انقلاب اسلامی :: روایت حاج حسین فتحی از تظاهرات روز عاشورای 57

روایت حاج حسین فتحی از تظاهرات روز عاشورای 57

25 آذر 1404

روز هفتم محرم، زمزمه‌ یک راه‌پیمایی بزرگ در روز تاسوعا و عاشورا در بین مردم زبان به زبان می‌شد. با تعدادی از کسبه‌ بازار، برنامه‌ریزی برای دوختن پلاکارد و نوشتن شعار و تهیه، عکس امام و انتظامات راهپیمایی و چگونگی اجرای مراسم را انجام دادیم. چند سواری تهیه کردیم تا روی آن بلندگو نصب شود و شعارها را بخواند تا جمعیت هم تکرار کنند. همه چیز آماده شد. قرار گذاشتیم تا من رانندگی ماشین را به عهده بگیرم و همکارم هم شعارها را قرائت کند.

ماشین شخصی خود را صبح زود، روز عاشورا بردم و بلندگو روی آن نصب کردیم. مسیرها را هم قبلاً مشخص کرده و بین مردم پخش کرده بودیم. قرار بود رأس ساعت 9 صبح از میدان قیام تا سه‌راه ری با شعارهای حزب ما حزب‌الله، رهبر ما روح‌الله، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و چند شعار دیگر راهپیمایی را برگزار کنیم.

همکارم نیامد و من مجبور شدم هم رانندگی و هم خواندن شعار را خودم انجام دهم. یکی از دوستان را به نام محمد در میان جمعیت دیدم. او هم مرا در ماشین دید. گفتم محمد بیا کمک. صدا در بلندگو پیچید و عده‌ای از مردم تکرار کردند محمد بیا کمک. وضعیت خنده‌داری پیش آمد. محمد دوید و داخل شد و میکروفن و ورقه‌ شعار را گرفت. حضور جمعیت مانع از حرکت اتومبیل بود. تا ظهر و هنگام اذان به دروازه شمیران رسیدیم. جمعیت در خیابان انقلاب و خیابان‌های منتهی به آن موج می‌زد و مردم تا خیابان آذری و میدان شهیاد که همان روز آن را میدان آزادی نام نهادند، جمع بودند.

قطعنامه‌ پایان راهپیمایی که قرار بود در میدان آزادی توسط شهید بهشتی قرائت شود به علت ازدحام مردم در چهارراه ولیعصر خوانده و نماز ظهر جماعت اقامه شد و راهپیمایی پایان یافت. خیابان شلوغ بود و بسیاری از مردم هنگام غروب به خانه‌شان رسیدند.

روز عاشورا برنامه‌های وسیع‌تری تدارک دیده شد، اول اینکه به جای ماشین شخصی، از مینی‌بوس برای نصب بلندگو استفاده شود. روی هر مینی‌بوس چهار بلندگو نصب و آن‌ها با فواصل معینی از همدیگر در خیابان حرکت کنند. قرار شد تا در طول خیابان هم بلندگوهایی نصب شود و صدای اصلی از میدان آزادی پخش گردد. مردم همه به شکل فردی خود را به خیابان آزادی و میدان آزادی برسانند و آنجا جمع شوند.

تمام برنامه‌ها را آماده کردیم. اجتماع عظیمی به خیابان‌ها آمدند. پلاکاردها در امتداد خیابان آزادی به چشم می‌خورد، ولی کنترل مردم بسیار سخت بود و شعارهای کوبنده از جمله مرگ بر شاه از هر سو به گوش می‌رسید. ساعت یازده شایع شد که قرار است مردم را با هلی‌کوپتر به رگبار ببندند. مردم ترس نداشتند و با خانواده به خیابان ریخته بودند. بعد از ظهر بدون اینکه به کسی آسیب برسد، همه به خانه‌های خود بازگشتند.

 

_ سرای سلیمان‌خان، خاطرات حاج حسین فتحی، محمدعلی آقا میرزایی، تهران، فاتحان، 1390، ص 72 - 74.



 
تعداد بازدید: 8


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: