژه بیاید، اگر می‌توانستیم کسی را پیدا کنیم که شناخت عمیقی از فرهنگ، تاریخ و دانش ایران داشت، قابل قبول بود. اما حس اولیه این بود آخرین چیزی که در این زمان نیاز داریم این است که یک نفر دیگر هم بیاید.

آیا کاخ سفید قبل از اعزام هایزر، از سالیوان خواست تا این پیشنهاد را تأیید کند؟

n همان‌طور که بیل در کتابش گفته، اولین دفعه که در این‌باره چیزی شنیدیم طی مکالمه تلفنی با ژنرال [الکساندر] هیگ[4] بود. یادم نیست که اعتراض کردیم یا نه اما اصلاً خوشایند نبود. کتاب او بسیار خوب است. باید کتاب هایزر را بخوانید.

بله، بخشهایی از آن را خوانده‌ام. جالب است. بخشی از دستورات هایزر این بود که در صورت سقوط دولت بختیار یا کنار زده شدن آن، یک کودتای نظامی را ترغیب کند. آیا هایزر دربارة این گزینه آخر صحبت کرد؟

n  دستور هرگز ترغیب یک کودتا نبود. تا جایی که خاطرم هست و همیشه گفته‌ام به‌نظر می‌رسید که کمیته‌ای این دستورات را نوشته تا کسی مسئول پاسخ‌گویی به آنها نباشد. اولین کارش این بود نظامیان را ترغیب کند تا به دولت تشکیل شده وفادار بمانند. نگرانی زیادی وجود داشت که چون وفاداری آنها نسبت به شاه شخصی بود، وقتی که شاه کشور را ترک کند ارتش هم از هم خواهد پاشید. این اولین کارش بود.

کار دومش این بود که به آنها کمک کند تا در صورت نیاز برای یک کودتا یا براندازی آماده شوند. اما کار اولش همواره مهم‌ترین کار بود که ارتش را ترغیب کند تا این زمانِ سخت را پشت سر بگذارند و وفاداری آنها به شخص شاه و به دولتی به ریاست نخست‌وزیر انتقال یابد.

بختیار؟

n  دو مأموریت مهم او را گفتم که کلیدی هستند. نکته انحرافی اینجا بود که ما به رابطه نزدیک خود با ارتش از نظر تأمین نیازها و غیره ادامه می‌دادیم.

حضور هایزر چه تأثیری بر موقعیت سالیوان داشت؟ آیا حضور هایزر در پشت صحنه و ارتش، انجام مذاکرات با مخالفان را سخت‌تر کرد؟

n  معلوم شد که نه. هایزر و بیل تنگاتنگ با هم کار کردند و ما خیلی خوش‌شانس بودیم. اگر قرار بود در آن شرایط نیروی دیگری به ما ملحق شود، خیلی شانس آوردیم که این فرد هایزر بود. او فرد خارق‌العاده‌ای بود. هر کلمه مهم و کلیاتی که به او گفته شد، دقیقاً و با وفاداری کامل به سفیر گزارش داد.

بیشتر به این فکر می‌کردم که آیا حضور هایزر تأثیری بر برداشت اپوزیسیون از نقش ایالات متحده داشت؟

n  خیر. من نمی‌دانم در آن زمان چه فکر می‌کردند اما بعدا این امر به ما اجازه داد تا جلساتی هماهنگ‌ کرده یا توانستیم جلساتی بین بازرگان و گروهش و ارتشبد [عباس] قره‌باغی یا دیگران هماهنگ کنیم. دو خط ارتباطی به بیرون داشتیم، یکی با نظامیان و دیگری با سیاستمداران. من در برخی جلسات مداخله‌ای نداشتم.

اما فکر می‌کنم که تأثیر دوجانبه‌ای بر اپوزیسیون داشت. از یک طرف، خیلی نگران شدند چون نسبت به نفوذ ایالات متحده دچار سوء تفاهم شده بودند و این‌که تا چه حد ما می‌توانستیم اعمال نفوذ کنیم و به ژنرالها دستور دهیم که کودتا کنند. بعدها، خیلی از آنها وقتی به عقب نگاه کردند متوجه شدند که ما کمک مؤثری به آنها کردیم و مسئولانه عمل کردیم و مانع از کودتا شدیم. این هم شاید حقیقت نداشته باشد. می‌دانم که در گفتگوهایی که بعدها با بعضی از این افراد داشتم به آنها گفتم که ما ارتباط نزدیکی با ارتش آشنای آنها داشتیم. یعنی، آنها از همه چیز خبر داشتند. این‌که ما خونریزی در خیابان را ترویج نکردیم. بنابراین فکر می‌کنم که احساسات متناقضی داشتند.

 اگر دربارة مخالفان میانه‌رو یعنی بازرگان و افرادش صحبت می‌کنید، آنها می‌خواستند که ارتش را قوی و منسجم نگه‌دارند. می‌خواستند از شر صد فرمانده خلاص شوند. برای تحقق این مسئله شرایط سختی را پشت سر گذاشتند اما می‌خواستند ارتش قوی بماند. اگر قرار است دولتی را اداره کنید، باید کسی را داشته باشید که در صورت نیاز بر دیگران غلبه کند. نگران تهدید اتحاد شوروی و تمامی مسائل قدیمی بودند.

بنابراین، فکر می‌کنم تلاش ما برای حفظ همبستگی ارتش مورد استقبال قرار گرفت؛ اما در عین حال واهمه داشتند که کنترل یادشده آنها چه پیامدهایی خواهد داشت.

اگر به گزارشهای سالیوان و هایزر و بسیاری دیگر در ژانویه 1979[دی 1357] نگاه کنید، هر دوی آنها تفسیرهای متضادی از قدرت و انسجام داخلی ارتش ایران داشتند. هایزر فکر می‌کرد که آنها همبستگی خود را حفظ کرده‌اند؛ اما سالیوان نسبت به اتحاد رهبران نظامی بدبین بود. اما اگر به گزارش هایزر هم نگاه کنیم، نشان می‌دهد که شکایات زیادی در سطح بالای فرماندهی وجود داشتند. فکر می‌کنید که چرا او نسبت به ظرفیت ارتش در حفظ همبستگی در برابر اپوزیسیون و سایر مسائل خوش‌بین بود؟

n  فکر می‌کنم که هر بار او به ضعف یا اختلاف در بین فرماندهانی که با آنها دیدار می‌کرد برمی‌خورد، حس می‌کرد توانسته آنها را به مسیر اصلی خودشان باز گرداند. برنامه‌ریزی در سطح افسران رده پایین‌تر، ناخدا و ناوبانهای نیروی دریایی به صورت مطلوب در جریان بود. شاید حس می‌کرد که قدرت شخصیتی او و قدرت نماینده ویژه رئیس‌جمهور ایالات متحده، امکان حفظ همبستگی این افراد را برای او فراهم می‌آورد.

ما در سفارت، تردید داشتیم. نه به‌عنوان انتقادی به امرا و دیگران؛ اما روشن بود که در سطوح پایین‌تر از امرا، ارتش کم کم  داشت ازبین می‌رفت. ارتش هنوز نیروی مؤثری بود؛ اما اختلافات زیادی در آن وجود داشت. ما فکر می‌کردیم که بدون رهبری مستقیم شاه – که ما تشویقش کرده بودیم کشور را ترک کند- آنها تواناییها لازم را برای سرکوب نداشتند. رهبر واحدی وجود نداشت. فرمانده توانا و باجذبه نداشتند که همه را کنار هم نگه‌دارد. حس می‌کردیم که شرایط به چنین موقعیتی رسیده است.

یک نکته تکان دهنده برایتان می‌گویم که بیل (سالیوان) هرگز آن را در کتابش ذکر نکرده و من به او گفتم که باید پیش‌نویس کتاب را با من به اشتراک می‌گذاشت. ژنرال هایزر، در یکی از آخرین تلگرامهایش از تهران، دیدگاه‌های خودش را مبنی بر این‌که ارتش همبستگی خود را حفظ خواهد کرد به واشنگتن گزارش داد و گفت می‌خواهم سفیر سالیوان هم نظریات خودشان را اضافه کنند. شما از نزدیک بودن روابط و احترام فی‌مابین می‌پرسید. من و بیل با هم نشستیم و چند دقیقه صحبت کردیم. او پاراگرافی مختصر نوشت و گفت فکر نمی‌کند که ارتش منسجم و همبسته بماند. کلمات دقیق یادم نیست اما هایزر گفت: بیل، این پاراگراف را همان‌طور که نوشته‌ای گزارش خواهم کرد. وقتی هایزر اتاق را ترک کرد، بیل از جا بلند شد و با صورتی سرخ مشتهایش را به هم کوبید و گفت: وای خدای من. من تمام زندگی به این‌که کارشناس سیاسی بودم افتخار کردم. همیشه می‌خواستم که نظریاتم درست باشد. همین الآن خبری برای واشنگتن فرستادم و برای اولین بار دعا می‌کنم که این پیش‌بینی درست نباشد. دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم: بیل، متأسفانه حق با توست. به من نگاه کرد و گفت: این‌طور فکر می‌کنی؟ گفتم: اگر این‌طور فکر نمی‌کردم با تو موافقت هم نمی‌کردم. بله، حق با توست.

جیمز بیل در کتابش گفته- البته فکر می‌کنم نویسندگان دیگری هم به آن اشاره کرده‌اند- یکی از دلایل اصلی که دولت کارتر می‌خواست ارتش را نگه‌دارد این بود که از دسترسی ایالات متحده به ایستگاه‌های رصد در شمال ایران اطمینان حاصل کند. این ملاحظات در اتخاذ تصمیمات چقدر اهمیت داشت؟

n  تا جایی که خاطرم هست این موضوع هرگز در سفارت یا گفتگوهایی که با سفارت انجام شد، مطرح نشد. احتمالاً یکی از همین فرضیاتی است که ایستگاه‌های رصد اهمیت دارند، بنابراین نباید دربارة آنها صحبت کنید. همان‌طور که می‌دانید این ایستگاه‌های رصد با تأیید شاه ایجاد شده بودند. مسلماً، ترک کشور در هر شرایطی، این ایستگاه‌ها را به خطر می‌انداخت.

از نظر بیل و من، ارتش، نیروی بالقوه ثبات و گروهی بود که ما با آنها روابط شخصی، حرفه‌ای و نظامی و مالی داشتیم. در آن شرایط هرگز به آن ایستگاه‌ها فکر نکردم.

ظاهراً در این زمان هم در ایستگاه‌های رصد اتفاقات زیادی می‌افتاد و کارکنان ایرانی این ایستگاه‌ها، کارکنان امریکایی را گروگان می‌گرفتند تا انتقام بگیرند؟ آیا از این اتفاقات اطلاع داشتید؟ آیا گزارش شدند؟

n  بله. البته. کاملاً از این موضوع مطلع بودیم و در برخی کتابها گفته شده که سرهنگ تام شافر[5]، که در نهایت گروگان گرفته شد، با هواپیمایی پر از پول به آنجا رفت تا به این افراد باج بدهد. بیچاره تام، فکر نکنم که هرگز برای این کارش مدالی گرفته باشد. لیاقتش را داشت. ما افراد را خارج کرده به فرودگاه تهران رسانده سریعاً به وطن فرستادیم. یکی از همان مسائلی است که نشان دهنده جسارت یک سرهنگ و فرمانده او است.

 

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش اول

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سوم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهارم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش پنجم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش ششم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هفتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش هشتم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش نهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش یازدهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوازدهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش سیزدهم

مصاحبه با چارلز ناس در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش چهاردهم

 

ادامه دارد...

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] - Bernie Gwertzman

[2] - رئیس‌جمهور درست است. ویراستار

[3]_ سران مهم‌ترین کشورهای غربی که قصد بررسی مسائل جهانی را در سر داشتند، روز پنجشنبه 14 دی‌ماه 1357 در گوادلوپ، جزیره کوچکی متعلق به فرانسه در غرب اقیانوس اطلس حاضر شدند. این کنفرانس، در حالی برگزار ‌شد که در ایران شاپور بختیار به تازگی به نخست‌وزیری رسیده بود. در این کنفرانس، ژیسکاردستن، رئیس‌جمهور فرانسه، جیمز کالاهان، نخست‌وزیر بریتانیا، هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان و کارتر، رئیس‌جمهور امریکا حضور داشتند. مهم‌ترین موضوعات مطرح در این کنفرانس عبارت بودند از: نفوذ روزافزون شوروی در منطقه خلیج فارس، جنگ کامبوج و خشونتهای افریقای جنوبی، کودتای افغانستان و تحولات انقلابی در ایران.

[4] - Haig

[5] - Tom Schaeffer



 
تعداد بازدید: 13


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: