23 آذر 1390
محمود فاضلی
روز دوشنبه 30/8/90 جمعیت فداییان اسلام، حضور مجدد خود را در عرصه فعالیتهای سیاسی و بینالمللی با برگزاری یک نشست خبری در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی، اعلام کرد. این جمعیت در اطلاعیه آغاز بهکار مجدد خود آورده است 56سال پس از اعدام ناجوانمردانه سید شهید نوابصفوی و یاران باوفایش و در هنگامیکه کشورهای اسلامی موجی از بیداری اسلامی را که آرزوی این شهیدان بود تجربه میکنند، جمعیت فداییان اسلام با رویکردی جدید و با وفاداری به آرمانهای گذشته فعالیت خود را مجددا آغاز کرد. به گفته این گروه در این برهه حساس از تاریخ بشریت، وفاداران آن شهید بزرگوار وظیفه خود میدانند که آرمان مقدس او را که همانا بیداری همه مسلمانان جهان و تشکیل امت واحده مسلمین و مبارزه با استکبار بود، دنبال کنند. محمد مهدی عبدخدایی، دبیرکل و سخنگوی جمعیت فداییان اسلام در نشست آغاز به فعالیت این گروه درخصوص فعالیت مجدد این جمعیت اعلام داشت: «آمدیم تا بگوییم زنده هستیم و همچنین رویکرد فرهنگی را در پیش گرفتهایم. چرا که بر این باوریم که سیاست و فرهنگ باید در کنار هم قرار گیرد چون اسلام دینی- فرهنگی است به همین جهت، رویکرد جمعیت فداییان اسلام در دوره جدید رویکردی فرهنگی است.» در ذیل بیانیه جدید فداییان اسلام که به مرامنامه جدید جمعیت پیوست شده، از محمدمهدی عبدخدایی، حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی، آیتالله سیدمحمدعلی لواسانی، آیتالله محمدهادی عبدخدایی و حجتالاسلام سیدجواد واحدی به عنوان اعضای موسس فداییان اسلام یاد شده است. در این نوشتار به بررسی زندگی و عمدهترین فعالیتهای مبارزاتی نوابصفوی و فداییان اسلام اشاره شده است: سیدمجتبی میرلوحی صفوی، رهبر جمعیت «فداییان اسلام»، درسال 1303شمسی در محله خانیآباد نو و در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش سیدجواد میرلوحی، به دنبال صدور قانون «لباسهای متحدالشکل» درسال 1314 لباس روحانیت از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل دعاوی دادگستری مشغول به خدمت شد، اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت، سیلی محکمی به صورت علیاکبر داور وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه آن گذران محکومیت سهساله در زندان بود. او چندی پس از گذراندن دوره محکومیت و آزادی از زندان دارفانی را وداع گفت. طی این سهسال سیدمحمود نواب میرلوحی، از بستگان نزدیک سیدمجتبی، عهدهدار سرپرستی وی بود. سیدمجتبی در هفتسالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها به تحصیل ادامه داد. او همزمان در یکی از مساجد خانیآباد نو به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیتهای سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوامالسلطنه در 17آذر 1321 در حالی که 18سال بیش نداشت، اولین مبارزه او علیه حکومت پهلوی محسوب میشد. در پی این سخنرانی و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهی عدهای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر شهید شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت سید مجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصممتر کرد.
در 1322 وی به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی از سوی یکی از متخصصان انگلیسی شرکت نفت با یکی از کارگران صورت گرفت که به دنبال آن، نواب کارگران را به اعتراض و اجرای قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهای نظامی، اعتراضات سرکوب شد. نواب نیز فرار کرده و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوی بصره و سپس نجف روانه شد.
نواب در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزید و از همان روزهای نخست، دوستی و رابطه نزدیکی با علامه امینی که در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه، کتابخانهای تاسیس کرده و در حال تالیف اثر مشهور خود (الغدیر) بود، برقرار کرد. او در نجف، یکی از آثار احمد کسروی را که در آن به یکی از امامان معصوم(ع) توهین شده بود مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار باز دارد. وی پس از چندجلسه بحث و گفتوگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در مرحله بعد به کمک حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامی، شیخ مهدی شریعتمداری و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت با وجود تماسها و مذاکرات متعدد نتوانست کسروی را از دینستیزی و اغفال جوانان بازدارد. به همین دلیل، نوابصفوی پس از آنکه در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. به این منظور با تهیه پول از دو نفر از روحانیون ـ سیداسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در 23 اردیبهشت 1324 در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی جانسالم بهدر برد و نواب دستگیر و زندانی شد. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد شد. نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فداییان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فداییان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد.
نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در 20اسفند 1324 بود که به قتل وی در جلسه دادگستری انجامید. متعاقب آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آنجا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاشهای وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند. نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با آیتالله کاشانی که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار کرد. به دنبال اعلام تشکیل دولت اسراییل توسط سازمان ملل متحد در 1327 نفرت و انزجار عمومی سراسر جهان اسلام و از جمله ایران را فراگرفت. به دعوت کاشانی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 اجتماع اعتراضآمیز بزرگی در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) تهران برگزار شد که در آن کاشانی و نوابصفوی شرکت داشتند. فداییان اسلام نیز با ثبتنام از نیروهای داوطلب، پنجهزار نفر را برای اعزام به فلسطین و نبرد با اسراییل بسیج کردند که دولت وقت مانع از اعزام آنان شد.
نوابصفوی در 27خرداد 1327 تظاهرات وسیعی علیه دولت عبدالحسین هژیر سازماندهی کرد. این تظاهرات به فاصله چهارروز پس از به قدرت رسیدن هژیر به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان نمایندگانی را که به هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند. در 14آبان 1328، عبدالحسین هژیر، که نقش اصلی در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی داشت، توسط فداییان اسلام به قتل رسید. رژیم که یکی از مهرههای اصلیش را از دست داده بود و خود را در مقابل عملیات فداییان اسلام به شدت آسیبپذیر میدید، ناگزیر عقبنشینی کرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضای نسبتا آزاد تجدید کرد که در آن آیتالله کاشانی به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندین ماه تبعید در لبنان به وطن بازگشت. در اردیبهشت ماه 1329 جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد. قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پیگیر نوابصفوی و دیگر یارانش، رژیم ناگزیر منصرف شد و جسد را در شهر ری دفن کرد.
در تیر 1329 سپهبد علی رزمآرا به نخستوزیری رسید. هدف از انتصاب او نایده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت و به تصویب رساندن لایحه «گس ـ گلشاییان» بود. این لایحه از طرف کمیسیون نفت مجلس شورای ملی رد شد و آیتالله کاشانی نیز طی بیانیهای بر ضرورت ملی شدن صنعت نفت تاکید کرد، اما رزمآرا و اکثریت نمایندگان مجلس همچنان در برابر تصویب ملی شدن صنعت نفت مقاومت میکردند. در چنین بنبست سیاسیای، به دستور نوابصفوی، فداییان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور کردند و متعاقب آن، رژیم شاه و اکثریت مجلس که به شدت مرعوب شده بودند چارهای جز عقبنشینی در برابر خواست اکثریت مردم نیافتند. از این رو مجلس شورای ملی، پس از ماهها کشمکش سرانجام لایحه ملی شدن صنعت نفت را در کمتر از دوهفته بعد از قتل رزمآرا، تصویب کرد.
ترور رزمآرا، نخست، راه را برای ملیشدن صنعت نفت و سپس نخستوزیری دکتر مصدق در 15 اردیبهشت 1330 گشود، اما بلافاصله فداییان اسلام دستگیر شدند و نوابصفوی نیز در تیرماه 1330، دستگیر و زندانی شد. پس از ملیشدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، بهتدریج روابط میان فداییان اسلام و آیتالله کاشانی به سردی گرایید. نوابصفوی در این مقطع با چاپ و انتشار جزوهای تحتعنوان «راهنمای حقایق» و با شعار «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» اهداف، اصول و شیوههای سیاسی و برنامه حکومت اسلامی موردنظر خود را که در حقیقت منشور فداییان اسلام بود، عرضه کرد. اما آیتالله کاشانی مهمترین هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهای ناشی از ملی شدن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس میدانست. با این همه، پس از حوادث تیر1331 و بروز اختلاف شدید میان جبهه ملی و آیتالله کاشانی، فداییان اسلام لحظهای در حمایت از آیتالله کاشانی تردید نداشتند.
نوابصفوی در شهریور 1332 به دعوت سید قطب از رهبران اخوانالمسلمین برای شرکت در «کنگره اسلامی قدس» عازم بیتالمقدس شد. او در آن کنگره سخنان پرشوری ایراد کرد و مسلمانان را به وحدت برای آزادسازی سرزمین فلسطین فراخواند. وی در این سفر از عراق، سوریه و لبنان بازدید کرد و در شهر صور لبنان با شرفالدین عاملی ملاقات کرد. در خلال همین سفر بود که نواب با یاسر عرفات که دانشجو بود ملاقات کرد و او را برای نجات فلسطین و مبارزه با اسراییل تحریک و تهییج کرد، به طوری که عرفات در سفری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تهران داشت، گفته بود عامل اولیه حرکت وی در این قیام توصیه نوابصفوی بود.
نواب در ادامه سفر خاورمیانهای خود پس از لبنان به دعوت اخوانالمسلمین مصر رهسپار قاهره شد. این دوره مصادف با کودتای ژنرال محمد نجیب و برکناری ملک فاروق، پادشاه مصر بود. وی در دانشگاه الازهر سخنرانی کرد که با استقبال هزاران نفر از حاضران مواجه شد و اندکی بعد«جمعیت اخوانالمسلمین» توسط دولت مصر غیرقانونی اعلام شد. نوابصفوی پس از اطلاع، در تلگرافی که از ایران به قاهره مخابره کرد، مراتب نگرانی خود و عموم مسلمانان را از اقدام دولت مصر اعلام کرد و خواستار تجدیدنظر فوری آن دولت نسبت به اخوانالمسلمین شد.
پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28مرداد 1332، همه دستاوردهای نهضت ملی برباد رفت و زنجیرهای اسارت اقتصادی و سیاسی یکی پس از دیگری با انعقاد پیمانهای گوناگون، توسط رژیم کودتا به دست و پای ملت ایران بسته شد. از جمله آنها، پیمان نظامی بغداد بود که در 1334 میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران، انگلستان و پاکستان بهآن پیوستند. این پیمان، کشورهای منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی آمریکا و انگلستان در برابر شوروی در میآورد. فداییان اسلام به عنوان مخالفت با این قرارداد، حسین علاء، نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25آبان 1334 ترور کردند که وی جانسالم به در برد و ضارب دستگیر شد و بهدنبال آن نواب و دیگر اعضای موثر فداییان در اول آذر آنسال بازداشت و در دی همانسال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند. سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نوابصفوی و سه نفر دیگر (سیدمحمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد 27 دی 1334 به اجرا درآمد. این گروه پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپرده شدند و مدتی بعد جنازه آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن شدند.
منابع:
- سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
- روحانی مبارز، سید ابوالقاسم کاشانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد 1.
- علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
- مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، انتشارات محراب قلم.
منبع: روزنامه شرق - 23 آذر 1390
تعداد بازدید: 1422