انقلاب اسلامی :: نقد و بررسی کتاب

نقد و بررسی کتاب

13 اسفند 1390

نقد و بررسی کتاب
«آخرین سفر شاه»

صرفنظر از ضعفهای کتاب، «آخرین سفر شاه» از نگاه یک فرد غربی برای دریافت تجارب تاریخی ایران، اثر بسیار ارزشمندی است، بویژه اینکه در پایان کتاب، نوع نگاه همگان حتی کسانی که از قبل شاه سود کلانی بردند و به یک عنصر پشت کرده به مصالح ملت خود، تبدیل شدند. بخوبی بیان شده است. تعابیر آمریکایی‌ها در این زمینه بسیار گویا و عبرت آمیز است.
* * * *
«آخرین سفرشاه» نام کتابی است که ویلیام شوکراس ـ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی ـ در مورد تحولات سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم و انقلاب غیرقابل پیش‌بینی (البته به زعم کسانی که ایران را جزیره ثبات می‌پنداشتند) که منجر به سفر بی‌بازگشت وی شد، به رشته تحریر در آورده است.
نویسنده این کتاب هرچند تلاش وافری مبذول داشته تا سیمای روایتگر منصفی را از خود ترسیم کند، اما با استفاده از کلمات توهین‌آمیز نسبت به رهبر این انقلاب که به چندین دهه سلطه بی‌منازع دول انگلیس و آمریکا در ایران پایان داد، نتوانسته است پایبندی خود را به سیاست خارجی کشور متبوعش پنهان دارد،به ویژه آنکه این روزنامه‌نگار برجسته در این اثر هرگز به ریشه‌یابی چگونگی به حاکمیت رسیدن سلسلة پهلوی نمی‌پردازد و با خلاصه کردن ریشة همه مظاهر فساد در استبداد داخلی، نقش استعمار خارجی را در فجایعی که خود بخوبی ترسیم می‌کند، بسیار کمرنگ می‌بیند.
البته نمی‌توان ازیک روزنامه‌نگار صاحب‌نام غربی انتظارداشت در مقابل سیاست خارجی کشورش جبهه‌گیری کند و به تعریف و تمجید از انقلاب اسلامی و شخصیت‌ رهبری آن بپردازد. با این وجود به نظر می‌رسد این کتاب توانسته باشد در حد انتظار از یک ناظر غربی، مسائلی را در مورد رژیم پهلوی و تباهی ناشی از حاکمیت این دودمان برای مردم و کشور ایران انعکاس دهد.
البته سندیت اظهارات شوکراس در این کتاب زمانی بهتر محک می‌خورد که با خاطرات انتشار یافته ازجانب وابستگان به دربار پهلوی که این‌ روزها تنوع بیشتری نیز یافته است، تطبیق داده شود و باید اذعان داشت مستند بودن مطالب این روزنامه‌نگار انگلیسی در مورد بخشی از آن چه بر ملت ایران رفته است، از این طریق به میزان زیادی به اثبات می‌رسد.
ویلیام شوکراس در فصلهای مختلف کتاب خود ضمن توصیف وقایعی که منجر به فرار شاه از ایران شد، به فراخور بحث، نیم‌نگاهی نیز به روند تحولات سیاسی و اجتماعی در دوران پهلوی می‌افکند. او گوشه‌هایی از زندگی رضاخان و وقایع گوناگون آن زمان را به تصویرمی‌‌کشد، سپس ماجرای به سلطنت رسیدن محمد‌رضا و اتکای بیش از حد وی به دول انگلیس و آمریکا را مورد بحث قرار می‌دهد. او به جشنهای دوهزارو‌پانصد ساله به عنوان یک نمونه از بلند پروازیهای نابخشودنی که هزینة کلانی را به مردم ایران تحمیل کرد، اشاره می‌کند، از سیاست همکاری پنهان شاه با صهیونیستها سخن می‌گوید، به گوشه‌هایی از فساد و بی‌بند‌وباری‌ شاه و خانواده و اطرافیان او می‌پردازد و جزیره کیش را یکی از مظاهر رسوا کننده زیاده‌رویهای دربار در بی‌بندو‌باری معرفی می‌نماید. به مال‌اندوزی‌های بی‌حدوحصر اشرف و به طور کلی همه اعضای خانواده شاه و حلقه‌های نزدیک به آنها اشاره می‌کند که نارضایتی‌های مردم را در پی داشت و در مقابل، شاه برای خاموش کردن نارضایتی‌های مردم ناچار از تکیه بیش‌از پیش به «ساواک» می‌شود.
شوکراس خاطرنشان می‌سازد: این تمدن بزرگی بود که شاه از آن سخن می‌‌گفت ودر پایان از هویدا به عنوان سپر بلای خود استفاده کرد و او را بازداشت نمود و حتی پس از فرار از کشور او را در ایران باقی گذاشت.
البته شوکراس در کتاب خود به دلایلی که چندان هم پوشیده نیست،به نوعی تلاش دارد تا از هویدا رفع مسئولیت کند، در حالی که وی 13 سال در مصدر ریاست دولت با تمام توان و به صورت سازمان یافته‌ای کوشید تا وابستگی به آمریکا را در ایران در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی نهادینه سازد. تخریب عامدانه کشاورزی در ایران، آزادسازی بی‌حدو‌حصر واردات، قرار دادن برنامه‌های توسعه کشور در چارچوب نیازها و برنامه‌های منطقه‌ای آمریکا از طریق سازمان برنامه و بودجه‌ای که مستقیماً توسط آمریکا هدایت می‌شد، از جمله مسائلی اند که در این دوران سیزده‌ساله با جدیت دنبال ‌شدند و البته پرداختن به آنها در این مقال نمی‌گنجد. بدون شک یکی از دلایل مبرا ساختن هویدا و نادیده گرفتن واقعیتها در مورد وی را باید وابستگی مستقیم او به صهیونیستها و نقشی که درانتقال یهودیان به فلسطین اشغالی داشت وهمچنین عضویت وی در آژانس جهانی یهود دانست. نکته حائز اهمیت در این زمینه آن که از جمله مهمترین تدابیر شاه برای فرونشاندن تب انقلاب و نارضایتی مردم، از یک سو، دور ساختن اشرف از ایران و از سوی دیگر دستگیری هویدا وبه زندان انداختن وی بود. بی تردیداگراین دو نفردر میان مردم به دلیل فساد بی‌حدو حصر منفور نبودند دلیلی نداشت که چنین اقدامی از سوی شاه صورت گیرد. بهترین گواه بر منشأ فساد بودن چنین عناصری، انتخاب آنان ازسوی رژیم فاسدپهلوی به عنوان سردمداران تباهی در ایران بوده است. هرچند در مورد اشرف و هویدا تاریخ‌نویسان بسیار گفته و نوشته‌اند که یکی در رأس تشکیلات مافیای توزیع مواد مخدر و ... ودیگری به عنوان عامل صهیونیسم و بهائیت در ایران عملکردی از خود به ثبت رساندند که شاه نیز ناگزیر به دوری جستن ازآنها شد،اما بدون تردید هنوز بسیاری از واقعیتها درمورد مهره‌های اصلی بیگانگان در ایران از پرده برون افکنده نشده است.
همچنین شوکراس ترجیح می‌دهد از ارتباط ساواک با سیا و موساد به عنوان مولود و پرورش یافته آنان نیز چندان سخنی به میان نیاورد. گرچه وی عملکرد پلیس مخفی شاه را مخوف عنوان می‌کند، اما به دوره دیدن شکنجه‌گران این پلیس مخفی در آمریکا، انگلیس و اسرائیل و فروش تجهیزات غیرانسانی از سوی این دولتها به رژیم شاه برای اعمال سیاه‌ترین شکنجه‌ها هیچ اشاره‌ای نمی‌کند.
«آخرین سفر شاه» در مورد بیماری شاه نیز مطالبی را مطرح می‌کند که بر اساس واقعیات، غیرمحتمل به نظر می‌رسد. شوکراس می‌نویسد: « اگر واشنگتن به بیماری شاه پی می‌برد دیگر وی نمی‌توانست انتظار پشتیبانی بی قید‌ و‌شرطی را که برخوردار بود. از آمریکائیها داشته باشد، لذا به همین دلیل سالها بیماریش را پنهان کرد.» وی باذکر این مطلب درواقع می‌خواهد چنین ذهنیتی را القا کند که شاه، آمریکا را در مورد بسیاری از مسائل ایران من جمله بیماری اش بی‌اطلاع می‌گذاشت و اگر آمریکا به حمایت از این رژیم فاسد همت می‌گمارد، به دلیل دور بودن از واقعیتهای ایران بوده است. براستی چنین ادعایی دستکم در مورد بیماری شاه و بر اساس این روایت شوکراس که هر دو هفته یک بار یک پزشک مشهور و سرشناس فرانسوی برای معاینه وی به تهران می‌آمد تا چه حد پذیرفتنی است؟ برای روشن شدن زوایای این ادعا،توجه به دو نکته ضرورت دارد: نخست این که در دوران پهلوی، ایران به بهانة تقابل با دولت سوسیالیستی شوروی به پایگاه منطقه‌ای سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، اسرائیل و برخی دول اروپایی تبدیل شده بود. سیا، موساد و انتلیجنت سرویس زبده‌ترین نیروهای خود را در تهران مستقر کرده بودند و پیشرفته‌ترین تجهیزات جاسوسی نیز در پایتخت و برخی نقاط حساس کشور نصب شده بود. دوم اینکه دربار شاه پر بود از عوامل دولتهای مسلط بر ایران آن روزگار که رسماً به عنوان عنصر مرتبط با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس، آمریکا و اسرائیل شناخته می‌شدند و شاه و ساواک نیز از ارتباط آنها مطلع بودند. علاوه بر رجال حتی مستخدمان و محافظان نیز از این قاعده مستثنی نبودند. بنابراین چگونه می‌توان ادعا کرد عوامل موجود در دربار و سرویسهای اطلاعاتی از موضوع بیماری شاه بی‌اطلاع بودند. سایر مسائل جاری در ایران تحت حاکمیت شاه، چون اعمال شکنجه‌های قرون وسطایی توسط ساواک و ... نه تنها از چشم دستگاه اطلاعاتی غرب پنهان نبود، بلکه آنها عملاً مربیان و راهنمایان نیروهای پلیس مخفی شاه در چگونگی سرکوب قیام ملت ایران بودند. به طور قطع، اشراف کامل اطلاعاتی لازمه انتخاب ایران به عنوان پایگاه منطقه‌ای آمریکا بود، اما در همین زمینه مقوله‌ای که شوکراس بسرعت از کنار آن گذشته،فساد پنهان در سیستم سیاسی آمریکا است. به عنوان مثال بازگشت مسئولان منطقه‌ای سیا به ایران بعد از پایان مأموریتشان در پوششهای مختلف و اشتغال آنها به امور پرسود و دلالی اسلحه، میزان ضربه‌پذیری نظام حاکم بر آمریکا را مشخص می‌سازد.
این مقوله را درارتباط با آخرین سفر شاه به آمریکا برای معالجه، با وضوح بیشتری می‌توان دید. پرداخت رشوه به دولتمردان و پزشکان آمریکایی،ارسال گزارشهای خلاف واقعی را از سوی آنها به مرکز سبب می‌شود مبنی براینکه که گویا در مکزیک برای انجام یک عمل ساده به روی شاه،تجهیزات پزشکی لازم وجود نداردوبنابراین سفروی به آمریکا ضروری است. البته این فساد در هیئت حاکمه آمریکا منجر به بروز انقلاب دومی در ایران شد.در واقع بعد از برچیده شدن بساط استبداد نوبت قطع ید عوامل استعمار بود که زمینه‌های لازم برای تحقق این امر، در بستر فساد پنهان در آمریکا فراهم آمد.
ویلیام شوکراس همچنین در کتاب ”آخرین سفر شاه” در مورد افزایش قیمت نفت و نقش شاه در آن، تحلیلی کاملاً خلاف واقع ارائه می‌‌دهد که در تناقض با بقیه روایتهای اوست. شاه که در روایت شوکراس کاملاً متکی به آمریکا و انگلیس و تسلیم محض در برابر اراده آنان است. به یکباره در مورد قیمت نفت در برابر تمامی غرب می‌ایستد و آن را افزایش می‌دهد،آن هم در یک مقطع و سپس قیمت نفت روند عادی خود را طی می‌‌کند.
به طورکلی در ارتباط با افزایش قیمت نفت دو تحلیل در آن زمان رایج بود: اول اینکه در آن زمان اروپا دلار فراوانی در اختیار داشت ودر قبال آن از آمریکا طلا مطالبه می‌کرد. واشنگتن که از این جهت به شدت تحت فشار بود،بایک ضربه نفتی دلارهای اضافی را جمع‌آوری کرد. یک نگاه دیگر نیز وجود داشت مبنی بر اینکه که آمریکا پس از شکست درجنگ ویتنام، دچاررکود اقتصادی شده وبه شدت نیاز دارد کشورهای تحت سلطه‌اش قدرت مالی لازم را برای خرید تسلیحات کسب کنند تا بار دیگر صنایع نظامی و تسلیحاتی آمریکا رونق بگیرند و مشکلات اقتصادی این کشور برطرف شوند. لذا همین طور هم شد و پول حاصل از مازاد تولید و افزایش قیمت نفت همگی به خرید تسلیحات از آمریکا اختصاص یافت. در این مقطع، شاه و سایر دولتهای وابسته در منطقه، میلیاردها دلار اسلحه از آمریکا خریداری کردند.
بنابر اسنادی که بعدها منتشر شد آمریکا قبل از افزایش قیمت نفت، انبارها وذخائر استراتژیک خود را پر کرده بود؛ لذا این اروپا و ژاپن بودند که باید فشارهای اقتصادی ناشی از افزایش قیمت نفت را تحمل می‌کردند.



منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 7



 
تعداد بازدید: 1191


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: