06 اردیبهشت 1404
اردیبهشت سال 1357 اجتماعی از طلاب قم در جهت مخالفت با رژیم و اعتراض به کشتار مردم بیگناه در منزل آیتالله شریعتمداری تحصن کرده بودند. در این زمان مشخص نیست که مأموران رژیم به چه صورت عدهای را به گلوله بستند و چند نفر را شهید کردند. در این زمان آنها معمولاً حرمت مرحوم شریعتمداری را حفظ میکردند خصوصاً سال ۵۷ حرمت ایشان را رعایت میکردند.
یک نفر از طلاب شهید اهل شمیران بود. جامعه روحانیت مبارز در شمیرانات تصمیم گرفتند برای ایشان مجلسی شایسته تشکیل دهند. در آن زمان وقتی چنین مجلسی تشکیل میشد، افراد زیادی از فرهنگی و کاسب و روحانی جمع میشدند و سعی میکردند برای سخنرانی کسی را انتخاب نمایند که هم حق مطلب را ادا نموده و هم خود را برای شرایطی که پس از سخنرانی پیش میآید آماده کند. از اینرو وقتی میدیدند بعضی منبریها در زندان هستند و یا اینکه بعضیها برایشان مشکل بود که بپذیرند، سراغ من میآمدند. جناب آقای ملکی و چند نفر از آقایان جامعه روحانیت و شمیرانات تصمیم میگیرند که مجلسی در همان محل شهید برگزار نمایند و درباره منبری هم به این نتیجه میرسند که بنده به منبر بروم. ایشان به من توسط حجتالاسلام آقای شیخ علی حیدری چیذری پیغام فرستادند. وقتی که من وارد مسجد شدم، مشاهده کردم که اطراف مسجد را مأمورین محاصره کردند. معمولا در مجالس عادی مأمورین یا نمیآمدند و یا اینکه بیش از دو سه نفر نبودند؛ ولی در این مراسم مأمورین زیادی حاضر بودند و نگران این بودند که مبادا حرکت و تظاهراتی علیه رژیم ایجاد شود، در حالی که برنامه تظاهرات نداشتیم، من آن روز پیش از سخنرانی مروری بر بحث مربوط به جهاد و دفاع و همچنین آیات و روایات مربوط به این زمینه داشتم. و در مجلس نیز در زمینه جهاد صحبت نمودم که جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام یکی از مهمترین واجبات اسلام است. و عبادت بزرگی است و اسلام بدون برنامه دفاع و جهاد نیست، اگر مسلمانی همه برنامههای اسلام را عمل کند، ولی به این برنامه توجهی نکند، مسلمانی او کامل نیست. در این راستا آیات مربوط به جهاد و مقام و فضلیت شهدا و روایاتی که در این زمینه وجود دارد و در رابطه با مقام فضیلت شهید است، بیان کردم.
حدود بین سه ربع تا یک ساعت سخنرانیام طول کشید و سپس شروع کردم به حمله کردن به رژیم و گفتم این شهید کی بود و چرا شهید شد و به چه گناهی به شهادت رسید؟ او برای دفاع از اسلام و دفاع از حوزههای علمیه و برای دفاع از خونهای مظلوم به شهادت رسید و این اعمال ظالمانه و فاشیستی رژیم شاه بر اقشار مردم را محکوم کردم. بعد از این که دعا را به پایان رساندم، از منبر پایین آمدم. دیگر جمعیت کمکم میرفتند و من آماده رفتن بودم. دوستان پیشنهاد کرده بودند که از شبستان مسجد قسمت مردانه به داخل قسمت زنانه رفته و در آنجا عبا و عمامه را بردارم و کت و شلوار بپوشم و خارج شوم و دیگر اینکه از همان قسمت زنانه مرا خارج کنند که مرا نتوانند بگیرند.
اما من آگاه بودم که درهای مسجد توسط مأموران کنترل میشود و از طرف دیگر عدهای از مأموران، با لباس شخصی از درِ بزرگ شیشهای مسجد مرا کاملاً زیر نظر داشتند و از اینرو نمیتوانستم به قسمت زنانه بروم. از اینرو من دوست نداشتم به من بگویند که طرف منبرش را ترک کرده و از روی ترس کت و شلواری شده و او را گرفتیم زیرا به نظرم خود همین عمل یک نوع ضعف به شمار میرفت. بیش از صد نفر جمعیت در مسجد نبودند که من از مسجد خارج شده و وارد حیاط شدم و در این موقع مأموران اطرافم را گرفتند و با ماشین مرا به کلانتری قلهک بردند.
منبع: پناهی، عباس، خاطرات حجتالاسلام موحدی ساوجی(ره)، چ دوم، 1381، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 213 ـ 216.
تعداد بازدید: 44