12 آذر 1403
متن زیرگفتارنوشت سُخنان آقای علیرضا کمری است که در مَجلس رونمایی کتاب «یادداشتهای بیتاریخ» روز 21 آبانماه در کافهکتاب انتشارات سورهی مهر ایراد کردهاند.
بسمالله الرحمن الرحیم
با سلام حضور حُضّار گرامی. اختصاراً به عنوانِ تمهید بحث یادآوردنی است «تاریخ»- جدا از معنا و ریشهی لغویاش، که فارسی است یا عربی- عمدتاً مفید پنج معنا و مفهوم است: 1/ «زمان» بُرش یا مقطعی از وقت که معمولاً میانِ «از- و - تا» معلوم میشود، وقتی از تاریخِ تولد کسی پُرسش میشود، مَقصود از زمان/ زمان تقویمی تولد یا مرگ شخص یا وقوع یک رخداد است. 2/ رخداد یا رویداد، که البته مُقید به مکان و زمان است؛ فرضاً وقتی گفته میشود تاریخِ مشروطه مقصودِ کاربرندهی کلمهی تاریخ ماجرا یا رخدادِ مشروطیت در ایران است. 3/ گزارش رخداد در قالب روایت/ متن، در این کاربرد ممکن است نظر گوینده معطوف به کتاب و گزارش (غالباً و اساساً) مکتوب باشد؛ در این صورت فیالمثل ممکن است مراد گوینده از تاریخ مشروطه، تاریخ مشروطهی کسروی یا دیگران باشد، معمولاً در این کاربردِ معنایی نام مؤلف و گزارندهی متن هم ذکر میشود. به گمان من مهمترین مفهوم و مَعنا از کلمهی تاریخ همین تلقی است و مَجال شرح این اهمّیت به سبب ضیق وقت فراهم نیست. 4/ علم تاریخ، که ناظر و مُبین مقولات مربوط به تاریخشناسی است. 5/ فلسفهی تاریخ که مربوط میشود به تبیین و تحلیلهای فلسفی و ماهیت تاریخ و بازشناخت رخدادهای تاریخی. دربارهی این پنجگانه و فروعات آن کتابها و مقالات متعددی به فارسی ترجمه یا نوشته شده است.
کتابَکِ کمبرگِ پُربارِ آقای بهبودی، برآمده و متأثر از مباحث مربوط به علم و فلسفهی تاریخ است، توجه به عنوان اصلی کتاب- یادداشتهای بیتاریخ- (به این مَعنا که درنگانهها و نکتهگفتههای مؤلف مُقید و محدود به زمانِ محدود مَصرف نیست)- و عنوان فرعی یا توضیحی- دربارهی تاریخنگری و تاریخنگاری- مؤید این نظر است. اولین یا برجستهترین کتاب در روششناسی نگارش تاریخ از آنِ مرحوم رشید یاسمی «آیین نگارش تاریخ» است که به سال 1316 منتشر شده است، امّا انتشار «تاریخ در ترازو» از محقق بلندآوازه مرحوم عبدالحسین زرینکوب، در سال 1354، سیر توجه به علم، به ویژه فلسفهی تاریخ را برکشید و بالا بُرد. کتابک آقای بهبودی- دانسته یا نادانسته- تحتتاثیر تعالی در تاریخ شناسی و متأثر از این اثر دکتر عبدالحسین زرینکوب به قلم آمده است.
به گمان بنده ورود به تاریخنگری و تاریخنگاری، مستلزمِ «تاریخفهمی» است. فهم حکماً مقولهای خواندنی و آموزشی نیست. منزلتی است حاصل نوعی سلوک و ممارست که الزاماً با خواندن و کلاس رفتن و تحصیل متعارف حاصل نمیشود، کانَّه چیزی از نوعِ عِلمِ حضوری است تا عِلمِ حُصولی. مورخان/ خصوصاً واقعهنگاران و گزارشگرانِ پرآوازهای داشتهایم و داریم، حتی حّی و حاضر، که کتابهای حجیم و پُر سر و صدایی نوشتهاند، امّا نتوانستهاند به عَرصهی فهم دست پیدا کنند. «تاریخفهمی» البته سَبب «معرفتِ تاریخی» میشود. به نظر من رسیدن به تاریخفهمی/ فهم از تاریخ- که منزلتی است ورا، بلکه فرای از وقعه نویس بودن/ حتی مورخ شدن، مستلزم وجود یافتن یا رسیدن به ساحت سه قوه یا ویژگی/ خصلت و دارندگی است: عَقل- بردباری (تحمل)- آزادگی (حُرّیت). و در اینجا با یاد میآید مَشَربِ خواجه نصیرالدین توسی و نحوهی نگر و نگاشت او در «اخلاق ناصری». مسئله عَقل و عقلمندی از غوامض مباحث انسانشناسی، فَلسفه و علم است. اول ما خلقالله العقل. در این باب کتابها و مقالات فراوان نوشتهاند و شاید در نسبت میان عقل و تاریخ، نام هگل و کتاب او (عقل در تاریخ) اکنون، در خاطرتان تداعی شود.
تاریخ در معنای رخدادْ مشحون از تقابلها و تزاحمِ باورها و اندیشههاست. شناخت این گوناگونیها و پردازش آنها در قالب متن و روایت بدون بردباری/ تَحمّل شدنی نیست. تاریخ به وقت نوشتن و گزاردن مرهون گفتوگوی علیالدوامِ بردبارانهیِ پژوهنده با اسناد و شواهد و شاهدانِ ماجرا- و تحمل حضور- در معرکهی آرا و نظرهاست. تاریخ از این رو جای تقّیه، توصّیه، تجویز و تحکُم - به ضرس قاطع نظر دادن و غیر خود را منحط و منحرف خواندن - و به قول و تعبیر بیهقی «مُحابا» نیست. نابردباری است که گاه کار وقعهنویسِ مورخنما را به تکفیر میکشاند. تکفیر ممکن است و میتواند یک «موضوع» برای پژوهشِ تاریخی باشد- و هَست- امّا «موضعِ» موجَّه نیست. امّا این که در بازجُست رخدادها به استنادِ مستندات بتوان از مُوضعِ تاریخشناسانه به گزاره، سخنی و نتیجهای رسیدکه با آموزههایِ گفتمانِ مسلط یا شایع، نیز باورهایِ فردی و انگاشتهایِ عادتشده نخواند کار هر کسی نمیتواند بود. اینجا مسائل متعددی در نسبت میان مورخ و تاریخ و ایدئولوژی پیش میآید- و مجال بازگفتن آنها در این فرصت کوتاه فراهم نیست. محض یادآوری عرض میشود بخش عمدهای از سَر و صداهایی که پس از انتشار بعضی کتابها – مثل شهید جاوید/ نوشتهی مرحوم صالحی نجفآبادی- پیش آمد و میآید ناشی از نبود یا کمبود همین قوهی آزادگی است. باید عرض کنم، درسیچهل سال اخیر، البته تدریجاً- خاصه در این دو دههی گذشته- دانش و بینش تاریخ شناسی، نیز کم و بیش احراز این سه قُوّه، رو به تحول و تعالی داشته است و بسیار کسان و مجموعهها در این سیر و سلوک فعالیتهای شایان داشته و کردهاند.
آقای بهبودی در این کتابک، آینهی کوچک و شفافی از رسش به فهم خود از تاریخ را، با اشاره به برخی از وقایع به دست نظر خواننده رسانده است و این اتفاق مبارکی در مسیر فهم از تاریخ، خصوصاَ با نظرداشت به تاریخ انقلاب و تاریخنگاریها و تاریخنگریهای این دوران است. من در خوانش این کتاب به دو انگاره و معیار توجه داشتهام:
یکی ظرف/ قالب/ پیکره و ریختارکتاب و دوم محتوا/ مضمون و مندرجات متن. مجال یافتم شش قطعه از ابتدای کتاب و 4 قطعهی پایانی را از 35 قطعه این کتاب بخوانم. این قطعات فاقد عنوانند و با شماره از یکدیگر متمایز شدهاند. از این دید، این دستینه/ یا کتابدست را میتوان به مثابه «بزم آورد» مرحوم دکتر زریاب خویی، مجموعه مقالکهایی کوتاه در نظر گرفت که مستقل از هم میشودشان خواند و الزامی به رعایت ترتیب در خوانش این نکتهنوشتها/ درنگانهها/ تکانهها، بلکه بعضاً اشارات و تنبیهاتِ مختصر نیست. البته همانگونه که گفته شده است در شِعر سبک اصفهانی/ هندی، مثلاً در شعر صائب و خصوصاً بیدل ابیات الزاماً وحدت عمودی ندارند و هر بیت معنی/ تصویری مستقل از دیگر ابیات را به ذهن متبادر میکند. تشبیهاً، میتوان چنین استنباط کرد این قطعات از یکدیگر مستقلاند، در عین حال همپوشانی و پیوستگی نامرئی در این 35 قطعه قابل رویت است که با اندکی تأنی به دیدِ خواننده خواهند آمد.
این کتابک، دستورالعملنامه نیست، به قول امروزیها نوعی به اشتراک گذاشتن درک مؤلف از دریافتهایِ خود با مخاطب است، در این صورت نداشت و نبود عنوان در این قطعهها، ضمن احترام به مخاطب اثر، دعوت از اوست تا او نام هر قطعه را، به رای و دریافت خود انتخاب کند. این یکی از نشانههای هوشمندی در این گونه قلمِاندازهاست، چنان که خوانشگر اثر احساس کُند خود او در تألیف متن با مؤلف شراکت دارد. و مگر جز این است که تاریخ همانا گفتوگوی پایانناپذیر اکنون و اکنونیان با گذشته و گذشتگان است و البته دانستنی است معنای گذشته در تاریخ در زمان ما به کُلّی با گذشتهی گذشته متفاوت است. جای شکر است که به سبب اندکی وسعتیافتن آستانهی تحمل در تاریخ یا شاید بیخبریِ قرمطی جویان کتابهایی چون «حقیقت عاشورا» از استاد محمد اسفندیاری، مشمول انگشت در کردن نابردباران واقع نشد.
و امّا شاید نمایانترین ویژگی در پیکره و صورت متن در این کتاب، مربوط و متوجه سیاق زبان/ نثر و گونهی نگارش این قطعات و رعایت ایجاز است. به نحوی که نتوان سطری از کتاب- چه رسد به صفحهای – را حذف کرد، منوط بر آن که اخلال در معنی رخ ندهد. میدانید سخن بلندمرتبه و والا، کوتاه است، سخن کوتاه به کلمات قصار و حکمتگویی/ حکمتنویسی ره میبَرَد. و البته امامالکلام، حضرت امیرمومنان را در حکمتگویی/ آن مقدار که در نهجالبلاغه و غیر آن از ایشان بازمانده میدانید و میشناسید، و در این کتابک گاه عبارتها- از حیث رعایت ایجاز و اختصار- ضمن توجه به اصل مَعنا مفهوم/ موضوع- به گزارههایی از این نوع شباهت پیدا کرده است.
نحوهی کابرد کلمات آقای بهبودی، فطرتاً و بطور طبیعی، مصنوع و متکلف نیست، سادگی/ روانی/ خوانایی از زمره خصوصیات طرز نگارش اوست، نازککاری و ظریفپردازیِ مُعرقگونهی کلمات او در متن- در قطعهنویسیهای صاحبقلم سابقاً در کمان و در دو کتاب زندگینامهنوشت رهبران انقلاب اسلامی «الف لام- شرح اسم» را دیدهاید. از این رو این طرز نگارش اهل نقد و تمیز را در چگونگیِ کنار آمدن یا توافقِ نحوِ نگارشِ ادبی و زبانِ نگارشِ تاریخ به زحمت میاندازد. به این اعتبار، اگر قرار باشد نمونههایِ شایان نظر در نثر و نوشتههایِ فارسی در چهار دههی اخیر فارسینوشتهها در ایران انتخاب شود، یکی از این نمونهها یا گونههای منتخب، نوشتههای آقای بهبودی است، کما این که در اسمگذاری و نامکاوی هم صاحبِ ذوقِ معقولاند بحمدالله، و نُه مُخیّل.
حرف طولانی شد- و من با نظر به محتوا- فقط در قطعهی اول به طرح چند نکته اشاره میکنم و درمیگذرم- در سَطر اوّل این قطعه/ کلمهی دوم، از ابن خلدون یادکردهاند و این اشاره و استناد به ابن خلدون به نوعی نشانگر براعت استهلالِ تاریخشناسانه است و مینماید که مؤلف، در شناخت نقل به عقل توجه دارد. ابن خلدون کسی است که ابتدا و اقتدا به عقل در نقل- و تاریخ نقلی را- در مقدمهی کتاب «العبر»، به طور خاص و برجسته مَحّل توجه و تاکید قرار داده است. اگر طبری را ابوالمورخین خواندهاند، ابن خلدون پیشگامِ برجستهی عقلگرایان در نقد نقل و تاریخ است. درنگانهی دوم در این قطعه توجه و تذکار به بُنمایهی اصلیِ پیدا و ناپیدای تاریخ، در معنای رخداد است، یعنی «سیاست» و سیاست فیالواقع ستون فقراتِ تنِ تاریخ است. این سخن یادآورنظریهی کلاوزویتس هم هست که در رسالهی مشهورش«در باب جنگ» برآن است که جنگ اِعمال سیاست است امّا از طریق قوهی قهریه و زور. و میدانیم جنگ فصل مشترک همهی کتابهای تاریخی در همهی عالم است. بنابراین به نظر نویسندهی این کتابک، مورخ باید دانشسیاسی داشته باشد، دانشسیاسی، فارغ از سیاستبازی و سیاسیگری در تاریخ است. آنگاه که سیاست نقطهی کانونی و ثقل تاریخ دانسته شود، دیگر شقوق و انواع تاریخپوییها، من جمله تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی و تاریخ فرهنگی اهمیت خود را نشان میدهند. باید اینجا یادآوری کنم توجه به تاریخ فرهنگی برای حوزههنری اهمّیت کاربردی دارد. نکتهی سوم در یادداشت اول توجه به تفاوت مورخ با گزارشگر یا واقعهنگارست. رسیدن به «چرایی» از پسِ «چگونگی» در وقوع رخدادها، خصوصاً در مقطع پیشاوقوع، هنگام و زمان ماوَقَع، و پس از رخداد و بررسی آثار و تبعات نیز از جمله ممیزاتِ مورخِ آشنا به تاریخ سیاسی است. چهارمین نکته و تذکار در همین قطعهی اول متوجه این موضوع است که به سبب پیچیدهشدن اتفاقات تاریخی و تنوع و تعدد آنها، مورخ امروز- به خلاف رسم تاریخنویسان گذشته که نوعاً در تاریخ عمومی از زمان خلقت آدم تا زمانهی خودشان را گزارش میکردند، وقت و استعداد تاریخپژوه در این روزگار فقط میتواند صَرف یک دوره کوتاه، یک موضوع محدود و مشخص شود و نه بیشتر. امیدوارم اهل نظر در همین جمع دوستان حاضر و اهل حوزه، موضوعشناسانه، در مجالی فراخور به دادهها و یافتههای آقای بهبودی در این اثر ارزندهی کم حَجم پرفایده بنگرند و انضمام فهرست درونمایههای این متن را برای استفادهی بیشتر اهل مراجعه در چاپ و ویراست مجدد اثر به مؤلف پیشنهاد دهند. از انتشارات سورهی مهر تشکر میکنم که توانسته است در مقام یک ناشر حرفهایِ کاربلد، کتاب یادداشتهای بیتاریخ را در قد و قوارهی خوب و روی جلد مناسب و صفحهآرایی تمیز به دست و نظر مخاطبان اثر برساند. والسلام
تعداد بازدید: 29