13 آذر 1403
یکی از دوستان ما به نام آقای موحدی رادیویی را برای من آورده بود که تمام اخبار و اطلاعاتی را که مأموران ساواک با هم رد و بدل میکردند، به خوبی میگرفت و من از آنجا چند مورد را یادداشت کردم و به وسیله مرحوم شهید عراقی به امام رساندم. یکی برنامهای بود که تشجیع بکنند مردم را به نحوی که یک عدهای در مردم نفوذ کنند تا بروند به پادگانها حمله بکنند و از آن طرف هم سربازها را به عنوان دفاع از خانه خودشان روی این مسئله حساس بکنند و مردم و سربازها یک جوری با هم درگیر بشوند و عِرق سربازها را تحریک بکنند. من به محض اینکه این قضیه را فهمیدم از طریق مرحوم عراقی به عرض امام رساندم و امام آن اطلاعیهای را دادند که هیچ کس حق ندارد به پادگانها حمله بکند و جلوی این قضیه را با آن اعلامیهشان گرفتند. و یا مثلاً یکی از مسائل بسیار مهمی که در این زمینه بود اینکه دوستانمان در جاهای مختلفی خدمت میکردند. مثلاً یکی از دوستان ما به نام امیر توتیایی که آن موقع ستوان بود و الان سرتیپ دوم است و در ستاد مشترک کار میکند، در گارد جاویدان شاه، یعنی در نزدیکترین حلقه حفاظتی او بود. ایشان به هنگام نگهبانی دفتر وقایع کاخ شاه را رونویسی میکرد و برای ما میآورد یا مثلاً بارها اعلام آمادگی کرده بود که من راحت میتوانم هر موقع که بخواهید شاه را بزنم، اما این کار را به عللی، از جمله اینکه هنوز حجت شرعی نداشت و از مراجع اجازهای نگرفته بود، صلاح نمیدانست.
منبع: تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، تدوین حشمتالله عزیزی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 114 - 115.
تعداد بازدید: 24