انقلاب اسلامی :: سیاست‌پیشه، ادیب یا ادیب سیاست‌باز؟

سیاست‌پیشه، ادیب یا ادیب سیاست‌باز؟

05 آذر 1390

مسعود میری

محمدعلی فروغی در فضای ذهنی نسل ما هزار چهره دارد. ممکن است گمان کنیم این قهرمانان هزارچهره، خود موجبات پدیدآوردن تلقی‌های متضاد و متناقض را نسبت به خویشتن فراهم کرده‌اند. مسلما چنین است و از آن بیشتر سپهر فکری مردمان ماست که آفریننده قهرمانان هزارچهره است. تاریخ زندگی ذکاء‌الملک دوم همچون همه چهره‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما با وجود صراحت و وضوح در اوراق روزشمار زاد و زیست و مرگ، دچار لکنت زبان است. تاریخ‌نگار، تاریخ‌گزار نیست چراکه تاریخ‌گزار روح جمعی قوم است و تاریخ‌نگار هرچند قلم در دست دارد اما توانایی تقریر فاجعه مسلط بر سپهر فکری مردمان را ندارد. ما با محمدعلی فروغی‌ای مواجه هستیم که هر روزه در سیمای سیاست‌گران و سیاست‌مداران بازتولید می‌شود، همچنان که محمدعلی فروغی از سیمای سلف برآمده است. سیاست در ذهن و زبان ما سخت مذموم و تلخ رقم خورده است. سخت‌کشی‌ها و سخت‌کشی‌های روند دولت‌داری در جهان پنهان ما ایرانیان زخم پایداری دارد. در روان‌شناسی و روان‌کاوی گفته شده است که اگر چنین زخم‌هایی در روان جمعی ما باز شناخته شود و آگاهی ما فرصت ترمیم و مداوای آن زخم را فراهم آورد، این زبان و حیثیت تقریری آن است که آینه‌وار خبر از سر نهان می‌دهد. گویی حوزه ناآگاه ما در زبان می‌افشاید و چه‌بسا اساسا بی‌فاصله زبان باشد، هنگام که گویی ناآگاه ما با زبان می‌اندیشد. به‌نظر می‌آید کهن‌الگوی نقره در ناخودآگاه ما مردمی سپاس‌مند نیست. فرزندان سهراب و پدران رستم‌وارند. اگر امروزه کشتن فرزند در میدان نبرد ممکن نباشد این عالم ذهنی ماست که کارکرد آن را بر ذمه گرفته است. از دیرگاه خاطره‌های ازلی اخبار به‌دست آمده، همین قصه ناراست سیمای زشت سیاست‌گران ماست، وگرنه همان می‌شود که بزرگمهر در بارگاه انوشیروان، قبای وزارت، قبای ناراست سهراب‌گون در مجلس سهراب‌کشان است. رستم کهن‌الگو بی‌مرگ فرزند هویت ندارد، چراکه اساسا روح جمعی ما را با فاجعه سرشته‌اند. اما این کهن‌الگو خود متهم ردیف اول است که علی‌الدوام چهره‌هایی را بازمی‌زایاند که خود به نقض خود مشغولند. قهرمان هزارچهره هیچ فاصله‌ای با سیمای مبهم و ناشناس مرد کلان کهن‌الگوی ناآگاه ما ندارد. محمدعلی فروغی، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی، مصدق، امینی و ... همه یکی‌اند. پس و پیش ندارد. روح جمعی ما طالب انسان کامل است چون فرد فرد ما ناقصیم. ما همه ابنای بشریم و تمام سرشت عجیب آدمی به همین نقصان اوست و تجربه زندگی جز جست‌وجوی کمال در خویش و در «او» نخواهد بود. امیران و وزیران و وکیلان، فرض حضور اکنون و جاری ما در برونداد رفتارهای بشری‌اند. آنها هنگام که عادل‌پیشه باشند، ما به معدلت و مساوات دل‌نگرانیم و دل‌مشغول و چون دیگر مانند که ما را به صراط ستم راه می‌برند چنان است که ما چنان هستیم. همه چهره‌های سیاسی، در گزارش اصحاب تاریخ، چهره‌هایی مرموز، خائن، زیرک، لعبت‌باز و ملعبه‌اند و اگر چنین هم بوده باشند هرچه کار نیک و فرجام خوب است در سرگذشت آنان مستور می‌‌ماند و تنها ایران و وزیرانی که به ستم‌کشی و سخت‌کشی بالانشین‌های دولت سلطه، جان از دست داده‌اند، به زیور مظلومیت آراسته‌اند و دیگران محکوم‌اند چون جان به سلامت برده‌اند. درباره محمدعلی فروغی بزرگان با وثاقت و وزانت قلم خواهند زد و نیک و بد او را از پرده برون خواهند ریخت، لیکن صاحب این قلم در این اندیشه است که چگونه است ذکاءالملک گاه فرشته‌ای‌ست فرزانه که بزرگانی چون مجتبی مینوی و قزوینی و میرزا ابوالحسن جلوه و جلال همایی و حبیب یغمایی و بسیار دیگر او را از اقران و ابدال شمرده‌اند و ستوده‌اند و گاه دیگر چندان خبث طینت او از دیوار و صف فراتر می‌رود که به‌قول دکتر محمد مصدق، در فروش ایران و اختناق، فرع و اصل ایران را در معامله یکجا به‌فروش می‌رساند؟ما به پاسخ ذکاءالملک دوم به مدعیان کاری نداریم که به گفته خود او این ذات بشر است که ناکامل است و باید خود را بی‌کمال جست‌وجو کند. موضوع «مساله سیاست‌گری» است که حسن و قبح آن گنگ و ابتر مانده است. به‌نظر می‌آید طرح مساله به زبان ساده است اما چون به تحلیل و بررسی آن مایل باشیم درخواهیم یافت که زخم ژرف سیاست‌گریزی در جان ما مردمان خانه کرده است. ممکن است استادان ذوق‌مند ما بگویند که این نسل کنونی است که به چهره بزرگان ادب و سیاست خود در گذشته، از چشم عصر خود می‌نگرد. اما چنین نیست. اگر نظام پادشاهی اکنون به سبب حذف علل موجه خود فاقد مشروعیت است، اما قرن‌ها نظام پادشاهی، از پس نظام خلافت واجد مشروعیت بوده و هیچ‌گونه نظام بدیلی در مجاورت یا در تقابل آن موجود نبوده که بتواند جایگزینی مناسب تلقی شود. البته اگر از قصه جمهوری‌خواهی صبحدم مشروطه بگذریم که نه به سبب حب علی که به دلیل بغض به معاویه علم جمهوری‌خواهی به الم پادشاهی منجر شد و با همه دلایل کنونی در وهن و تخفیف سیاست‌گران عصرهای پیشین تفاوت مبنا دارد. نگاه مرد کلان نشسته در روح جمعی ما به سیاست، نگاه مرد طماعی است که نان را بر سفره دیگری خوش نمی‌دارد و چون گرده‌ای بر خوان او نشست، بر دیگران حقی نیست تا از آن بهره‌ای ببرند. کهن‌الگوی ناآگاه ما مصلح روابط خویش با دیگران نیست، شاید از آن سبب که مطلع به خود نیست. حادثه‌های بسیاری را می‌توان در پیشانی سوانح و مخاطرات ملی با قضاوت ایدئولوژیک نگریست از جمله دستگردان پادشاهی از قاجار به پهلوی و از پهلوی پدر به پهلوی پسر. ولی خردمندی حکم می‌کند که همه وجوه زیست مردم و زمانه ناپایدار آن روزگار را در یک پرده ندید. حاصل این همه روده‌درازی و اطاله کلام آن است که نباید مردان بزرگ را تنها در یک چهره دید: یا زشت یا زیبا. هم زشت و هم زیبا خصیصه بشری بودن ماست. به گفته دکتر سیدجواد طباطبایی تعارضی میان احیاء علوم‌الدین غزالی و نصیحه‌الملوک او نیست. شریعت نامه‌نویسی و سیاست نامه‌نویسی در دستگاه فکری فرهیختگان روزگاران کهن به قصد خیر اجتماعی ممکن بوده است. این دو چهره هر دو یکی‌اند که مشاور خردمند منصف، پادشاه خودرأی و مستبد را اگر اندکی به طریق صلاح ره بنماید، مصلحت امت اسلام در آن نهفته است. نمی‌دانم این سخن را چگونه در یک یادداشت مختصر می‌توان نوشت که مصلحت‌طلبان همیشه عافیت‌جویان نیستند. گاه بدنامانی که عملی خیر از خود به جای گذارده‌اند نزد پروردگار چه بسا مأجورتر باشند. محمدعلی فروغی از فرعون که بدتر نبود که در نگاه و زبان ابن‌عربی موحد می‌میرد، چون لختی به خیر اندیشیده است. اینکه آدمی خیر مطلق و شر مطلق نیست نیاز سیاست‌دانی و سیاست‌گری روزگار ماست. این تسامح مصلحت‌خواهانه خواست بشر برای اصلاح نگاه کهن‌الگوی ماست. عدالت حکم می‌کند که شش سال پایان عمر ذکاءالملک دوم را همراه با تعدیل نگره غضب‌آلود پهلوی اول در یک کفه ترازو بنهیم و در کفه دیگر خطاها و گناهان او را بگذاریم، آن وقت می‌توان به عدالت مدعی بود.



منبع: روزنامه شرق, شنبه, 5 آذر 1390



 
تعداد بازدید: 1304


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: