انقلاب اسلامی :: نقبی بر اندیشه سیاسی فروغی

نقبی بر اندیشه سیاسی فروغی

05 آذر 1390

مرتضی کاخی

اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم میلادی جهان سیاست و دیپلماسی بین‌المللی شاهد سه جریان دگرگون در میان ممالک جهان بود:
1 – دوران اول که از ابتدای تاریخ نوشته سیاست خارجی کشورها و مناطق گوناگون جهان وجود و حضور قاطع داشت، دوران استعمار (DEPENDANCE) بود که به‌تدریج مبارزات ملت‌های جهان، با استعمار، شروع شد. در ابتدا بدون موفقیت ولی به‌تدریج و پس از جنگ جهانی اول (1918-1914) کمابیش مبارزات ضداستعمار جان‌گرفت و اثر آن بر کشورهای تحت‌الحمایه و بعضا کشورهای مستقل ولی زیرنفوذ قدرت‌های بزرگ خارجی از قبیل انگلستان، فرانسه، هلند، اسپانیا، پرتغال، ایتالیا و روسیه سایه افکند، این مبارزات در ایران هم به انقلاب مشروطیت گرایید. البته ایران مستعمره نبود اما نفوذ روس و انگلیس در کشورمان بیداد می‌کرد.
2 – دوران استقلال‌طلبی و تحقق آن (INDEPENDANCE) بود که به‌تدریج و تا سال‌های پس از جنگ دوم جهانی و حتی تا چندی پیش ادامه یافت. مستعمره‌های آفریقایی، آسیایی و آمریکای جنوبی در همین دوران به استقلال رسیدند. اما استعمارگران سایه‌های شوم خود را بر مستعمرات به گونه‌ای دیگر حاکم داشتند که اگرچه هم‌اکنون تا حد زیادی این حالات، رنگ‌باخته است اما آثار آن به صورت کشورهای مشترک‌المنافع انگلستان که هنوز هم رییس کشورشان ملکه الیزابت انگلستان و گوشه پرچم‌شان پرچم انگلستان است، وجود دارند و تعدادشان به 30 کشور هم می‌رسد. از مهم‌ترین آنها می‌توان کانادا و استرالیا را نام برد. فرانسه هم نفوذ استعماری خود را در ابتدای استقلال سوریه و لبنان و کشورهای آفریقا همچنان حفظ می‌کرد.
3 – دوران زندگانی سیاسی خانوادگی ملت‌ها و کشورهاست که هم‌اکنون بر جهان ما حاکم است (INTERDEPENDANCE). در این نظام دیپلماتیک بین‌المللی، اصل بر این است که کشورهای جهان و ملل گوناگون اعضای یک خانواده هستند که نیازمندی‌ها و امکانات گوناگون دارند و باید با کمک یکدیگر و بده‌‌و‌بستان‌های سیاسی و اقتصادی، مانند افراد یک خاندان با هم حل و فصل کنند. بنابراین، باید درنظر بگیریم که در جهان امروز ما نه استعمار قابل دفاع و طرح‌کردن آن در مجامع بین‌المللی است و نه استقلال به گونه‌ای که تا چندی پیش کشور چین کمونیست که در آن مائوتسه تونگ حاکم بود وجود دارد و دروازه‌های یک کشور را مانند در ورودی یک خانه قفل می‌کنند و مردم داخل آن زندگانی از تولید به مصرف را ادامه می‌دهند. چین در‌حال‌حاضر مثل روسیه فعلی و نه شوروی پیشین به جریان «اینتروپندنس» پیوسته است. کشورهایی از این نوع از طرفی به تمامی احساس استقلال و عدم وابستگی به کشوری می‌کنند و در کنار آن توجه به منافع عالیه خود دارند و اگر ایجاب کند که جلو تجاوز را به مرز و بوم خود بگیرند، البته می‌گیرند و در کنار ‌آن با مبادلات سیاسی و اقتصادی و تجارت با سایر کشورها به صلح جهانی کمک می‌کنند.
با این مقدمه که باتوجه به آن و تاریخ ایران در زمان حضور ذکاءالملک فروغی (1254-1321 شمسی) در کار سیاست داخلی و خارجی کشور تحقیقات علمی و فلسفی نامبرده، البته بهتر و روشن‌تر معلوم می‌شود که محمدعلی فروغی در دوران انتقال جریان استقلال‌طلبی و ظهور INTERDEPENDANCE در روابط داخلی و بین‌المللی در چه دنیایی از سیاست و مدرنیت اندیشه‌های سیاسی داخلی و جهانی قرار گرفته بوده و برای انجام‌دادن وظایف خود باید از چه مسیری می‌گذشته است که قادر باشد منافع عالیه ایران و روابط سیاسی داخلی و خارجی کشور را با رجال داخلی و عوامل بین‌المللی به وجه احسن رعایت کند.
محمدعلی فروغی فرزند محمدحسین ذکاءالملک – از رجال ادیب و مترجم و شاعر ایران در عهد قاجاریه بود – که با فوت او لقب ذکاءالملک به فرزندش محمدعلی فروغی تفویض شد. محمدحسین ذکاءالملک پسر دیگری با نام ابوالحسن فروغی داشت که او نیز از رجال فرهنگی ایران بود و از بدو تاسیس دارالمعلمین مرکزی (1297 شمسی) مدیریت آن را برعهده داشت و در کنار آن در مدرسه حقوق و علوم سیاسی که بعدها به دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران تبدیل شد به تدریس مشغول بود. به این ترتیب، معلوم می‌شود که همه قبیله ذکاءالملک اول از رجال علم و ادب و سیاست بودند اما ستاره درخشان این خاندان محمدعلی فروغی ذکاءالملک بود.
کارنامه علمی، تحقیقی، فلسفی و ادبی فروغی به اختصار از این قرار بود. پیش از این لازم به یادآوری می‌دانم که بگویم همین استقرار اینتردی‌پندنس در جهان موجب استقرار مفاهیم آن در ذهن پژوهندگان و متفکران جهان نیز شد و فروغی از کسانی بود که ضمن اعتقاد عمیق و صمیمانه به استقلال ایران عقیده داشت باید از نتایج اندیشه‌های فلسفی و علمی دانشمندان سایر کشورها برای جبران عقب‌افتادگی‌های ایران در حوزه علوم و اندیشه‌های مدرن استفاده کرد؛ اعتقادی که از نظر برخی از عوامل سیاست داخلی ایران و رقیبان او موجب شد که فروغی بعضا تا حد نوکر اجنبی و عامل سیاست انگلیس در ایران معرفی شود.
فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی در مبحث عقیدتی خود در EGALITED EMARIAGE (برابری در مزاوجت) اظهار می‌دارد: زنان یا مردانی که از مردان یا زنان خود در جهات گوناگون و مهم‌تر از همه در پایه‌ها و مایه‌های علمی و تحصیلی عقب‌تر هستند، تمام سعی خود را از طرق گوناگون به کار می‌برند تا طرف مقابل را تا سطح خود پایین بیاورند تا به این مساوات و برابری برسند، این امر بیشتر در میان زوجینی اتفاق می‌افتد که نمی‌توانند خود را تا سطح طرف مقابل بالا ببرند. با استفاده از وحدت ملاک این اندیشه درست و محکم می‌توان گفت: رقیبان سیاسی یا هنری یا... نیز اگر نتوانند با همتایان خود به مساوات برسند او را تا حد خود حقیر و کوچک جلوه می‌دهند. با تاسف باید گفت که این صفت زشت و مذموم در میان اغلب مردم جهان به صورت یکی از صفات ثبوتیه آنها درآمده است و در کشوری چون ایران عزیز ما هم طرفداران پروپاقرصی دارد.
همین و بس و چه بهتر که بیش از این به آن پرداخته نشود.
تلک آثارنا تدل علینا
فانظروا بعدنا الی‌الاثار
1 – چهره فرهنگی، فروغی. او یکی از برجسته‌ترین رجال فکری و پژوهشی تاریخ کشور ما و در میان سیاست‌پیشه‌گان و رجال سیاسی ستاره قدر اول علمی است. آثار او در حوزه فلسفه کتاب معتبر «سیر حکمت در اروپا» و در نتیجه و تالیف، بعضی از کتاب‌های درسی مثل تاریخ مختصر ایران، تاریخ روم قدیم، دوره علم فیزیک و در اقتصاد اصول علم ثروت ملل، حقوق اساسی، تاریخ ملل قدیم شرق، حکمت سقراط، پیام به فرهنگستان، آیین سخنوری و... و درباره متون ادب فارسی: زبده دیوان حافظ، رباعیات خیام، کلیات سعدی، خلاصه شاهنامه، مواعظ سعدی و... است که در دوران فراغت از کارهای دیوانی و سیاسی به این امور پرداخته است.
2 – در زمینه مشاغل سیاسی داخلی و خارجی (دیپلماتیک) یادگارهایی از عضویت در کنفرانس صلح پاریس، دوره‌های سفیرکبیری او در خارج (ترکیه) و عضویت در جامعه ملل سابق در ژنو و کسب سمت ریاست جامعه ملل. در همان زمان بود که بر سردر ورودی کاخ جامعه ملل به دستور او دو بیت از اشعار سعدی را نگاشتند: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند...
سمت‌هایی چون وزارت مالیه، وزارت خارجه و نخست‌وزیری، گزارش‌های سیاسی او از محل ماموریت، که خوانندگان عزیز را به کتاب معتبر سیاست نامه ذکاءالملک که حاوی مقالات و سخنرانی‌های سیاسی و نامه‌های اوست و به همت استاد عزیز و بزرگ و شادروان ایرج افشار با همکاری هرمز همایون‌پور توسط انتشارات روشن به طبع رسیده است، دعوت می‌کنم.
خاطره‌ای را که در سال 1342 زمانی که تازه وارد رسته سیاسی وزارت امورخارجه شده بودم و مربوط به شادروان محمدعلی فروغی می‌شود به عنوان ختم کلام می‌نویسم:
در آن زمان من کارمند اداره سوم سیاسی بودم که متصدی رسیدگی به گزارش‌های سیاسی کشورهای اروپای غربی بود. دوست و همکاری داشتم به نام بهمن «ر». چند سالی از من بزرگ‌تر بود و عضو رسته سیاسی و به علت سوابق بیشتر مقامی هم بالاتر از من داشت. احتمالا دبیر اول بود. روزی به دنبال انجام دادن کاری و گرفتن پرونده‌ای از بایگانی وزارت خارجه در کریدور طبقه دوم حرکت می‌کردم که بهمن با حالتی برافروخته، بدون کراوات و با یقه باز و صورت نتراشیده از طرف مقابل من می‌آمد. چندروزی شده بود که بر سر کار خود در اداره سوم حاضر نمی‌شد. تعجب کردم.
مردی بود لاغر اندام، خوش لباس، همیشه پاپیون می‌زد. با صدای بلند و حالت جنگ و نزاع معمولا حرف می‌زد ولی آن روز از لباس و اصلاح صورت و این حرف‌ها خبری نبود. سلامی کردم و از او پرسیدم با این سرعت کجا می‌روی. گفت: می‌روم که کاسه بلورین وزارت را بر سر وزیر خارجه خرد کنم. این جمله تند آن هم با صدای بلند در فضای ساکت کریدور مرا تا حدی دستپاچه کرد. خلاصه پس از قدری چانه زدن و قربان و صدقه رفتن از او خواستم پیش از اینکه کاسه بلورین را بر سر وزیر بکوبد با من بیایید برویم محل کارمن و چایی یا قهوه‌ای بخورد. سپس برود. به زحمت قبول کرد.
در راه از او پرسیدم: بهمن جان! همه می‌دانند و من هم شنیده‌ام پس از شهریور 20 و زمانی که در آبان‌ماه همان سال 1320 فروغی در شغل نخست‌وزیری کابینه‌اش را به مجلس شورای ملی معرفی می‌کرده، مردی که پدر بهمن «ر» بوده است از لژ مخصوص تماشاچیان جلسه علنی مجلس آجری را بر سر فروغی که در طبقه پایین بوده است می‌کوبد و سر فروغی می‌شکند و او را برای معالجه به خارج از جلسه علنی می‌برند و مجلس به هم می‌ریزد. درست است؟ بهمن گفت، بله درست است و من هم به پدرم رفته‌ام. پرسیدم بعد چه شد؛ گفت پس از یک ساعت فروغی با سر باندپیچی‌شده و حالتی تقریبا نزار به مجلس بازمی‌گردد و کار خود را در معرفی اعضای کابینه دنبال می‌کند. یکی از نمایندگان می‌پرسد: آقای نخست‌وزیر! چه شد و چه اتفاقی افتاد و... فروغی با تبسمی تلخ و صدایی متین می‌گوید: چیزی نبود. جمله معترضه‌ای بود! و سپس حرف‌های خود و کار معرفی وزرایش را دنبال می‌کند.
از صبر و متانت و تسلط بر اعصاب و افکار و حرکات این مرد به عنوان یک دیپلمات مجرب و عالی‌رتبه تعجب توام با تحسینی کردم که هنوز هم همین تحسین را درباره او دارم. در نظر بیاورید که در آن ایام رضاشاه تازه تبعید شده بود. محمدرضای جوان جانشین او شده بود و از مملکت‌داری هیچ نمی‌دانست، قوای متفقین خاک ایران را اشغال کرده بودند و سپاهیان آنها از جنوب به آذربایجان و از آنجا به جبهه شوروی می‌رفتند. ایران در زیر چکمه‌های قوای اشغالگر و تا دندان‌مسلح خارجی می‌لرزید. فروغی سخت مریض‌احوال و ناتوان بوده و یک سال بعد از آن در آذرماه 1321 درگذشت. اما کشوری روی دست او مانده بود که در حال تجزیه کامل بود تقریبا و به‌تدریج و بر اثر خردمندی فروغی مریض احوال، به آرامش رسید.



منبع: روزنامه شرق, شنبه, 5 آذر 1390



 
تعداد بازدید: 1335


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: