انقلاب اسلامی :: پخش سخنرانی در تلویزیون خوزستان

پخش سخنرانی در تلویزیون خوزستان

27 اردیبهشت 1404

در سال 1350 یا 1351 بود که از طرف رادیو و تلویزیون خوزستان نزد آیت‌الله قائمی آمده و گفته بودند ما می‌خواهیم سخنرانی آقای بهشتی را که در شب‌های تاسوعا و عاشورا در حسینیه‌ اصفهانی‌ها انجام می‌شود ضبط و از تلویزیون پخش کنیم، لطفاً از ایشان بخواهید که در این دو شب درباره‌ مسائل سیاسی صحبت نکند. آقای قائمی هم مرا خواست و ضمن بیان موضوع گفت به نظرم فرصت بسیار مناسبی است که شما مسائل و احکام دینی را به گوش جمع بیشتری از مردم برسانید؛ افرادی که پای منبر و سخنرانی شما می‌نشینند، همگی اهل نماز و مسجد و منبر هستند. اینها اگرچه تعدادشان قابل‌توجه است، با این حال عده‌ی زیادی از مردم در همین آبادان و در کل استان هستند که از این قضایا دور و بی‌خبرند، ولی گوش و چشم‌شان به رادیو و تلویزیون است و شما می‌توانید مطالب دینی و مذهبی به ویژه مسائل مربوط به آثار و برکات نماز را به گوش آنها برسانید. بنده و بعضی از دوستان مثل شهید مفتح اگرچه انتقاداتی به برخی روش‌ها و عملکردهای مرحوم آیت‌الله قائمی داشتیم، اما همگی برای ایشان به جهت خدماتی که کرده بود احترام قائل بودیم و از این‌رو با درخواستش موافقت کردم.

در شب تاسوعا طبق سفارش مرحوم آیت‌الله قائمی عمدتاً درباره‌ نماز و قیام سیدالشهدا(علیه‌السلام) سخن گفتم که ضبط و پخش گردید؛ اما برای شب عاشورا با خودم فکر کردم اگر دوباره مثل شب قبل حرف بزنم، طبعاً دست‌اندرکاران تلویزیون خوشحال و راضی خواهند شد؛ ولی باعث رنجش دوستان انقلابی می‌شود، ضمن اینکه ممکن است خداوند هم از مماشات و کوتاه آمدن من در برابر وابستگان به دستگاه پهلوی راضی نباشد. لذا بدون اینکه موضوع را با کسی در میان بگذارم یا مشورتی بکنم در شب عاشورا به سخنرانی‌ام سمت‌وسوی سیاسی دادم و سخنرانی داغ و مهیجی کردم و در پایان هم با ذکر نام حضرت امام، برای معظم‌ٌله دعا کردم. بعد از این سخنرانی، رئیس ساواک با یکی از تجار متدین آبادان که از مریدهای مرحوم قائمی و رابط بین ساواک و ایشان بود تماس گرفته، می‌گوید فلانی دست و پای ما را در پوست گردو گذاشته؛ به طوری که نه راه پس داریم و نه راه پیش! نه می‌توانیم سخنرانی ایشان را به جهت حرف‌های سیاسی که مطرح کرده پخش کنیم و نه می‌توانیم به جهت قولی که به مردم داده‌ایم از پخش آن خودداری کنیم و هر دو صورتش به ضرر ماست. به ایشان بگویید ما را در بن‌بست ناجوری قرار دادید. این پیام بلافاصله به من رسید که در جوابش گفتم من هم باید به فکر آبروی خودم می‌بودم و آن را حفظ می‌کردم. ظاهراً این سخنرانی را بعد از سانسور، در ساعات آخر شب که تلویزیون بیننده‌ کمتری داشت پخش کرده بودند.

بعد از اخراج از آبادان، برای تبلیغ در دهه‌ آخر ماه صفر به کرمانشاه رفتم؛ اما وقتی فضای شهر و وضعیت بسیار ناهنجار جوان‌ها اعم از دختر و پسر را دیدم، از رفتنم پشیمان شدم. چون با این اوضاع امکان تبلیغ، آن‌گونه که در آبادان بود وجود نداشت. یادم هست که آقای آل‌طه هم در کرمانشاه بود و در مسجد معروف شهر که در کنار مدرسه‌ علمیه قرار داشت و مسجد مرحوم شهید اشرفی اصفهانی بود سخنرانی می‌کرد. یک شب بنده هم برای استماع سخنرانی ایشان رفتم؛ آقای آل‌طه نیز که از وضعیت شهر و عدم توجه مردم به امور دینی و خلوتی و سردی مجلس ناراحت و ناراضی بود، گفت انگار خاک غم بر این شهر پاشیده‌اند. چند روزی در کرمانشاه ماندم و در چند مجلس هم سخنرانی کردم. جالب است که در همان ابتدای ورودم، شهربانی مرا احضار کرد و از من تعهد خواست که مواردی را در سخنرانی‌هایم رعایت کنم؛ از جمله اینکه برای حضرت امام دعا نکنم. من در تعهد خویش نوشتم: برای حضرت آیت‌الله العظمی خمینی دامت برکاته دعا نمی‌کنم. اگرچه مردم غیور و خونگرم کرمانشاه در سال‌های بعد حضوری گرم و پرشور در مسیر انقلاب داشتند؛ ولی نمی‌دانم چرا در آن مقطع جنب‌وجوش مذهبی و شور انقلابی و دینی در شهر به چشم نمی‌آمد و مظاهر فساد و بی‌بندوباری رواج و رونق داشت.

 

منبع: سیاست و حکمت: خاطرات آیت‌الله دکتر احمد بهشتی، تدوین سیدمصطفی سیدصادقی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1401، ص 187-185.



 
تعداد بازدید: 11


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: