05 آذر 1390
ردهای ناپیدا و ردیههای آنها
سیدعلیرضا میرعلینقی
کلاسیسم موسیقی شهری ایران (که در 20 سال گذشته از سوی یکی از موسیقیدانان «نظریه»پرداز، با عنوان غیردقیق «موسیقی رسمی» رایج شده) در اواخر عصر قاجار و اوایل دوره پهلوی اول، با اتکا به حمایتهای افرادی برخاسته از دو مرجع قدرت (مادی و معنوی) در جامعه، ادامه حیات میداد: اقطاب صوفیه (البته آنهایی که مستقیم یا غیرمستقیم از موسیقی حمایت میکردند) و اشراف رده متوسط که در پایتخت و گاه در ایلات بزرگ مستقر بودند. حاج میرزاحسن صفیعلیشاه از صوفیه، و مهدیقلی هدایت (فجرالسلطنه) از رجال درجه اول، فتحالله میرزاشعاعالسلطنه و کامرانمیرزا از شاهزادگان، حاج محمدحسنخان اعتمادالسطنه از درباریان و حاجحسین آقاملک از اشراف طبقه بازاریان، نامهایی آشنا در این زمینه هستند. موسیقیدانان بزرگ کلاسیک ایران که به دلایل مختلف نمیتوانستند بهطور مستقیم از پایگاههای مردمی ارتزاق کنند، برای ادامه زندگی و تعالی هنر خود به این افراد و فضاهای خصوصی آنها نیازمند بودند. در تاریخ موسیقی معاصر، بیش از دو، سه جا نام محمدعلی فروغی نیامده است. چراکه او با همه علاقه و احترامی که به هنر موسیقی اصیل کشورش داشت، بهطور مستقیم و علنی با این هنر ارتباط زیادی نداشت و مشغله فکری او معطوف به فلسفه و سیاست و تاریخ بود. با این حال در کتاب خاطرات او که در سالهای اخیر منتشر شده، اشارههای فراوانی به موسیقی و به «تار» است؛ سازی که مورد علاقه اشراف پیش از پهلوی بود و نقشی همانند پیانو را در آن سالها داشت. همچنین نقل قولها و داستانهایی از توجه مخصوص او به موسیقی و موسیقیدانان سطح بالا شنیدهام. از جمله کمکهای نقدی کلان او به استاد علیاکبرخان شهنازی، تارنواز و ردیفدان و معلم برجسته موسیقی کلاسیک ایرانی در سالهایی که موسیقی ایرانی مغضوب افتاده بود و استادان آن خانهنشین شده بودند. اما از شفاهیات که بگذریم، آنچه درباره ردهای پیدا و ناپیدای حضور این رجل فرهیخته و ارجمند در موسیقی نوشته شده، متاسفانه یا از کماطلاعی است یا از میل به جعلیاتپردازی تاریخی یا سرسری انگاشتن و بیمسوولیت نوشتن. یکی از آنها مصاحبهای است از هنرمند ارجمند آقای محمدرضا لطفی در مجله «فردای ایران» (مصاحبه با پرویز رجبی، سال 1360) که گفتهاند: «محمدعلی فروغی ذکاءالملک سهم مهمی در از هم پاشاندن نظام سنتی ما داشت. تا آن زمان ما به مکتب میرفتیم...» ولی سندی بر این گفته اقامه نکردهاند. تا جایی که میدانم فروغی به هیچ وجه در جریان فعالیتهای تجددخواهانه علینقی وزیری نبود و در زمانی که فعالیتهای وزیری و هنرستان او به امر زیردستان رضاشاه تعطیل شد و طبق اعلامیه معروف «موسیقی کشور»، تدریس موسیقی و سازهای ایرانی رسما از برنامه هنرستان حذف شد، دارای کمترین اختیاری در هیچ منصبی نبود و زیر نظر ماموران شهربانی در منزل خود میزیست. علت آن مربوط به ماجرای مسجد گوهرشاد و محمدولی اسدی خویشاوند او بود که شرحش را تاریخدانان میدانند. بنابراین فروغی نمیتوانسته در سالهای «از هم پاشاندن نظام (؟) موسیقی سنتی»، یعنی 1320-1300، نقشی داشته باشد و سندی هم از این دوره در دست نیست که خلاف این را گواهی کند.مورد دیگر، داستان عجیبی است که 40 سال پیش در یکی از کتابهای مربوط به تاریخ و رجال موسیقی معاصر ایران چاپ شده و اشارهای صریح به نقش محمدعلی فروغی در جریانات اداری موسیقی دارد: موسیقیدان ارزنده جناب آقای داریوش صفوت در کتاب «نگرشی کوتاه به...» (چاپ وزارت فرهنگ و هنر، 1350) داستانی را از قول استاد نورعلی برومند نوشتهاند که خلاصه آن چنین است: مقارن تاسیس رادیو و شهرت یافتن استاد بلامنازع سنتور، شادروان حبیب سماعی (1325-1280)، نخستوزیر، محمدعلی فروغی چندین بار اظهار تمایل کرد که ساز سماعی را بشنود ولی او شانه خالی کرد تا اینکه بالاخره موفق میشوند او را به منزل فروغی ببرند. او در آن هنگام بیمار و بستری بود. به پیشنهاد نورعلی برومند (که چند سال در آلمان درس پزشکی خوانده و به علت عارضه چشم، ناتمام گذاشته و به ایران برگشته بود) فشار خون نخستوزیر را اندازه میگیرد که عدد بالایی را نشان میدهد. حبیب سماعی مضراب به دست گرفته و گوشههایی از دستگاه همایون را مینوازد. نخستوزیر در پایان اجرا، اظهار خوشحالی و بهبودی میکند. دوباره فشار خون او را اندازه میگیرند و میبینند که طبیعی است. فروغی زبان به تمجید از موسیقی ایرانی میگشاید و در این بین، برومند از فرصت استفاده کرده، میگوید همین موسیقی ایرانی را مدتی است که از برنامه هنرستان حذف کردهاند. فروغی میپرسد چه کسی حذف کرده؟ میگویند رییس هنرستان آقای پرویز محمود... فروغی میگوید همین امروز حکم عزل ایشان را صادر کرده و حکم نصب آقایان علینقی وزیری و روحالله خالقی را برای من بیاورید، و این احکام پیش از ظهر ابلاغ شده بود(!)بنا به دلایل روشن این روایت، از جنس «خسن و خسین هر سه دختران معاویه» است! که باز هم به دلایل گوناگون- که فرصتی مفصل میطلبد- مایلم این داستانپردازی را منسوب به نورعلی برومند بدانم نه آقای دکتر صفوت، که در آن زمان روابط خوبی با همدیگر داشتند و به زعم خود، پرچم حفظ و حراست از کیان موسیقی گذشته را مردانه بر دوش گرفته بودند! این داستان، جعل محض است. حبیب سماعی نایب سوم ارتش و افسری در درجات مادون بود و جرات شانه خالی کردن از دعوت یک استوار مافوق خود را هم نداشت، چه برسد به نخستوزیر مقتدر وقت. برنامه موسیقی ایرانی از هنرستان به دستور غلامحسین مینباشیان در سال 1313 حذف شده بود و پرویز محمود در آن سالها، مشغول تحصیل در بلژیک بود و در ایران نمیزیست، تا مصدر کاری باشد. حکم نصب علینقی وزیری را به ریاست و روحالله خالقی را به معاونت اداره موسیقی کشور دکتر عیسی صدیقاعلم صادر کرد که وزیر فرهنگ و هنر بود و این کار را به تلافی درگیریای که قبل از شهریور 1320 با مین باشیان داشت، انجام داد. ادله دیگری هم هست که جایش در این یادداشت نیست. مقصود، نشان دادن نوع روحیهای است که در بیشتر محافل مدعی موسیقی سنتی ما وجود دارد. چنین است که میبینیم در یک جا فروغی منهدمکننده نظام آموزش موسیقی سنتی ایران معرفی میشود و در جای دیگر، استادانی که زمانی نهچندان دور، سمت معلمی و راهنمایی هنرمند ناقل این گفته را برعهده داشتهاند، فروغی، عامل استیفای حقوق استادانی چون حبیب سماعی، علینقی وزیری و روحالله خالقی نشان داده میشود.
منبع: روزنامه شرق, شنبه, 5 آذر 1390
تعداد بازدید: 1404