06 بهمن 1403
در خرداد همان سال [1356] به لبنان رفتم و با گزارشی از اوضاع اروپا و نامهای از امام صدر برای امام خمینی به نجف مسافرت کردم. البته این بار هم در بیروت سفارت عراق از دادن ویزای ورود به من خودداری کرد. لذا با توسل به یاسر عرفات و گرفتن معرفینامهای از سازمان آزادیبخش فلسطین و نیز یک توصیهنامه از منیر شفیق که سرپرستی مرکز مطالعات و بررسیهای استراتژیک فلسطین را عهدهدار بود، به بغداد پرواز کردم. در آن فرودگاه با مشکلات اولیهای مواجه شدم که شرح آن را در جای دیگر دادهام. در نجف هنگام ورود ابتدا به منزل آیتالله سیدمحمدباقر صدر رفتم. مأموری که از بغداد همراه من اعزام شده بود تصور میکرد مستقیم منزل امام خواهم رفت، زیرا در فرودگاه طی سئوال و جوابی که با مأمورین عالیرتبه امنیتی داشتم، هدف از سفر را دیدار امام و همچنین خالهام ذکر کرده بودم. لذا مأمور عراقی در نجف، از علت تغییر تصمیم من سؤال کرد، که در پاسخ گفتم، تغییر تصمیم ندادهام، منزل آقای صدر منزل خالهام هست. به هر حال با کمی معطلی و تماس او ـ ظاهراً ـ با مقامات امنیتی شهر، با رفتن من به منزل آقای صدر، مأمور همراه از من جدا شد. برخلاف انتظار و روال جاری در عراق حتی حاضر به قبول مقداری پول هم نشد. در نجف از امام شنیدم که مأموران عراقی مجدداً به ایشان در مورد فعالیتهای سیاسی و هدایت انقلاب معترض بودهاند، هنگام خروج از عراق هم اگر آقای دعایی همراه من در فرودگاه نبود و با چند تن از افسران فرودگاه که ظاهراً از شیعیان بودند آشنایی نمیداشت حتماً با مشکلاتی از جمله کنترل اثاث و ضبط نامهها و اعلامیهها و نوار سخنرانی امام مواجه شده بودم. والله اعلم.
امام از روند مبارزات خیلی خرسند بودند. حضور احمدآقا در کنار امام امکان ارتباط قابل اعتماد با ایران را برای ایشان فراهم کرده بود... در طول چند جلسه دیدار با امام، ایشان نظر من را در مورد چند شخصیت سیاسی از جمله دکتر سنجابی و فروهر و نیز اطلاعاتی را که از ارتشبد جم که در آن زمان در انگلیس میزیست داشتم، جویا شدند. همچنین من گله دوستان را در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا از موضعگیریهای نرم و نه چندان انقلابی مهندس بازرگان به ایشان رساندم. پیدا بود که امام از توهین به ایشان ناخرسند هستند. گفتند «مسئله آقای بازرگان را به من واگذار کنید.» این مطلب برای ما در انجمنهای اسلامی از آن جهت حائز اهمیت بود که نهضت آزادی خارج از کشور خاصه شاخه اروپایی آن که زیر نظر صادق قطبزاده اداره میشد همسو ودر جهت بیانیههای امام اتخاذ موضع میکرد و حتی گهگاهی هم تندتر از شاخه نهضت در آمریکا میرفت.
در سفری اواسط اردیبهشت همان سال دکتر چمران به آلمان آمد. همزمان با او مهندس فریدون سحابی از ایران و دکتر یزدی از آمریکا هم آمده بودند. برنامه جلسه ظاهراً هماهنگی فعالیتهای نهضت آزادی در داخل و خارج از کشور بود. در جلسات برادران نهضتی در اروپا که من هم به دعوت صادق قطبزاده در آن شرکت میکردم بحث مفصلی صورت گرفت. البته در آن زمان هنوز روند حوادث شتاب لازم را نگرفته بود و جز امام کسی حذف شاه را به عنوان چاره اساسی مطرح نکرده بود. اگر اشکال فقط در ملاحظات امنیتی خلاصه میشد، قابل فهم بود، ولی اظهارات برخی از علما و خصوصاً آقای شریعتمداری و همچنین اعضا و سیاسیون وابسته به گروههای جبهه ملی حکایت از بینش سیاسی و نه مصلحتهای تاکتیکی میکرد. گرچه در همان دوران مهندس بازرگان در مصاحبهای با تلویزیون بلژیک ـ همانطور که اشاره کردم ـ حل مشکل و بحران ایران را با حضور شاه غیرممکن میدانست، اما بیانیههای دیگر رهبران سیاسی صراحت لازم را برای جوانان پرشور در خارج از کشور نداشت و از آن اعلامیهها و اظهارات نمیشد نفی سلطنت را به طور مطلب استنباط نمود. مهندس سحابی همچنین از اوضاع آشفته اقتصادی و فشارهایی که بر اثر تداوم اعتصابات میتوانست برای مردم مشکلساز باشد، سخن میگفت... امام موسی صدر که از نتایج حرکتهای طراحی شده توسط خود و دوستان خود در ایران مطلع بودند و معتقد بودند جامعه ایران دارد به بزنگاه تاریخی خود برای تغییرات اساسی نزدیک میشود، طی مذاکراتی با حافظ اسد، آمادگی او را برای تأمین نیازمندیهای تشکیلات مبارزات قهریه نهضت، بدست آورده و آن را به اطلاع مرحوم مطهری و شهید بهشتی رسانده بودند. من احتمال میدهم نامه ایشان به امام در مورد همین آمادگی برادران سوریه بوده است.
منبع: طباطبایی، صادق، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج 1، جنبش دانشجویی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1387، ص 324 ـ 322.
تعداد بازدید: 23