21 اسفند 1403
ساواک خانه امام را دائماً تحت نظر و مراقبت داشت. آنها همیشه مراقب بودند که چه کسی با ایشان ملاقات میکند. علاقهمندان و ارادتمندان آن حضرت از ترس ساواک نمیتوانستند آزادانه به زیارتشان بیایند. آقا با حاج آقا مصطفی مشورت کردند و بالاخره تصمیم گرفته شد که من به عنوان رابط عمل کنم. آقا مصطفی گفتند: عدهای میخواهند به خدمت آقا برسند ولی با این شرایط آنها حتی از طلبهها نیز ملاحظه میکنند، بنابراین ما مشخصات شما را به افراد میدهیم تا شما بتوانید به عنوان رابط عمل کنید.
آرام آرام مشخصات من مابین ارادتمندان امام پخش شد و زواری که من را میشناختند به دیگران نیز ـ بخصوص در ایران ـ آدرس من را میدادند. از آن پس من با عرقچین بر سر و دشدانهای بر تن تا 5 ساعت از شب رفته پشت در آن حضرت مینشستم و علاقهمندان را برای زیارت ایشان راهنمایی میکردم. گاهی اتفاق میافتاد که تا ساعت یک صبح ارادتمندان را به بیت هدایت میکردم و با تکضربهای که به در میزدم، خود امام پشت در آمده و میپرسیدند: آقای متقی شما هستید؟ سپس در را باز کرده و با خوشرویی مثل یک برادر از مراجعین استقبال میفرمودند. پس از اتمام ملاقات به من تأکید میکردند که حتماً آنها را به کاروانهایشان برسانم. گاهی این ملاقاتها تا صبح طول میکشید و یک شب به من فرمودند: شما زیاد به زحمت میافتید، اگر صلاح میدانید کار را تعطیل کنید و به استراحت بپردازید. عرض کردم: سر و جان ما فدای شما، ما به وظیفه عمل میکنیم.
منبع: خاطرات سالهای نجف، ج 2، تهران، نشر عروج، چ 1، 1389، ص 140 - 141.
تعداد بازدید: 7