14 تیر 1404
یک وقت در روزنامهها شروع کردند به تعریف کردن که بله یک غاری در کوهستانی در نزدیکی کازرون، تنگه بوالحیاط پیدا شده است، این غار چنین است و چنان. و بعد کشف کردند که در گوشهای از این غار یک مجسمهای را دیدند که گوشهای از آن از خاک زده بیرون، اطرافش را کندهاند مجسمه شاپور را در آوردند و به فرمان آریامهر در همان غار برپا کردند و یک سر و صدای عجیبی به راه انداختند.
حالا مجسمهای پیدا شده بود، بعد که من رفتم تحقیق کردم دیدم نه این مجسمه سالیان دراز همان جا سرپا بوده است، منتها آن روز اقتضا میکرد که سر و صدا راه بیندازند و این را عَلَم کنند. من در این زمینه قصیدهای دارم مفصل که میخوانم:
ای ساز کرده قصهی زال زر وز یاد برده دانش و عقل و فر
وز دخمهی قرون به در آورده دندان گیو و جمجمهی نوذر
از زندگان بریده و بگرفته دامان مردگان سیه دفتر
الهکم التکاثر نشنوده غوغا فزوده بر سر هر مقبر
پوسیده استخوان پلیدان را گردآوریده از بن هر محفر
جهل آفریده در عوض دانش زهر آوریده از قِبَل شکر
هر سو به یک بهانه به پا کرده تندیسهای ز جهل و جنون مظهر
اسطوره را گشوده که آن تاریخ خرمهره را نموده که نک گوهر
خونخواره را گزیده که نک مصلح خودکامه را ستوده که نک رهبر
دیوانه را نهاده به تخت علم فرزانه را نشانده به خاکستر
از عارفان گرفته همه عنوان بر جاهلان سپرده همه کشور
این شعر سروده شده همین جور تا میآید که چه کار کردی، چه کار کردی، و بعد اواخرش خیلی مفصل است:
گه بر کشیده بانگ که عزم ماست بر چرخ آسمان و زمین لنگر
گر خوانمت بهیمه به عقل ورای حیف آیدم ز تیرهی گاو و خر
گر گویمت درنده به خلق و خوی نازل شود مقام سباع ایدر
اینها برای من خیلی اهمیت دارد. من در چندین شعر این مقولاتی را که میدانستم؛ یعنی آنچه که در سینه داشتم و آرزوهای خودم بود آنها را به صورت شعر در آوردم و بعد عجیب اینجاست که یکی یکی از اینهایی که من گفتم جامه عمل به خود پوشید و واقع شد.
ای زادهی پلیدی و طراری ای وارث شناعت و ظلم و شر
میبینمت به واقعه چون ضحاک وانگه قیام کاوهی آهنگر
مردم ز بند رسته و بربسته دست تو و قبیلهی تو در بر
بتها شکسته بتکدهها ویران تندیسهها فتاده به جوی و جر
و عجیب اینجا است که این یکی نیست این کار تداوم دارد. ما سبزواریها یک ضربالمثلی داریم، ولی فکر میکنم در سراسر میهن اسلامی آنهایی که دارای عقیده اسلامی هستند وجود داشته باشد، میگوییم: «همه چیز از جای نازکش بریده میشود، ولی ستمگری از جای ضخیمش» و از آنجایی که هیچ گمان آن نمیرود، در حالی که خیلی سر حال میبینی باید قطع کرد. اگر به تاریخ نگاه کنیم این حقیقتی است که ستمگران تاریخ هیچ کدامشان سر سالم به خاک نبردند، در اوج قدرت قطع شدند. منقطع شد نسلشان؛ یعنی اینها را خداوند برای عبرت دیگران به زمین زده و این هم علتی دارد. علتش این است که اینها آن دماغی که دارند هیچ باورشان نمیآید که دشمن در کمینشان است، در یک قدیمشان است، در خانهشان است هیچکس را قبول ندارند و هر چیز را مطابق میلشان رو به راه میکنند. اینها سازمان امنیتی درست کرده بودند و شهربانی به آن عظمت و حکومت پلیسی و محل خودساخته، این باورشان آمده بود که تا قیامت خواهند بود.
منبع: حال اهل درد (مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری)، مصطفی فیض، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 115 - 119.
تعداد بازدید: 8