15 اسفند 1390
ايران در آستانه كودتا
پس از انعقاد قرارداد 1919 ميان دولت وثوقالدوله با انگليسيها كه طي آن اداره امور مالي و نظامي ايران به عهده مستشاران انگليسي واگذار شد، مقامات بريتانيائي عليرغم امتناع مجلس شوراي ملي از تصويب اين قرارداد شديداً بر لزوم اجراي آن پافشاري ميكردند.
دولت بريتانيا مستشاران نظامي و مالي خود به نامهاي ديكسن و آرميتاژ اسميت را بدون در نظر گرفتن غيرقانوني بودن قرارداد از نظر قانون اساسي ايران به تهران فرستاد. ديكسن در اجراي مأموريت خود با دو مانع عمده روبرو بود: از يكسو مخالفت افسران وطنپرست كه در ژاندارمري مشغول خدمت بودند و خودكشي «سرتيپ فضلالله آق اولي» اوج اين مخالفت بود، از ديگر سو مخالفت صاحب منصبان قزاق كه در رأس آنها استاروسلسكي فرماندة نيروي قزاق بود كه در طي كودتايي داخلي قدرت را از كف كلنل «كلرژه» نمايندة دولت كرنسكي در روسيه خارج ساخته بود.
انقلاب روسيه با اثر عظيمي كه در ايران داشت، روحية ضد انگليسي و انقلابي را در شهرهاي شمالي گسترش داده بود. به دليل حضور سربازان روسي در ايران و تبليغ افكار انقلابي توسط شوراهاي نمايندگان سربازان روسي، از دل انقلاب روسيه به مانند دوران مشروطه و استبداد صغير، شوراهاي محلي و انجمنهايي در شهرهاي تبريز، كرمانشاه، انزلي و ... به وجود آمد. 1 اين انجمنها محل مناسبي براي ترويج افكار چپگرا بودند و به نظر ميرسد وسعت دامنة آنها سبب اتحاد و نزديكي كوچك جنگلي به آنها شده باشد.
ضديت با قرارداد باعث مشروعيت بيشتر جنبشهاي ضد مركز شد،علاوه بر كوچك جنگلي، در تبريز شيخمحمد خياباني از اعضاي سابق حزب دموكرات عليه حكومت مركزي علم مخالفت برافراشته بود. در نتيجه سياست لرد كرزن وزير خارجه بريتانيا در تصاحب ايران و جلوگيري از نفوذ بلشويسم به بن بست رسيده بود.
فرماندة نيروهاي انگليس در ايران اين وضعيت رو به وخامت را چنين توصيف ميكند: «پنهانكاري در انعقاد قرارداد 1919 و اين واقعيت كه مجلس نيز حضوري نداشت و به كار بردن نادرستترين روشها براي انعقاد قرارداد...، همگي اين باور را تقويت كرد كه بريتانياي كبير در واقع از دشمن ديرين، روسيه بهتر نيست.اين احساس به وجود آمده بود كه بريتانيا به هر نحوي بايد از كشور بيرون برود. شورشهاي آذربايجان و ايالات سواحل خزر و گسترش تبليغات بلشويكها نتيجة اين احساسات بود. چون اين تصور وجود داشت كه بلشويسم نميتواند بدتر از انگليسيها، باشد و شايد، اگر ادعاهاي بلشويكها مبني بر تأمين عدالت براي ستمديدگان راست باشد، بهتر هم باشد.» 2
در پيچ و خم اين حوادث، كاكس وزير مختار بريتانيا به سرزمين غنيمتي انگلستان يعني عراق رهسپار شد و نورمن جايگزين وي شد. نورمن كه بعدها توسط كرزن از عوامل شكست قرارداد برشمرده شد3، مأموريت خود را در شرايطي وخيم آغاز كرد؛ وثوقالدوله كه در آغاز صدارت خود توانسته بود اقدامات مثبتي در جهت تثبيت قدرت حكومتي مركزي در ايالات و ولايات انجام دهد، در اين زمان در پايتخت با مشكلات دست و پنجه نرم ميكرد. شاه نيز عليرم بهرهمنديهاي مالي از انگلستان براي همراهي با قرارداد4،پس از بازگشت از اروپا نغمة مخالفت با رئيس الوزراء را ساز كرد. وثوقالدوله ديگر از صلاحيت و توانايي اجراي قرارداد برخوردار نبود، بنابراين بايد مقام خود را به شخص ديگري واگذار ميكرد.
با كنارهگيري وثوقالدوله از رئيسالوزرايي، مشيرالدوله از رجال وجيهالمله جايگزين وي شد.
مشيرالدوله اجراي قرارداد را تا تصويب مجلس به حالت تعليق درآورد، همچنين مذاكراتي را با دولت شوروي كه پشتيبان جنگليها بود آغاز كرد و با اعزام مخبرالسلطنه هدايت به آذربايجان، غائلة خياباني را فرو نشاند.
مشيرالدوله عليرغم موفقيت نسبي در عرصة داخلي از لحاظ سياست خارجي با مشكلاتي مواجه بود، براي نمونه كرزن مخالف مذاكره ايران با دولت شوروي و معلق نگاهداشتن قرارداد 1919 بود.
عاقبت اختلافات كرزن با مشيرالدوله منجر به سقوط كابينة رئيسالوزراي ايران شد. يكي از اهداف قرارداد ايجاد قشون متحدالشكل و نهايتاً انحلال نيروي قزاق بود، استاروسلسكي فرمانده اين نيرو در برابر اين طرح مقاومت ميكرد و از موانع اجراي قرارداد محسوب ميشد. دولت بريتانيا خواهان بركناري اين فرمانده روسي از مقامش بود، ولي مشيرالدوله حاضر به قبول خواستة آنها نبود، تا اينكه عمليات قزاقها عليه نيروهاي جنبش جنگل آغاز شد، عمليات نيروي قزاق بر ضد جنگليها هر چند آغازي موفقيتآميز داشت، اما ناكامي استاروسلسكي در تسخير انزلي و عقبنشيني از مناطق تسخير شده، موقعيت وي را به خطر انداخت. اين امر فرصت مناسبي پديد آورد تا بار ديگر دولت بريتانيا، براي بركناري استاروسلسكي دولت ايران را تحت فشار قرار دهد، اما مشيرالدوله كنارهگيري را بر تسليم شدن در برابر خواست انگليسيها ترجيح داد و در آبان 1299 مقام خود را به سپهدار اعظم رشتي واگذار كرد.
انتخاب سپهدار به عنوان رئيسالوزراء نشان از بنبست در صحنة سياسي ايران داشت، وزراء و سياستمداران برجسته يا به مزدوري اجانب متهم بودند و يا در عرصة سياست خارجي با مشكلات و سنگاندازيها روبرو بودند، علاوه بر اين رجال ايراني ناكارآمدي خود در حل مشكلات كشور را به اثبات رسانده بودند.
با كنار رفتن مشيرالدوله، مأموريت استاروسلسكي نيز در ايران خاتمه يافت و دولت بريتانيا توانست يكي از مخالفان قرارداد را از سر راه بردارد. عزل استاروسلسكي به قيمت كنار رفتن مشيرالدوله تمام شد، رئيسالوزرايي كه ميتوانست اوضاع را به طرز نسبتاً قابل قبولي سر و سامان دهد. سپهدار در حالي سكان كشتي طوفانزدة ايران را در اختيار گرفت كه اوضاع متشنج و بحراني بود. «بهار» روزنامهنگار و سياستمدار در توصيف آن روزها مينويسد:
«مازندران به دست قواي دولت بود، ميرزا كوچك خان قهر كرده و از احسانالله خان خالو قربان و بلشويكها جدا شده بود، حملات روسها كه به حمايت بلشويكها بر گيلان تاخته بودند قواي قزاق را عقب رانده بود، انگليسيها از مقاومت خود در برابر مهاجمين و حتي از پول دادن به قزاقخانه خودداري ميكردند، قزاقها در فاصلة بين منجيل تا قزوين با ساز و برگي بياندازه مندرس و خراب درمانده، دولت در حال بحران، شاه در خيال فرار، رجال سياسي در صدد كسب مقام وزارت، سياسيون درصدد وكالت و هنگامه طلبان با حربة قرارداد مشغول قتل عام وكلاي دورة چهارم شده بودند. اين بود روح اوضاع آن عصر... .» 5 سپهدار با وجود اين مشكلات و نابسامانيها متعهد به گشايش مجلس و تصويب قرارداد بود، تعهدي كه نه تنها براي سپهدار بلكه براي هر سياستمدار ديگري سنگين بود. نورمن سفير انگليس در تهران در گزارشي به كرزن وزير خارجة انگليس به اين امر اشاره كرده و مينويسد:
«... در شرايط فعلي هيچ نخستوزير محبوبي قدرت گشايش مجلس را ندارد، سپهدار حتي اگر هم بخواهد نميتواند چنين كاري را بكند. دشمنان ما در درون و بيرون مجلس به صداي بلند خواستار به تعويق افتادن و رد شدن عهدنامهاند. »
اگر حكومت اعليحضرت داوطلبانه اين معاهدة منفور را ملغي اعلام كند، مهمترين مانع بر سر گشايش مجلس از ميان برداشته خواهد شد. در شرايط فعلي، شاه كه مثل هميشه ترسيده است، ممكن است به اين نتيجه برسد كه تنها از راه از ميان برداشتن اين بن بست كه روز به روز نيز براي نظم عمومي خطرناكتر ميشود بر سر كارآوردن حكومتي است كه قدرت ملغيكردن معاهده را داشته باشد.» 6
قرارداد 1919 در ميانة راه متوقف شده بود، لرد كرزن طراح و مدافع اصل آن تنها با موانع در داخل ايران روبرو نبود بلكه در خود لندن زمزمههايي در مخالفت با سياست خود ميشنيد، عدهاي از نمايندگان مجلس عوام انگلستان به علت بحران شديد اقتصادي كشور پس از جنگ معتقد بودند براي جلوگيري از ورشكستگي دولت بايد از هزينههاي گزاف نظامي كه براي نگهداري نيروهاي نظامي در كشورهاي ديگر صرف ميشود، كاست. 7
از سوي ديگر كارگزاران بريتانيايي هندوستان نيز بر اين اعتقاد بودند كه بايد ايران را به حال خود رها كرد و در نهايت به مشاورتها و راهنمائيهائي در امور اقتصادي به آن كشور اكتفا شود.
مطابق اين سياست، ژنرال آيرونسايد مأموريت يافت تا تخلية نيروهاي انگليسي مستقر در شمال ايران را به انجام برساند. آيرونسايد همكار خوبي براي نورمن محسوب ميشد، او نيز بر بيفايده بودن تلاش كرزن براي تصويب قرارداد تأكيد داشت.
آيرونسايد پس از خلاصي از استاروسلسكي، به سازماندهي نيروهاي قزاق پرداخت و اسمايس را براي اين منظور برگزيد. در ضمن آيرونسايد وظيفهاش را كه خارج كردن نيروهاي انگليسي از شمال ايران بود، از نظر دور نميداشت، از اين رو يافتن فرماندهي مورد اعتماد براي قزاقها از دل مشغوليهاي او در اين برهه بود. در اين زمان لرد كرزن از ايجاد يك نيروي زير نظر افسران انگليسي و واگذاري تجهيزات نظامي به ايران مأيوس بود و از بيم حملة بلشويكها، تخلية اتباع انگليسي را توصيه ميكرد، همچنين براي حفظ جنوب و مركز به توافق با بختياريها و استفاده از تفنگداران جنوب ميانديشيد. 8
آيرونسايد به همراه كلنل اسمايس رضاخان را به فرماندهي قزاقهاي مستقر در آقبابا منصوب كرد. رضاخان از نظرگاه آيرونسايد ميتوانست حتي رهبري كشور را بر عهده گيرد: «آنچه ايران به آن احتياج داشت، يك رهبر بود. شاه جوان، تنبل و بزدل بود و هميشه ترس جان خود را داشت. برخورد كوتاه من با او مرا واداشت كه فكر كنم او هميشه در آستانة اتخاذ اين تصميم است كه به اروپا برگردد و ملتش را به حال خود رها كند. در آن سرزمين من تنها يك مرد را ديدم كه توانايي رهبري آن ملت را داشت. او رضاخان بود مردي كه عنان اختيار تنها نيروي مؤثر نظامي كشور را در دست داشت. آيا شاه آنقدر عاقل بود كه به اين مرد اعتماد كند.» 9
آيرونسايد در حالي ايران را به قصد بغداد ترك ميكرد كه نطفة يك كودتا را منعقد ساخته بود.
رضا مختاري اصفهاني
پينوشتها:
1. ا. س. مليكف: استقرار ديكتاتوري رضاخان در ايران، ترجمة سيروس ايزدي، شركت سهامي كتابهاي جيبي با همكاري اميركبير، تهران، 1358، ص 15.
2. به نقل از يرواند آبراهاميان: ايران بين دو انقلاب، ص 146.
3. سرپرسي نورمن: ماجراي شيخ خزعل و پادشاهي رضاخان، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، انتشارات فلسفه، تهران 1363، ص 37.
4. حسين مكي: زندگاني سياسي سلطان احمد شاه، ص 41ـ 40 و نيز نك ايرج ذوقي: تاريخ روابط سياسي ايران و قدرتهاي بزرگ، صص 432 ـ 431.
5. ملكالشعراء بهار: تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، ج 1، ص 57.
6. سر ادموند آيرونسايد: خاطرات و سفرنامة ژنرال آيرونسايد، صص 199 ـ 198.
7. ايرج ذوقي، پيشين، ص 408.
8. آيرونسايد پيشين، صص 148 ـ 144.
9. آيرونسايد: پيشين، ص 79.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 12
تعداد بازدید: 1067