14 اسفند 1390
شرقشناسی و مظلومیت تاریخ و فرهنگ ایران
اروپائیها خود را پیشقراولان فرهنگی و مدنی همه انسانها در همه مکانها و زمانها میشمارند و تصور میکنند تعالی و ترقی هر جامعهای در آن است که خود را در مسیر «اروپایی شدن» قرار دهد ... به همین دلیل فرهنگهای دیگران را با دیدی حقارت آمیز، عقبمانده و بیارزش در روزگار جدید معرفی میکنند.
استعمار و سلطه بیگانگان از سدههای پیش بدین سو، نابودی فرهنگ ایران، یا انحراف آن را از پایگاههای اصیل، تدارک میکردند و با شیوههای مرموز توانستند با خط و ربطهای ضد علمی و غیر عینی در جامعهی ما اثر گذارند و چه بسا کژاندیشیها و نادرستیهای موجود در فضای فرهنگی شرقشناسی به معنای اعم، و اسلامشناسی و ایرانشناسی به معنای اخص از همین طریق ایجاد شده باشد.
بسیاری کسان که در گذشته خود را شرقشناس، اسلامشناس، و ایرانشناس و جز اینها قلمداد میکردند و متأسفانه خط و ربطشان در جامعهی ما در دوره ستمشاهی، اثر گذاشت، زمانه نشان داد که از کارگزاران فرهنگی استعمار و سیاستهای تجاوزگرانه کشورهای متبوع خود بودهاند. نوشتههای مغرضانهی آنان به گونهای در درون میهن اسلامی ما آشفتگی فرهنگی، القائات سیاسی، نابهنجاریهای اجتماعی به وجودآورد که پارهای از ایرانیان مسلمان در نوعی بیهویتی و از خود بیگانگی قرار گرفتند. بیهوده نیست اگر هنوز هم ملیگراها از شاهنامه با دید ویژهی خود طرفداری میکنند و این کتاب عظیم را که مشحون از فرهنگ والای اسلامی ـ شیعی است، از این جهت در مظلومیت تاریخی قرار میدهند. از سوی دیگر، در کشورهای سلطهگر، منابع عظیمی از شناخت ایران و احوال و آثار و خلقیات و جماعتها و گروهها فراهم آمد و دولتهای سلطهگر، برای تداوم سیطرهی ضد انسانی و شوم خود از همان آثار و نوشتارها و تحلیلها سود جستند.
این جانب به هیچ وجه، مقام ارزنده و منزه پارهای از شرقشناسان و اسلامشناسان و ایرانشناسان را که بی هیچ غرض و سوء و نیت شوم، با علاقهمندی تمام به مطالعه و بررسی مسائل ادبی و فلسفی و عرفانی و تاریخی و اجتماعی دیار ما و عالم اسلام و مشرق زمین پرداختهاند، فراموش نمیکنم و آگاهم که این گروه محقق و دانشمند، بسیاری از زوایا و خفایای تاریخی و فرهنگی جهان ما را روشن کردهاند و در پارهای جهات مستقیم و غیر مستقیم، مطالعات علمی را به محققان و پژوهشگران ایرانی آموختهاند و به همین دلیل به حکم علم و فضیلت و ارزشهای اسلامی و اخلاقی، احترام آنان بر همهی ما تکلیف است. سخن و مراد من خط مشی کلی حاکم بر مطالعات ایرانی مبتنی بر سیاست و اهدافی است که گه گاه دانشمندان بیآلایش مغرب زمین، خود نیز از روایی آن در پارهای زمانها، آزرده خاطر بودهاند و گویی که شرایط تجسسی استعمار ساخته، آنان را نیز در موقعیتی قرار میداده که بسختی میتوانستند آنچه را که میدانستند، بیان کنند و به رشتهی تحریر کشند.
غربیان پس از پایان شناخت تاریخی از مشرق که ریشه در ایران باستانی ما دارد، و نیز دوران تعصبآمیز و کینه توزانهی عصر اسکولاستیک از اسلام که امروز محققان راستین اروپایی از بیان آن شرمندگی دارند، پس از رنسانس اروپایی با توجه به فرهنگهای یونان و رم، و ارتباط تاریخی آنها با فرهنگهای مردم آسیای غربی و ایران و چین و هند، دوران جدید ایرانشناسی را آغاز کردند. اما اروپا با پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک به دنبال یک سلسله انقلابات اجتماعی و سیاسی به مرحلهای رسید که به گمان ما صبغهای از استکبار دارد، و آن پذیرش اصل مرکزیت اروپا یا Eropeocentrisme است.
با قبول این اصل، گمان اروپاییان بر این بود و هنوز هم گه گاه بر آن پا میفشارند، که تمدن بشر در یک خط سیر واحد و تغییر ناپذیر در حرکت است و اروپا پیشقراول کاروان فرهنگی و مدنی همهی انسانها، در همهی مکانها و زمانهاست و تعالی و ترقی هر جامعهای در آن است که خود را در مسیری قرار دهد که سرانجام «اروپایی» شود. این اندیشهی جهانشمولی فرهنگ اروپا بسیاری از دانشمندان لیبرال و سوسیالیست و حتی انقلابی را در آن قاره و کشورهای دیگر تحت تأثیر قرار داد. تقسیمبندیهایی که از تاریخ و حرکت جوامع کردهاند، کمابیش همه نمایانگر این اصل است. واژهها چند گانه است، اما مفهوم و برداشت یگانه. اغلب آنها فرهنگهای دیگران را با دیدی حقارتآمیز، عقبمانده و بیارزش در روزگار جدید، معرفی کردهاند و شناخت آنها را به همان گونه دانستهاند که شناخت پدیدههای ملموس فیزیکی؛ به زبان دیگر: شناخت ادب و عرفان، فلسفه، حماسه وتاریخ و عشق و دیانت شرقیان برای آن گروه از پژوهشگران، در همان حدود رسمی بود که پدیدارهای مادی، اعم از «زیرخاکی» یا «روخاکی» که در دانش باستانشناسی مورد بررسی و پژوهش قرار دارد. همان سان که شمشیر عهد هخامنشی، معبد دورهی اشکانی، کوزه یا بافتههای زرین عصر ساسانی، پدیدهای دیداری و «عتیقه» به شمار میرفت، کلمات آسمانی، بیانات ائمهی اطهار (ع)، مواعظ حکما و متکلمان، اندرزهای شاهنامه، حکم شیخ اجل سعدی، غزلیات حافظ یا مساجد و مراقد و مشاهد، و صدها هنر اندیشهگرانه و دست ساختهی ایرانی، و تمام رفتارها و کردارهای مبتنی بر فضیلت و انسانیت، همه و همه در زمرهی اشیای بدون روح، بدون وظیفه و خالی از هرگونه پویایی و کارایی، مورد بررسی مادی گرانه قرار میگرفت.
این روش و برداشت بدان سان که در آغاز گفتار به عرض رسید، با موج تبلیغاتی و مالی که قدرتهای مغرب زمین تهیه کرده بودند در جامعهی اسلامی ما اثر گذاشت. تاریخ ایران تکه تکه میشد، فرهنگ یکپارچهی ایران پاره پاره میشد. دورهبندیهای مخدوش، منطقهسازیهای مغرضانه، قومسازیها، ملتسازیها، زبانسازیها، نژاد سازیها و مذهبسازیهای گوناگون به قصد ایجاد آشوب و درهمریزی وحدت ملی و فرهنگی و دینی، از سوی کارگزاران فرهنگی استعمار شرق و غرب، توسعه و روایی مییافت و بسیار کسان که از بطن و متن فرهنگی و اسلام دور افتاده بودند، با گرایشهای مختلف، نوعی «شستشوس مغزی» مییافتند، از خود بیگانه میگردیدند و همان گفتههای بیپایه و بی مایهی غربیان را بیان میکردند، اروپا را قبلهی آمال و پایگاه امیال خود مییافتند و چون بعضاً اقتصاد و سیاست را نیز در خدمت داشتند، همگامیهای خود را در این باره «سیستمی» تر میکردند و سرانجام جامعهی فرهنگی و فرهنگ ساخته و فرهنگ ساز ما را به گونهای در میآوردند که برخی از تحصیلکردههای دوران پیش از انقلاب، نه تنها ارزشهای مثبت و علمی غرب را اقتباس نکردند، بلکه بسیاری از ارزشهای والای اجتماعی خود را نیز از دست دادند و قدرتمداران آنان، ملت بزرگ ما را از همه لحاظ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، مصرف کنندهی غرب کردند و شگفتا، روزگاری پیش آوردند که حتی در شناخت خود متکی به آرا و نظریات غربیان گردیدند، آن هم به آن دسته از غربیان که به عنوان کارگزاران «علمی» در کانون قدرت استعمار و امپریالیسم فرهنگی به خدمت درآمده بودند.
انقلاب اسلامی ملت ایران، که دارای چندین عامل و انگیزهی بنیادی است، بیتردید، مهمترین و با ارجترین آنها حرکتی است که جامعه در بازگشت به خود و پیدا کردن هویت اسلامی خود نشان داده است. در این حرکت، زیر لوای انقلاب اسلامی، جامعه هدف را در آن دانسته است که به «خود» باز گردد و «خود شود» و در فراگرد «خود بودن»، همه گاه «شدن» و تحول و حرکت سازنده و آیندهنگری فرهنگی را هدف قرار دهد. چه بازگشت به ذخایر و ارزشهای فرهنگی کهن بدین اعتبار و دلیل است که بندهای پاره شده به پیکر دیانت و ملت اتصال یابد و جامعه مبتنی بر ارزش و فرهنگ، به عنوان موجودی مستقل و آزاد، با درایت و کیاست هر چه تمامتر، راه آینده و جهان توقف ناپذیر را در پیش گیرد. بیشک مفهوم بازگشت بدان گونه که دشمنان ضد فرهنگی ما در حد «ارتجاع» از آن تفسیر میکنند، نیست.
اما کلام سوم، آنها که در خارج از ایران هستند و دربارهی اسلام و ایران کتاب مینویسند و مقالات و رسالات انتشار میدهند، چون گلدزیهرها و آخرین و کثیفترینشان سلمان رشدی و نیز مغرضان و کینهتوزان و وابستگان به استعمار قدیم و جدید، و فراریان ایرانی که به گونهای خود را به دشمنان اسلام و ایران فروختهاند، همه چون مأمورند، لابد معذورند، اما در مقابل اینان محققان و پژوهشگران بسیاری در اروپا و امریکا و دیگر قارههای جهان هستند که پژوهشهای آنان بیغرضانه وعلمی است و گاه در«حدّ سند» معتبر است و اگر کم و کاستی در آثار بعضی از آنان دیده شود، به علت غرضورزی و عناد نیست، کما اینکه در میان مؤلفان و محققان خودمان نیز امکان نقصان وجود دارد. باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا مراکز ایرانشناسی و اسلامشناسی در تمام زمینههای هنری، باستانشناسی، فلسفی، دینی، عرفانی، زبانشناسی، تاریخی و جز اینها بتوانند با همهی ایرانشناسان کشورمان در ارتباط فرهنگی قرار گیرند. همکاریهای دانشگاهی آنچنان رونق یابد تا در مطالعات ایرانی و اسلامی، همهی پژوهشگران جهانی از هر قاره و هر کشوری به سهولت بتوانند کارهای علمی خود را ادامه دهند. دانشجویان خارجی رشتههای علوم و ادب فارسی یعنی ایرانشناسان آینده قادر باشند و محققان ایرانی بتوانندآگاهیها و دانشهای خود را در اختیار پژوهندگان ایرانشناسی و اسلامشناسی قرار دهند. کتابها و مجلات و نشریات وحتی رونوشتها یا میکروفیلمهای کتابهای خطی به آسانی در اختیار پژوهندگان قرار گیرد و به نیازهای تحقیقاتی همهی علاقهمندان به پژوهشهای ایرانی و اسلامی پاسخ داده شود. تا زمانی که این تعاطی افکار و برخوردهای درست علمی صورت نگیرد، واقعیتها آن سان که باید آشکار نخواهد شد.
تمدن شکوفای اسلام، جهانی است و ملتهایی چند در ایجاد آن کوشش کردهاند که البته سهم ایران بسیار است؛ همچنین اینکه تمدن امروز بشر، ریشه در تمدن تاریخی اسلام و ایران دارد، مورد قبول همهی محققان و تاریخنگاران است. با قبول جهانشمولی تمدن ایران، و حرکت فرهنگی ایران در تمدن اسلام و زبان فارسی نه فقط به عنوان گویش ایرانیان بلکه به عنوان زبان معرفت و علوم اسلامی در فرهنگ جهان، میتوانیم به این نتیجه برسیم. اگر ما به عنوان دیانت و ملیت موظف به شناخت خود و فرهنگ خود هستیم، جهان به دور از اغراض و ناشایستگیها، برای شناخت عناصر مدنی و فرهنگی خود ناگزیر است فرهنگ مردم این بخش از جهان را بشناسد و در قلب فرهنگهای این منطقه، ایران قرار دارد که به گونهی کانونی از تمدن اسلامی، همه گاه، جایگاهی والا داشته است.
چگونه ممکن است جهان دربارهی اسلام، تاریخ، فرهنگ، دین، عشق و محبت، جنگ و عقیده سخن بگوید و نامی از کشور ما در آن نباشد. در سرتاسر تاریخ جهان، هیچ امر و واقعهی مهمی پدید نیامده مگر به گونهای که با کشور ما پیوند داشته است.
فرهنگ ایران، از یک سو در پیوند با اسلام و گذشتهی تاریخی خود، پویا و حرکتآفرین وآیندهساز شناخته شده است، اما گسترهی آن از آنچه حد و مرزهای کنونی مشخص میکنند، فراتر و نیز دامنهاش، دانشهای چندی را در بر میگیرد که حتماً متخصصان ایرانشناسی به آن توجه خاص دارند، آنچه موقتاً به ذهن این جانب آمده از این قرار است:
1ـ شناخت ایران اسلامی و جغرافیای تاریخی آن از قدیمیترین ایام تا روزگار کنونی، و تحولات معرفةالارضی و تغییرات اقلیمی، آب و هوا و انواع روییدنیها و جنگلها و جانوران گوناگون و زیست و حیات طبیعی و حرکتها و مهاجرتهای آنها.
2ـ شناخت تصرفهای فرهنگی در طبیعت، ایجاد سکونتگاهها، بناهای گوناگون باستانی و تاریخی، کشف و حفاریهای علمی، شهرها و روستاها، ماندگاری مادی زندگی انسان، انواع هنرهای تجسمی و دست ساختههای ایرانی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی.
3ـ شناخت ادیان و فلسفهها و اندیشههای باستانی و تاریخی، اسلام و تاریخ فرهنگ اسلام و تمدن اسلام در ایران و نقش ایران در گسترش و رشد جهانی اسلام در تمام زمینهها.
4ـ شناخت زبانها و لهجهها و گویشهای ایرانی و بررسی نوشتارها و آثار موجود خطی در همهی زمینههای فرهنگ ایرانی و اسلامی.
5ـ شناخت و بررسی آثار ادبی و عرفانی وذوقی و معرفت به شعر، به گونهی هنر ممتاز ایرانی.
6ـ شناخت تاریخ و سرگذشت مردم ایران از قدیمیترین ایام تا زمان حاضر به نحو غیر مُحرَّف و به گونهای که به تعبیر قرآن موجب عبرت آیندگان گردد.
7ـ شناخت فرهنگ نانویسا و جریاندار حیات تاریخی ما و تمامی عناصر فولکلوریک پیش از آنکه به نابودی کشیده شوند.
8 ـ شناخت دیگر هنرهای نمایشی و ذوقی، بویژه موسیقی اصیل ایرانی به عنوان بیانگر خواستهای قلبی و مکنونات معنوی مردم روزگار دیدهی این سامان.
بیتردید، بخشهای دیگر را میتوان بر این شناختها افزود و دانشهای اسلامی را بیشتر پر شاخ و برگ ساخت.
برگرفته از پیام دکتر علیاکبر ولایتی در نخستین انجمن واره بررسی مسائل ایرانشناسی
به نقل از کتاب: مجموعه مقالات انجمن واره بررسی مسائل ایرانشناسی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 10
تعداد بازدید: 1127