انقلاب اسلامی :: روایتی از واقعه 17 شهریور

روایتی از واقعه 17 شهریور

02 اردیبهشت 1404

صبح زود روز جمعه 17 شهریور 1357 من هم با آنکه با آن منطقه آشنا بودم، اصلاً تصور نمی‌کردم چنین اجتماعی در آنجا تشکیل شود و مردم چنین واکنشی داشته باشند. گمان می‌کردم حداکثر یک راهپیمایی مشابه روزهای قبل خواهد بود، بنابراین با یک ضبط‌صوت که از سفر خارج آورده بودم، به خیابان رفتم. وقتی که وارد خیابان سقاباشی شدم، دیدم اوضاع آن حدود کاملاً غیر عادی است و از میدان ژاله دودی بلند شده، جوان‌ها و سایر مردم در حالی که همه برافروخته بودند، با حال وحشت‌زده و لباس‌های غالباً خاکی و کاملاً ژولیده شده فرار می‌کنند. طبیعتاً من هم وارد جمعیت شده بودم. منتها کاملاً مشخص بود که لباس من خیلی تمیز و مرتب است و از این نظر حضور من در این جمع کاملاً غیرعادی به نظر می‌آمد، به خصوص که با یک ضبط‌صوت هم در آن جمع حاضر بودم. می‌کوشیدم از همه اتفاقات آن روز گزارشی تهیه کنم. بنابراین همه صداها وشعارها را ضبط می‌کردم و تمام رویدادها را بازگو می‌کردم که در آن نوار منعکس شد. نیروهایی که در همان میدان ژاله مستقر بودند، حمله می‌کردند، بعد دو مرتبه عده‌ای از پشت‌بام بعضی از ساختمان‌ها که به آنجا اشراف داشت، تیراندازی می‌کردند. مشخص شد کسانی که از پشت‌بام‌ها تیراندازی می‌کنند افراد ساواک هستند. در واقع آنها برای تشدید التهاب فضای منطقه تیراندازی هوایی می‌کردند. در همین موقع که خودم هم تحت‌تأثیر این فضا قرار گرفته بودم، جمعی به من مشکوک شدند و مرا گرفتند و سؤال‌های مکرر پرسیدند. آنها تصور می‌کردند که من از عوامل مثلاً ساواک هستم و آمده‌ام تا اطلاعاتی از پشت جبهه به دست آورم لذا ضبط‌صوت را از من گرفتند. کم‌کم در آستانه حمله آنها قرار گرفتم که خوشبختانه یکی از افراد که فرزند یکی از آشنایان در آن جمع بود مرا شناخت و از آن مهلکه نجات داد و حتی موفق شد ضبط‌صوت را پس بگیرد و به من برگرداند. دوباره برنامه ضبط را ادامه دادم چون از نظر مونتاژ خیلی جالب بود و انعکاس اخبار آنجا برای نیروهای خارج از کشور مهم بود. آن زمان با خارج از کشور ارتباط داشتم و این نوار را به منظور انتقال به دوستان خارج از کشور تهیه می‌کردم تا منتشر کنند. متأسفانه آن روز با گروه دیگری برخورد کردم که آنها را نمی‌شناختم و با زور ضبط را از من گرفتند و متأسفانه آن نوار از بین رفت. هر چه خواهش کردم لااقل ضبط‌صورت را برگردانند قبول نکردند و نوار و ضبط‌صوت از دستم رفت.

خوب به یاد دارم که آن روز عموم ساکنان خانه‌هایی که در خیابان‌های ایران، سقاباشی، گوته و تمام خیابان‌هایی که به میدان ژاله منتهی می‌شد، درب خانه‌های خود را باز می‌کردند،‌ چون مأموران، جمعیت و مردم را دنبال می‌کردند و اهالی آنجا هم به مردم پناه می‌دادند. زخمی‌شده‌ها را در خانه‌های خود می‌پذیرفتند و با وسایل ابتدایی خود محل‌های زخم را پانسمان می‌کردند. بسیاری از مردم از داخل خانه پارچه‌ها و ملافه‌های خود را بیرون می‌دادند تا تظاهرکنندگان بتوانند زخمی‌شده‌ها یا کسانی که احیاناً فوت شده‌اند را داخل این پارچه‌ها بپیچند. یعنی یک همکاری جمعی وسیع و گسترده‌ای در میان مردم مشاهده می‌شد، بدون آنکه از قبل اطلاع و آمادگی داشته باشند. مردم با جوان‌ها و کسانی که با مأموران و نیروهای ارتش درگیر شده بودند نهایت همکاری را می‌کردند. این نخستین حادثه در سال‌های قبل از انقلاب بود که مردم در آن به طور خودجوش با نیروهای مبارز همکاری می‌کردند. در سال‌های پیش از آن به ویژه در سال‌های نیمه دوم دهه 1340 وقتی که میان گروه‌های سیاسی مخالف رژیم و مأموران درگیری پیش می‌آمد، مردم احتیاط داشتند.

به نظر می‌رسد این اولین رخداد در سال‌های قبل از انقلاب بود که مردم آمادگی و علاقه‌مندی خودشان را برای مشارکت عملی در رویدادهای سخت اجتماعی به منصه ظهور رساندند و آمادگی و قابلیت خودشان را نشان دادند.

منبع: شصت سال ایستادگی و خدمت- خاطرات مهندس محمد توسلی، تهران، نشر کویر، 1398، ص 209 - 211.



 
تعداد بازدید: 73


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: