11 اسفند 1403
[آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با تیمسار محمدرضا رحیمی ] «روزی که قرار شد امام تشریف بیاورند و اطلاع دادند، همه دوستان جمع شدند یکجا و ما را هم دعوت کردند. من چون نظامی اخراجی بودم، به مسائل انضباط و نظم و این حرفها آشنایی داشتم. من و یک عده دیگر را مسئول انضباط از فرودگاه تا بهشت زهرا(س) کردند. در جلسهای نشستیم و کارها تقسیم شدند و عضوگیری را شروع کردیم و مشخص کردیم که هر کسی و هر گروهی کجا بروند و نظم آن قسمت را به عهده بگیرند که احیاناً برای خودروی حامل امام در این مسیر اشکالی پیش نیاید و از ایشان محافظت بشود. روزی که فردای آن قرار بود امام بیایند، ما رفتیم فرودگاه که ببینیم کار در چه مرحله است و تا کجا پیش رفته و اگر نواقصی هست، سریعتر رفع بکنیم. دیدیم هنوز عکسها جابهجا نشدهاند، یعنی باید تمثال مبارک حضرت امام را میگذاشتند آنجا و عکسهای شاه را بر میداشتند و این یک مقداری کند بود. من رفتم کمک بکنم. نردبان را گذاشتیم کف سالن انتظار فرودگاه که یک کف صافی بود. یکی از دوستان ما پایه نردبان را گرفته بود وقتی که من رفتم بالا، رفت که با یکی از دوستانش سلام و علیک بکند که پایش خورد به نردبان و من از آن بالا افتادم زمین و پایم یک خرده مو برداشت که آن را گچ گرفتند. فردای آن هم با پای گچ گرفته و لنگ لنگان مسیر را کنترل میکردم که احیاناً مشکلی پیش نیاید. مشکل ما بیشتر در بهشتزهرا(س) بود که با پای شکسته و گچ گرفته و آن فشار مردم دیگر آنجا کار از دستم بیرون رفت؛ یعنی از دست همه بیرون رفت.»
منبع: تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، تدوین حشمتالله عزیزی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 178 - 179.
تعداد بازدید: 17