انقلاب اسلامی :: تا استعفا ندهد قبول نمی‌کنم

تا استعفا ندهد قبول نمی‌کنم

14 اسفند 1403

وقتی که از تبعید برگشتم، به مشهد رفتم و مدتی آنجا بودم. بعد برای انجام کار مشترکی با دوستان به تهران آمدم. آنها اصرار می‌کردند که در تهران بمانم. قصد خود من هم همین بود اما محرم و صفر در پیش بود و امام برای محرم و صفر دستورات خاصی صادر کرده بودند. به دستور ایشان، قرار بود با همکاری دوستان کارهای مربوط به این ایام را در مشهد سروسامان بدهیم. در آنجا نیز مثل جاهای دیگر، سامان دادن به کارهای مربوط به مردم خیلی دست‌وپاگیر بود. تظاهرات فراوان و سازمان دادن به راهپیمایی‌های مهم و بی‌سابقه چند صد هزار نفری مشهد، مانع از آمدن من به تهران می‌شد. این بود که در مشهد ماندم تا اینکه شهید آقای مطهری چند بار برایم پیغام فرستاد که باید برای کار مهمی به تهران بروم. من نیز دوستان مشهد را راضی کردم و عازم تهران

موضوع این بود که حضرت امام مرا به عنوان عضو شورای انقلاب معین کرده بودند و من از این قضیه خبر نداشتم. انتصاب امام موجب شد تا در تهران بمانم و در مدرسه رفاه، محل تشکیل کمیته استقبال، استقرار یابم. از روزهای حساس قبل از آمدن حضرت امام و روز دوازده بهمن خاطره‌ای در ذهنم مانده است که شاید طرح آن برای شما جالب باشد. خاطره مربوط به شبی است که فردایش فرودگاه را بستند. قرار بود بختیار اعلامیه‌ای را در رادیو بخواند، چون چند نفر از اعضای شورای انقلاب با بختیار سوابق دوستی و شاید هم تا حدودی رودربایستی داشتند، اعلامیه را به شورای انقلاب فرستادند تا ببینند که آیا شورا با آن موافق است یا نه.

البته آن روز شاید اسم شورای انقلاب هنوز بر این جمع اطلاق نمی‌شد، اما می‌دانستند که شورایی وجود دارد. البته از اینکه چه کسانی مجموعه شورا را تشکیل می‌دهند اطلاعی نداشتند. همین‌قدر می‌دانستند که عده‌ای با امام در تماسند. بارزترین آنها شهید بهشتی، شهید مطهری و برخی دیگر از برادرانمان مثل آقای هاشمی و شهید باهنر بودند. اینها از جمله کسانی بودند که شخصاً در خصوص مسائل مربوط به تظاهرات و غیره با امام ارتباط داشتند. آن شب یکی از همان آقایان که با گروه بختیار ارتباط داشت، اعلامیه بختیار را آورد. در آن اعلامیه ذکر شده بود که بختیار می‌خواهد برای پاره‌ای مذاکرات با آیت‌الله خمینی به پاریس برود. امام نیز با این اعلامیه موافقت کرده‌اند. این موضوع برای ما غیرقابل تصور بود. چگونه ممکن بود که امام ملاقات با بختیار را به این سادگی قبول کنند! ما از قبل می‌دانستیم که شرط دخول برای زیارت امام استعفا از تمام مقامات و حتی بالاتر از آن تبری جستن از نظام پادشاهی و این قبیل چیزهاست. این موارد را به عنوان اذن دخول برای رسیدن به خدمت امام می‌دانستیم به همین دلیل برایمان تصورناپذیر بود که بختیار، با متنی چنین بی‌رمق و ضعیف، اجازه رسیدن به حضور امام را دریافت کرده باشد اما آن که اعلامیه را آورده بود، خودش از اعضای شورا بود و اظهار می‌کرد که تحقیقاً این کار انجام گرفته است.

در ابتدا، هنگامی که اعلامیه را آوردند، شهید بهشتی در جلسه حاضر نبود. پیش از ورود او، شهید مطهری یکی از عبارات اعلامیه را اصلاح کرد. بعد که شهید بهشتی آمد، اصلاح دیگری نیز به عمل آمد. در نتیجه تقریباً محتوای اعلامیه عوض شد و آن دو شهید گفتند که اگر عبارات این‌طور باشد، ممکن است مورد قبول حضرت امام قرار بگیرد. با همه این اوصاف نظر اکثریت جمع این بود که بعید است امام چنین چیزی را بپذیرند. در اثنای بحث، یکی از حاضران هم‌عقیده خودمان گفت که برای حل مشکل بهتر است خودمان تلفنی از پاریس بپرسیم. شهید مطهری گفت که خودش سئوال می‌کند و به اتاق مجاور، که تلفن در آن بود، رفت. پس از مدت کوتاهی آمد و گفت که امام قبول کرده‌اند. آقای مطهری گفته بود که ما این دو جا را اصلاح کردیم و قرار شده است که به بختیار بقبولانیم. امام همان متن را قبول کردند و گفتند که برای تغییر اعلامیه اصرار نکنید. فقط کاری کنید که به اخبار ساعت هشت بعد از ظهر برسد. ما گفتیم که اقلاً این دو اصلاح باقی بماند. همان ساعت علمای قم و آیت‌الله منتظری و همه علمایی که برای استقبال از امام به تهران آمده بودند و در مدرسه علوی اقامت داشتند، جلسه‌ای بر پا کرده بودند. ما هم به جلسه آنها رفتیم. درست به خاطر ندارم، شهید مطهری یا شهید بهشتی مطلب را به عنوان خبر جدید در آن مجلس خواند. که بختیار چنین اعلامیه‌ای داده است برادرانی که در آن مجلس بودند، از جمله آیت‌الله منتظری گفتند که: «نه، امام قبول نکرده» و این همان نظر ما بود. یعنی ما هم فکر می‌کردیم این برای امام غیرقابل قبول است. دوستان گفتند که ما با پاریس تماس گرفتیم و امام قبول کرده‌اند اما آقای منتظری گفت: «من، تا خودم با پاریس صحبت نکنم، باور نخواهم کرد.» بالاخره بر سر این قضیه بگومگو شد که آیا امام متن جدید اصلاح شده را قبول می‌کنند یا نه.

همه معتقد بودیم که اگر امام متن را قبول کنند، کار عجیبی انجام گرفته است. اما تلفن کرده بودیم و از این موضوع مطلع بودیم. منتها چون دوستان حاضر در آن جلسه خودشان با پاریس صحبت نکرده بودند، قبول کردن مسئله برایشان مشکل بود. این بود که مایل بودند خودشان مستقیماً با پاریس تماس بگیرند. به نظرم آقای منتظری تلفن کرد و به پاریس گفت که: «این را که من می‌گویم بنویسید و خدمت امام بگویید و جوابش را به من بدهید.» ما به مدرسه رفاه برگشتیم و منتظر جواب امام بودیم. نیمه‌شب بود که اعلامیه کوتاه حضرت امام رسید. حضرت امام گفته بودند: نخیر، من به کسی قول نداده‌ام تا استعفا ندهد، قبول نمی‌کنم.

 

منبع: پابه‌پای آفتاب، ج 2، گردآوری و تدوین، امیررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373، ص 192 ـ 194.



 
تعداد بازدید: 21


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: