انقلاب اسلامی :: حراج خاک ایران توسط پهلوی‌ها

حراج خاک ایران توسط پهلوی‌ها

15 تیر 1404

احمد ساجدی

سلسله پهلوی‌ طی نیم قرن حکومت بر ایران، بخش‌هایی از اراضی شمال و جنوب کشور را به بیگانگان واگذار کردند.

واگذاری اراضی ایران به ترکیه

سه سال پس از کودتای رضاخان، در اسفند 1302، اولین واگذاری ارضی ایران به ترکیه صورت گرفت و آن واگذاری «قره‌سو» بود. قره‌سو یک منطقه راهبردی در انتهای شمال غربی ایران است که در ترکیه به «انگشت آتاتورک» معروف شده است.[1]

منطقه قره‌سو از شمال به ارمنستان، از جنوب به ایران، از شرق به نخجوانِ جمهوری آذربایجان و از غرب به ترکیه محدود می‌شود. این منطقه از زمان انعقاد عهدنامه ترکمانچای، بر اثر سهل‌انگاری و کوتاهی دولت وقت ایران، در تصرف روسیه تزاری بود. بعد از سقوط تزارها، اقبال‌السلطنه ماکویی سردار مقتدر ایرانی از دولت وقت خواست تا برای روشن ‌شدن مکتوبات مرزی و اثبات تعلق‌ خاطر قره‌سو به ایران و بازگرداندن آن به قلمرو حاکمیت کشورمان، اقدام کند، اما مناسبات خصمانه رضاخان با اقبال‌السلطنه سبب شد اقدامی در این رابطه صورت نگیرد و در نتیجه، قره‌سو در جریان «پیمان قارص» (22 شهریور 1300) از سوی وارث امپراطوری تزاری یعنی دولت شوروی به ترکیه بخشیده شد.[2]

دو سال بعد در 7 اسفند 1302، رضاخان وزیر جنگ در نامه‌ای به عبدالله‌خان طهماسبی(امیر لشکر غرب) به طور ضمنی دستور مختومه شدن پیگیری موضوع مالکیت ایران بر قره‌سو را صادر کرد.[3] در نامه رضاخان به امیر طهماسبی آمده است: «این روستاها (قره‌سو) از زمان معاهده ترکمانچای متعلق به دولت روسیه بوده و بعدها هم به موجب عهدنامه قارص به ترکیه واگذار شده است».[4]

به دنبال دستور رضاخان، ترکیه منطقه قره‌سو را به طور کامل اشغال کرد، سپس در بهمن 1310 طی مذاکراتی که محمدعلی فروغی وزیر خارجه ایران به دستور رضاخان با «توفیق رشدی» وزیر خارجه ترکیه داشت، دولت ایران موافقت رسمی خود را با واگذاری این باریکه به جمهوری تازه‌تأسیس ترکیه اعلام کرد. آتاتورک که سال‌ها به این باریکه چشم دوخته بود، قصد داشت از طریق تصاحب آن، مسیر مناسبی برای دسترسی به منطقه قفقاز و از آنجا به دریای خزر و سپس آسیای مرکزی به دست آورد. از این‌رو این منطقه کلیدی را از ایران گرفت[5] و قرارداد سرحدی ایران و ترکیه نیز مالکیت ترکیه بر قره‌سو را رسمیت بخشید.[6]

جداشدن دالان قره‌سو از ایران و الحاق آن به ترکیه سبب متصل شدن ترکیه به نخجوان شد و این موضوع زمینه‌ساز چالش‌های بعدی برای ایران به ویژه در زمینه دالان زنگزور گردید؛ دالانی که ادعاهای آذربایجان و اصرار آن کشور بر تصاحب آن، ارتباط زمینی جمهوری اسلامی ایران و ارمنستان را در معرض تهدید قرار داده است.

اول آبان ۱۳۰۹ پیش از رسمی‌شدن این واگذاری، اخباری به دولت ایران رسیده بود مبنی بر اینکه مأموران ترکیه در منطقه اشغالی داخل خاک ایران سرگرم احداث پادگان هستند.[7]

در موافقتنامه دوم بهمن ۱۳۱۰ که به «قرارداد سرحدی و عهدنامه مودت و حکمیت بین ایران و ترکیه» معروف شد[8] علاوه بر منطقه قره‌سو، تمامی محدوده «آرارات کوچک» و توابع آن، همراه با مناطقی که نظامیان ترکیه برای تعقیب شورشیان کّرد فراری از آن کشور، خودسرانه وارد اراضی ایران شده و تصرف کرده بودند نیز به دولت ترکیه واگذار شد.[9]

با این واگذاری ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران که بسیار حائز اهمیت و دارای ارزش راهبردی بود و قله آرارات به ارتفاع ۴۰۰۰ متر و دامنه‌های آن، از ایران جدا و به ترکیه اضافه شد. طرف ترک سپس برای آن که متهم به تجزیه خاک ایران نشود، از دو منطقه کوچک و کم اهمیت به نام «قطور» و «بارژگه» که بنابر منابع تاریخی به ایران تعلق داشته، چشم‌پوشی کرد و آن را به ایران بازگرداند. دو کشور سپس در تبلیغات خود مدعی شدند که رویداد صورت گرفته، «تجزیه ایران» نبوده و «مبادله ارضی» است.[10]

سرلشکر حسن ارفع نظامی بلندپایه ارتش ایران که در سفر سال 1313 به ترکیه عضو هیأت همراه رضاشاه بود، خاطراتی از این سفر در زمینه نوع نگرش رضاشاه نسبت به اختلافات مرزی ایران با همسایگان دارد که خواندنی است.

ارفع در خاطرات خود می‌گوید:

«... یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث می‌کردیم، رشدی آراس گفت: «ما ترک‌ها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پرونده‌ها و نقشه‌ها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند ما قبول داریم.» من نقشه‌ها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشه‌ها را دیدند فرمودند: «موضوع چیست؟» من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرف‌ها... ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند. وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند. گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم. من سکوت کردم. فرمودند: «معلوم است منظور مرا نفهمیدی... بگو ببینم این تپه اینجا از آن‌ تپه که می‌گویی بلندتر نیست؟» عرض کردم: بلی قربان... فرمودند: «آن را چرا نمی‌خواهی؟ این یکی چطور؟» عرض کردم بلی. فرمودند: «منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آنِ که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم. من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه‌ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیئت بود برگشتم...».[11]

پیمان سعدآباد، مجوز واگذاری‌های جدید

یکی از پیمان‌های ننگین تاریخ ایران که در دوره رضاشاه به امضا رسید، پیمان سعدآباد بود. این پیمان، عهدنامه‌ای بود که در آستانه وقوع جنگ دوم جهانی و با اصرار انگلیسی‌ها منعقد شد. در سال‌های بین دو جنگ جهانی انگلستان سراسر غرب آسیا را تحت نفوذ و سلطه خود داشت. در آن زمان زمامداران انگلیس فکر انعقاد یک پیمان دفاعی بین کشورهای این منطقه را مطرح می‌کردند و آن را به عنوان سدی در جلوگیری از توسعه و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاه‌های نفت منطقه لازم می‌دانستند. به همین دلیل کوشیدند میان دولت‌های منطقه زمینه انعقاد پیمانی با هدف همکاری و عدم تعرض به امضا برسانند. پیمان سعدآباد حاصل این کوشش بود.[12]

در جریان پیمان سعدآباد دو کشور از همسایگان ایران (افغانستان و عراق) موفق شدند بخش‌هایی از خاک ایران را تصرف کنند.

یکی از این مناطق، منطقه‌ای وسیع به نام «دشت ناامید» در شرق ایران بود که در تیر 1316 به افغان‌ها واگذار شد. «دشت ناامید» که افغان‌ها نام «دَغ نَمَدی» را بر آن نهاده‌اند، نام منطقه‌ای در شرق ایران و در مرز افغانستان است. این منطقه به وسعت ۳۰۰۰ کیلومتر مربع بین شهر بیرجند در ایران و شهر فراه در افغانستان واقع شده و به صورت باریکه‌ای عمودی در شرق استان‌های خراسان شمالی تا جنوبی کشیده شده است.

دولت وقت افغانستان اصرار زیادی برای تصرف «دشت ناامید» یا «دَغ نَمَدی» داشت. رضاشاه برای حل این مشکل در سال 1313 در جریان سفر خود به ترکیه، آتاتورک را به‌ عنوان حَکَم معرفی کرد و او هم سپهبد «فخرالدین آلتای» را که رضاشاه به او اعتماد کامل داشت به عنوان نماینده‌ خود در مهر همان سال به ایران فرستاد.[13] پس از مذاکرات طرفین، توافقاتی به ضرر ایران صورت گرفت و قراردادهای مقدماتی امضا شد. این توافقات، پنهانی بود تا اینکه در پیمان‌نامه «سعدآباد» آشکار شد. طبق توافق سعدآباد «دشت ناامید» به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان به‌طور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند. البته بعدها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی دو کشور تبدیل شد. یعنی «دشت ناامید» از دست رفت ولی مناقشه هیرمند همچنان حل‌نشده باقی ماند.

محمدتقی اسفندیاری سفیرکبیر ایران در کابل در گزارش محرمانه روز 6 آذر 1313 خود به وزارت خارجه ایران آشکارا گفت: «فخرالدین آلتای به مراتب بیشتر از آنچه که حکومت افغانستان از ایران می‌خواست به آنها داد.»[14]

واگذاری «دشت امید» به افغانستان سرانجام در جریان پیمان سعدآباد که با نام «پیمان عدم تعرض» در 17 تیر ۱۳۱۶ میان نمایندگان دولت‌های ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید و رسمیت یافت.[15]

پس از انعقاد این معاهده و در فضای سیاسی مثبت به وجود آمده، در 6 بهمن ۱۳۱۷ «قرارداد تقسیم آب هیرمند» بین دولت‌های ایران و افغانستان در ۱۶ ماده منعقد شد. این قرارداد که سهم ۵۰ درصدی ایران از آب رودخانه هیرمند را مورد شناسایی قرار می‌داد، به تصویب مجلس شورای ملی ایران و همچنین هیئت وزیران افغانستان نیز رسید اما مجلس شورای ملی افغانستان از تصویب قرارداد خودداری کرد،[16] زیرا بسیاری از مقامات افغانستان اصرار داشتند که باید حق دخالت در منشأ آب هیرمند را داشته باشند؛ حقی که آشکارا بر ضد منافع ملت ایران بود.[17] بدین ترتیب و با عدم تصویب موافقتنامه هیرمند در مجلس افغانستان، اختلاف بین دو کشور در مورد آب رودخانه هیرمند همچنان پابرجای ماند.[18]

گفته می‌شود منطقه «دشت امید» یکی از سرچشمه‌های تأمین آب رود هیرمند است.[19] بدیهی است از دست دادن آن از جمله عوامل مؤثر در ایجاد خشکسالی در سیستان و بلوچستان طی سال‌های بعد بوده و اهمیت «حقابه هیرمند» را برای افغان‌ها به عنوان یک اهرم فشار علیه کشورمان افزایش داده است.

سهم عراق از «پیمان سعدآباد»

عراق نیز مانند افغانستان از پیمان سعدآباد بی‌نصیب نماند و حق کشتیرانی در سراسر اروندرود – به استثنای پنج کیلومتر آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ - به دولت آن کشور واگذار شد[20] و پیمان یاد شده به این واگذاری رسمیت بخشید. این واگذاری تحت فشار و برنامه‌ریزی مستقیم دولت انگلیس صورت گرفت. قبل از انعقاد قرارداد، وزارت دریاداری بریتانیا به وزارت خارجه آن کشور گفته بود: «نظر به اینکه ایرانیان مردمانی قابل اعتماد نیستند، بهتر است با توجه به جنگی که در پیش است (جنگ جهانی دوم) و اهمیت استراتژیکی منطقه، شط‌العرب در اختیار عراقی‌ها قرار گیرد.»[21]

عهدنامه واگذاری امتیازات یادشده در حاشیه پیمان سعدآباد در ۱۳ تیر ۱۳۱۶ به امضای وزیران خارجه ایران و عراق رسید. سپس در ۲۵ اسفند همان سال با دستور مستقیم رضاشاه و بدون کمترین مخالفتی در مجلس شورای ملی تصویب شد.[22]

از دست رفتن شهرستان «فیروزه»

واگذاری شهرستان «فیروزه» در شمال شرقی استان خراسان شمالی (۳۰ کیلومتری غرب قوچان – باجگیران) به اتحاد جماهیر شوروی در آذر ۱۳۳۳ از دیگر بذل و بخشش‌های ارضی حکومت پهلوی به بیگانگان بود. شهرستان فیروزه در سال ۱۸۹۳ م در زمان قاجارها به اشغال روس‌ها درآمد و آنان حتی بعد از سرنگونی تزارها و عقد پیمان ۱۹۲۱ و اعلام لغو کلیه معاهدات استعماری تزارها با ایران، حاضر به بازگرداندن فیروزه نشدند. حکومت کرملین در سال ۱۳۰۱ ش. به دولت ایران پیغام داد که برای تحویل فیروزه به ایران لازم است امتیاز شیلات شمال ایران به روسیه داده شود. این حکومت افزود: «فیروزه تنها ییلاق عشق‌آباد است، در حالی که در خاک ایران نظایر آن فراوان وجود دارد.»[23]

روس‌ها تا پایان حکومت رضاشاه از واگذاری فیروزه به دولت ایران خودداری کردند. در جریان اشغال خاک ایران توسط قوای مشترک روس و انگلیس، مقادیر زیادی از طلاهای متعلق به ایران توسط روس‌ها به مسکو منتقل شد و دولت روسیه ۱۲ سال پس از به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تحویل طلاهای ایران را به امضای پیمانی دال بر اعلام موافقت ایران با حل اختلافات مرزی از جمله واگذاری رسمی فیروزه به شوروی مشروط کردند. دولت فضل‌الله زاهدی نیز با انعقاد پیمانِ چشم‌پوشی از فیروزه، توانست زمینه بازگرداندن طلاهای ایرانی را فراهم آورد. این پیمان در روز ۱۱ آذر ۱۳۳۳ میان سفیر شوروی در تهران و نماینده دولت ایران به امضا رسید. با انعقاد این پیمان، «۱۱ تن طلای متعلق به ایران از طرف نمایندگان شوروی در جلفا به نمایندگان ایران تحویل شد. در واقع دولت شوروی پولی را که به شدت مورد نیاز حکومت دکتر مصدق بود تعمداً به حکومت بعد از کودتا تحویل داد».[24]

بدین ترتیب شهرستان خوش آب و هوای فیروزه رسماً به شوروی ضمیمه شد و مجلس شورای ملی نیز تنها با یک قیام و قعود، به این تجزیه رسمیت بخشید.[25]

گفتنی است در جریان اشغال ایران در جنگ‌جهانی دوم ارتش شوروی با پیشروی در حدود مرزی آذربایجان مناطق مختلفی از ایران از جمله: مغان، نمین، باغچه‌سرا، یدی‌اولر، دیمان، تازه‌کند، بهرام‌تپه و... را اشغال کرد ولی تا پایان دوره رضاشاه برای بازگرداندن این سرزمین‌ها به ایران تلاشی صورت نگرفت و در نهایت در دوره فضل‌الله زاهدی بخشی از این مناطق با منطقه فیروزه معاوضه و بخشی نیز برای همیشه از خاک ایران جدا شد.[26]

 

از دست رفتن بحرین

سرزمین نفت‌خیز بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و در تقسیمات مملکتی نیز «استان چهاردهم ایران» لقب گرفته بود. در دوران قاجار که انگلیسی‌ها نقاط مختلف خاورمیانه را به تصرف خود درآوردند، این سرزمین و حتی جزایر ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را نیز به پایگاه‌های خود تبدیل کردند، اما در سال‌های میانی قرن بیستم میلادی که آنان به دلیل بحران‌های مالی تصمیم به خروج از منطقه شرق سوئز و از جمله محدوده خلیج فارس گرفتند، مایل بودند بحرین مستقل باقی بماند. انگلیسی‌ها محمدرضا پهلوی را متقاعد کردند که از بحرین چشم‌پوشی کند و در عوض قوای خود را پس از عقب‌نشینی بریتانیا از خلیج فارس، در جزایر تنب و ابوموسی مستقر سازد. شاه که نمی‌خواست حمایت انگلیس و آمریکا را از دست بدهد، با این پیشنهاد موافقت کرد و برای اجرایی کردن آن در دی ۱۳۴۷ در کنفرانس مطبوعاتی دهلی نو گفت: «گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند چه فایده‌ای دارد چون این واقعه، نوعی اشغال محسوب می‌شود. ما برای نجات بحرین هرگز به زور متوسل نخواهیم شد.»[27]

پس از این اظهارنظر، مذاکره برای جدایی بحرین از خاک ایران ادامه یافت و با دخالت «اوتانت» دبیرکل وقت سازمان ملل قرار شد نظر مردم بحرین استعلام و بر طبق آن عمل شود. در ابتدا نظر دولت ایران و «اوتانت»، مراجعه به آرای عمومی و برگزاری همه‌پرسی در بحرین بود، ولی مخالفت شدید شیخ بحرین که کارگزار انگلیس در این جزیره بود، موجب شد به جای آن، به مشورت با عده‌ای از خواص بحرین اکتفا شود.

به همین دلیل از 9 تا ۱۹ فروردین ۱۳۴۹ هیئتی به ریاست نماینده دبیرکل به بحرین سفر کرد و پس از بازگشت به نیویورک گزارش داد که «اکثریت قاطع اهالی بحرین خواستار شناسایی هویت خود به عنوان یک کشور مستقل و دارای حق حاکمیت هستند تا بتوانند در ایجاد روابط با سایر کشورها آزادی عمل داشته باشند». شورای امنیت سازمان ملل نیز در ۲۱ اردیبهشت همان سال این گزارش را تصویب کرد، اما عدم مراجعه به آرای عمومی مردم بحرین، یکی از نقایص بزرگ این راه‌حل بود که مورد اعتراض بسیاری از صاحب‌نظران و حتی موافقان حکومت شاه قرار گرفت.[28]

در ادامه، این سناریو در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۹ در مجلس شورای ملی مورد تصویب قرار گرفت. هویدا نخست‌وزیر با حضور در مجلس ضمن شرحی از آنچه که رخ داد، به بزرگنمایی حضور نظامی ایران در جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی پرداخت و نمایندگان مجلس نیز با ۱۸۷ رأی از مجموع ۱۹۱ رأی مأخوذه موافقت خود را با رویدادهای حاصل شده اعلام کردند.[29]

جدایی بحرین به عنوان یکی از اقدامات خلاف مصالح ملت ایران به وسیله حکومت پهلوی، هنگامی صورت گرفت که مقدمات برپایی جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی فراهم می‌شد و شاه، خود را نزد افکار عمومی جهان، در اوج اقتدار معرفی می‌کرد.

هویدا یک سال بعد در یکی از جلسات خصوصی و محرمانه کنگره «حزب ایران نوین» به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۰ در توجیه از دست‌دادن بحرین گفته بود: «صحیح است که ما قدرت داشتیم و نیروی دریایی و هوایی ما قوی بود، ولی ما طالب صلح هستیم و ساده بگویم بحرین دختر ماست. دختر بزرگ می‌شود و به خانه شوهر می‌رود، ولی به هر حال دختر ماست. نور چشم ماست و فعلاً به خانه شوهر رفته است!»[30]

چشم‌پوشی از دو جزیره دیگر

دولت پهلوی در سال 1350 دو جزیره ایرانی دیگر به نام‌های «آریایی» و «زرکوه» را به اماراتی‌ها واگذار کرد.

این دو جزیره که در جنوب کیش واقع شده، در دوره قاجار و به دلیل ضعف و بی‌توجهی آنان، مورد استفاده اعراب کپرنشین شارجه بوده و به علت فقدان امکانات و شرایط غیرمسکونی آن، مورد توجه حکومت وقت ایران قرار نداشت. از این‌رو اماراتی‌ها به دنبال تحولات بحرین، آنها را آرام‌آرام تصاحب کردند.

جزیره «آریایی» با ۱۲ کیلومتر مربع وسعت، سواحلی زیبا با شن‌های سفید رنگ دارد و به علت طبیعت خاص و گونه‌های جانوری کمیاب از سال ۲۰۱۲ م. در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت. این جزیره در جنوب خلیج فارس بوده و در حدفاصل جزیره سیری و ابوظبی قرار دارد و امارات نام «صیر ابونُعَیر» را برآن نهاده است. جزیره «زرکوه» نیز با ۸ کیلومتر مربع مساحت، دارای منابع بسیار غنی نفت بوده و در آب‌های اطراف آن روزانه ۵۵۰ هزار بشکه نفت استخراج می‌شود و تأسیسات نفتی شیخ‌نشین ابوظبی در این نقطه استقرار یافته است. این جزیره نیز در ۸۰ کیلومتری خاک امارات در حدفاصل دوحه و ابوظبی قرار دارد.

این دو جزیره در تمام نقشه‌ها و اسناد تاریخی جزو سرزمین ایران بوده و طرف اماراتی فاقد سند حقوقی برای اثبات حق حاکمیت خود بر آنهاست.[31]

گفتنی است قاجارها در جریان دو عهدنامه ترکمانچای و گلستان، اراضی وسیعی از نواحی شمال کشور را به روسیه واگذار کردند، ولی این پیشامد ناگوار، ناشی از شکست آنان در جنگ با تزارها بود. به عبارت دیگر قاجارها جنگیدند، تلفات دادند و بخش‌هایی از خاک ایران را نیز از دست دادند، اما پهلوی‌ها با هیچ‌یک از کشورهایی که اراضی ایران را تصاحب کردند، سر جنگ نداشتند، بلکه رضاشاه و فرزندش محمدرضاشاه، با اراده خود یا به صلاحدید بیگانگان، خاک کشور را به آنها واگذار کردند.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. مشرق‌نیوز، «افشای ابعاد مهمی از پشت پرده تحولات اخیر قفقاز جنوبی»، کد خبر: 1286827، تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۴۰۰.

[2]. بهمنی قاجار، محمدعلی، تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ج 1، بهار 1390، ص 626.

[3]. بهمنی قاجار، همان، ص 639.

[4].  بهبودی، هدایت‌الله، روزشمار تاریخ معاصر ایران، م هدایت‌الله سسه مطالعات پژوهش‌های سیاسی، ج 3 (سال 1320ش)، بهار 1389، ص ۶۰۶.

[5]. مشرق‌نیوز، همان.

[6]. بهمنی قاجار، همان، ص 640.

[7]. بهمنی قاجار، همان، همان ص.

[8]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، نشر گفتار، ۱۳۷۶، ج ۱، ص 262.

[9]. بهمنی قاجار، همان، ص ۶۹۸.

[10]. بهمنی قاجار، همان، ص ۶۹۹ - ۷۰۰.

[11]. بهمنی قاجار، همان، ص 708 - 709؛ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، نشر ناشر، 1362، ج 6، ص 153.

[12]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست‌ خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، تهران، ۱۳۹۴، ص ۳۹.

[13]. بهمنی قاجار، همان، ص 277.

[14]. بهمنی قاجار، همان، ص 284.

[15]. باقر عاقلی، همان، ص 302.

[16]. بهمنی قاجار، همان، ص ۳۵۲.

[17]. بهمنی قاجار، همان، ص 352 - 353.

[18]. بهمنی قاجار، همان، ص ۳۵۳.

[19]. فارس‌نیوز، «خشکسالی، میراث رضاخان برای مردم سیستان و بلوچستان»، تاریخ نشر: 7 خرداد 1402.

[20]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص 40.

[21]. همان.

[22]. بهمنی قاجار، همان، ص ۵۸۴.

[23]. بهمنی قاجار، همان، ص ۲۳۳.

[24]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص ۲۴۲.

[25]. مشرق‌نیوز، «شهری که شاه به شوروی بخشید»، کد خبر: 372956، تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۳.

[26]. مشرق‌نیوز، «واگذاری ۷ منطقه راهبردی ایران در زمان پهلوی»، کد خبر: 1335127، تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۰.

[27]. دکتر سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ۱۳۸۷، ص ۱۹۷.

[28]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، همان، ص ۳۶۵.

[29]. فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ج ۱۵، زمستان 1385، ص ۹۷.

[30]. فصلنامه مطالعات تاریخی، همان، همان ص.

[31]. مشرق‌نیوز، «از جزایر اشغالی آریایی و زرکوه چه می‌دانیم؟»، کد خبر: 1369007، تاریخ انتشار: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱.



 
تعداد بازدید: 7


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: