انقلاب اسلامی :: بهائیت

بهائیت

27 مهر 1404

زهرا رنجبر کرمانی

بهائیت، فرقه‌ای سیاسی  است که در دوره پهلوی نفوذ فراوانی در سیاست و اقتصاد داشت.

استقرار سلسله قاجار همزمان با برتری علمای اصولی بر اخباریون بود که سبب ابقای نهاد اجتهاد و تثبیت جایگاه رهبری مجتهدین نزد مردم شد.[1]

یکی از علمای اخباری به نام شیخ احمد احسایی در پاسخ به نقد روش اخباریون که مبتنی بر نفی اجتهاد بود و تکیه بر آیات و روایات را موجب تحجر دین می‌دانست، طریقه «شیخیه» را ابداع کرد.[2] وی «رکن رابع» یا شیعه کامل را به عنوان واسطه بین امام زمان و جهان مادی تعریف کرد و خود را به‌طور ضمنی، رکن رابع نامید.[3] رکن رابع مدعی است که از طریق مکاشفه، خواب و نظایر آن، احکام دین را از شخص امام معصوم دریافت می‌کند و از اجتهاد در دین بی‌نیاز است.[4] به این ترتیب، پیروان شیخیه از مرجعیت شیعه جدا شده، به رکن رابع پیوستند.[5]

در سال 1259ق، سیدکاظم رشتی، دومین پیشوای شیخیه و شاگرد و جانشین احسایی درگذشت و  فردی به نام سیدعلی‌محمد شیرازی از شاگردان رشتی، مدعی جانشینی وی و رکن رابع شد. سپس سیدعلی‌محمد، خود را «باب» امام زمان معرفی کرد و پس از آنکه گروهی به او گرویدند، دم از مهدویت زد. «باب» سپس مدعی نبوت و منکِر خاتمیت پیامبر اسلام شد و کتابی به نام «بیان» را به عنوان ناسخ قرآن تألیف کرد.[6]

در دوران محمدشاه قاجار که دولت از ملت و روحانیت فاصله گرفت و مردم از ستم محمدشاه به ستوه آمده بودند، باب با انتقاد از دولت و تحریک مردم به مقابله با آن، توانست نظر عده قابل توجهی از مردم را به خود جلب کند. بابی‌ها علیه حکومت شوریدند،[7] ولی سرانجام شورش‌ها سرکوب و باب اعدام شد.[8] پس از مرگ باب، میرزایحیی نوری، ملقب به «صبح ازل»، جانشین وی شد.[9]

به سختی می‌توان پیدایش شیخیه را به انگیزه‌های سیاسی نسبت داد،[10] اما ظهور باب، مطلوب استعمارگران بود. سفیر روسیه در ایران طی گزارشی به وزیر امور خارجه کشورش در این خصوص می‌نویسد: «خیلی خوب است که فرقه بابیه با علمای اسلام مخالفت و مبارزه شدید شروع کرده و آنان را متهم به انحراف از اصول دین و عدم مراعات قوانین قرآن می نمایند...».[11] دیدگاه سفیر نشان می‌دهد که دولتمردان روسیه به اهمیت علمای شیعه و میزان نفوذ آنان در میان مردم در جریان جنگ‌های ایران و روس پی برده بودند. بنابراین، روسیه برای تضعیف روحانیت که عنصر اساسی اتحاد و قدرت مردم ایران بود، از باب و بابی‌گری حمایت کرد.[12]

پس از اعدام باب و در پی ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه به دست گروهی از بابی‌ها، آنان تحت تعقیب قرار گرفتند.[13] در این بین، میرزاحسینعلی نوری، ملقب به «بهاءالله»، برادر و پیشکار میرزایحیی به سفارت روسیه پناه برد.[14] ولی در نهایت به مأموران شاه تحویل داده شد و مدتی در زندان به سر برد. سرانجام بهاءالله با وساطت سفیر روسیه از زندان آزاد شد.[15]

به فرمان شاه، بابی‌ها به بغداد که در قلمرو حکومت عثمانی بود، تبعید شدند.[16] در سال 1279ق در بغداد[17]، بهاءالله مدعی شد که او همان پیامبری است که باب، کمال دین خود را با ظهور او بشارت داده[18] و 10 سال است که به این مقام رسیده است.[19] در این برهه، انگلیس نیز به فکر بهره‌برداری از بهاءالله افتاده، او را به هندوستان دعوت کرد. شاید با این هدف که رواج بابی‌گری در هندوستان، زمینه تفرقه میان مسلمانان آن دیار را فراهم کند.[20]

چندی بعد، حکومت عثمانی، بابی‌ها را از بغداد به استانبول و سپس به ادرنه فرستاد. در ادرنه در میان آنها چند دستگی پدید آمد. گروهی از بزرگان بابیه، صبح ازل را وصی باب دانسته، «ازلی» نامیده شدند و جمعی دیگر داعیه بهاء‌الله را پذیرفته، خود را «بهائی» نامیدند. با افزایش اختلافات، میان بهائیان و ازلیان جنگ و کشتار سختی درگرفت. دولت عثمانی به ناچار ازلیان را به قبرس و بهائیان را به عکا در فلسطین فرستاد.[21]

تبعید بهائیان به عکا در سال 1285ق-1868م آغاز فعالیت فرقه بهائیت است. در این دوران بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی پیوند یافته و در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین که از دهه 1870 و 1880م آغاز شده بود با جدیت کوشیدند. پس از جنگ جهانی اول، دولت روسیه تزاری برافتاد و انگلیس به فلسطین که عکا کانون بهائی‌گری در آنجا بود، دست یافت.[22]

توسعه بهائیت از زمان عباس افندی معروف به عبدالبهاء، پسر و جانشین بهاء‌الله آغاز شد.[23] وی برای تبلیغ بهائیت به اروپا و آمریکا سفر کرد.[24] عبدالبهاء در راستای جلب حمایت قدرت نوظهور سیاسی، یعنی آمریکا، در سال 1912م-1330ق به نیویورک رفت.[25] وی هدف از سفر خود را «صلح عمومی» عنوان کرد که گفتمانی محافظه‌کار و مانع از شکل‌گیری جنبش‌های ملی و مبارزه با استعمار بود.[26] بهائیت در آمریکا تغییر ماهوی کرد و با رسوخ عناصر آمریکایی در کادر رهبری آن به یک تشکیلات آمریکایی بدل شد. این تشکیلات، بهائیت را به عنوان یک «سازمان» پی‌ریزی و قوانین و وظایفی برای بهائیان در سراسر جهان تدوین کرد. به این ترتیب، «محافل محلی» و «محافل ملی» که اساس «نظم اداری بهائی» هستند، پدید آمدند.[27]

شوقی افندی، جانشین عبدالبهاء و سومین پیشوای بهائیان، طی فرمانی در تاریخ 8 فوریه 1934 -19 بهمن 1312- به صراحت هدف از «نظم اداری» را تشکیل حکومت و کسب قدرت در آینده دانست. وی «حکومات متحده آینده بهائی» را تلفیقی از سه نوع حکومت جمهوری، سلطنتی و اشرافیت معرفی کرد.[28]

در زمان حیات شوقی، حکومت اسرائیل در فلسطین به‌طور رسمی تشکیل شد. با توجه به اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقی از تأسیس حکومت اسرائیل استقبال کرده، این کشور را مرکز اصلی بهائیان و پناهگاه و پایگاه این فرقه قرار داد. وی «شورای بین‌المللی بهائیان» را که خود مبدع آن بود، موظف کرد «با اولیای اسرائیل ایجاد روابط نماید و در باب مسائل مربوطه به احوال شخصیه داخل مذاکره شوند». شوقی، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولت‌ها ترجیح داده، به بهائیان توصیه کرد شعب محافل روحانی و ملی بهائیان را فقط در «ارض اقدس» با توجه به قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل ایجاد کنند. در مقابل، دولت صهیونیستی، یکی از اولین حکومت‌هایی بود که بهائیت را به عنوان دین، به رسمیت شناخت.[29]

«محفل روحانی ملی بهائیان ایران» در سال 1300ش در تهران تأسیس شد. غالب اعضای محفل از رجال درجه اول بهائی کشور بودند. علاوه بر محفل ملی، «محافل شهری» نیز در شهرهای مختلف و محافل کوچک‌تر در روستاها تأسیس شدند که محل گردهمایی و تبادل نظر اعضا بودند. محافل مذکور در سراسر کشور تشکیلات گسترده‌ای داشته، سازمان‌ها و نهادهای رسمی و غیر رسمی متعددی را همچون: انجمن جوانان بهائیان ایران، مؤسسه مطبوعات امری و لجنه ملی تبلیغ و مهاجرت اداره می‌کردند. نشریاتی چون آهنگ بدیع، اخبار امری، چهره‌نما و مجله بین‌المللی نجم باختر نیز برای بهائیان ایران منتشر می‌شد.[30] مطابق «قانون اساسی جامعه بهائیان ایران» مدون به سال 1313ش و بنا بر ساختار سازمانی بهائیت، بهائیان در سراسر کشور از طریق یک شورای رهبری، به مرکز رهبری بهائیان در حیفا متصل می‌شدند.[31]

با آغاز حکومت پهلوی، بهائی‌گری در ایران با تسامح نسبی حکومت روبه‌رو شد. رضاشاه اساساً نسبت به بهائیان خوش‌بین بود و بهائیت را که ابزار مناسبی برای سرکوب روحانیت شیعه می‌دانست، تقویت کرد. محمدرضاشاه نیز وجود بهائیان را در مشاغل و مناصب دولتی مفید می‌دانست.[32] دشمنان و دوستان مشترک یکی از علل این رویکرد بود.[33] در نتیجه سازش حکومت پهلوی با بهائیان، شمار و نفوذ آنان در دستگاه‌های دولتی به‌ویژه از دهه 30 افزایش یافت.[34]

مخالفت دیرینه علمای اسلام با بهائیت در دو برهه از حکومت پهلوی به اوج رسید؛ نخستین بار در مقطعی که بهائیان آشکارا به تبلیغ بهائیت می‌پرداختند، آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی به شاه اولتیماتوم و تذکر جدی داد. حکومت برای آنکه ابتکار عمل را به دست گیرد[35] «حظیره‌‌‌القدس»، مرکز اداری-تبلیغی بهائیان ایران را در تهران، اشغال و گنبد آن را تخریب کرد. اما با فروکش کردن اعتراضات، ساختمان به بهائیان بازگردانده شد.[36] دومین دوره مخالفت با بهائیت، همزمان با آغاز نهضت امام خمینی در نیمه دوم سال 1341 رخ داد. یکی از رئوس مواضع امام خمینی علیه حکومت پهلوی در طول نهضت، مخالفت با نفوذ این «فرقه ضاله» و تبیین وابستگی آن به استعمار و اسرائیل بود.[37]

با ‌وجود این، حکومت پهلوی به افکار عمومی و حساسیت‌های مذهبی مردم مسلمان ایران اعتنایی نداشت و درحالی‌که این فرقه به دلیل ضدیت با اسلام و مسلمین در دیگر کشورهای اسلامی مطرود بود، امیر عباس هویدا، نخست وزیر، و نُه نفر از وزیران کابینه‌های وی بهایی بودند.[38] در دوره 13 ساله نخست وزیری هویدا، بهائیان در رده‌های بالای ساواک و ارتش نیز نفوذ کردند.[39]

با پیروزی انقلاب اسلامی قسمت اعظم سازمان بهائیت در ایران فروپاشید. جمعیت زیادی از بهائیان به‌ویژه مدیران سازمان، چون دیگر وابستگان به حکومت پهلوی به خارج از کشور گریختند. بسیاری از روابط سازمانی و برنامه‌های سازمان بهائیت مختل شد. از آن زمان تاکنون، علاوه بر نفوذ و جاسوسی، رویکرد اصلی تشکیلات بهائیت برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی، جلب فشار بین‌المللی بر ایران با ابزار «حقوق بشر» است.[40]

 

 

 

[1]. جواهری، میکائیل، بهائیت: پادجنبش تجدید حیات ملت ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1393، ص 113- 115.

[2]. زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 86 و 87.

[3]. جواهری، همان، ص 34 و 113.

[4]. زاهد، همان.

[5]. همان، ص 114.

[6]. جواهری، همان، ص 134 و 135.

[7]. زاهد، همان، ص 137 و 138.

[8]. جواهری، همان، ص 147.

[9]. زاهد، همان، ص 157 و 142.

[10]. همان، ص 96.

[11]. مدرسی، مرتضی، شیخی‌گری، بابی‌گری، تهران، کتابفروشی فروغی، 1351، ص 278.

[12]. جواهری، همان، ص 176؛ زاهد، همان، ص 83.

[13]. رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، بی‌تا، ص 76.

[14]. ربانی، شوقی، کتاب قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، اونتاریو، موسسه معارف بهائی به لسان فارسی، 1992، ص 168 و 169.

[15]. همان، ص 224.

[16]. زاهد، همان، ص 147.

[17]. وب‌سایت جامعه جهانی بهائی، www.bahaullah.org/baghdad/bahaullah-declares-mission

[18]. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، سخن، 1374، ص 316.

[19]. زاهد، همان، ص 147 و 195.

[20]. همان، ص 150.

[21]. همان، ص 194- 197.

[22]. شهسواری، ثریا، اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمدرضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 42 و 43 و 137.

[23]. زاهد، همان، ص 150.

[24]. شهسواری، همان، ص 50 و 51.

[25]. اسماعیلی، حمیدرضا، سازمان سیاسی بهائیت، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1400، ص 131.

[26]. همان، ص 151 و 152 و 155.

[27]. همان، ص 131 و 171 و 175.

[28]. همان، ص 176 و 185 و 186.

[29]. رائین، همان، ص 168 - 170.

[30]. شهسواری، همان، ص 67 - 71.

[31]. اسماعیلی، همان، ص 177.

[32]. شهسواری، همان، ص 62 و 63 و 65 و 96.

[33]. اسماعیلی، همان، ص 442.

[34]. شهسواری، همان، ص 59 و 60.

[35]. اللهیاری، احمد، بهائیان در عصر پهلوی‌ها، تهران، کیهان، 1389، ص 220 و 221 و 225.

[36]. همان، ص 217 - 219.

[37]. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 160.

[38]. منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 324 - 334.

[39]. اسماعیلی، همان، ص 454 و 468.

[40]. همان، ص 495 و 496.



 
تعداد بازدید: 6


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: