20 خرداد 1404
من در روز جمعه هفدهم شهریور در کرج بودم، ساعت دوازده ظهر توی خانه در شهرک شاهین ویلای کرج از رادیو موضوع حکومت نظامی را شنیدم. فوراً به تهران آمد. شهر کاملاً خلوت و در اختیار سربازان مسلح قرار داشت و ورود به خیابان ژاله و اطراف میدان ممکن نبود. خبرها حکایت از این داشت که مردم در میدان ژاله تجمع کرده و سربازان آنان را قتلعام کردهاند، بیمارستانها شلوغ بود و شهر کاملاً در التهاب به سر میبرد. دوباره به کرج بازگشتم. شب یک عروسی دعوت بودیم. مردم فقط از اتفاق صبح حرف میزدند و همه متفقاً بر این عقیده بودند که اگر فردا تظاهرات ادامه پیدا نکند دوباره حوادث پانزده خرداد سال چهلدو تکرار خواهد شد.
فردای آن روز با همسرم به تهران آمدیم. خوشبختانه مردم در خیابانها بودند و با وجود قتلعام روز گذشته، بدون ترس تظاهرات را ادامه میدادند. آن روز احساس کرد که اینبار، حرکت مردم به پیروزی خواهد رسید. همان روز اعلامیه امام را به مناسبت روز گذشته به دست آوردم. امام میدان ژاله را میدان شهدا خوانده بود و شهدای میدان را به شهدای کربلا مانند کرده بود. از مردم خواسته بود تا تظاهرات را ادامه دهند و از توپ و تانک هراسی به دل راه ندهند.
دامنه تظاهرات گستردهتر شد. اعلایههای امام ترس را از دل مردم پاک میکرد و شهادت آروزیی برای همه مرد انقلابی شده بود. در اطلاعیه امام رسیدگی به خانواده کسانی که در تظاهرات شهید یا مجروح شده بودند، سفارش شده بود. من هم سعی کردم به سهم خود با کمک دوستانم در صنف بازار گوشهای از کار را بگیریم.
در ابتدا شهدا و مجروحین توسط گروهی شناسایی شد و آدرس منزل آنان به ما ارائه شد. من و چند تن از بازاریان دیگر به خانه این اشخاص مراجعه کرده و سعی کردیم تا احتیاجهای آنان را برطرف کنیم. در این مقطع با آقای حسینی همکاری را شروع کردم تا برای تکثیر نوارهای امام و چاپ اعلامیه تلاش کنیم. از ساعت 11 شب شروع به تکثیر میکردیم. در زیرزمین خانه خودم وسایل لازم را آماده کرده بودیم.
ساعت 5 صبح نوارها و اعلامیهها را به مساجد شرق تهران بردیم. دو رکعت نماز خوانده و اعلامیهها را در مسجد پخش میکردم. ضایعات چاپ را در باغچه خانه سوزانده و زیر تپههای گل چال میکردم.
منبع: سرای سلیمانخان، خاطرات حاج حسین فتحی، محمدعلی آقامیرزایی، تهران، فاتحان، 1390، ص 70 - 71.
تعداد بازدید: 34