انقلاب اسلامی :: بازنگری ریشه‌های انقلاب

بازنگری ریشه‌های انقلاب

14 اسفند 1390

بازنگری ریشه‌های انقلاب



انقلاب مشروطیت ایران (1285 ش / 1906 م / 1324 ق) که به هدف پایان استبداد داخلی و در درجه دوم به منظور کاهش فشارهای خارجی در بیش از یکصد سال قبل به پیروزی رسید، خیلی زود دچار بحران‌های عدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و مشکلات روز افزون خارجی شده در تحقق اهدفی که انقلابیون به دنبال آن بودند، با ناکامی مواجه شد. کودتای سوم اسفند 1299 و سپس صعود رضاخان به سریر سلطنت و حکومت، تقریباً به عمر نظام مشروطه پایان داد. دیکتاتوری 16 ساله رضا شاه، مجلس شورای ملی (به عنوان سنبل و نماد اصلی نظام مشروطه) و دیگر دستاوردهای آزادیخواهانه مردم ایران را به سخره گرفته و با حاکم شدن رعب و وحشتی مثال زدنی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی، مردم کشور از تمام حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود (مصرح در قانون اساسی مشروطیت)‌محروم شدند. عزل رضاخان از سلطنت (هر چند با اشغال نظامی کشور از سوی متفقین متجاوز همراه بود) بارقه امیدی برای بازگشت دوباره روش دموکراتیک و انسانی‌تر حکومت در دل بسیاری از مردم و فعالان سیاسی کشور ایجاد کرد. این روند، برغم تمام مشکلات سیاسی و اجتماعی داخلی، مدت زمانی طولانی پایدار نماند و در حالی که ملت ایران با ملی کردن صنعت نفت ایران در واپسین روزهای دهه 1320 پیشگام تحول نوینی در عرصه داخلی و بین‌المللی شده بود، تحرکات و توطئه‌های عدیده داخلی و خارجی پس از ماهها نخست‌وزیری پر تنش و بحران‌زای دکتر محمد مصدق، کودتای بد فرجام 28 مرداد 1332 را رقم زد. با پیروزی کودتاگران دور تازه‌ای از سرکوب و منزوی ساختن مخالفان سیاسی، اجتماعی حکومت از اقشار مختلف (حزب توده و گروههای چپ، گروه‌های مختلف تشکیل دهنده جبهه ملی، اسلامگرایان و علما و غیره) با شدت و حدت هر چه تمامتر آغاز شده و در تمام سالهای دهه 1330ش. تداوم یافت و بدین ترتیب رژیم برآمده ازکودتا که به سرعت روش استبداد سراسر گسترش یابنده‌ای را در پیش گرفته بود، شکاف و فاصله خود را با مردم کشور از اقشار و گروه‌های مختلف به گونه‌ای روز افزون گسترش داد و بالاخص با حمایت و پشتیبانی قدرت‌های خارجی (دردرجه اول امریکا و سپس انگلستان) حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (و حتی فردی)‌ مردم ایران را بازیچه امیال و خواست‌های خلاف قاعده خود قرار داد و در حالی که در واپسین سالهای دهه 1330 بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گسترده‌ای دامنگیر حکومت شده بود، موضوع اصلاحات امریکایی (که بعدها به پروژه انقلاب سفید شاه و ملت موسوم گردیده و چنین وانمود شد که گویا شخص شاه مبدع و مبتکر آن بوده است) بحران و تنش تازه‌ای را میان حکومت و مردم ایران از اقشار و گروه‌های مختلف رقم زد. هنوز مدت زمانی کوتاه (در اواسط سال 1341 ش) از اعلام برخی از مواد اصلاحی مذکور (که متضمن نایده گرفتن قانون اساسی مشروطیت بود) سپری نشده بود که افراد و گروههای سیاسی و مذهبی بسیاری (که عمدتاً علما و روحانیون در رأس آن قرار داشتند) آشکارا با آن به مخالفت پرداختند و حکومت همزمان با گسترش فضای رعب و وحشت در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور و دستگیری بسیاری از مخالفان‌، درصدد تحمیل نظرات و دیدگاههای خود برآمد. اما مخالفت‌ها، اساساً با محوریت، رهبری و هدایت علما و روحانیون با حکومت تداوم پیدا کرد و به ویژه امام خمینی، که اینک آشکار شده بود در رأس تمام مخالفان حکومت جای دارد، مجموعه حاکمیت را با صراحت و شجاعت به چالش و مبارزه طلبید. قیام معروف 15 خرداد 1342 که با سرکوبگری و دهشت‌آفرینی‌های باز هم بیشتر حکومت توأم بود به زودی به نقطه عطفی مهم در تاریخ مبارزات مردم ایران بر ضد نظام استبدادی وخودکامه حکومت و سلطه خارجی تبدیل شد و به دنبال آن فاصله میان حکومت با مردم کشور به وضعیتی التیام‌ناپذیر و غیرقابل بازگشت رسید. مخالفان حکومت به تدریج بر این باور درست رسیدند که نظام استبدادی حاکم بر کشور هیچگونه حقوقی را برای مخالفان و منتقدان از خود به رسمیت نمی‌شناسد و توسل به حربه خشونت و زور را به عنوان آخرین چاره برخورد با معارضان و منتقدان برگزیده است.
به همین دلیل بسیاری از مخالفان حکومت بر این اعتقاد دست یافتند که در شرایط افسار گسیختگی پایان‌ناپذیر حکومت که با سلطه روز افزون خارجی نیز توأم شده بود، امکان هرگونه راه حل مسالمت‌آمیز و آشتی‌جویانه میان طرفین کاملاً منتفی شده است و بنابراین چاره‌ای جز مبارزه و مخالفت علنی و رو در رو با حکومت (تا به سقوط کشانیدن نهایی آن) وجود ندارد. بروز و ظهور گروه‌های چریکی و مسلح بالاخص از اواسط دهه 1340 و قهر‌امیز شدن برخورد میان حکومت و اقشاری از مخالفان نشان می‌داد که حکومت قصد ندارد حقوق مخالفان و منتقدان را مورد توجه قرار دهد. هر چند روش چریکی و مبارزه مسلحانه با حکومت فی‌نفسه تأثیری جدی در تزلزل موقعیت رژیم پهلوی بر جای ننهاد اما موجب شد حکومت مخالفان و منتقدان از خود را با شدت و حدت بیشتری سرکوب و منزوی سازد. بدین ترتیب در طول دهه 1340 بسیاری از گروه‌های سیاسی نظیر نهضت آزادی ایران، جبهه ملی و احزاب و گروه‌های وابسته به آن، حزب توده و دیگر گروه‌های چپ تقریباً به طور کامل از تأثیر‌گذاری در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور حذف شده و به کناری نهاده شدند و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی حکومت سیطره قابل توجهی بر مجموعه تحرکات و فعالیت‌های آنان به دست آوردند. در حالی که رعب و وحشت روز‌افزونی در اقصی نقاط کشور حاکم می‌شد، گروه‌هایی از مخالفان حکومت به ناچار به خارج از کشور رفتند. در این میان علما و روحانیون و دیگر گروه‌های اسلامگرا که اساساً از سوی امام خمینی رهبری و هدایت می‌شدند، در طول سالهای پس از قیام 15 خرداد 1342 به انحاء گوناگون و برغم تمام فشارها و ددمنشی‌های ساواک و غیره به مخالفت و مبارزه با حکومت ادامه دادند. امام خمینی هم که پس از اعتراض صریح به تصویب لایحه موسوم به کاپیتولاسیون در مجلسین شورای ملی و سنا، در 13 آبان 1343 به ترکیه و سپس عراق (نجف) تبعید شده بود، در طول سالهای دهه 1340 و 1350 ارتباط نزدیک و هماهنگی با علما و اسلامگرایان مخالف حکومت در داخل و خارج از ایران داشت. در حالیکه حکومت به غلط بر این تصور بود که با سرکوب و منزوی ساختن مخالفان، دورانی طولانی از ثبات و آرامش را برای خود رقم زده است، مخالفان از هر فرصت و امکانی ولو اندک جهت به چالش کشیدن حکومت بهره می‌بردند و این در حالی بود که روند سرکوب، شکنجه و برخوردهای ضد بشری حکومت با مخالفان در تمام سالهای دهه 1340 و اوایل دهه 1350 تداومی سراسر گسترش یابنده داشت.
شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد که برغم تصور باطل حکومت، روحانیون و علما و اسلامگرایان که به دلایل عدیده در میان مردم مسلمان ایران در اقصی نقاط کشور در پیوند و ارتباطی نزدیک بودند، در رأس مخالفان جای داشتند و همواره رقم قابل توجهی از دستگیر شدگان سیاسی آن روزگار را اسلامگرایان و علمای مخالف تشکیل می‌داد. در همان حال حکومت که در تمام سالهای دهه 1340 بی‌محابا مخالفان خود را به گونه‌ای اساساً قهر‌آمیز سرکوب می‌کرد، با آغاز دهه 1350بر شدت سرکوبگری‌های البته کمتر ثمر بخش خود افزود. در این میان شاه که به ویژه پس از افزایش روز افزون عایدات سرشار نفت و حمایت‌های کمتر محدود شونده امریکا و غرب دچار نخوت و خودبزرگ بینی فزاینده شده بود، با این توهم کودکانه که در آینده‌ای نه چندان دور کشور را به اصطلاح به دروازه‌های «تمدن بزرگ» رسانیده و در ردیف چند کشور درجه اول جهان قرار خواهد داد، در سرکوب، توهین، افترا و نادیده گرفتن حقوق و خواست‌های مخالفان و منتقدان حکومت، که به گونه‌ای روز افزون بر شمارشان اضافه می‌شد، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد. این در حالی بود که آگاهان به امور در همان روزگار، برغم آنچه ظاهر امر نشان می‌داد، به درستی بحران‌های پیدا و پنهان (و در عین حال گسترده و روز افزون) عدیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دامنگیر کشور و حکومت را درک می‌کردند و از فساد روز افزون و عمیقی که ارکان حاکمیت را در خود فرو برده بود آگاهی داشتند اما حاکمیت و در رأس همه آنها شخص شاه، وقع چندانی بر این موضوع نمی‌نهادند. درحالی که به دلایل عدیده مجموعه حاکمیت بالاخص از اوایل دهه 1350 به گونه‌ای تدریجی ولی مداوم (بدون اعتقاد جدی به اصالت و ماندگاری حکومت) در فسادی گسترده دست و پا می‌زدند و توهم قدرت و ثبات سیاسی، حکومت را از هرگونه نگرش انتقادی به موقعیت موجود مانع می‌شد، مخالفان پرشمار و روز افزون حکومت آرام آرام انسجام درونی بیشتری را تجربه می‌کردند.
شاه که با تأسیس و تداوم فعالیت احزاب فرمایشی و حکومت ساخته مردم، ملیون و سپس ایران نوین عملاً نظام مشروطه و پارلمانی حکومت را به مسخره گرفته بود، با انحلال همین احزاب دست‌آموز و تأسیس یکباره حزب رستاخیز بیش از پیش در راه و روش خودکامه و استبدادی گام نهاد و مخالفت و نارضایتی عمومی از مجموعه حاکمیت را، که با فساد و ناکارآمدی باز هم بیشتر ارکان حکومت همراه بود، به نهایت رسانید.
بدین ترتیب علاوه بر مخالفان سیاسی حکومت، دستگاه ناکارآمد و فاسد و زورگوی حکومت هم نقش بدون بدیلی در گسترش هر چه فزون‌تر نارضایتی و مخالفت‌سازی ایفا کرد. علاوه بر استبداد سیاسی، نادیده گرفته شدن شعائر و آموزه‌های دینی و اسلامی از سوی حکومت و بی‌توجهی آشکار به خواست‌ها و علایق دینی و فرهنگی مردم ایران از اقشار و گروه‌های مختلف از اقصی نقاط کشور، بیش از پیش بر دامنه مخالفت‌ها و گسترش مخالفان حکومت افزود. روابط سلطه‌پذیر رژیم پهلوی با جهان غرب و نیز همراهی و نزدیکی آن با رژیم منفور اسرائیل باز هم موقعیت این رژیم (پهلوی) را در نزد مردم ایران متزلزل می‌کرد. در نیمه دهه 1350 بر خلاف آنچه ظاهر نشان می‌داد رژیم پهلوی موقعیت سخت شکننده‌ای پیدا کرده بود و در همان حال مخالفان آن به تدریج در کانون‌های متمرکز‌تری سازماندهی می‌شدند. در این میان برخی تحولات داخلی و بین‌المللی و از جمله پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری امریکا و نیز فشاری که ازسوی مخالفان سیاسی حکومت در داخل و خارج از کشور وارد می‌شد، شاه را بر این اعتقاد سوق داد که با اعلام نوعی فضای سیاسی باز و معتدل و کاهش سرکوبگری و خشونت‌ورزی، موقعیت متزلزل و شکننده خود را در عرصه داخلی و خارجی ترمیم کرده تحکیم بخشد. اما بر خلاف انتظار شاه، مجموعه حاکمیت و تصمیم‌گیرندگان حکومت هیچگونه آمادگی و توانایی مدیریت فضای جدید و مورد دلخواه شاه را نداشتند و بدین ترتیب و در حالی که مجموعه حکومت مأیوسانه می‌کوشیدند فضای جدید اعلام شده را بر حسب خواست‌ها و انتظارات شاه مدیریت و هدایت کنند، مخالفان پرشمار و روز افزون حکومت ‌آرام آرام ولی مداوم آماده می‌شدند تا برخلاف توقع و انتظار رژیم پهلوی (و در حالی که دیگر امید چندانی به مصالحه و آشتی سیاسی با حکومت نداشتند) مخالفت و مبارزه با آن را در روندی کارآمدتر و عملی‌تر سوق دهند. در این میان حامیان خارجی شاه البته چنانکه مطلوب حکومت او بود هرگز نتوانستند روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی سریعی که می‌رفت ارکان حاکمیت را به طور جدی و بنیادی مورد حمله و تزلزل قرار دهد، پیش‌بینی به هنگامی کرده و احیاناً اقدامی عملی و مؤثردر جلوگیری از آن به عمل آورند. بدین ترتیب هنگامی که تحرکات انقلابی مردم ایران (تحت رهبری‌های تقریباً مطلق و غیر قابل انکار امام خمینی ‌آغاز و تداومی سریع و مهار نشدنی پیدا کرد، کشورهای حامی رژیم پهلوی (بالاخص امریکا ـ انگلستان واسرائیل) سخت غافلگیر شدند و برغم وعده‌های پرشمار و در حالی که شاه و حکومت او مأیوسانه و همواره چشم به کمک‌های آنان دوخته بود، هیچگاه نتوانستند در روند تحرکات انقلابی مردم ایران مانعی قابل اعتنا ایجاد کنند.
در حالی که تحولات سیاسی ـ اجتماعی جاری در کشور طی ماههای نیمه دوم سال 1355 و اوایل سال 1356 آشکارا از گسترش روز افزون مخالفت‌های سیاسی با حکومت حکایت می‌کرد، شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در آبان 1356 و موضعگیری‌های صریح امام خمینی در قبال روند خلاف قاعده و غیر انسانی حکومت در ایران موجبات واکنش‌های آشفته و غیر اصولی شخص شاه و مجموعه حکومت او را فراهم آورد تا مهمترین نقطه عطف در آغاز تحرکات انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی شکل بگیرد و آن انتشار مقاله توهین‌آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار احمد رشیدی مطلق در روز 17 دی 1356 در یکی از ستون‌های صفحات میانی روزنامه اطلاعات بود. این مقاله که حاوی مطالبی اهانت‌آمیز نسبت به امام خمینی رهبر انقلاب و روحانیت بود، بر خلاف انتظار شاه و حکومت (که هنوز تصور می‌کردند از موقعیت تثبیت شده‌ای برخوردار هستند) به سرعت با واکنش مردم روبرو شد و بالاخص مردم قم در 19 دی 1356 به تظاهرات و قیام خونین بر ضد دستگاه حکومت دست زدند و به دنبال آن موج مخالفت‌ها در دیگر شهرها و مناطق کشور نیز بالا گرفت و در همان حال حکومت بر مجموعه اقدامات امنیتی خود افزود. تا شاید بار دیگر کنترل اوضاع را به دست گیرد. اما این واقعه آشکارا از انسجام درونی انقلابیون (بالاخص اسلامگرایان و علما) در اقصی نقاط کشور و ارتباط نزدیک و هماهنگشان با رهبری انقلاب، آیت‌ الله امام خمینی، در عراق نوید می‌داد. بر همین اساس هم بود که قیام گسترده مردم تبریز و ‌آذربایجان به مناسبت چهلم شهدای قم در 29 بهمن 1356 حکومت را به تدریج بر گستره وسیع مخالفتهای انقلابی مردم کشور واقف ساخت. اما برغم تلاش‌های مأیوسانه حکومت جهت قدرت‌نمایی در برابر مخالفان، شواهد و قراین موجود آشکارا نشان می‌داد که تحرکات انقلابی مردم ایران وارد مرحله نوین و در عین حال غیر قابل بازگشتی شده و تحرکات و مانورهای سیاسی، نظامی حکومت هم نخواهد توانست آرامش دوباره‌ای را که رژیم پهلوی آرزومند آن بود، ‌بازگرداند. هر چه زمان بیشتری سپری می‌شد ارتباط سیاسی و تشکیلاتی مخالفان حکومت با یکدیگر گسترده‌تر و نقش رهبری و هدایت‌گرانه امام خمینی در تحرکات انقلابی ملموس‌تر و کارآمدتر می‌شد. مردم کشور از اقشار مختلف به گونه‌ای روز افزون‌تر به صف انقلابیون می‌پیوستند و پیام‌ها، سخنرانی‌ها، عکس‌ها و تصاویر و دیگر آثار و خواست‌های هدایتگرانه و انقلابی امام خمینی با سهولت و کارآمدی بیشتری در اختیار پیروان پرشمار او در داخل کشور قرار می‌گرفت. در همان حال دستگاه حکومت (نظیر دولت، ارتش، ساواک، حزب رستاخیز، گروه‌های چماقدار و مجلسین شورای ملی و سنا و غیره) ناتوان‌تر از قبل در برابر مخالفان و انقلابیون روزافزون و پرشمار به اصطلاح خلع سلاح می‌شد. تا جایی که این روند تا اواسط سال 1357 موقعیت مخالفان و انقلابیون را در برابر مجموعه حاکمیت سخت برتری بخشید.
واقعه تأسفبار آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان در واپسین روزهای مرداد 1357 که به استعفای جمشید آموزگار از نخست‌وزیری و جایگزینی شریف‌امامی (در 5 شهریور 1357) در این مقام شد، موقعیت حکومت را باز هم در برابر مخالفان وخیم‌تر کرد. شریف امامی با شعار دولت آشتی‌ملی، بر آن بود که روند شتاب‌آلود تحرکات انقلابی را به تأخیر اندازد، اما با دست یازیدن به کشتار مردم در روز جمعه 17 شهریور 1357 مجموعه حاکمیت راچند گام بزرگ دیگر به سوی نیستی و زوال سقوط داد و واقعه 17 شهریور نقطه عطف دیگری در تاریخ تحرکات انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی شد. در حالی که انقلابیون و مخالفان تحت رهبری‌های سرنوشت ساز و غیر قابل انکارا امام خمینی (که از مهر 1357 و به دنبال آزارها و فشار حکومت بعثی عراق به محل نوفل‌لوشاتو در حومه پاریس مهاجرت کرده و انقلاب را رهبری می‌کردند) آشکارا و به سرعت سنگرهای حکومت را یکی پس از دیگری فتح کرده توان مقاومت و ددمنشی‌های آن را به حداقل می‌رسانیدند، برخی اقدامات شاه نظیر تعویض نخست‌وزیران؛ انحلال حزب رستاخیز؛ لغو تدریجی سانسور؛ آزادی زندانیان سیاسی؛ اعتراف شاه مبنی بر شنیدن صدای انقلاب مردم ایران؛ برقراری حکومت نظامی در شهرهای مختلف و راه‌اندازی برنامه کشتار مردم انقلابی در اقصی نقاط کشور؛ بهره‌گیری از مشاوران و رایزنی‌های نمایندگان و فرستادگان کشورهای خارجی؛ و دهها اقدام دیگر، موقعیت حکومت و رژیم پهلوی را در جامعه متزلزل و بی اعتبار ساخت و این نشان جدی دیگری از پیروزی قریب‌الوقوع انقلاب مردم در برابر حکومت بود. مخالفان با نیرنگ و خدعه خواندن بسیاری از اقدامات حکومت، آن را به تمسخر گرفتند و در حالی که انقلابیون، گروههای سیاسی و اجتماعی متعددی را در بر می‌گرفتند، با این احوال هیچکس تردیدی نداشت که بخش اعظمی از تحرکات انقلابی از سوی اسلامگرایان و علما و روحانیون هدایت و سازماندهی می‌شود و رهبری بلامنازع و مطلق امام خمینی از سوی تمام گروه‌های سیاسی مورد قبول و پذیرش واقع شده است. مجموعه قراین و شواهد موجود نشان می‌داد که جنبش انقلابی مردم ایران اساساًً رنگ و بویی دینی و اسلامی دارد و هرگونه تحرک سیاسی دیگری را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.
بدین ترتیب دوران چند ماه نخست‌وزیری شریف امامی و غلامرضا ازهاری پروژه ناتوان‌سازی و استیصال رژیم پهلوی در برابر انقلابیون را به کمال رسانیده و در حالی که هم حکومت و هم حامیان خارجی آن دیگر تردید بسیار کمی در پیروزی نه چندان دور انقلابیون داشتند، انتصاب شاپور بختیار به نخست‌وزیری و رأی اعتماد مجلس شورای ملی به دولت او و خروج فرارگونه شاه از کشور در 26 دی 1357 واپسین نقطه‌‌های پازل به منتها رسیدن نظام شاهنشاهی حکومت را در ایران تکمیل کرد. شاپور بختیار که مأیوسانه می‌کوشید با طرح‌هایی مانند انحلال ساواک؛ لغو سانسور؛ دفاع از قانون اساسی و نظایر آن در میان مخالفان حکومت علی‌الظاهر جایگاهی کسب کنند، به سرعت مورد بی‌اعتنایی و مضحکه انقلابیون قرار گرفت و با اعلام خبر بازگشت آیت‌الله امام خمینی به کشور موقعیت او و مجموعه حاکمیت در برابر انقلابیون سخت متزلزل و بی‌اعتبار شد. ورود پیروزمندانه امام خمینی به تهران در روز 12 بهمن 1357 و اعلام تشکیل دولت موقت در روز 16 بهمن 1357، دولت بختیار و نیروهای نظامی و غیر وفادار به شاه و رژیم پهلوی را کاملاً مأیوس کرد. روز‌های منتهی به روز 22 بهمن 1357، که با اعلام تسلیم و بی‌طرفی ارتش و نیروهای نظامی و نیز اختفای بختیار و پیروزی‌ نهایی انقلاب اسلامی همراه بود، برغم آن که سخت حساس و سرنوشت‌ساز می‌نمود، به سرعت سپری شد. پیروزی انقلاب اسلامی نوید بخش پایان دورانی طولانی از روش استبدادی،‌ خودکامانه و خلاف قاعده حکومت در ایران و آغاز دورانی جدید برای مردم ایران بود.

منابع و مآخذ
 مظفر شاهدی،‌حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، 2 جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382.
 مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمد‌رضا پهلوی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379.
 حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، قم، دارالفکر و دارالعلم، 1356.
 حمید روحانی، نهضت امام خمینی،‌تهران، ‌واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1364.
 علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، 11 جلد، تهران، مؤسسه فرهنگی امام رضا،‌ 1360.
 مارک. ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه،‌ ترجمه فریدون فاطمی، تهران،‌ نشر مرکز، 1371.
 جیمز .ا. بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، تهران، نشر فاخته، 1371.
 نیکی. ر. کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369.
 حسین فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1367.
 غلامرضا نجاتی،‌تایخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، 2 جلد، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371.
 غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران، انتشار، 1364.
 مصطفی تقوی، فراز و فرود مشروطه، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384.
 سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384.
 ع. باقی، بررسی انقلاب ایران، جلد اول، چاپ اول، قم، نشر تفکر، 1370.
 محمد‌علی سفری، قلم و سیاست،‌4 جلد، تهران، نامک، [1371 تا 1380].


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 11



 
تعداد بازدید: 1066


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: