انقلاب اسلامی :: نه مشتری، نه شریک: اتحاد آمریکا و ایران در دوران [ریاست‌جمهوری] جانسون

نه مشتری، نه شریک: اتحاد آمریکا و ایران در دوران [ریاست‌جمهوری] جانسون

15 آبان 1403


کلادیا کاستیگلیونی

ترجمه: وحید میره بیگی

بخش دوم

*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی مرکز مطالعات پایداری: هرچه از عمر حکومت محمد رضاشاه در دهه 1340 می‌گذشت‌، بر خودکامگی و استبداد او نیز افزوده می‌شد. همین خودکامگی، اعتماد به‌نفسی به او بخشیده بود که یکی از نمودهای آن را می‌توان در روابط ایران با آمریکا در دوران پس از ترور کندی مشاهده کرد. شاه به سفیر آمریکا گفته بود که نمی‌خواهد مقامات آمریکایی مانند «بچه مدرسه‌ای» با او رفتار کنند. مقاله زیر که بر اساس اسناد دولتی و دیپلماتیک آمریکا نگاشته شده، این رابطه را در دوران ریاست جمهوری «لیندون جانسون» بررسی و تحلیل می‌کند. مدعای اصلی مقاله[1] این است که در اواسط دهه 1340 با دخالت نظامی آمریکا در ویتنام و تحولات جنگ سرد، دولت جانسون در روابط خارجی خود با ایران تجدید نظر کرد و این امر به پذیرش جایگاه برتر ایران در منطقه جنوب غرب آسیا در دوران ریاست جمهوری نیکسون منجر شد. به عبارت دیگر، ایران در دوران ریاست جمهوری نیکسون به یک‌باره ژاندارم منطقه نشد، بلکه زمینه‌های این تغییر را می‌بایست در دوران ریاست جمهوری جانسون جستجو کرد.

 

درخشان‌ترین نقطه خاورمیانه

 در اواسط این دهه، [عواملی همچون] تمرکز فزاینده قدرت در دست شاه، پیشرفت بی‌سابقه عملکرد اقتصادی ایران، و رشد پایدار درآمدهای نفتی، نه‌تنها به بی‌ثباتی‌‌ که از اواخر دهه 1950 وجود داشت پایان داد، بلکه همچنین موجب بازنگری در برنامه همکاری‌ شد که برای ایران منافع بسیاری به همراه داشت. همکاری‌های نظامی نخستین گامی بود که از این تغییرات برداشته شد. در دوره 1950 تا 1965/1329 تا 1344 دولت آمریکا در مجموع 1.6 میلیارد دلار به ایران کمک کرد که از این مقدار بیش از هفتصد میلیون دلار برای تقویت ظرفیت ارتش ایران استفاده شد[2]. در اواسط دهه 1960/1340 که صنعتی‌سازیِ مبتنی بر درآمدهای نفتی رونق یافت و نرخ رشد به بالای 8 درصد رسید، ایران به‌جای این‌که فقط مصرف‌کننده کمک‌های امنیتی آمریکا باشد، آماده بود که خودش نیازهای نظامی‌اش را برآورده کند و در [تأمین نیازهای] دفاعی غرب در منطقه مشارکت کند. تصمیم برای تغییر شرایط حمایت نظامی از ایران، نه‌تنها به جسور شدن ایران به‌دلیل توسعه اقتصادی‌اش برمی‌گشت، بلکه همچنین به نیاز آمریکا برای کاهش کسری بودجه مربوط بود؛ کمک‌های نظامی سهم مهمی در کسری بودجه این کشور داشت. ایران به‌زودی به منطقه‌ای مناسب برای اجرای سیاست‌های دولت جانسون بدل شد. تثبیت تدریجی حکومت شاه، نتایج تحسین‌برانگیزِ خیز اقتصادی این کشور و ثبات سیاسی‌ ظاهری ایران، موجب شد واشنگتن برنامه کمک‌های خود را به‌تدریج کاهش دهد و رابطه خود را با ایران به سیستمی از معاملات دوسویه دولت با دولت تغییر دهد.

در طی بازدید شاه از واشنگتن در ژوئن 1964/خرداد1343 گام‌های مهمی به‌سوی انعقاد توافقنامه‌ای برداشته شد که گواهی رسمی بر گذار به سیستم جدید معاملات بین دو کشور بود. این سفر برای محمدرضاپهلوی فرصتی فراهم کرد تا خود را به‌عنوان رهبری استوار و حاکمی قابل‌ اعتماد به دولت آمریکا معرفی کند؛ شاهی که «درخشان‌ترین امید خاورمیانه[3]» است. برنامه اصلاحات او تحسین می‌شد و گامی اساسی به‌سوی پیشرفت و توسعه دانسته می‌شد، و بازدید او از واشنگتن بزنگاهی مهم بود که تصویری جدید از شاه به‌عنوان رهبری روشنفکر و بااقتدار می‌ساخت[4]؛ تصویری بسیار متفاوت از پادشاهی که در اوایل این دهه «حس ناامنی و ترس» او به نگرانی‌هایی درباره انقلاب در کشورش دامن زده بود[5]. اگرچه هیئت‌ حاکمه آمریکا به این نتیجه رسیده بود که به ناگزیر باید برنامه تجهیز نظامی تهران را اصلاح کند، در ایران، شاه نیازی به ارتقای برنامه کنونیِ کمک‌های نظامی و نیازی به بازتعریف شرایط آن نمی‌دید. محمدرضا پهلوی از اواخر دهه 1940 به دولت آمریکا فشار آورد تا حمایتش از نیروی نظامی تهران را افزایش دهد و در پشتیبانی از برتری نظامی ایران در منطقه موضع محکم‌تری اتخاذ کند. بهبود اوضاع داخلی ایران و پررنگ‌تر شدن نقش شاه در خلیج‌فارس به تقویت رویکرد او کمک کرد.

اما هواخواهیِ پرحرارتِ آمریکا از ایران، بدین معنی نبود که در دولت آمریکا کسی خواهان کنترل توسعه نظامی شاه نباشد. چند روز پیش از انعقاد تفاهم‌نامه، رابرت کومر[6] از کارکنان شورای امنیت ملی خطاب به ویلیام باندی[7] دستیار ویژه رئیس‌جمهور در امور امنیت ملی، ملاحظات خود را درباره این توافق بیان کرد:

خرسندیم که فروختیم... اگرچه در غیر این صورت هم شاه از جای دیگری می‌خرید. اما... می‌خواهیم کل سرمایه‌گذاری‌های نظامی شاه را به مبلغی معقول محدود کنیم...فکر می‌کنیم که باید از این امتیاز نظامی به‌منظور سقف توافق‌شده‌ای برای سرمایه‌گذاری‌های نظامی شاه – که با ارزی قوی[8] انجام می‌شود- استفاده کنیم، بدین‌ترتیب آینده ایران به‌خاطر هوس‌های نظامی شاه به خطر نمی‌افتد[9].

کومر در سال‌های ریاست‌جمهوری کندی یکی از طرفداران سرسخت رفتار پیش‌دستانه[10] با ایران بود و می‌خواست نفوذ آمریکا بر شاه، بویژه از طریق کمک‌های نظامی و اقتصادی، افزایش یابد. بین دوره اواخر 1961 و اوایل 1962/اواخر1340، اظهارات وی او را رویاروی وزارت امور خارجه و جولیوس هولمز[11]، سفیر آمریکا در ایران قرار داد. هولمز با هر اقدامی که احتمال داشت شک محمدرضاشاه را درباره میزان حمایت آمریکا از رژیم وی برانگیزد، آشکارا مخالف بود. کومر درست مانند سال 1962/1341، در سال 1964/1343 نتوانست در مقابل همسویی‌ که بین سفارت و مقامات بلندپایه وزارت‌های امور خارجه و دفاع برقرار بود، کاری از پیش ببرد. در 4 جولای 1964/16 تیر 1343، ایران و آمریکا تفاهم‌نامه‌ای امضا کردند که به‌طور رسمی خروج تدریجی از سیستم کمک‌های بلاعوض به‌سوی [سیستم] فروش نظامی خارجی[12] را تصویب کرد. این توافق نشانگرِ مختومه‌شدنِ پیشنهاد کومر درباره اعمال ‌کنترل بیشتر بر [روندِ] مسلح‌سازیِ ایران بود؛ این پیشنهاد در هراس کومر از این امر ریشه داشت که افزایش شدید فروش‌های نظامی، متأثر از حرص‌ و ولع گزاف شاه، توسعه ایران را به خطر می‌اندازد و نفوذ آمریکا بر تصمیم‌های نظامی او را کاهش می‌دهد. در دو سال پس از امضای تفاهم‌نامه، محمدرضاپهلوی که [برای خرید سلاح به آمریکا] اصرار می‌کرد، ناراضی از امتیاز انحصاری که به آمریکا داده بود و هم‌زمان «از هرجا که می‌شد» پیگیر خرید نظامی بود، موجب شد که واشنگتن شرایط توافق را بازنگری کند و با دوبرابر کردن بدهکاری ایران، دو اسکادران فانتوم F-4s به فروش‌های خود بیفزاید. شاه، به سهم خود، با اثبات قابل‌اعتماد بودنش در مقام یک متحد، احترام بسیاری از [مقامات] دولت [آمریکا] کسب کرد.

 اقدامات زیر در تبدیل‌شدن شاه به شریک قابل‌اطمینان واشنگتن در جنگ سرد مؤثر بود[13]: تعهد او به مقاومت در مقابل مانور «رادیکال‌ها» در کشورهای افریقایی و آسیایی پیش از کنفرانس 1965/1344 باندونگ[14]، فرستادن تیم پزشکی به ویتنام[15]، و حمایت از مداخله آمریکا در جمهوری دومنیکن. مداخله فزاینده آمریکا در ویتنام و تعهد زیاده از حدِ کلیِ این کشور به هم‌پیمانان خود، موجب افزایش بیش‌از‌پیش اهمیتِ حمایت ایران در چنین حیطه‌های بحرانی‌ شد و بنابراین راه را برای چرخش به‌سوی همکاری‌ متوازن‌تر [بین دو کشور] هموار کرد؛ شراکت متوازن‌تری که در نیمه دوم این دهه پدیدار شد.

همکاری سیاسی و نظامی آمریکا و ایران بهبود پیدا کرده بود، اما موجب پایان بخشیدن به مباحث درون دولت آمریکا درباره چگونگی رسیدگی به تقاضاهای مداوم شاه نشد و از شدت انتقادهای بعضی از بخش‌های دولت آمریکا نسبت به مسلح‌سازیِ‌ ایران نکاست. به‌رغم ردشدن پیشنهاد کومر مبنی بر قائل‌شدن یک سقف مشخص [برای فروش تسلیحات به ایران]، تفاهم‌نامه یادشده نیز به‌شیوه‌ای طراحی شد که «مشروط به بررسی سالانه تأثیر مخارج نظامی بر اقتصاد ایران» باشد، این شرط تفاهم‌نامه را «کاملاً با سیاست آمریکا مبنی بر فروش تجهیزات نظامی به ایران بر اساس وضعیت اقتصادیِ این کشور همسو کرد؛ فروش‌هایی که می‌بایستی مبتنی بر توانایی ‌مالی ایران می‌بودند.»[16] در می 1966/اردیبهشت 1345، در هنگام دومین بررسی سالیانه این برنامه، والت روستو[17] مشاور امنیت ملی، راهبرد دولت درباره تهیه تسلیحات ایران را چنین بیان کرد: «کوشش برای کنترل خریدهای ایران از طریق فروش‌های [این کشور] به خودمان[18]»، در حالی که گزارشی از دفتر اطلاعات و پژوهش‌های وزارت امور خارجه که در دسامبر 1966/آذر 1345 تهیه شده بود، بر «هزینه شیفتگی شاه به تشکیلات نظامی‌اش و مسائلی که این امر در درازمدت برای رژیم پدید می‌آورد» تأکید کرده بود[19]. رابرت مک‌نامارا[20]، وزیر دفاع نیز در طول بازدید آرمین مایر[21]، سفیر آمریکا از واشنگتن در بهار 1966/1345، اظهارات مشابهی داشت. او که از هزینه‌های هنگفت جنگ ویتنام خشمگین بود، به‌صراحت درباره تمایل شاه «به سرمایه‌گذاری بسیارزیادِ منابع محدود ایران بر تجهیزات نظامی با قربانی کردنِ توسعه اقتصادی[22]» به سفیر گله کرد. نظری‌که دین راسک[23] بعداً ارائه داد، در مصاحبه‌ای مؤید همین رویکرد بود: «ما یک ایرانِ ضعیف را دوست نداشتیم، اما فکر نمی‌کردیم که باید چنین نیروی نظامی زیاده ‌ازحدی داشته باشد که بنیاد اجتماعی و اقتصادی کشور را تضعیف کند.»[24]

چنین اظهار نگرانی‌هایی، گواهی بر رابطه میان تقویت نظامی ایران و ثبات اقتصادی و سیاسی این کشور است، که در طول ریاست‌جمهوری کندی در کانون مباحث بود و هنوز حتی در این مرحله پیشرفته روابط دوسویه میان واشنگتن و تهران، محل اختلاف بود. اظهارات اینچنینی، به ویژگی‌هایی نیز اشاره می‌کنند که از دوره دولت پیشین ادامه یافته بود، مانند گذار ناقصی [در روابط دو کشور] که در سال‌های ریاست‌جمهوری جانسون رخ داد، و این‌که دولت نمی‌خواست کنترل فروش سلاح را به ایران ترک کند.

برنامه کمک‌های نظامی آمریکا در 1969/1348 پایان یافت، یعنی هنگامی که مبادلات دو حکومت در نیمه دوم این دهه مدام افزایش می‌یافت. ابزار ارائه تجهیزات نظامی در نهایت به پیدایش مبنای جدیدی برای اتحاد دو کشور بدل شد، به همین شکل، موافقت آمریکا با انقلاب سفید و خیز اقتصادی ایران، که برای فائق آمدن ایران بر بحران اوایل دهه 1960/1340 امری حیاتی بود [مبنایی برای اتحاد دو کشور شد]. در آوریل 1968/فروردین1347، یک ماه پیش از تأیید ارائه بسته تسلیحاتی ششصد میلیون‌دلاری به ایران، روستو در یادداشتی غیررسمی برای رئیس‌جمهور بر اهمیت فروش‌های نظامی در تقویت اتحاد با تهران تأکید کرد. وی بیان داشت: «اکنون که کمک‌های آژانس توسعه بین‌الملل پایان یافته است، تمرکز اصلی برنامه نظامی ما بر رابطه با شاه است.»[25] به این معنا، عبور تدریجی از کمک‌های نظامی به ایران، که با تفاهم‌نامه ژوئیه 1964/تیر 1343 آغاز شد، مقدمه‌ای برای توسعه نظامی عظیمِ ایران [در قالب معاملات متقابل] بود که از نیمه دوم این دهه پیش‌گرفته شد. با این حال، تصمیم جانسون به‌اندازه‌ای [پیش نرفت] که در دفاع از منطقه، ایران را [در جایگاه] شریکی برابر ارزیابی کند. بلکه دولت همچنان فروش‌های نظامی را نشانه [تداوم] رابطه با شاه می‌دید؛ امتیازی که چاره‌ای جز پذیرش یا در بهترین حالت تعدیل آن نبود. همان‌طور که سفیر مایر در آوریل 1968/ فروردین1347 اشاره کرد:

فروش‌های نظامی مهم‌ترین بُعدِ پیوند ما با ایران است و همچنان بر این باوریم... که ما اگر دارای رابطه‌ای نزدیک با امور نظامی ایران هستیم که اجازه می‌دهد اشتها و تصمیمات شاه درباره تجهیزات نظامی را تعدیل کنیم، باید همکاری و درک خویش را اثبات کنیم[26].

یادداشت بنجامین رید[27]، معاون اجرایی، که در 1969/دی 1347 چند روز پیش از انتقال قدرت به دولت نیکسون، خطاب به هنری کسینجر نوشته شد که قرار بود مشاور امنیت ملی شود، چنین رویکردی داشت:

بخش مهم رابطه ما با شاه و رژیمش کمک‌های ما برای نوسازی نیروهای مسلح ایران است... درخواستهای شاه برای تجهیزات نظامی ... مصرانه و زیاد است... ما باید این درخواست‌ها را با دقت بررسی کنیم... اما روشن است که فقط در صورتی منافع ما در ایران، شامل تواناییِ... نفوذ بر شاه در سیاست‌های خارجی و داخلی سازنده، به‌طورجدی تضعیف نخواهد شد که همچنان فروشنده اصلی تجهیزات نظامی به این کشور بمانیم.[28]

تغییر در این زبان و رویکرد تنها با [سر کار آمدن] دولت نیکسون پدید آمد: این امر تا هنگامی که جمهوری‌خواهان به دولت بازگشتند رخ نداد، [پس از آن بود] که واشنگتن تمامی محدودیت‌های فروش نظامی را لغو کرد و سیاست مسلح‌سازیِ گسترده و بی‌قیدوشرط رژیم ایران را در پیش گرفت؛ سیاستی که علناً تحت عنوان سنگ‌بنای امنیت آمریکا در منطقه شناخته شد[29].

ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی

در نیمه دوم دهه 1960/1340، تحولات روابط ایران و شوروی نیز نشانگر اعتمادبه‌نفس فزاینده شاه و تغییر روابط آمریکا و ایران بود. در سپتامبر 1962/شهریور1341، شوروی و ایران پس از دهه‌ها بی‌اعتمادی و روابط دیپلماتیک پرنوسان، و بعد از این‌که ایران متعهد شد هیچ‌گونه پایگاه موشکی خارجی در این کشور مستقر نشود[30]، روابط خود را عادی‌سازی کردند. نشانه این حسن‌نیت آغاز مرحله جدید همکاری میان تهران و کشورهای بلوک شرق بویژه در امور اقتصادی بود. این همکاری‌ها در ژانویه 1966/ دی 1344 به اوج رسید، یعنی هنگامی که شوروی، به‌منظور تأمین ‌مالی برخی پروژه‌ها، شامل ذوب‌آهن اصفهان، یک خط گاز و یک طرح مهندسی مکانیک، برای ایران، اعتباری حدودِ سیصد میلیون دلار در نظر گرفت. همان‌طور که اندرو جانز[31] تأکید دارد، «این توافق حاکی از آغاز "سردرگمی در فعالیت تجاری" بین ایران و اروپای شرقی در 1966/1345 بود که نشان می‌داد شاه نمی‌گذارد خیال آمریکا از بابت ایران راحت باشد.»[32] آمریکایی‌ها در ابتدا با احتیاط به این تحولات واکنش نشان دادند، که ناشی از رضایت قلمداد می‌شد. تام هیوز[33]، تحلیلگر وزارت امور خارجه در مارس 1966/اسفند1344 درباره همکاری اقتصادی استوار میان مسکو و تهران گزارشی با لحن مثبت، اگرچه محتاطانه، نوشت. به بیان او «اتحادجماهیرشوروی "همسایه‌ای خوب" است و کمک‌ها، تجارت و روابط فرهنگی میان دو کشور در طی زمان به تغییر جهت‌گیری سیاسی‌ خواهد انجامید که سنتو را بی‌معنا و بیهوده خواهد کرد.»[34]

اما از اواسط 1966/1345 آمریکایی‌ها که این همکاری را پذیرفته بودند با تحول دیگری در این مسیر مواجه شدند: مذاکرات ایران و شوروی برای یک توافق تسلیحاتی. در نوامبر 1965/آبان 1344 مجلس ایران با تخصیص دویست میلیون دلار دیگر برای خرید نظامی «از هر منبعی» موافقت کرد، حرکتی که آشکارا می‌خواست بیانگر نارضایتی شاه از وابستگی ایران به حمایت نظامی آمریکا باشد.[35] در تابستان بعدی شاه آشکارا اعلام کرد که می‌خواهد از آن سویِ پرده آهنین[36] سلاح وارد کند[37]. این مسئله توجه فوری مقامات بلندپایه دولت جانسون را به خود جلب کرد، و بدین واکنش انجامید که محدودیت‌های شاه در استقلال‌یابی بیشتر به او یادآوری شود. در جولای 1966/تیر1345 جانسون به‌طور مستقیم با رهبر ایران سخن گفت، با این قصد که او را از امضای توافقنامه‌ای نظامی با شوروی منصرف کند. جانسون گفت حتی اگر «تهدید فوریِ تجاوز شوروی در میان نباشد، فشار غیرمستقیم ادامه می‌یابد و شوروی همچنان می‌خواهد ایران را کمونیست‌کند.»[38] جانسون با لحنی مصمم نتیجه گرفت که «اگر ایران برای سلاح سراغ کشورهای کمونیست برود، ما آن‌قدر کوته‌بین نیستیم که رابطه نزدیکمان را تغییر دهیم، اما من نگران اختلال در برنامه کمک‌های نظامی هستم.»[39] این یکی از معدود فرصت‌های جانسون برای ایفای مستقیم نقش رهبریِ سیاست‌های واشنگتن در قبال ایران بود. آرمین مایر، سفیر به‌شدت هوادار پهلوی‌ها در تهران، نظرهای جانسون را [به ایران] رساند. این دیپلمات در پیامی که اوت 1966/ مرداد1345 به وزارت امور خارجه داد، اشاره کرد که شاه در موقعیتی نیست که «آنچه را می‌خواهد از آمریکا و مابقی را از جای دیگر به دست آورد... یعنی محدودیت‌های امنیتی و نیز عواقب سیاسی‌ هست که باید آنها را در نظر داشته باشد.»[40] اما پیام این سفیر حاوی ملاحظاتی بود که حاکی از انعطاف‌پذیری مشخصی [از سوی شاه] بویژه در درازمدت بود. نتیجه‌گیری او این بود که «خرید نظامی متنوع، با منافع بلندمدت ایالات متحده مخالف نیست: در حقیقت اگر رهایی شاه از نزدیکی بیش از حد و وابستگی سابق به آمریکا جدی نیست، این امر می‌تواند امتیازات مهمی برای آمریکا در پی داشته باشد.»[41]

شرایط توافق میان مسکو و تهران در اواخر ژانویه 1967/اوایل بهمن1345 علنی شد: شاه با شوروی توافقی نظامی به ارزش حدود 110 میلیون دلار منعقد کرد، اما از موشک‌های زمین‌به‌هوای شوروی صرف‌نظر کرد که این امر تا حدی به دلیل تصمیم آمریکایی‌ها برای فروش دو اسکادران فانتوم F-4s به ایران بود. این توافق شامل خرید خودروی نظامی، ضد هوایی و دیگر جنگ‌افزارهای ساده بود و نخستین قرارداد تسلیحاتی میان مسکو و یکی از دولت‌های متحد نظامی غرب بود. حتی بدون نقش اختلال‌گر واشنگتن در مقام عرضه‌کننده اصلی تسلیحات برای تهران، همکاری نظامی با مسکو گواه این است که شاه در اتحاد [خود با ایالات‌متحده] قدرت خود را افزایش داده سیاست خارجی مستقل‌تر و جدیدی را از 1965/1344 آغاز کرده است. بدین معنی، روی‌خوش نشان‌دادن محمد رضا پهلوی با مسکو تنها نشان‌دهنده یک بُعد از آن‌چیزی بود که «سیاست ملی مستقل» نامیده می‌شد و [غرب را] به‌شدت عصبانی می‌کرد؛ سیاستی که شاه با اعتمادبه‌نفس اقتصادی و سیاسی جدیدی که به‌دست آورده بود از نیمه دوم دهه 1960/1340 آن را پیش گرفت.[42] این سیاست از مفهوم «ناسیونالیسم مثبتِ» شاه ریشه گرفت؛ مفهومی که او در اواخر 1950 ساخت و بر اساس آن هر کشور باید «حداکثر استقلال اقتصادی و سیاسیِ کشور را به‌طوری که با منافع آن کشور موافق باشد، تأمین نماید»، بدون این‌که سیاست بی‌طرفی را برگزیند یا پشتیبانی خارجی نداشته باشد، بلکه «حاضریم از تجارب علمی و فنی آن کشور استفاده کنیم، به‌شرط آن‌که چنین دوستی و ودادی به منافع یا استقلال ما لطمه وارد نسازد.»[43] قرارداد با مسکو، به‌سرعت موجب پیدایش بحث‌های شدیدی در آمریکا درباره شرایط و هدف کمک‌های نظامی این کشور به کشورهای متحد جهان سوم شد، اما تهدید جانسون مبنی بر اختلال در برنامه کمک‌های نظامی، عملی نشد.[44]

سیاستگذاران آمریکا بین سال‌های 1963 و 1966/1342 و 1345 شکل‌گیری همکاری‌های اقتصادی میان تهران و مسکو را با سکوت خود پذیرفتند، که در برخی موارد حتی با طنینِ قدردانی [از این امر] به‌دلیل کاستن از تنش‌های بین‌المللی بویژه در سایه شدت‌گرفتن جنگ ویتنام همراه می‌شد. اما انعقاد توافق نظامی ژانویه 1967/دی 1345 این وظیفه را دشوارتر کرد. به بیان مایر، این قرارداد بدین معنی بود که تقاضای شاه برای استقلال بیشتر در برابر ابرقدرت‌ها باید به‌عنوان نشانه «رابطه‌ای طبیعی‌، واقع‌گرایانه‌، سالم‌ و بنابراین پایدار میان واشنگتن و تهران تفسیر گردد.»[45] در این گذار نقش تلاش‌گرِ سفیر آمریکا تعیین‌کننده بود. او پشتیبان اصلیِ تعهدِ محکم‌تر به رژیم شاه بود؛ تعهدی مبتنی بر رهاکردن رویکرد پدرسالارانه دهه‌های پیش، و گذار از رابطه‌ای قیم‌مآبانه به همکاری‌ای متوازن‌تر.[46] از نظر او آمریکا تنها با گذاشتن سنگ‌ بنای چنین همکاری‌ می‌توانست نقش مسلط خود را در آینده ایران حفظ کند.[47] مایر در فوریه 1967/اسفند1345 مغرورانه نوشت: «از برخی لحاظ، ایران یک کشور مشتری[48] بود...[اما] دیگر یک کشور مشتری نیست و این خود نشانگر اثربخشی دیپلماسی آمریکایی است.»[49] به هر روی، بررسی دقیق‌تر مکاتبات مایر و تئودور الیوت[50]، مدیرِ بخش ایران در وزارت امور خارجه، ارزیابی بهتری به دست می‌دهد که یادآور برخی تردیدهای پدیدآمده درون دولت است و خرسندی و مقاومت در مقابل پذیرش تمام‌وکمال عواقب افزایش آزادی عمل شاه را در خود دارد. مایر در ژانویه 1967/بهمن 1345 به الیوت نوشت: «تراژدی اصلی این است که ما در گفتگوهای خود با ایران درباره مسائل تسلیحاتی، به‌شدت از میزان نفوذ خود کاسته‌ایم.»[51]

این تغییر روابط دوسویه، با پایان یافتن ریاست‌جمهوری جانسون، به تحولات بزرگ منطقه‌ای و بین‌المللی گره خورد: افزایش فعالیت‌های مسکو در خاورمیانه بین 1967 و 1968/1346 و 1347، کاهش تدریجی اما بازگشت‌ناپذیرِ حضور بریتانیا در منطقه، دگرگونی توازن قدرت ایجاد شده طی جنگ ‌شش‌روزه، و نیاز به بازنگری در شرایط مداخله آمریکا در خاورمیانه که دولت آمریکا را مجبور کرد سیاست‌های خود را کاملاً بازنگری کند، بویژه سیاست‌هایش در قبال متحدان ارزشمندی مانند ایران که تعهد استواری به [سیاست‌های] ضدکمونیستی داشتند و دارای منابع نفتی بودند.

واکنش جانسون بدین تغییرات عمده، باز هم نشان‌دهنده بی‌میلی به پذیرش رسمی نقش جدیدی بود که ایران می‌توانست در دفاع از منافع آمریکا برعهده بگیرد، و نیز نشان‌دهنده اختلافات از پیش‌موجود در درون دولت درباره طراحی راهبرد آمریکایی جدیدی در منطقه بود. در جولای 1967/تیر1346 گروهی از متخصصان اداره‌های مختلف دولت به ریاست جولیس هولمز، سفیر سابق آمریکا در تهران، درباره آینده راهبردهای آمریکا در خاورمیانه و خلیج‌فارس مطالعه‌ای انجام دادند. این سند خواهان افزایش آشکار تعهد آمریکا به منطقه بود و بیان می‌داشت که آمریکا «حمایت اقتصادی و نظامی خود را بر ترکیه و ایران متمرکز کند.»[52] هارولد ساندرز[53]، مشاور شورای امنیت ملی این مطالعه را نقد کرد و نوشت که هولمز راهبردی تاریخ‌گذشته پیشنهاد داده که به درد سال 1955 می‌خورد و نگاهی قدیمی به جهان دارد.[54] او در یادداشتی در سپتامبر 1967/شهریور1346 طرح جایگزینی پیشنهاد داد: چشم‌انداز اقدامات آمریکا را باید از لحاظ زمان و دامنه گسترده‌تر ساخت تا راهبردی با مداخله محدود اتخاذ گردد که «واکنشی واقع‌گرایانه‌ به محدودیت‌ها در تمامی جهات» باشد و  «ابزاری تازه» برای مواجهه با تغییرات جاری به دست دهد.[55] این جستجو برای «طرح جایگزینی» بود که ساندرز تعریف کرده بود و با اعلام عقب‌نشینی نیروهای بریتانیا از «شرق سوئز» در ژانویه 1968/دی 1346 و پایان پکس‌بریتانیکا[56] در خلیج‌فارس[57]، به یک اولویت بدل شد. با این حال، تنها با آغاز دولت نیکسون بود که در نهایت [آمریکا] به‌دنبال کشف این طرح جایگزین رفت و راهبردهایش را از اساس بازنگری کرد. رئیس جمهور جدید جمهوری‌خواه، رویکرد آشتی‌جویانه و متعادل جانسون را رها کرد و درباره خلیج‌فارس سیاست جدیدی مبتنی بر برتری ایران درپیش گرفت، به‌طوری‌که اسدالله علم، وزیر دربار ایران در می 1969/ خرداد 1348 با افتخار گفت: «تنها کشور باثبات خاورمیانه که آمریکا روی آن حساب می‌کند، ما هستیم.»[58]

نتیجه‌گیری

در اوایل دهه 1960/1340 دولت کندی تصمیم‌گرفت ایران را به نمونه گذار از عقب‌افتادگی به‌سوی پیشرفت بدل کند؛ همان‌طور که در دیدگاه‌ مسلط نظریه نوسازی[59] بیان شده بود. پس از شکست اقدامات میانه‌روانه علی امینی، نخست‌وزیر، اجرای انقلاب سفید در اوایل 1963/زمستان1341 به پیشگامان نوین فرصت را داد که به جای دولت امینی از شاه و برنامه اصلاحی گسترده او حمایت کند. با گذار از دولت کندی به جانسون، حمایت از پروژه اصلاحی شاه به پیش‌فرضی تغییرناپذیر، یعنی مسیری اساسی برای ساختن ایران جدید و همکاریِ اثبات‌شده دو کشور بدل شد. هم‌زمان، تثبیت [وضعیت] اقتصادی و سیاسی ایران، که با افزایش کنترل شاه بر مراکز اصلی قدرت همراه بود، منجر شد که محمدرضاپهلوی از افزایش استقلال خود بهره ببرد: مستقل شدن از نیاز به کسب موافقت داخلی و مستقل‌شدن از اتکا به کمک‌های اقتصادی و نظامی آمریکا. تا اواسط این دهه، جسارت شاه، سیاست‌های منطقه‌ای جاه‌طلبانه، برآوردهای خوش‌بینانه از رشد اقتصادی کشور و انفجار درآمدهای نفتی موجب شد ایران دیگر به‌عنوان کشوری ضعیف قلمداد نشود که از بحران سال 1953 بیرون آمده بود، و تدوین دوباره سیاست‌های آمریکا درباره این رژیم ضرورت یابد. طرفین این رابطه دستخوش گذار اساسی شدند، گذار از اتحاد حامی و مشتری به همکاری‌ برابر، که در آن شاه در نقش یک شریک بااعتمادبه‌نفس مشتاق بود دستور کار ملی و بین‌المللی خویش را پیش گیرد. شاه در دیدار خود از آمریکا در آوریل 1968/فروردین 1347 گفت:‌ «اگرچه آمریکا گاهی فکر می‌کرد باید به‌خاطر بقای برخی کشورها در آنها نفوذ کند، اکنون این رابطه با ایران مبنای متفاوتی دارد. ایران می‌تواند مستقل روی پای خود بایستد و هر دو کشور می‌توانند روی روابط کنونی ایران و آمریکا حساب کنند.» شاه نتیجه گرفت که «این بهترین وضعیت برای هر دو ملت است.»[60] بازتعریفِ شرایط اتحاد میان آمریکا و ایران، با تقویت تصویری که سیاست‌گذاران آمریکایی از شاه داشتند و تحکیم پیوندهای منافع ملی آمریکا و حکومتی همراه شد که جیمز بیل آن را «پهلویسم» نامید.[61] این عوامل نگاه‌ها را به ایران معطوف به ثبات آن کرد؛ ایران در سال 1961/1340 دچار بی‌ثباتی پرمخاطره ‌شد، اما این دیدگاه چنان تغییری کرد که ویلیام لِفلت[62] دیپلمات آمریکا در تهران، ایران را «آیه ایمان»[63] خواند.[64]

این مقاله نشان داد که دولت جانسون چگونه با زوال فزاینده رهبری آمریکا در ایران مواجه شد و چگونه بازنگری در روابط دوسویه را مدیریت کرد. در هر دو مورد یاد شده، دو عنصر حاضر است: از یک سو، پذیرش کلی و به‌رسمیت‌شناختن شرایط جدید این اتحاد از سوی واشنگتن، و از سوی دیگر بی‌میلی به تفسیر چنین تغییری به‌مثابه تعهد به ترفیع نقش ایران در منطقه و گرایش به پذیرش اقدامات جاه‌طلبانه‌ شاه با «مدارا» به جای حمایتی حقیقی[65] [از جایگاه جدید او]. حتی مایر، سفیر آمریکا که بسیار هوادارِ پهلوی بود، به‌رغم بیان مغرورانه‌اش در فوریه 1967/اسفند1345 که ایران را دیگر دولتی مشتری نمی‌دانست، در مکاتبات خصوصی‌اش با الیوت از کاهش نفوذ آمریکا در مذاکراتش با ایران درباره موضوعات نظامی اظهار تأسف کرد، این گفته نشان‌دهنده نگرانی‌ دیرپا درباره جاه‌طلبی‌های سیاسی و نظامی ایران است. او در آخرین مصاحبه‌اش خرسندی‌اش را از همگرایی منافع شاه و اهداف آمریکا ابراز کرد، اما «نه به ‌اندازه‌ای که کسینجر و نیکسون می‌پنداشتند». او بیان داشت «این‌که شاه جانشین ما در آنجاست هیچ‌گاه فکر من نبود. نظر من این بود که این رابطه حفظ شود.»[66] فیلیپس تالبوت نیز دیدگاه خود را با عباراتی مشابه بیان می‌کند: «رویکرد نیکسون و کسینجر مبنی براین‌که شاه آدمِ ماست و بنابراین از او پشتیبانی می‌کنیم، نسبت به رویکردی که ما در دهه 1960/1340 داشتیم، بسیار متفاوت بود.»[67] به بیان دیگر، هنگامی که همان زمان در اواسط دهه 1960 ثبات داخلی و رشد اقتصادی ایران، موجب حرکت این کشور به‌سوی مسیری مستقل‌ و پذیرش برتری آن در منطقه شد، واشنگتن برای مدتی طولانی مردد ماند که به‌گونه‌ای مانع از گذار پیشِ‌ روی شاه «از یک شاه توخالی بزدل به یک فرمانروای مقتدر با اعتمادبه‌نفس شود؛ شاهی که مصمم بود برتری ایران را در مقابل هر عضو تازه این اتحاد به رخ بکشد.»[68] این عوامل در تأخیر تصمیم‌گیری آمریکا مؤثر بود: میراث برنامه عالی[69] کندی، نگرانی درباره تأثیر حرص و ولع نظامی شاه بر توسعه ایران، و به‌طورکلی گذار کُند و دردناک آمریکا از بین‌المللی‌گرایی لیبرال[70] که مورد حمایت کندی و جانسون بود، به شکل تازه‌ای از هژمونی سیاسی، اقتصادی و مالی.

تا پایان این دهه تشدید تنش‌ها در خاورمیانه به‌دنبال جنگ شش‌روزه، افزایش حمایت آمریکا از مسلح‌سازی اسرائیل، از میان‌رفتن امپراتوری بریتانیا، زوال روابط غرب و برخی از کشورهای مهم تولیدکننده نفت، و افزایش هم‌زمان نیاز غرب به انرژی، همگی دست‌به‌دست هم دادند تا توازن قدرت و اقدامات را در منطقه تغییر دهند. صحنه برای تغییر اندیشه، زبان و سبکِ سیاست‌های ریچارد نیکسونِ جمهوری‌خواه و برای تبدیل‌شدن ایران به «ژاندارم خلیج[فارس]» آماده بود؛ نقش مشهور محافظ امنیت منطقه که این رژیم تا سقوط خود در 1979/1357 ایفاگر آن بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

 


[1]  Claudia Castiglioni (2015) “No longer a client, not yet a partner: the US–Iranian alliance in the Johnson years,” Cold War History, 15:4, 491-509, DOI: 10.1080/14682745.2015.1019868

کلادیا کاستیگلیونی، محقق علوم سیاسی و اجتماعی دانشگاه فلورانس است. این پژوهش با حمایت بنیاد لیندون بینز جانسون انجام شده است.

.[2] AID. Economic Assistance to Iran’, June 1966, Unites States Agency for International Development Archives, USAID Headquarters, Washington DC.

.[3] Memorandum from Talbot to Harriman, 6 June 1964, FRUS, 1964–1968, XXII, 80–81.

.[4] Telegram from State to Tehran, 9 June 1964, FRUS, 1964–1968, XXII, 82.

.[5] ‘US policy toward Iran’, NSC 6010.

.[6] Robert Komer

.[7]  William Bundy

.[8] Hard currency

.[9] Memorandum from Komer to Bundy, 27 June 1964, FRUS, 1964–1968, XXII, 92.

.[10] proactive

.[11] Julius Holmes

.[12] Foreign Military Sales

[13] . دربارة نقش شاه در کشورهای افریقایی و آسیایی این منبع را ببینید:

Eric Gettig, ‘“Trouble Ahead in Afro-Asia”: The United States, the Second Bandung Conference, and the Struggle for the Third World, 1964–1965’, Diplomatic History 39, no. 1 (2015): 126–156.

.[14] Telegram from Tehran to State, 1 May 1965, NSF, Country Files, Box 136, Folder 3, ‘Iran, vol. I, Cables

64/1–12/65’, LBJL.

[15] . راسک کمک‌ شاه در جنگ ویتنام را با این عبارات می‌ستاید: «ما ارزش بسیار زیادی برای این مشارکت در تلاشهای جهان آزاد قائل هستیم»:

Memorandum from Rusk to Johnson, 3 December 1965, NSF, Special Head of State Correspondence, Box 24, ‘Iran, Shah Correspondence’, LBJL.

.[16] McGlinchey, ‘Lyndon B. Johnson and Arms Credit Sales to Iran’, 233.

.[17] Walt Rostow

.[18] Memorandum from Rostow to Johnson, 12 May 1966, FRUS, 1964–1968, XXII, 508.

.[19] ‘Studies in Political Dynamics – Iran’, paper prepared by INR, December 1966, NSA Digital Collection: IR00603.

.[20] Robert McNamara

.[21] Armin Meyer

.[22] Armin H. Meyer, Quiet Diplomacy: From Cairo to Tokyo in the Twilight of Imperialism (Lincoln: Universe, 2003), 143.

.[23] Dean Rusk

.[24] Dean Rusk in an interview with William Burr, Athens, Georgia, 23 May 1986, tape 1, FISOHC.

.[25] Memorandum from Rostow to Johnson, 29 April 1968, FRUS, 1964–1968, XXII, 508

.[26] Airgram 529 from Teheran to State, 15 April 1968, RG 59, Box 2219, POL ‘Political Affairs & Relations Iran–US’, NARA.

.[27] Benjamin Read

.[28] Memorandum from Read to Kissinger, 30 January 1969, RG 59, Box 2220, POL ‘Political Aff. & Rel. Iran–US 1–1–1967’, NARA.

[29] . دربارة ابعاد نظامی روابط امریکا و ایران در دورة نیکسون این منبع را ببینید:

Stephen McGlinchey ‘Richard Nixon’s Road to Tehran: The Making of the US–Iran Arms Agreement of May 1972’, Diplomatic History 37, no. 4 (2013): 841–860.

.[30] See Roham Alvandi, ‘The Shah’s De´tente with Khrushchev: Iran’s 1962 Missile Base Pledge to the Soviet Union’, Cold War History 14, no. 3 (2014): 423–444.

.[31] Andrew Johns

.[32]  Johns, ‘The Johnson Administration, the Shah of Iran’, 77.

.[33] Tom Hughes

.[34] ‘Soviet–Iranian Steel Mill and Pipeline Agreement’, INR report to Rusk, 23 March 1966, NSF, Files of Robert Komer, Box 28, Folder 1, ‘Iran, 1965–March 1966’, LBJL.

.[35] Memorandum from Hughes to Rusk, 16 November 1965, NSF, Files of Robert Komer, Box 42, Folder 1, ‘MAP – Korea/Iran (December 1963–March 1966)’, LBJL.

[36] . اصطلاحی که برای مرز ایدئولوژیک میان اروپای غربی و اروپایِ شرقیِ کمونیست استفاده می‌شد-م.

.[37] Telegram from Teheran to State, 7 July 1966, FRUS, 1964–1968, XXII, 270–274.

.[38] Letter from Johnson to the Shah, 20 July 1966, FRUS, 1964–1968, XXII, 287–289.

.[39] Ibid.

.[40] Airgram 89 from Tehran to State, 16 August 1966, MHP, Box 1, Folder 22.

.[41] Ibid.

.[42] See the classic: Rouhollah K. Ramazani, ‘Iran’s Changing Foreign Policy: A Preliminary Discussion’, Middle East Journal 24, no. 4 (1970): 421–437. See also ‘The Shah of Iran as a Nationalist’, INR Report to Rusk, 27 March 1968, RG 59, Box 2217, POL 15–1 ‘Iran – 1968’, NARA.

[43] Pahlavi, Mission for my Country, 125.

[44] . دربارة واکنش کنگره به معامله با شوروی این منبع را ببینید:

US Senate, 90th Congress, Hearings before the Subcommittee on Near Eastern and South Asian Affairs of the Committee on Foreign Relations, ‘Arms Sales to Near East and South Asian Countries’, 14 March 1967, 1–24.

دربارة بحثهای شکل‌گرفته در دولت امریکا این منبع را نیز ببینید:

Johns, ‘The Johnson Administration, the Shah of Iran’, 91–92.

.[45] Airgram 89 from Tehran to State, MHP.

.[46] Telegram from Tehran to State, 2 March 1966, FRUS, 1964–1968, XXII, 216–217.

.[47] Letter from Meyer to Hare, 19 March 1966, NSA Digital Collection: IR00570.

.[48] client state

.[49] Airgram 460 from Tehran to State, 28 February 1967, RG 59, Box 3942, POL 15 ‘Government’, NARA.

.[50] Theodore Eliot

.[51] Letter from Meyer to Eliot, 25 January 1967, RG 59, Box 1555, DEF ‘Iran–1–1–1967’, NARA.

.[52] ‘Near East, North Africa, and the Horn of Africa: A Recommended American Strategy’, Report prepared by the Special State–Defense Study Group, undated ca. 17 July 1967, FRUS, 1964–1968, XXII, 55.

.[53] Harold Saunders

.[54] ‘Comments on Holmes Study’, report by Harold Saunders, 1 September 1967, NSF, Agency Files, Box 56, Folder ‘SIG 9/14/67’, LBJL.

.[55]‘ ‘The US and USSR in the Middle East’, Memorandum prepared by Saunders, 5 September 1967, NSF,

Agency Files, Box 56, Folder ‘SIG 9/14/67’, LBJL.

[56]. Pax Britannica : به دوره صلح نسبی بین قدرتهای بزرگ اشاره دارد که طی آن امپراتوری بریتانیا به قدرت مسلط جهانی تبدیل شد. ویراستار

[57]. دربارة خروج بریتانیا از خلیج [فارس] این منبع را ببینید:

William T. Fain III, American Ascendancy and British Retreat in the Persian Gulf Region (New York: Palgrave Macmillan, 2008).

.[58] Asadollah Alam, The Shah and I: The Confidential Diary of Iran’s Royal Court, 1969–1977, trans. ed. Alinaghi Alikhani (London: I.B. Tauris, 1991), 66.

.[59] modernisation theorists

.[60] Airgram 532 from Teheran to State, 15 April 1968, RG 59, Box 2217, POL 15–1 ‘Iran–1968’, NARA.

.[61] Bill, The Eagle and the Lion, 319

.[62] William Lehfeldt

.[63] article of faith

.[64] William H. Lehfeldt in an interview with William Burr, Washington DC, 29 April 1987, tape 1, FISOHC.

.[65] Memorandum from Rostow to Humphrey, 13 February 1967, NSF, Files of Walt W. Rostow, Box 7, Folder 9, LBJL.

.[66] Armin Meyer in an interview with William Burr, Washington DC, 29 March 1985, tape 1, FISOHC.

.[67] Talbot in an interview with Burr, tape 3, FISOHC.

.[68] CIA Special Memorandum, 9–68, 7 May 1968, NSA Digital Collection: IR00663.

[69]. Grand Design؛ برنامة کندی دربارة اتحاد با کشورهای دیگر-م.

.[70] Liberal internationalism



 
تعداد بازدید: 23


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: