انقلاب اسلامی :: رمز سفير شدن من در تهران

رمز سفير شدن من در تهران

18 بهمن 1390

ويليام سوليوان» ‌آخرين سفير آمريكا در تهران، در 20 فروردين 1356 به عنوان سفير آمريكا درتهران تعيين شد. در 18 خرداد آن سال وارد تهران شد، در 20 خرداد استوار‌نامه خود را به شاه تقديم كرد و حدود 2 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 17 فروردين سال 1358، تهران را به قصد كشورش ترك كرد.
سوليوان در كشاكش حوادث انقلاب اسلامي، در ايران بوده و خاطرات خود را در كتابي تحت عنوان «مأموريت در ايران» به رشته تحرير درآورده و در آن به عوامل شكست استراتژي آمريكا در ايران به تفصيل سخن گفته است. در مقدمه اين كتاب كه چاپ اول آن در مهر 1361 منتشر شده، سوليوان به علت و چگونگي انتخابش به عنوان سفير آمريكا در تهران اشاره مي‌كند. بد نيست اين بخش را به قلم خود سوليوان بخوانيم:
مأموريت تهران
«باگيو» يك اقامتگاه كوهستاني در جزيره «لوزون» واقع در شمال مانيل پايتخت فيليپين است. در دوران حكومت استعماري آمريكا بر فيليپين و پيش از آنكه دستگاههاي تهويه بوجود بيايد اين نقطه براي مدت سه ماه پايتخت تابستاني فيليپين بشمار مي‌رفت. جاده‌ايكه به اين نقطه منتهي مي‌شد از مسير پيچ در پيچي در ميان دره‌ها و تپه‌هاي پر از درختان صنوبر به مرتفع‌ترين نقطة جزيره مي‌رسيد و در انتهاي جاده چند ساختمان دولتي‌ با ديوارهاي بلند و ضخيم در ميان تعدادي بناهاي كوچك و پراكنده روستائي خودنمائي مي‌كرد. در سال 1935 هنگاميكه فيليپين استقلال داخلي بدست آورد عمارت اصلي اين مجموعه كه محل اقامت فرماندار كل فيليپين بود به رئيس جمهوري فيليپين واگذار شد و براي كميسر عالي آمريكا ساختمان تازه‌اي بنا گرديد. پس از اعلام استقلال كامل فيليپين اين ساختمان براي اقامتگاه تابستاني سفير آمريكا در نظر گرفته شد.
در مدت چهار سال مأموريتم در فيليپين بعنوان سفير كبير آمريكا من از اين ساختمان خيلي كم استفاده مي‌كرد و بيشتر ايام سال اين ساختمان را براي گذراندن تعطيلات اعضاي سفارت و خانواده‌هايشان در اختيار آنها قرار مي‌دادم. فقط در ايام تعطيلات كريسمس و بعضي از تعطيلات آخر هفته من و همسرم به اين استراحتگاه كه در انتهاي يك برآمدگي كوهستاني بنا شده و مشرف بر معادن طلاي درة تنگ و عميقي بود پناه مي‌برديم.
در اوائل بهار سال 1977 كه آغاز دوران رياست جمهوري كارتر بود از سرعت و تحرك‌ فعاليت‌هاي ديپلماتيك بين آمريكا و فيليپين كاسته شد. مذاكرات مربوط به پايگاه‌هاي نظامي آمريكا در فيليپين كه بيشتر اوقات مرا در سال 1976 بخود اختصاص داده بود دچار وقفه گرديد. فيليپيني‌ها در انتظار تعيين خط‌مشي سياسي حكومت جديد آمريكا بودند و من هم در انتظار تغيير مأموريت و انتصاب خود به يك پست جديد سياسي بودم. به همين جهت فرصت را غنيمت شمرده و در اواخر ماه مارس بار و بنة خود را براي چند روز استراحت در باگيو بستيم و صبح روز جمعه‌اي به طرف باگيو حركت كرديم.
تازه به مقصد رسيده و داشتيم لباسهايمان را عوض مي‌كرديم كه زنگ تلفن قرمز سفارت در اطاق خوابمان بصدا درآمد منشي من «مولي استفنس» كه چندين سال در سمت منشيگري براي من كار مي‌كرد دختر تيزهوشي بود و مي‌دانست چه مسائلي آنقدر حائز اهميت است كه در ايام تعطيل و استراحت به من اطلاع بدهد. به همين جهت وقتي‌ كه صداي او را پشت تلفن شنيدم اولين چيزي كه به نظرم رسيد اين بود كه يك مسئله حاد و بحراني پيش آمده و بازگشت مرا به مانيل ايجاب مي‌نمايد. اما موضوع مهمي كه موجب اين تلفن شده بود چيز ديگري بود و مولي به من گفت آنچه در مورد تغيير محل ماموريتم در انتظارش بوديم به وقوع پيوسته و واشنگتن تصميم خود را در اين مورد اعلام كرده است.
حكومت كارتر كمي ديرتر از موعدي كه انتظار مي‌رفت براي تعيين مامورين ديپلماتيك خود دست به كار شده‌ بود. براي انتصابات جديد كميسيوني برپاست «روبين آسكيو» فرماندار فلوريدا و با شركت شخصيت‌هائي از قبيل دين راسك و آورل هاريمن كه به خوبي آنها را مي‌شناختم تشكيل شده بود. اين كميسيون‌ به بررسي سوابق و صلاحيت نامزدهاي پست‌هاي سياسي‌ اعم از ديپلماتهاي شاغل يا افرادي در خارج از كادر ثابت وزارت امور خارجه اشتغال داشت و طبعا مي‌بايست نمايندگان سياسي جديد آمريكا را با توجه به سوابق و تجارب و اطلاعات آنها در محل خدمت جديد تعيين نمايد. من با توجه به اينكه قسمت اعظم مأموريت‌هاي سياسي خود را در آسياي شرقي به انجام رسانده بودم حدس مي‌زدم مجدداً در پايتخت يك كشور آسيائي مأمور خدمت خواهم شد. البته شخصاً مايل به تغيير محيط و مخصوصاً علاقمند به احراز پست سفارت آمريكا در مكزيك بودم. ولي سمتي كه به من پيشنهاد شد، براي من از هر حيث غافلگير‌كننده يعني پست سفارت آمريكا در تهران بود.
نزديكترين نقطه به تهران كه من در آن خدمت كرده بودم كلكته،‌ آنهم در حدود سي سال پيش بود. من هرگز در يك كشور اسلامي نبوده و آداب و رسوم و فرهنگ اين كشورها براي من به كلي ناآشنا بود. به همين دليل با اينكه پست سفارت در ايران پست حساس و مهمي بود شور و شعفي از اين انتصاب به من دست نداد و به «مولي» گفتم پس از اين دور بازي گلف دربارة پاسخي كه بايد به واشنگتن بفرستد به او تلفن خواهم كرد.
بازي گلف ما آنروز چندان نشاط‌انگيز نبود. زيرا من و زنم هيچ يك از رفتن به كشوري‌ كه در آن موقع شهرت خوبي در آمريكا نداشت و بهلاوه اطلاعات و صلاحيت لازم را براي خدمت در آن نداشتيم،‌ احساس شعف و رضايت نمي‌كرديم. در عين حال من از اهميت استراتژيك ايران و حساسيت و جدي بودن مسائلي كه آمريكا در رابطه با اين كشور با آن روبه‌رو است آگاه بودم و مي‌دانستم كه كميسيون انتصاب ديپلماتها در تعيين من به اين مأموريت صلاحيت و توانائي مرا در خدمت در اين پست حساس مورد توجه قرار داده است. سرانجام عادت قديمي احترام به تصميمات مقامات مافوق و حس انجام وظيفه كار خود را كرد و بعدازظهر همان روز به منشي خود تلفن كردم كه پاسخ قبولي مرا به واشنگتن مخابره نمايد.
دو سه هفته بعد از آن بيشتر وقت ما صرف تشريفات خداحافظي از مقامات و دوستان در فيليپين و بسته‌بندي و ارسال وسائل زندگي و تهية مقدمات مراجعت به واشنگتن شد. مدت مأموريت در مانيل براي ما لذت‌بخش بود. هر چند من به بسياري از هدف‌هائي كه در آغاز مأموريت در فيليپين در سال 1973 براي خود تعيين كرده بودم نرسيدم. مذاكرات مربوط به تجديد نظر دربارة شرايط استفاده از پايگاه‌هاي نظامي فيليپين ناتمام ماند. ما نتوانستيم قرارداد بازرگاني جديدي را جانشين قرارداد قديمي و نامتناسب گذشته كنيم و به علت مسائل مربوط به حقوق بشر و استمرار حكومت نظامي در فيليپين روابط واشنگتن و مانيل در اواخر مأموريت من به سردي گرائيد.
اما آنچه بيشتر موجب ناراحتي و دلشكستگي من در مدت مأموريت مانيل شد مسائل مربوط به ويتنام بود. من در جريان مذاكرات مربوط به ويتنام كه به خروج آمريكا از اين كشور و خاتمه جنگ ويتنام منجر شد نقش مهمي ايفا كردم. يكي از مواردي كه در موافقتنامه‌هاي مربوط به خاتمة جنگ ويتنام پيش‌بيني شده بود برقراري روابط ديپلماتيك بين آمريكا و ويتنام پس از خاتمه جنگ و مبادلة سفير بين دو كشور بود و مقامات ويتنام شمالي در جريان اين مذاكرات اظهار تمايل كرده بودند كه من اولين سفير آمريكا در هانوي ‌باشم. قرار بود كه ابتدا من اين سمت را به عنوان سفير «آكرديته» و با حفظ سمت سفارت آمريكا در فيليپين عهده‌دار شوم و مدت محدودي از سال را در هانوي بگذرانم. البته پيش‌بيني شده بود كه يك هيئت سياسي دائمي هم در هانوي باشد و امور جاري سفارت به وسيله يك كاردار اداره شود.
اما اين نقشه هرگز به مرحله اجرا درنيامد زيرا مقررات قراردادهاي پاريس عملاً از طرف ويتنام شمالي نقض شد و ايالات متحدة آمريكا هم در اين شرايط برقراري روابط ديپلماتيك با هانوي را مناسب تشخيص نداد. نقض اين قراردادها از طرف هانوي چارچوب پيش‌بيني شده در قراردادهاي پاريس را دربارة آيندة ويتنام به كلي فرو ريخت و با سقوط ويتنام جنوبي‌ هانوي بر سراسر ويتنام مسلط شد. بدنبال سقوط كامل ويتنام در سال 1975 گروهي كه موفق به فرار از اين معركه شده بودند و بيشتر از طريق پايگاه دريائي «سوبيك» يا پايگاه هوائي «كلارك»‌ خود را به فيليپين رساندند و جمع كثيري از اين فراريان با هلي‌كوپتر در مقابل محوطة سفارت آمريكا در مانيل فرود آمدند.
شوكي كه بر اثر اين شكست آسياي جنوب شرقي و سراسر جهان را فرا گرفت در چگونگي روابط ما با فيليپين در دو سال آخر مأموريت من در اين كشور تأثير عميقي بر جاي گذاشت. اين ابهام و آشفتگي كه با عواقب ناشي از ماجراي واترگيت به هم آميخته و سياست خارجي آمريكا را به نوعي فلج كشانده بود. به موقعيت و اعتبار ما در مانيل هم لطمه زد و به همين جهت با اينكه از محيط و زيبائي‌هاي فيليپين لذت مي‌بردم، از اينكه در اين موقعيت نامطلوب به مأموريت من در اين كشور خاتمه داده شد احساس آرامش كردم و اميدوار بودم كه در كار با حكومت جديد آمريكا و در پست جديد خود در فضائي تازه منشاء اثر بيشتري باشم.
ما روز 25 آوريل 1977 مانيل را ترك گفتيم و از طريق توكيو عازم هونولولو شديم. در هونولولو من آخرين مأموريت رسمي خود به عنوان سفير آمريكا در فيليپين و آخرين وظيفه رسمي از قريب سي‌ سال خدمتم در آسياي شرقي و اقيانوس آرام را به انجام رساندم. مشورت و مذاكرات من در هونولولو با مسئولين ستاد فرماندهي نظامي آمريكا در اقيانوس آرام با مأموريت جديد من هم بي‌ارتباط نبود، زيرا فرماندهي اقيانوس آرام در امور مربوط به اقيانوس هند و خليج فارس هم مسئوليت‌هائي داشت. در جريان مباحثات و مذاكرات خود در هونولولو دربارة پايگاه نظامي آمريكا در «ديگو ـ گارسيا» و همچنين ميزان قدرت و كارآئي ناوگان آمريكا در اقيانوس هند و حضور نظامي شوروي در اين منطقه از جهان اطلاعات بيشتري كسب كردم.
در راه واشنگتن خانواده من براي چند روز استراحت و گردش به مكزيكو رفتند ولي من خود از طريق سانفرانسيسكو عازم واشنگتن شدم تا ملاقاتها و مشاورات لازم را قبل از عزيمت به محل مأموريت جديد به عمل آورم. پست سفارت آمريكا در تهران از دسامبر سال 1976 كه ريچارد هلمز از سمت سفارت آمريكا در ايران استعفا كرده بود خالي مانده بود و به همين جهت حكومت كارتر در اشغال اين پست از طرف يك سفير تازه عجله داشت و براي من فرصت استفاده از تعطيلي و استراحت قبل از عزيمت به اين مأموريت وجود نداشت.
از آنجا كه من اطلاعات دقيقي دربارة محل مأموريت جديد خود نداشتم وزارت خارجه آمريكا ابتدا نيم دوجين كتاب دربارة ايران در اختيار من گذاشت تا قبل از ملاقات و مذاكره با مقامات وزارت خارجه در رابطه با مأموريت جديد خود آنها را مطالعه نمايم. اين كتابها هرچند از نظر شناسائي كشوري ‌كه عازم انجام مأموريت در آن بودم مفيد بود،‌ براي كسي كه مي‌خواهد در پست سفارت آمريكا در اين كشور انجام وظيفه كند كافي نبود و من بيشتر اطلاعات مورد نظر خود را در ملاقات‌هائي كه با شخصيت‌ها و مقامات مسئول وزارت خارجه در واشنگتن داشتم تحصيل كردم.
شرح ملاقات‌ها خارجه در واشنگتن داشتم تحتصيل كردم.
شرح ملاقات‌ها و مذاكرات خود را در واشنگتن با ديداري كه با سايروس‌ونس وزير امور خارجه داشتم آغاز مي‌كنم. من ونس را از ده سال قبل مي‌شناختم و نسبت به او احترام عميقي داشتم و از اينكه او را در مقام وزارت امور خارجة آمريكا ملاقات مي‌كردم خيلي خوشحال بودم.
در نخستين ملاقات با ونس از وي پرسيدم كه دليل انتخاب من براي پست سفارت در كشوري كه هيچ‌گونه تجربه و سابقه‌اي دربارة آن ندارم چه بوده است. وزير خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من به اين سمت اين بوده است كه براي پست سفارت ايران در جستجوي ديپلماتي بوده‌اند كه در كشورهايي‌ كه با حكومت‌هاي متمركز و استبدادي اداره مي‌شوند تجربه كافي داشته و بتواند با يك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. داشتن اطلاعات و تجربة لازم در مورد كشور و منطقه براي احراز اين پست در درجة دوم اهميت قرار داشته و به نظر وزير خارجه كسب اطلاعات ضروري و آشنائي با محيط در مدت كوتاهي امكان‌پذير بود. با وجود اين توضيح و توجيه انتخاب من براي احراز پست سفارت آمريكا در ايران من به خوبي از نقاط ضعف خود در زمينة ناآگاهي از اوضاع ايران و عدم تجربة كافي براي تصدي اين پست مطلع بودم و از اين موضوع رنج مي‌بردم.
به همين دليل، تصميم گرفتم در مدت اقامت در واشنگتن و قبل از عزيمت به ايران با كساني‌ كه سابقه خدمتي در ايران داشته يا به اوضاع اين كشور و منطقه آشنا بودند ملاقات و از تجارب و راهنمائي‌هاي آنها استفاده كنم. اولين كسي كه به سراغش رفتم «روي ـ آترتون» سرپرست امور خاور نزديك در وزارت خارجه بود كه از دوستان قديم من بود و همزمان با انتصاب من به سمت سفير آمريكا در ايران براي تصدي امور خاور نزديك در نظر گرفته شده بود و ايران هم از كشورهائي بود كه تحت نظارت و سرپرستي او قرار داشت. «روي» دربارة مأموريت جديد من راهنمائي‌هاي مفيد و ارزنده‌اي كرد ولي چون در آن روزها درگير مسائل مربوط به اختلافات اعراب و اسرائيل بود نتوانست وقت بيشتري را به كار من اختصاص دهد و وارد جزئيات بشود. هدايت و سرپرستي من در اين قسمت بيشتر به عهدة «چارلز ناس» واگذار شد كه در آن موقع رياست قسمت ايران را به عهده داشت. چارلي‌ناس قسمت عمدة مأموريت‌هاي سياسي خود را در ايران يا اطراف ايران به انجام رسانده بود. او دو بار در ايران، يك بار در افغانستان و يك بار در پاكستان خدمت كرده و در آن موقع كارشناس طراز اول امور ايران در وزارت خارجه محسوب مي‌شد. به وسيله ناس من توانستم با بسياري از كارشناسان امور ايران و كساني كه قبلاً در ايران خدمت كرده بودند ملاقات و گفتگو كنم. او همچنين سمينار ويژه‌اي براي من ترتيب داد تا ضمن آن با چند تن از كارشناسان دانشگاهي امور ايران كه به همين منظور به واشنگتن دعوت شده بودند آشنا شوم و از نظرات آنان راجع به ايران آگاه گردم. من همچنين با اشخاص ديگري كه هر يك به نحوي با امور ايران ارتباط داشتند ملاقات كردم كه از آن‌ جمله بايد از «كيم روزولت» كه در وقايع سال 1953 ايران (كودتاي 28 مرداد 32 ـ م) و بازگرداندن شاه به قدرت دست داشته نام ببرم.
پس از اين مقدمات شروع به ملاقات مقامات عالي‌رتبة حكومت جديد نمودم كه با ديداري از درياسالار «ترنر» رئيس جديد سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) آغاز شد. پس از رئيس سيا با رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا ملاقات كردم و از اوضاع نظامي منطقه و ايران اطلاعاتي كسب نمودم. و بالاخره در پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) با چند تن از مقامات وزارت دفاع اعم از نظامي و غيرنظامي كه برنامة عظيم و پيچيدة فروش سلاحهاي آمريكائي را به ايران تحت‌نظر داشتند ملاقات و مذاكره كردم. بعد از انجام تمام اين ملاقاتها زمان را براي تقاضاي ملاقاتي با شخص رئيس‌جمهوري مناسب تشخيص دادم.
مقامات وزارت امور خارجه كه برنامة ملاقات سفيران جديد را با رئيس‌جمهوري ترتيب مي‌دهند به من گفتند كه در حكومت جديد ترتيبات و تشريفات سابق رعايت نمي‌شود و رئيس‌جمهوري تمايل زيادي به ملاقات با سفيراني كه به نمايندگي او مأمور خدمت در كشورهاي ديگر مي‌شوند نشان نمي‌دهد ـ امري كه براي من تعجب‌آور بود. مقامات مسئول در وزارت خارجه به من گفتند كه رئيس‌جمهوري وقت محدودي براي ملاقات با سفراي آمريكا در خارج تعيين كرده و اين وقت هم براي مدتي با تعيين قرارهاي ملاقات قبلي پر شده است.
براي من اين موضوع نه فقط از نظر شخص خودم، بلكه نظر به اهميت و حساسيت پست سفارت در ايران تعجب‌آور بود و نمي‌توانستم قبول كنم كه رئيس‌جمهوري وقت ملاقات با كسي را كه براي تصدي اين پست حساس در نظر گرفته نداشته باشد. به هر حال از تعقيب اين فكر صرفنظر كردم و تصميم گرفتم تماس خود را با كاخ سفيد به ملاقاتي با مشاور امنيت ملي رئيس‌جمهوري محدود نمايم.
چارلي ناس قرار ملاقاتي با «زيبگنيو ـ برژينسكي» مشاور امنيت ملي رئيس جمهوري براي من ترتيب داد و در اين ديدار با ساير اعضاي شوراي امنيت ملي نيز كه با امور مربوط به خاورميانه و خليج‌فارس در ارتباط بودند آشنا شدم. در جريان مذاكره با برژينسكي و همكارانش، برژينسكي از من پرسيد كه آيا براي ملاقات با رئيس‌جمهوري اقدام كرده‌ام يا نه و وقتي كه به او گفتم نتوانسته‌ام از رئيس‌جمهوري وقت ملاقاتي بگيرم برژينسكي گفت ملاقات شما با رئيس‌جمهوري ضروري است و قول داد كه شخصاً ترتيب اين ملاقات را خواهد داد.
قرار ملاقات من با پرزيدنت كارتر در فاصله دو سه روز پس از ديدار با برژينسكي و خارج از چارچوب مقررات وزارت امور خارجه گذاشته شد. اين نخستين ملاقات من با مردي بود كه تا آن تاريخ او را فقط روي صفحة تلويزيون، هنگام مبارزات انتخاباتي يا بعد از پيروزي در انتخابات ديده بودم.
ملاقات من با رئيس‌جمهوري كمي بعد از وقت مقرر صورت گرفت. زيرا كنفرانس مطبوعاتي رئيس‌جمهوري در مجاورت كاخ سفيد بيش از وقت مقرر طول كشيده بود. در اين فاصله من به اتفاق برژينسكي در اطاق بيضي‌شكلي كه دفتر كار رئيس‌جمهوري است انتظار مي‌كشيديم. من قبلاً يك بار در دوران رياست جمهوري آيزنهاور و چندين بار در دوران رياست جمهوري كندي و جانسون و نيكسون به اين اطاق آمده بودم و در مقايسه با تجملات گذشته احساس مي‌كردم كه دكوراسيون اطاق ساده‌تر و از تجملات آن كاسته شده است.
ورود ناگهاني رئيس‌جمهوري افكار و تخيلات مرا در مقايسه گذشته و حال قطع كرد. من در نخستين برخورد از مشاهدة جثة كوچك و ظريف او، كه خيلي لاغرتر و باريك‌تر از آنچه در عكس‌ها و فيلمهاي خبري به نظر مي‌رسيد تعجب كردم. اما در اين جثة كوچك و ظريف انرژي و تحرك زيادي به چشم مي‌خورد. او به محض ورود به اطاق به طرف من آمد و دست مرا فشرد و چند لحظه براي عكس گرفتن عكاساني كه وارد اطاق شده بودند در كنار من توقف كرد. اين قبيل عكس‌ها كه سفير را در كنار رئيس‌جمهوري نشان مي‌دهد براي مسئولين امور مطبوعات و روابط عمومي سفارتخانه‌هاي ما در خارج داراي ارزش و اهميت زيادي است و بر اعتبار سفير در كشور محل خدمتش مي‌افزايد.
وقتي كه عكاس‌ها كارشان را تمام كردند و از اطاق خارج شدند پرزيدنت كارتر، من و برژينسكي را به نشستن دعوت نمود و بلافاصله با تشريح سياست خود در قبال ايران سر صحبت را باز كرد. مطالبي كه رئيس ‌جمهوري درباره ايران عنوان كرد بسيار منظم و طبقه‌بندي شده بود و با توجه به اينكه وي تازه از يك كنفرانس مطبوعاتي آمده و يادداشتي هم همراه نداشت من عميقاً تحت تأثير سخنان بسيار سنجيده و حساب‌شدة او قرار گرفتم.
كارتر در آغاز صحبت خود بر اهميت استراتژيك ايران براي ايالات متحدة آمريكا و متحدين ديگر غربي ما تأكيد كرد. او سپس از شاه ايران به عنوان يك دوست نزديك و يك متحد قابل اعتماد براي آمريكا ياد كرد و به گرمي از وي پشتيباني نمود. كارتر همچنين اهميت ايران را به عنوان يك عامل ثبات براي امنيت منطقه حساس خليج فارس مورد تأكيد مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قيمت نفت و ساير مسائل مورد علاقه بين ايران و آمريكا را متذكر شد و از من خواست اگر سؤالاتي دارم مطرح كنم.
از آنجا كه حكومت جديد سياست خود را در بعضي مسائل حساس مربوط به ايران روشن نكرده بود و در سخنان رئيس جمهوري هم اشاره صريحي به اين مسائل نشد من سه مسئله عمده را كه در نظر داشتم عنوان كردم. سؤال اول من درباره ميزان فروش وسايل نظامي به ايران بود. در حكومت‌هاي گذشته آمريكا دست ايران در خريد وسايل و تجهيزات نظامي از آمريكا، از ساده‌ترين تا پيچيده‌ترين و پيشرفته‌ترين آنها باز بود و در مذاكرات خود با مقامات نظامي دريافتم كه ليست مفصلي از سفارشات جديد هم به وزارت دفاع داده شده است. من اطلاع داشتم كه پرزيدنت كارتر دستورالعمل جديدي دربارة محدوديت فروش تجهيزات نظامي به كشورهاي ديگر صادر كرده و حال مي‌خواستم بپرسم سفارشات تازة ايران با توجه به اين دستورالعمل چه صورتي پيدا خواهد كرد.
جواب رئيس‌جمهوري خيلي سريع و صريح بود. او گفت كه مي‌خواهد در معامله با ايراني‌ها كاملاً سخي و گشاده دست باشد و در ليست سفارشات ايران هم مورد خاصي كه منعي براي فروش آن وجود داشته باشد نديده است. او مخصوصاً به تقاضاي ايران براي خريد هواپيماهاي ايواكس كه تازه در نيروي هوايي آمريكا مورد استفاده قرار گرفته اشاره كرد و فروش آن را به ايران مورد تأييد قرار داد. در مورد فروش اقلام ديگر اسلحه كه ممكن است در آينده مطرح شود رئيس جمهوري گفت دستورالعمل او در زمينة فروش اسلحه كه در آيندة نزديك منتشر خواهد شد همة ابهامات را برطرف خواهد كرد.
پرسش دوم من پيرامون تمايل دولت ايران به خريد نيروگاه‌هاي اتمي از آمريكا بود. شاه برنامة وسيع و بلندپروازانه‌اي براي احداث يك رشته نيروگاه‌هاي اتمي در ايران پيش از پايان قرن بيستم طرح كرده بود. هدف نهايي اين برنامه ظاهراً اين بود كه ايران پيش از آنكه ذخائر نفتي‌اش تمام شود منبع قابل اطميناني براي تأمين انرژي مورد نياز خود در اختيار داشته باشد. ايران قبلاً براي خريد چند نيروگاه از آلمان و فرانسه اقدام كرده و اكنون خواهان خريد راكتورهاي مدل جديد آمريكا بود.
پاسخ رئيس‌جمهوري باز هم مثبت و قاطع بود. وي گفت كه در فروش نيروگاه‌هاي اتمي به ايران، به شرط آنكه ايران مقررات حفاظتي بين‌المللي را رعايت كند و سوخت مصرف شده را به آمريكا باز پس دهد مانعي نمي‌بيند. البته اين شرط خاصي براي ايران نبود و در تمام قراردادهاي مربوط به صدور انرژي اتمي از آمريكا قيد مي‌شد.
آخرين سؤال من حساس‌تر از سؤالات پيشين بود. من متذكر شدم كه بين سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) و سازمان امنيت ايران (ساواك) از بدو تأسيس سازمان اخير همكاري نزديكي وجود داشته، ولي ساواك به تدريج از صورت يك سازمان اطلاعاتي ساده خارج شده و ضمن انجام وظايف اطلاعاتي خود عملاً نقش يك پليس سياسي را بازي مي‌كند. تكيه من روي اين مسئله و مطرح كردن سؤالي دربارة آن بيشتر به خاطر آن بود كه حكومت جديد آمريكا احترام به حقوق بشر و تعميم اصول اعلامية حقوق بشر را در سراسر جهان يكي از هدف‌هاي اساسي خود اعلام كرده بود و با شهرت بدي كه ساواك در زمينة عدم مراعات حقوق بشر در جهان پيدا كرده بود مي‌بايست نحوة برخورد ما با اين مسئله و چگونگي همكاري‌هاي آيندة سيا با ساواك روشن شود.
رئيس جمهوري بار ديگر بدون تأمل به اين سؤال من پاسخ گفت. وي تأكيد كرد كه همكاري‌هاي اطلاعاتي ما با ايران، بخصوص با امكاناتي كه براي نصب دستگاههاي خبرگيري از شوروي در اختيار آمريكا قرار داده شده بسيار مهم و با ارزش است. رئيس جمهوري افزود كه البته در زمينة حقوق بشر مسائلي وجود دارد و از من خواست كه ضمن ملاقاتهاي خود با شاره ايران سعي كنم وي را قانع نمايم كه سياست كلي حكومت خود را در اين زمينه تعديل كند.
در اين موقع من پانزده الي بيست دقيقه بيش از وقت تعيين شده نزد رئيس جمهوري مانده بودم و يادداشتي كه از بيرون براي وي آوردند ظاهراً براي يادآوري اين مطلب بود كه عدة ديگري در انتظار ملاقات با رئيس‌جمهوري هستند. رئيس‌جمهوري از جاي خود برخاست و با آرزوي سفر خوبي به تهران با من خداحافظي كرد. برژينسكي هم همراه من از اطاق رئيس جمهوري خارج شد و من با خاطرة خوبي از اين ديدار كاخ سفيد را ترك گفتم.
در بازگشت به وزارت امور خارجه بلافاصله به ملاقات فيليپ حبيب معاون وزارت خارجه و دوست قديمي خود رفتم و با خوشحالي نتيجة ملاقات با رئيس‌جمهوري را با او در ميان گذاشتم. وقتيكه پاسخ‌هاي رئيس جمهوري را به سه سؤال اساسي خود براي فيليپ حبيب بازگو كردم وي از اينكه رئيس جمهوري در اين مسائل، كه مورد بحث و اختلاف مقامات وزارت خارجه بود چنين نظرات صريح و روشني بيان داشته اظهار مسرت كرد و از من خواست طي يادداشتي خلاصة مذاكرات خود با رئيس جمهوري و دستورالعمل‌هاي وي را بنويسم تا بين مقامات ذيربط وزارت خارجه توزيع شود و ابهامي در زمينة سياست جديد آمريكا در ايران باقي نماند.
با وجود اين در روزهاي بعد وقتي كه دربارة وظايف و مسئوليت‌هاي آتي خود در تهران با مقامات مسئول وزارت خارجه از معاون وزارتخانه گرفته تا رؤساي قسمت‌ها گفتگو مي‌كردم متوجه شدم كه دربارة مسائل مورد بحث نظرات كاملاً متفاوتي با رئيس جمهوري دارند و يادداشت مربوط به گفتگوهاي من با رئيس جمهوري ظاهراً هيچ اثري در نظرات خاص آنها نگذاشته است. وقتي كه به اين مقامات تذكر دادم كه طبق قانون اساسي آمريكا تعيين خط مشي سياست خارجي از وظايف و اختيارات رئيس جمهوري است، آنها با لحن تمسخرآميزي به اين سخن پاسخ دادند و در توجيه نظرات خود گفتند كه رئيس جمهوري فرصت كافي براي بررسي اين مسائل نداشته و در هر يك از اين موارد توضيحات كافي به وي داده خواهد شد.
اين روش غيرعادي، كه در آن موقع شايد خيلي به آن اهميت ندادم در واقع ريشه بسياري از ضعف‌هاي دروني حكومت كارتر بود كه در شكست و ناكامي سياست آمريكا در ايران نقش مؤثري داشت. مقامات وزارت امور خارجه كه از طرف گروه‌هاي مختلف ذي‌نفوذ حزب دمكرات انتخاب شده بودند نه فقط براي نظرات و تصميمات رئيس جمهوري احترامي قائل نبودند، بلكه گاه در جهت عكس نظرات و دستورات او گام برمي‌داشتند و بيشتر بر مبناي معتقدات شخصي خود عمل مي‌كردند. وضعي كه تا آن زمان غريب و بي‌سابقه بود.


منبع: مجله الکترونیکی دوران
به نقل از: مأموريت در ايران، ويليام سوليوان، سفير سابق آمريكا در ايران، ص 8 تا 17



 
تعداد بازدید: 1223


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: