10 خرداد 1404
یکی از مهرههای شناخته شده و سابقهدار و معروف رژیم و حافظ منافع دودمان پهلوی و ایران برباد ده، ارتشبد حسن پاکروان بود. او رئیس ساواک، قبل از ۱۵ خرداد تا روی کار آمدن نصیری بود. او دستور داد که تظاهرات ۱۵ خرداد را سرکوب کنند و به دستور او، امام خمینی و آقای قمی و آقای محلاتی را به ترتیب از قم و مشهد و شیراز گرفتند و مستقیماً به زندان بردند، همچنین به دستور او تعدادی از علما حدود دویست نفر، از جمله اینجانب را گرفتند و در عشرتآباد، در سلولهای انفرادی انداختند. او عصر روز ۱۵ خرداد در صفحه تلویزیون ظاهر شد و علیه امام خمینی و قیامکنندگان ۱۵ خرداد صحبت کرد که از رادیو نیز پخش شد. او مطالبی، از قبیل: گرفتن پول از «محّد جوجو لبنانی» و «محمد القیسی» را عنوان کرد که همهاش تهمت و افترا و کذب محض بود. او دستور کشتار مردم را در سراسر ایران و نیز دستور سرکوب قیام مردم قهرمان قم را در ۱۵ خرداد صادر کرده بود. به دستور او حدود پانزده هزار نفر در تهران و سایر شهرستآنها به خاک و خون کشیده شدند. پاکروان در اواخر خدمت، ابتدا به عنوان سفیر ایران در فرانسه انتخاب و پس از مدت نشسته کمی، بازنشسته شد. او دلِ پُری از شاه داشت. پاکروان به بغداد رفته بود تا ترتیب تبعید امام از بورسای ترکیه به نجف را بدهد. او از فرانسه و غرب خواسته بود تا پناهندگان سیاسی آن زمان، از جمله سیدموسی نوه مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی را تسلیم دولت ایران کنند؛ ولی موفق نشده بود. او در تبعید امام از ایران به ترکیه مستقیماً دخالت داشت. او یکی از مهرههای اصلی و مورد اطمینان سیا در جهان بود و هیچگاه از خط مشی آمریکا تجاوز نمیکرد. او فردی مقرراتی و دارای دیسیپلین کامل بود. امام یکی دوبار فرمود: من پاکروان را آدم عاقل و قانونی دیدم. او بسیار قانونی حرف میزند. او کسی بود که می توانست جلوی شاه حرف بزند و از وضع بد مملکت شکوه کند.
گروههای مسلح، پاکروان را گرفتند و به زندان قصر آوردند. او در سلولهای بند یک، با چند نفر دیگر زندانی بود و اکثراً میخوابید و میگفت: من مریضم. هویدا هم خیلی میخوابید؛ ولی لخت مادرزاد که این عمل او چند بار مورد اعتراض پاسداران قرار گرفت. پاکروان علاقه زیادی به مطالعه کتب فرانسه داشت و همسلول او سپهبد خواجه نوری هم به زبان فرانسه مسلط بود. اصلاً میتوانم بگویم که پاکروان تسلط کامل به گویش فارسی نداشت؛ زیرا او در فرانسه نشو و نما کرده بود. آن دو، با هم در حدود بیست جلد کتاب و مقدار زیادی دارو جمع کرده بودند. آنها میخواندند و مینوشتند و با هم درددل میکردند. آنها از این که من مدتی در زندان، نبودم اظهار خوشحالی میکردند و وقتی که فهمیدند دوباره به زندان برگشتهام نگران شدند. شبی که پاکروان را برای محاکمه خواستیم، او بدون ترس روی صندلی دادگاه نشست و بیپروا و بدون واهمه، از خود دفاع کرد. من جریان ۱۵ خرداد را با ارائه مدارک، مطرح کردم ـ البته، او قبلاً همه را مطالعه کرده بود ـ. او با کمال شهامت گفت: همه مسئولیت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در ایران را، من شخصاً به عهده میگیرم. من دستور سرکوبی مردم را داده بودم!
پس از ختم جلسه گفتم: شما میتوانید هرچه دلتان بخواهد، در دفاع از خود بگویید.
او هم گفت، تا این که نوبت به آخرین دفاع رسید. او اظهار کرد: آخرین دفاع من همین است که گفتم من دستور کشتن مردم را داده بودم.
او میخواست با این رکگویی و با توجه به اینکه پیرمرد بود با یک درجه عفو، از اعدام نجات پیدا کند. من هم از رکگویی او خیلی خوشم آمد؛ ولی با توجه به خون ناحق ریخته شده مردمی که به دستور چنین جلادی قتلعام شده بودند و با توجه به اینکه او یکی از رؤسای ساواک بود، حکم اعدام او را صادر کردم. قبل از او تیمور بختیار، رئیس ساواک بود که به دست رژیم شاه، در بغداد ترور شده بود و دو نفر دیگر از رؤسای ساواک، بعد از او یکی نصیری و دیگری ناصر مقدم با حکم من اعدام شده بودند. گفتم: خدا راضی نخواهد شد که این فرد خونآشام، بعد از آنها زنده بماند و لذا حکم اعدام او را همان شب صادر کردم. او نه یک رکعت نماز خواند و نه توبه نمود و نه خدا گفت و نه صلوات و نه التجا و التماس به خداوند. او را به همراه مهندس ریاضی و علامه وحیدی و خلعتبری، به طرف جوخه اعدام بردند و به سزای عملش رساندند.
منبع: صادقی گیوی، محمدصادق، خاطرات آیتالله خلخالی، چ دوم، تهران، نشر سایه، 1379، ص 392 - 394.
تعداد بازدید: 13