21 خرداد 1404
بخش سوم
دانشگاه کلمبیا
مصاحبه شونده: داگلاس مکارتور
مصاحبه کننده: ویلیام بر
تاریخ و محل مصاحبه: واشنگتن، 29 می 1985 [8 خرداد 1364]
مترجم: ناتالی حقوردیان، 1400
***
داگلاس مک آرتور دوم در زمان ریاست جمهوری روزولت به وزارت امور خارجه پیوست. آقای مک آرتور پس از یک دوره فعالیت برجسته در سپاه دیپلماتیک در فرانسه طی جنگ جهانی دوم، به عنوان سفیر ایالات متحده در ژاپن منصوب شد. پس از آن، در بحران کنگو، سفیر ایالات متحده در بلژیک و معاون امور کنگره شد. طی سالهای 69-1968[48-1347]، رئیسجمهور نیکسون، آقای مک آرتور را به عنوان سفیر ایالات متحده در ایران منصوب کرد، او تا سال 1973 در این سمت ماند.
دوره سفارت آقای مک آرتور در ایران همزمان با یک دوره تغییر سریع به دلیل افزایش قیمت نفت، تغییر در موقعیت بینالمللی ایران متعاقب خرید تسلیحات از ایالات متحده و ادعای قدرت در خلیج فارس و ظهور مخالفت سیاسی در داخل ایران بود. خاطرات آقای مک آرتور دیدگاه خوبی در مورد پویایی هر یک از این تحولات ارایه میدهد. بهعلاوه نظریات آقای مک آرتور در مورد سیاستگذاری خارجی در تهران و واشنگتن و پیامدهای آن در حوادث رخ داده در ایران در اواخر دهه 1970 [1350] بسیار آموزنده است.
***
□ آیا در زمان سفارت شما، درخواست خرید تجهیزات نظامی از سوی شاه وجود داشت که رد شده باشد؟
þ خاطرم نیست. فکر میکنم روی هواپیمای اف ـ 14 کار میکردیم. در اولین سفرش به اینجا، تصورش این بود که ما متعهد به فروش شدهایم. فکر میکنم اف ـ 14 بود که در آن زمان در مرحله تکمیل بود. اما هرچه بود، او فکر کرد که از رئیسجمهور تعهد گرفته و او میتواند هواپیما را خریداری کند. من فهمیدم که هیچ تعهدی برای فروش آن هواپیما وجود ندارد. در اینباره با او صحبت کردم، اما او هرگز صراحتاً این موضوع را با رئیسجمهور در میان نگذاشت. فکر میکنم در زمان حضور من در ایران، ما با توجه به نیاز داخلی خود، در زمان اتمام تولید این هواپیمای پیشرفته، با فروش آن موافقت نکردیم. در آن زمان، اف-4 – فکر میکنم اف-4 اف و مدل قدیمی آن اف-5 ای وارد میشد.
□ آیا سازمانهای دولتی در واشنگتن، مانند پنتاگون یا سایر سازمانها، مایل به کنترل فروش تجهیزات نظامی به ایران بودند؟ آیا بحث و اختلاف نظری وجود داشت؟
þ بله. به یاد دارم، معاون وزیر دفاع در یک مقطع احساس کرد که ایران تلاش میکند تا مقدار زیادی تجهیزات نظامی بهدست آورد. به او گفتم: «با کسی صحبت میکنید که مدتهاست به این نتیجه رسیده است. اما شاه مصمم است و اگر این تجهیزات را از ما نخرد از انگلیس و فرانسه و آلمان میخرد.» او برای خرید تانک لئوپارد به آلمانیها و برای خرید نوعی موشک زمین به هوا به فرانسویها متوسل شد. او موشک تاو، یک نوع موشک پیشرفته ضد تانک، یا سلاح زمینی نسبتا ساده با کاربری آسان را از ما خرید. ما شاه را کنترل نکردیم. او صراحتاً اعلام کرد که اگر ما این سلاح را به او نفروشیم، به سایر کشورها رجوع خواهد کرد. البته، انگلیسیها و فرانسویها خصوصاً فرانسویها کشته مردة فروش سلاح به ایران بودند. آنها میخواستند، تانک AMX-30 خود (که یک تانک سبک بود) را به ایران بفروشند. آنها میخواستند موشکهای زمین به هوای خود را بفروشند. آنها میخواستند قایقهای اژدرافکن تندرو و غیره را بفروشند. فروشندههای فرانسوی بسیار عالی بودند؛ و مرز آبی را کامل پوشش میدادند. نمیدانم آیا اطلاعاتی در مورد موشک تاو دارید یا خیر؛ این یک موشک هدایتشونده سیمی است. فرانسویها گزارشی بین ارتش ایران پخش کردند مبنی بر این که موشک تاو در میدان جنگ پس از پرتاب به بیراهه میرود زیرا آتش میدان جنگ آن را جذب میکند، درست مانند یک موشک بیهدف که به هوا پرتاب میشود و به اولین منبع گرما یا شعله آتش سر راهش برخورد میکند. داستانهای زیادی داشتیم.
□ بنابراین، در عمل درخواستهای شاه برای خرید اسلحه در ایالات متحده میتوانست بدون کنترل یا دخالت ایالات متحده انجام شود؟ تلاشی برای تنظیم فروش اسلحه وجود نداشت؟
þ مسلماً ما درخواستهای او را دنبال کرده و فروش باید تأیید میشد ؛ اما او اغلب چیزهایی را که میخواست بهدست میآورد.
□ میخواستم مطمئن بشوم که درست متوجه شدم. همین.
þ نه، ما سعی کردیم او را از خرید بیش از قدرت جذب و کاربری منصرف کنیم. برای برخی سلاحهای پیشرفته، تأیید فروش داده نشد. وقتی مرد پنتاگون، معاون وزیر[1] آمد، من گفتم، «شما با کسی صحبت میکنید که کاملاً از این موضوع مطمئن است ؛ اما اگر سلاح را از ما نگیرد به انگلیس و فرانسه روی میآورد و میخواهم که شما هم این را بدانید.»
□ در ماه مه 1972[خرداد 1351] (این بعد از این بود که شما رفتید، یا اندکی بعد) در رابطه با قرارداد اف-14، نیکسون موافقت کرد .
þ واقعاً اف-14 بود؟
□ بله، تصور میکنم که اف-14 بود.
□ نیکسون به شاه اجازه داد تا هر نوع سیستم تسلیحاتی غیر متعارفی که میخواهد بخرد. آیا این تصمیم قبل از رفتن شما گرفته شد؟ بهخاطر میآورید؟ یا این تصمیمات در واشنگتن گرفته میشد؟
þ کل مسئله فروش تسلیحات نظامی در هنگام ترک من این بود که دست آخر ما باید قضاوت میکردیم که آیا باید سلاحهای جدید و پیشرفته را در اختیار آنان قرار دهیم یا خیر. به نفع ما بود که نیروهای ایرانی به حدی برسند که بتوانند از خود دفاع کنند و به این ترتیب یک نیروی بازدارنده باشند. آنها باید بتوانند وسایلی را که ما به آنها دادیم، جذب کنند. اما من همانطور که گفتم، اف-14 را به یاد نمیآورم. هنگام رفتن من، فروش آن تصویب نشده بود. اف-14 جزو تجهیزات جنگی پیچیده در دست ساخت بود، باید تحقیق کنیم. مسلماً درخواست خرید اف-14 از سوی شاه مطرح شد. او در سفر ماه اکتبر1969[مهر 1348]، درخواست خرید داد و تصور میکرد که رئیسجمهور موافق است، اولین سفرش پس از انتصاب من به سفارت بود، اما با خرید موافقت نشد، علیرغم این که تصور میکرد موافقت شده است. بعدها، وقتی درخواست خرید را ارایه کرد به او گفتند که در حال حاضر امکان صادرات وجود ندارد. هنگامی که او در این مورد با من صحبت میکرد، با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت: «حق با تو بود. من فکر کردم تعهدی وجود دارد ؛ اما اشتباه میکردم.»
□ سیاست خارجی شاه در خاورمیانه را چگونه توصیف میکنید؟ او میخواست چه نقشی را در خاورمیانه بازی کند؟
þ او خود را قدرت مسلط خلیج فارس میدید. او میخواست روابط دوستانهای با ملل عرب آن سوی خلیج[فارس] برقرار کند. این امر برای او بسیار مهم بود. اما در عین برقراری این ارتباطات، میخواست همه بدون تردید بدانند که قدرت اول منطقه، از نظر جمعیت، ایران است. در آن زمان جمعیت عربستان تقریباً پنج میلیون بود و ایران سی و چهار میلیون جمعیت داشت. بنابراین او خواهان موقعیتی مسلط در خلیج فارس بود. خلیج[فارس] شاهرگ حیات او بود. همانطور که میگفت، «اگر کسی به خلیج فارس تجاوز کند، انگار شریان قلب مرا قطع کرده است.» او خواهان حکومتهای دوست در آن سوی خلیج[فارس] بود. حال سئوال این است که اگر او خواهان رژیمهای دوستانه در خلیج فارس بود پس چرا جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را اشغال کرد؟
□ میخواستم در اینباره بپرسم.
þ او به یک دلیل بسیار ساده، این جزایر را اشغال کرد. ایران از سالهای بسیار قبل مدعی تملک این جزایر بود ؛ اما اعراب نیز حتی از قبلتر چنین ادعایی داشتند که امروزه امارات متحده عربی نامیده میشود. اما مواضع شاه کاملاً روشن بود. وی گفت: اگر ابوموسی و تنبها، در دست نااهلی بیفتد، دهانه خلیج فارس مسدود خواهد شد. «آنها حتی میتوانند شریان حیات مرا قطع کنند؛ آنها میتوانند شریان اصلی قلب مرا قطع کنند.»
□ او این موضوع را برای شما توضیح داد؟
þ بله، البته. سپس او اشاره کرد که مسیری که از نزدیکی آبهای ساحل عبور میکند، در تیررس توپخانه قرار دارد و قایقهای اژدرافکن موتوری میتوانند با پرتاب اژدر، دهانه خلیج فارس را ببندند. بنابراین او کاملاً در اینباره مصمم بود. کاری که کرد این بود که – خاطرم نیست به دبی یا رأسالخیمه یا یکی از امارتها- بخشی از برداشت نفت از ابوموسی را به آنان داد و گفت که آنها میتوانند درصدی از تجارت نفت حاصل از اکتشاف نفت در اطراف این جزیره را بهرهمند شوند.
□ این اقدام در نوامبر سال 1971 [آذر 1350] بود؟
þ بله، ماه دسامبر[آذر] بود فکر میکنم.
□ ماه دسامبر.
þ مطمئن نیستم ولی به نظرم دسامبر بود.
□ آیا این اقدام از حمایت ضمنی واشنگتن برخوردار بود؟
þ نه، دخالت در کاری که هم اعراب و هم ایران در آن ادعایی داشتند، آخرین چیزی بود که ما میخواستیم. عربستان سعودی دوست و متحد نزدیک ماست. برعکس، ما به نوعی امیدوار بودیم که شاید بتوانیم نوعی آرایش مشترک داشته باشیم، یعنی نوعی غیر نظامی شدن –
□ گشت طرف سوم؟
þ این ماجرا حاکمیت این منطقه را گیج کرده بود. اما شاه در این باره کاملاً مصمم بود. انگلیسیها که مسئولیت دفاعی امارات را بر عهده داشتند، بسیار سخت تلاش کردند او را متقاعد کنند. در واقع، من در یک مرحله از کار، به لندن پرواز کردم و با وزیر امور خارجه، لرد هیوم ملاقات داشتم. فکر میکنم در راه بازگشت به خانه بودم که به آنجا رفتم تا از نزدیک از نظریات انگلیس آگاه شوم. ما، یعنی ایالات متحده و انگلیس، واقعاً نمیخواستیم او (شاه) این جزایر را تصرف کند، زیرا این موضوع مشکلات زیادی را در روابط ما با دیگر کشورهای عربی دوست ایجاد میکرد.
□ متوجه شدم. حرکتی دیگر برای کمک به مبارزه سلطان عمان علیه چریکهای محلی بود. آیا این موضوع یا واکنش خودتان به آن را به یاد میآورید؟
þ انگلیسیها در این موضوع نقش اصلی را ایفا میکردند. ما از آن خارج شدیم و تصور میکنم که از خروجمان بسیار خوشحال بودیم. انگلیسیها توانایی لازم را داشتند. آنها تجربه داشتند؛ آنها در خلیج[فارس] تجربه داشتند. روابط لازم را داشتند. بنابراین، در رابطه با این موضوع حس ما این بود که از نقطه نظر جهان غرب، این موضوع به ما ارتباطی ندارد. علاوه بر این، برای انگلیس، به عنوان بخشی جداییناپذیر اروپا، عمان در دستان نااهل (دستان نااهل مردمی که یمن جنوبی را اشغال کرده بودند) به این معنا بود که اتحاد شوروی میتوانست از طریق دستنشاندههای خود دهانه خلیج[فارس] را ببندد، اگر عمان رژیمی داشت که ارتباطات نزدیک با اتحاد شوروی داشته و کمک و مشاوره نظامی از آنها دریافت میکرد. اینکه ما مخفیانه و پنهانی در این کار دست داشتیم یا خیر من نمیدانم. شاه، میخواست به عمان کمک کند. او هزاران نفر را فرستاد.
□ بله، او به عمانیها واگذار کرد.
þ او از عمان حمایت کرد. این بخشی از کل کار بود. شاه در اجلاس بزرگ اعراب در مراکش (در سال 1967 [1346] بود؟ حالا هر زمانی که بود) در فاس[2] با ملک فیصل ملاقات کرد. در آن جلسه - قبل از ورود من به عنوان سفیر بود - او به فیصل گفت که اگر عربستان سعودی در منطقه مورد حمله قرار گیرد (به دلایل مشخصی منظور او عراق بود زیرا عراق مورد حمایت قرار داشت و کویت را تهدید میکرد)، بدون هیچ توافقی (او با توجه به اختلافات و تاریخ متلاطم، از مشکل فیصل به عنوان یک عرب برای توافق با یک پارسی آگاه بود)، تنها کافیست که تقاضای حمایت کند و او (شاه) از عربستان حمایت خواهد کرد. در واقع، هنگامی که یمنیهای جنوبی به یک پست مرزی در عربستان سعودی حمله کردند و فیصل از شاه خواست تا به قول خود وفا کند، ساعت یک بامداد من را بیدار کردند زیرا شاه میخواست با استفاده از سه هواپیما، سلاح سبک و پیاده نظام ارسال نماید و ما باید انتقال این تسلیحات به عربستان سعودی را تأیید میکردیم؛ زیرا این تجهیزات را در اختیار ایران قرار داده بودیم. مجوز بلافاصله صادر شد. تسلیحات – فکر میکنم سه هواپیمای پر از اسلحه – به عربستان سعودی فرستاده شد تا در پاکسازی یمنیهای متجاوز به پست مرزی به آنان کمک کند. همکاری عربستان و ایران در این زمینهها و متعاقباً تقویت روابط بین آنها، به نفع ما بود.
□ در سال 1972 تا 1975[1351 تا 1354] (دوباره این بعد از خروج شما است) سازمان سیا، به درخواست شاه، از شورشیان کُرد در عراق حمایت کرد. آیا این مسئله علاقه شاه به حمایت ویژه از شورشیان کُرد زمانی که شما سفیر بودید مطرح شد؟
þ این موضوع مطرح نشد ؛ اما میدانستیم که این اتفاق میافتد.
□ آیا امریکا در این شرایط دخالت پنهانی داشت؟ در اینباره شما مطلع بودید؟
þ نه، ما میدانستیم که این اتفاق میافتد، اما هرگز درخواستی از من نشد. شاه هرگز درباره اقدام شورشیان کُرد عراقی بحث نکرد، زیرا این اقدامات داخل عراق بود [نوار متوقف شد؛ تلفن زنگ خورد]
هر آنچه او با من درباره آن صحبت کرد، تلاش او برای ادغام جامعة کرد ایرانی در حیات ملی ایران بود. او یک وزیر کُرد نیز داشت. وقتی من آنجا بودم، یکی از وزرای کابینه او کُرد بود. یادم نیست کدام وزیر بود. اما میدانستیم که حمایت فعال از شورشیان دارد. میدانستیم که شورشیان از مرز عبور کرده و به ایران آمده و در آنجا پناه میگیرند. البته بخش اساسی علت خصومت ایران و عراق هم همین بود. شاه، همانند اسرائیل که از کُردها حمایت میکرد، این مسئله را وسیلهای برای تضعیف عراق میدانست.
□ علاوه بر ملاقات اکتبر 1969[مهر 1348] بین شاه و رئیسجمهور نیکسون، آیا در حالی که شما سفیر بودید، ملاقاتهای دیگری نیز صورت گرفت؟
þ فکر نمیکنم و رئیسجمهور هرگز به ایران نیامد.
□ آیا کیسینجر آمد؟
þ خیر. کیسینجر پس از اینکه مخفیانه توافق نیکسون ـ چین را انجام داده بود برای سوختگیری هواپیما در ایران فرود آمد. اگر یادتان باشد به پاکستان رفت و بعد از آن برای دو روز «استراحت» ناپدید شد. هواپیمای او در راه بازگشت از اینجا عبور کرد و بنزین زد و به واشنگتن رفت. معاون وزیر، الیوت ریچاردسون[3] آمد. او در یک مرحله از این ماجرا آمد. حالا میخواهید به مسئله نفت برسید؟
□ بله. یک مسئله دیگر. از نظر فعالیتهای سیا در ایران، آیا میتوانید فعالیتهای اصلی این سازمان را توضیح دهید؟
þ سازمان سیا نوعی حس تملک نسبت به ایران داشت، زیرا آنها به شاه کمک کرده بودند که به قدرت باز گردد. افراد یکی پس از دیگری به آنجا آمده بودند. در واقع، وقتی من آنجا بودم، دیک هلمز، که رئیس سازمان سیا بود، آمد و با شاه ملاقات کرد.
□ آیا شما در جلساتشان حضور داشتید؟
þ بخاطر نمیآورم که حضور داشتم یا خیر. من مشکلی با او نداشتم.
□ ظاهراً استفاده اصلی آنها از ایران ایستگاه شنود بود. برداشت من این است که علاقه اصلی آنها این بود.
þ اساساً به این کار و هر چیزی که دستشان را میگرفت، علاقه داشتند و به هر چیزی که دستشان را میگرفت – میدانید که چطور هستند – درباره هر اتفاقی که در مرزها میافتاد رصد میکردند. من در آنجا با سیا مشکلی نداشتم.
□ فکر میکنم الان باید مسئله نفت مطرح شود. شاه برخی اوقات فلسفه خود درباره نقش نفت در ایران را بیان میکرد؟
þ نقش چه چیزی؟
□ نقشی که نفت در ایران داشت؟
þ بگذارید همراه با شما فکر کنم.
□ حتما.
þ شاه میدانست که نفت خلیج فارس برای اروپای غربی و ژاپن کاملاً ضروری است. او ارزش آن را میدانست. او احساس میکرد که شرکتهای نفتی غربی واقعاً از دولتهای استخراج کننده نفت سوء استفاده میکنند. او احساس میکرد که این شرکتها از مواضع خود سوءاستفاده کرده و رفتاری غیر قابل قبول با این دولتها داشتهاند. او اشاره کرد که در سال 1948 یا 1949[1327 یا 1328]، ارزش هر بشکه نفت، یادم نیست، 1.49 دلار بود، اگر یک رقم فرضی در نظر بگیریم. ارقام را فرض میکنیم، اما بهنسبت به واقعیت نزدیک است. هنگامی که بیست سال بعد من در آنجا بودم، قیمت نفت 1.79-1.69 دلار بود. اما طی این بیست سال، تورم برای کالاهایی که ایران باید با پول نفت، درآمدهای حاصل از آن میخرید، به سقف رسیده بود. بنابراین در سالهای 1969 و 1970[1348 و 1349]، قدرت خرید ایران کمتر از سال 1949[1328] بود. او نگاهی به من انداخت و گفت: «فکر میکنید این عادلانه است؟» بنابراین او واقعاً معتقد بود که قیمت نفت باید افزایش یابد. در جلسه ونزوئلا - جلسه کاراکاس، نشست اوپک، فکر میکنم در ماه دسامبر1970[آذر 1349] بود - توافق شد که ژانویه یا فوریه[دی و بهمن 1349] بعد جلسهای در تهران برگزار شود. در آن جلسه، ده روز به شرکتهای نفتی فرصت داده میشود تا برای قیمت نفت توافق کنند و در صورت عدم توافق، کشورهای اوپک، یک جانبه قیمت نفت را افزایش میدهند.
□ آنها از الگوی لیبی پیروی میکردند، مگر نه؟
þ متوجه نشدم؟
□ آیا آنها سعی نمیکردند از الگوی لیبی در اینباره پیروی کنند؟
þ نه. لیبی هنوز کاری نکرده بود. به این مطلب میرسم. زمانی که همه اینها به من رسید، دولت ما در آن زمان اشتباه بزرگی مرتکب شد. در واقع، آنها گفتند: «بگذارید شرکتهای نفتی در این مورد مذاکره کنند.»
□ این یک رویکرد مشترک بود؟
þ چه چیزی؟
□ این یک رویکرد مشترک بود، اصطلاحی که آن زمان در بین شرکتها به کار برده میشد.
þ بله، دقیقاً، یک کنسرسیوم بود. اما دولت پشت شرکتهای نفتی نیست؛ بگذارید خود به جنگ این افراد بروند. این مسئله آنهاست و غیره. رویکرد از این دست خیلی خوب است، اما از آن زمان ما چیزهای بهتری را یاد گرفتهایم. یاد میگیرید که اگر بگذارید اوضاع به همین منوال پیش برود، اگر قرار باشد قیمت نفت سر به فلک بکشد، تأثیر جهنمی بر شما خواهد گذاشت. اما این موضوع من را آزار داد. بنابراین در اواسط ماه ژانویه از شاه درخواست ملاقات کردم یعنی کمی قبل از برگزاری این جلسه [تهران]. من با بعضی از افراد اوپک در ارتباط بودم. شخصی بود به نام لرد استراتالموند.[4]
□ از بریتیش پترولیوم.
þ بله و جورج پیرسی[5] از اسو[6]. من به دیدار شاه رفتم و گفتم، «اعلیحضرت، یک اتفاق خیلی غیر واقعی در این مذاکره و تحت رهبری شما در تهران رخ خواهد داد. یعنی اگر طی ده روز توافق حاصل نشود، شما یک جانبه عمل خواهید کرد. این کنسرسیوم متشکل از انگلیس، امریکا، هلند و فرانسه است. مذاکره، عملا طی ده روز غیر ممکن است. شما تمام روز اینجا جلسه دارید، و این افراد، در پایان روز باید تلگرام بفرستند. تلگرام به لندن ارسال میشود یعنی جایی که نمایندگان ارشد حضور دارند. سپس، نمایندگان تمام روز بحث میکنند، و سپس یک تلگرام میفرستند و با اختلاف ساعت، این تلگرام روز بعد میرسد.» گفتم به این ترتیب، « شما تنها برای یک موضوع به سه روز زمان نیاز دارید. در هر مذاکره، اینها افرادی نیستند که توانایی انجام کاری را داشته باشند. زمان برای مذاکره کافی نیست.» سپس من گفتم: «اگر میخواهید به ایران و تولیدکنندگان نفت اجازه دهید تا یک جانبه و بدون فرصت مذاکره، قیمت نفت را افزایش دهند، این امر به طور حتم تأثیر نامطلوبی بر روابط بین کشورهای مصرف کننده نفت - از جمله ایالات متحده - و کشورهای تولید کننده نفت، از جمله ایران خواهد داشت. این امر تأثیر سویی بر روابط خواهد داشت.» او به من نگاه کرد. او مثل لبو قرمز شد؛ مشتش را دو بار به میز کوبید و گفت، «آقای سفیر، حرفهای شما حکم تهدید یک قدرت بزرگ را دارد. بدانید که این تهدید کارساز نیست.» دوباره به میز کنار صندلیاش زد. من گفتم، «اعلیحضرت، یا من منظورم را درست توضیح ندادم یا شما اشتباه برداشت کردید. به زبان ساده منظور من این است: اگر شما و سایر کشورهای تولید کننده نفت اقداماتی انجام دهید که باعث افزایش یک جانبه و چشمگیر قیمت نفت شود، به گونهای که تأثیر نامطلوبی بر زندگی صنعتی، اقتصادی، از جمله اشتغال و غیره در اروپای غربی و ایالات متحده داشته باشد که کشورهای دمکراتیک هستند و دولتهای این کشورها نسبت به مردم پاسخگو هستند، اعتراض عمومی بر پا خواهد شد و صدای این اعتراضات به کنگره خواهد رسید. کنگره نارضایتی خود را اعلام خواهد کرد و بر روابط بین کشورهای ما تأثیر منفی خواهد داشت.»
من گفتم: «بنابراین اعتراضات به کنگره خواهد رسید و آنها نارضایتی خود را اعلام خواهند کرد. دولت ما تحت تأثیر فشارهای کنگره قرار خواهد گرفت و بر روابط ما تأثیر سوء خواهد گذاشت.» او تقریباً پانزده ثانیه به من نگاه کرد. سپس سر تکان داد و گفت: «بله، میفهمم. ما تلاش خودمان را خواهیم کرد، آقای سفیر. حال میخواهم در مورد موضوع دیگری با شما صحبت کنم.» او موضوع دیگری را مطرح کرد. نتیجه آن جلسه، افزایش بسیار ناچیز قیمت نفت بود که هم از سوی غرب و هم دیگران مورد استقبال قرار گرفت. من از این بابت که مورد غضب شاه قرار گرفتم و او را متوجه موضوع کردم، خوشحال شدم.
حدود پنج ماه بعد، وزیر دربار، دوستم آقای علم، خبر داد که شاه میخواهد مرا ببیند. این بعد از آن بود که قیمت نفت لیبی سه یا چهار برابر افزایش یافته بود. من به دیدار اعلیحضرت رفتم. او بسیار آرام و مسلط در آنجا نشسته بود و گفت: «آقای سفیر، به خاطر میآورید که چند ماه پیش ما در مورد مسئله اقدام یک جانبه در قیمت نفت بحث کردیم. به یاد میآورید که گفتید اگر کشوری یکجانبه عمل کند این امر تأثیر منفی بر روابط خواهد داشت. به یاد دارید که به من اصرار کردید که متعادل باشم و به این مذاکرات زمان بدهم که من پانزده یا هجده روز این فرصت را دارم.» او گفت، «سپس شما رفتید و به قذافی، آن دیوانهای که سعی در ایجاد بینظمی در سراسر جهان اسلام دارد، قیمتی سه یا چهار برابر قیمت فعلی ارایه دادید. شما این را با اکراه و بردباری پذیرفتید. من نمیدانم آیا به بخش فارسی رادیو باتومی [گرجستان شوروی] و «صدای مقاومت ایران» که از اتحاد جماهیر شوروی و آلمان شرقی پخش میشوند، گوش میکنید. از زمانی که این پیشنهاد به قذافی شده، آنها من را سگ پادوی امپریالیست میخوانند. من دستورات آنها را اجرا میکنم و تنها اگر مرد بزرگی مانند قذافی داشته باشید و از او پیروی کنید، منافع جهان عرب حفظ خواهد شد.» وی گفت: « آقای سفیر من درسی از این موضوع گرفتم. وقتی با شرکتهای نفتی و شما، ایالات متحده مذاکره میکنیم، شما تنها زبان حرامزادهها را میفهمید.» او هرگز از این مسئله گذشت نکرد. نمیدانم چرا با لیبی چنین توافق کردیم. نمیدانم چرا به دکتر [آرماند]هامر[7] [از شرکت اوکسیدنتال پترولیوم] اجازه دادیم این توافق را بکند، واقعاً نمیدانم.
□ تصور میکنم که در زمانی، دولت نیکسون میخواست که شرکتهای نفتی، با کشورهای اوپک مذاکره کنند. شاه، رویکرد مشترک را نپذیرفت. فکر میکنم اروین به ایران سفر کرد، درست است؟
þ نه، اینطور نیست. اروین فقط برای تأکید بیشتر آمد. سفر او دستاوردی نداشت. در اصل شاه گفته بود، «ما بهطور جداگانه با شرکتهای نفتی مذاکره خواهیم کرد»، اما این نکته بسیار جزئی بود، و او پیشنهاد کنسرسیومی را که با هم کار میکرد، پذیرفت. این هرگز چیز دشواری نبود. فکرمیکنم جک اروین آمد چون او در آن زمان معاون وزیر بود.
□ درست است.
þ او برای ادای احترام آمد. شاه در مورد آنچه ما از قبل میدانستیم به او اطمینان داد که مشکلی برای مذاکره با کنسرسیوم ندارد.
□ آیا هرگز بحث فشار سیاسی یا اقتصادی بر شاه یا کشورهای اوپک برای دستیابی به قیمتهای متناسب نفت مطرح شد؟
þ خیر. برعکس، ما طوری رفتار کردیم که گویی این موضوع هیچ اهمیتی برای دولت ما ندارد. به همین دلیل گفتم که شرکتهای نفتی بدون پشتیبان به مذاکره رفتند؛ هیچ حمایتی از طرف دولتهایی که امکان اعمال تحریم یا غیره داشتند، صورت نگرفت. من صادقانه احساس میکنم که این یکی از احمقانهترین کارهایی بود که به اصطلاح «قدرتهای پیشرو» انجام دادند؛ قرار دادن خود و شرکتهای نفتی خود، در معرض کاری که قبلا انجام شده است. هیچ کسی نمیتواند گربه را به خانه بازگرداند و سگ پادوی امپریالیست خوانده نشود. هنگامی که تصمیم افزایش قیمت نفت گرفته میشود، تصمیم گرفته شده و به صورت عمومی هم گرفته شده و نمیشود از آن فرار کرد. ما آنقدر که باید در زمان مناسب تلاش نکردیم. به نظر، در آن زمان مشکل را درک نکرده بودیم. هرگز نفهمیدم چرا دولت گفت که بگذارید شرکتهای نفتی این مشکل را با کشورهای اوپک حل کنند.
□ فکرمیکنید چرا چنین بوده است؟ آیا شما در مورد تصمیمات واشنگتن نظری دارید؟
þ من هیچ نظری ندارم. زیرا این تصمیم برای هر کسی که با سیاست قدرت سر و کار داشته، بسیار غیر منطقی است. منظور من از سیاست قدرت این است که همه قدرت دست کشورهای اوپک بود. دیگران کاری از دستشان بر نمیآمد. اگر کسی پشتتان نباشد که بگوید، «یک لحظه صبر کن: اگر میخواهید این کار را بکنید، باید در مورد برخی از چیزها نیز تجدید نظر کنیم»، آنها پیش رفته و شما را به هر سویی که بخواهند سوق میدهند. اگر آنها موقعیت انحصاری داشته و ما مثل دوره بعدی، کسری نفت داریم، آنها میتوانند هر کاری که میخواهند بکنند. اما در آن زمان قطعاً چنین نبود. اما بعد از اینکه ما اجازه دادیم این اتفاق در لیبی بیفتد - زیرا نه تنها شاه به زبان فارسی مورد حمله صدای ایران آزاد (شوروی) قرار گرفته بود بلکه سعودیها و دیگر کشورهای عربی به زبان عربی از سوی صدای [رادیوهای] باتومی و آلمان شرقی نوکر امپریالیست نامیده شدند. آنها را سگهای پادویی میخواندند که تسلیم امپریالیست امریکا و اروپا و بقیه شده بودند.
□ در اواخر همان سال، در سپتامبر 1971[شهریور 1350]، اوپک تصمیم گرفت مذاکرات را با شرکتهای نفتی درباره موضوع ملیشدن امتیاز سهام این شرکتها در داخل کشورها شروع کند. آیا در این سال 1971 [1350]، با شاه درباره مسئله ملی شدن نفت صحبت کردید؟
þ باید فکر کنم. همینطوری یادم نیست. ما حق هر کشوری را برای ملی کردن نفت و تأسیسات و هر آنچه در قلمرو آنان قرار دارد را به رسمیت شناختیم - این یک حق ملی است- اما باید غرامت منصفانهای بدهند. اما بحث خاصی درباره آن به یاد نمیآورم. احتمالاً وجود داشته و احتمالاً تلگرامهای من نیز وجود دارد. شاید از طبقهبندی خارج شده باشند.
□ بله، من نمیدانم. تنها یک سئوال نهایی در مورد تأمل شما درباره روابط ایران و ایالات متحده دارم. بعضی اظهار داشتند که شاه تأکید و علاقه زیادی به مدرنیزاسیون اقتصادی داشت، اما هرگز به مسئله مدرنیزاسیون سیاسی، حکومت مشروطه یا گسترش دمکراسی در کشور خود توجهی نمیکرد. آیا هرگز درباره مدرنیزاسیون سیاسی با او صحبت کردید؟
þ همانطور که قبلاً اشاره کردم، بهطور کلی من بحثهایی با او داشتم که به دستور واشنگتن نبود ؛ اما به آینده مربوط میشد. او به من گفت که سعی دارد یک اپوزیسیون ایجاد کند، زیرا وقتی او نباشد، اگر نوعی دولت جایگزین وجود نداشته باشد، عوامفریبان از لاک خود بیرون خواهند آمد و غیره. او به ایجاد حزب مخالف در مجلس ایران کمک کرد، دقیقاً به این دلیل که احساس کرد سرانجام باید یک حزب مخالف وجود داشته باشد که در صورت عدم محبوبیت حزب صاحب قدرت، گزینه دیگری باشد. در دنیای مدرن شما باید سوپاپ اطمینان داشته باشید. اما با گفتن این حرف، فکر میکنم که او این مسئله را به عنوان یک اصل درک کرده بود، اما هرگز اقدام واقعی برای پیشبرد آن انجام نداد. او آنچه را میخواست به مجلس دیکته میکرد و مجلس حکم یک مهر پلاستیکی را داشت که بر آن میزد. بنابراین در حالی که در ظاهر گروه اپوزیسیون کوچکی وجود داشت که شما از آن به نام - جبهه – نام بردید در عمل یک نماد ظاهری بود. او کاملاً مجذوب آموزش و پرورش و مدرنیته و به خصوص الگوی ژاپن بود. اما شاه متوجه تفاوت میان ژاپنیها که یکدستترین و باسوادترین افراد جهان بودند و در جزایر خود قرنها زندگی کرده و به شیوه خود امورشان را اداره میکردند و کشور خودش را نمیدانست که نه تنها 75 درصد آن بیسواد بودند بلکه نیمی از آن فارس بوده و بقیه میان پنج اقلیت بزرگ تقسیم شده بودند: اعراب، کردها، ترکهای آذربایجانی، ترکمنها در شمال شرقی و بلوچهای بزرگی که در سراسر مرز ایران و پاکستان پراکنده بودند. نیمی از جمعیت ایران به پنج گروه اقلیت تقسیم شده بودند و نیمی دیگر نسبتاً همگن بودند و جمعیت فارس را تشکیل میدادند.
□ برداشت کلی شما چیست؟
þ فکر میکنم شاه مردی بود که نیات درستی برای کشورش داشت. فکر میکنم آرزوهایی برای کشورش و نه خودش داشت. او خودش آدم فاسدی نبود. او نیاز نداشت که فاسد باشد؛ او بیشتر از نیازش داشت. اما او فساد خانواده یعنی خانواده درجه یک را تحمل میکرد. سقوط او، همانطور که گفتم، اساساً ناشی از یک سری چیزها بود، که در رأس آن عدم درک اشتباهات وحشتناک اقتصادی بود که مرتکب شد. اما او بهعنوان مردی که تحصیلات رسمی نداشت و خود آموخته بود، از این جهت نیز مسئول بود و بهشدت متکی به افراد بله قربانگو بود. از آنجا که او بسیار مستبد بود، تنها افراد بله قربانگو را دور خود جمع کرده بود. بین او و برادر کوچکترش، شاپور عبدالرضا، که او را تحسین کرده و به او احترام میگذارم، روابط چندان خوبی نبود. او کارشناس برجسته کشاورزی بود و اولین ایستگاه کشاورزی را برای توسعه کشاورزی در ایران راه اندازی کرد. اما او و برادرش مدت طولانی بود که از هم فاصله گرفته بودند زیرا او با توجه به سابقه تحصیلی خود، در برخی موارد اطلاعات بیشتری داشت و با برادرش مخالفت میکرد. بنابراین با وجود مجموعهای از مردانی که فقط بله قربان میگفتند، عدم توجه به جزئیات - وقتی دولت شما از موضوعی اطلاع ندارد و شما هیچ نظری ندارید که تعهدات شما 450 میلیون دلار نبوده بلکه نزدیک به یک میلیارد دلار است ـ به راحتی متوجه میشوید که شرایط چقدر دشوار بود. اما او مردی بود که بهترینها را برای کشورش میخواست، میخواست نوعی جامعه دمکراتیک ایجاد کند، به زنان حق رای داد، مدارس را سکولار و آموزش را اجباری کرد و جنبش صنفی راه انداخت، برای بهبود استانداردهای بهداشتی از طریق سپاه بهداشت و شبیه آن تلاش زیادی کرد. او سعی کرد کارهای زیادی برای کشورش انجام دهد و سقوط او نتیجه برخی کاستیهای خاصِ شخصی و گاهی عدم اطلاع و تجربه و درک واقعیتهای اقتصادی بود.
□ بسیار متشکرم.
(پایان مصاحبه)
[1]. در اینجا منظور معاون وزیر دفاع امریکاست.
[2]. فاس یکی از شهرهای کشور مراکش که با جمعیت ۹۴۶٫۸۱۵ پس از کازابلانکا و رَباط، سومین شهر بزرگ مراکش است.
[3]. Elliot Richardson
[4]. Lord Strathalmond
[5]. George Piercy
[6]. Esso
[7]. Armand Hammer
تعداد بازدید: 38