انقلاب اسلامی :: بمباران مدينه

بمباران مدينه

15 اسفند 1390

بمباران مدينه

يكي از رويدادهاي تلخي كه در تاريخ به وقوع پيوست و قلوب مسلمانان جهان از جمله مردم ايران را جريحه‌دار كرد، بمباران شهر مدينه توسط وهابي‌ها در روز 15 شهريور 1304 هجري خورشيدي بود. اين حادثه در نتيجه جنگ‌هائي كه ميان عبدالعزيز ابن‌سعود بنيان‌گذار رژيم سعودي و ملك‌حسين،‌ شريف مكه و مدينه رخ داد، به وقوع پيوست.
عبدالعزيز ابن سعود كه پيش از وقوع جنگ اول جهاني موفق شده بود شهر رياض را از وجود تركان عثماني پاكسازي كند، در جريان جنگ با حمايت انگليسي‌ها نيروهاي عثماني را از عربستان بيرون راند. پس از اين واقعه، شريف مكه خود را سلطان اعراب و خليفه مسلمين خواند. اين اعلام منجر به جنگ ميان وي و ابن سعود شد و در نتيجه خسارات فراواني به شهرهاي عربستان از جمله مدينه منوره وارد آمد. شهر مدينه توسط قواي ابن سعود بمباران شد بعضي مساجد و مقابر ائمه اطهار ويران گرديد و خشم جهان اسلام را برانگيخت.
اين حادثه دو ماه قبل از انقراض حكومت قاجار در ايران ـ 9 آبان 1304 ـ و سه ماه قبل از تاجگذاري رضاخان ـ 22 آذر 1304 ـ صورت گرفت. رضاخان سردار سپه كه در آستانه فروپاشي قاجار براي كسب وجهه اجتماعي خود در كشور تلاش مي‌كرد، در پي واقعه بمباران مدينه، به عنوان سردار سپه، در سراسر ايران عزاي عمومي اعلام كرد. به دستور وي ادارات دولتي و اصناف تعطيل شدند و مراسم سوگواري برگزار شد.
حسين مكي مؤلف كتاب «تاريخ بيست ساله ايران» متن بخشنامه سردار سپه را اين‌گونه انتشار داده است:
«متحدالمال تلگرافي و فوري است. عموم حكام ايالات و ولايت و مأمورين دولتي.
به موجب اجبار تلگرافي از طرف طائفه وهابي‌ها اسائه ادب به مدينه منوره شده و مسجد اعظم اسلامي را هدف تير توپ قرار داده‌‌‌اند. دولت از استماع اين فاجعه عظيم بي‌نهايت مشوش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثره مي‌باشد، عجالتاً با توافق نظر آقايان حجج‌ اسلام مركز تصميم گرفته شده است كه براي ابراز احساسات و عمل به سوگواري و تعزيه‌داري يك روز تمام مملكت تعطيل عمومي شود، لهذا مقرر مي‌داريم عموم حكام و مأمورين دولتي در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماي اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتي و عموم مردم ايران اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل عمومي و عزاداري اعلام نمايند.
رياست عاليه كل قوا و رئيس‌الوزراء ـ رضا»
مكي مي‌افزايد:
«بر اثر تصميم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطيل عمومي شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگواري و عزاداري به عمل آمد و بر طبق دعوتي كه به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطاني اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگواري از كليه نقاط تهران به طرف مسجد سلطاني عزيمت كرده در آنجا اظهار تأسف و تأثر به عمل آمد و عصر همين روز يك اجتماع چندين ده‌هزار نفر در خارج دروازه دولت تشكيل گرديد و در آنجا خطبا و ناطقين، نطق‌هاي آتشين و مهيجي كرده، نسبت به قضاياي مدينه و اهانتي كه از طرف وهابي‌ها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد.»
روزنامه ديلي تلگراف چاپ لندن نيز در شماره اول دي 1304 خود راجع به حادثه مدينه و بازتاب آن در ايران چنين نوشت:
«خبر بمباران مدينه منوره به دست وهابي‌ها هيجان سختي در ايران توليد نمود و بلافاصله در مجلس مورد بحث قرار گرفت... پس از آنكه در قبال اين حادثه سهمگين از سياست دولت استيضاح به عمل آمد رضاخان اظهار داشت كه او قبلاً مداخله نموده و از ابن سعود جداًً خواستار گرديده تا از هرگونه جسارت و بي‌حرمتي نسبت به قبور ائمه بقيع خودداري نمايد. دولت ايران در نظر داشت عليه اهانتي كه به مقدسات ديني وارد گرديده است رسماً اعتراض كند و عقيده‌اش اين بود كه تمام دولتهاي اسلامي در اين اقدام با ايران همراهي كنند. روزنامه‌ هاي ايران بيشتر صفحات خود را به اين پيش آمد اختصاص داده در اطراف آن قلم‌فرسائي مي‌كنند. وقتي انسان برخي از اين مقالات آتشين را مي‌خواند به راستي تعجب مي‌كند كه آيا نويسندگان ايراني، اروپائيها را به جاي وهابي‌ها و مسلمانان را به جاي قبايل دروز به باد فحش و ناسزا گرفته‌اند. يكي از روزنامه‌هاي بزرگ تهران حتي براي اولين بار پيشنهاد نموده است كه يك نيروي اتحاد اسلامي تشكيل يافته بي‌درنگ بدان كشور اعزام گردد و براي چنين نيروئي هر يك از ممالكت ايران، افغانستان و مصر ده هزار نفر و تركيه بيست هزار نفر معرفي نمايند ... اين قوه بايد عليه وهابي‌ها بجنگند، شهرهاي مقدس را آزاد و تمام عربستان را فتح نموده آنگاه كشور مستقلي تشكيل دهند و فرمانده نيروي مهاجم حكومت آن را به نام اسلام اداره نمايند.
در پي حادثه مدينه دولت تصميم گرفت كه روز شنبه پنجم سپتامبر به عنوان اعتراض و اعلام سوگواري در سراسر كشور تعطيل عمومي گردد و اين نخستين بار است كه در ايران چنين اقدامي به عمل مي‌آيد.
صبح روز شنبه تمام دكانهاي تهران بسته شد و در ساعت هشت صبح بازار از دسته‌ هاي انبوه مرد و زن و كودكان پر گرديد. در ساعت 9 مجلس رسمي و باشكوهي در مسجد شاه تشكيل شد كه اعضاء دولت و نمايندگان كشورهاي اسلامي و عده زيادي از افسران ارتش و كارمندان كشوري در آن حضور يافتند. هزاران نفر با نظم مخصوص بر سينه‌هاي خود زده و نوحه سرائي مي‌كنند... دسته‌هاي سينه‌زن از دو طرف مخالف پيش آمده به مسجد كوچكي وارد شدند و يكنواخت جملاتي را با آواز مي‌خواندند... در اين تظاهرات هيچ‌گونه بي‌نظمي، تندي و خشونت به نظر نرسيد... دسته‌ها كم‌كم وارد مسجد شدند.
بعد از ظهر آن روز اعلام شد كه اجتماع بزرگي در چهارراه صنيع‌الدوله و در چند صدمتري بيرون دروازه دولت تشكيل خواهد شد. در يك طرف چهارراه سه چادر بزرگ سفيد براي علما و كارمندان عاليمقام دولت نصب شده بود.در وسط چهارراه يك برج چوبي شش گوش به ارتفاع سي‌پا كه با فرش پوشيده شده و بالاي آن پرچم سياهي در اهتزاز بود، برپا گرديد ه و براي سخنراني آماده شده بود.. در حدود بيست و پنج هزار نفر از مردان سالخورده تا كودكان خردسال پشت سر هم رج بسته چهار زانو و در حال انتظار نشسته بودند... و گمان مي‌كنم به استثناي پنج شش نفر روسي، من ـ خبرنگار ديلي تلگراف ـ يگانه نماينده‌ي اروپاي مسيحي در ميان اين اجتماع اسلامي بودم... زنها روي بامها و ديوارهاي شهر جمع شده بسياري از آنها مانند خوشه‌هاي سياه انگور پيوسته در حركت بودند، سربازان در ميان جمعيت رفت و آمد مي‌كردند و با كاسه‌هاي بزرگ سفالين آب يخ به مردم مي‌دادند. خدمتگزاران با لباسهاي مخصوص به اشخاص برجسته و محترمين كه در چادرها بودند چاي يا شربت مي‌دادند، عمامه‌هاي سفيد بسيار زياد ديده مي‌شد. در يك گوشه ديگر برخي از سران كرد با قامتهاي بلند و شالهاي پهن كه طپانچه و خنجر از آنها آويزان بود حضور داشتند، عده سربازان و كارگران شهري بسيار بود و روي هم رفته بيش از يك دهم مردم تهران در اين اجتماع شركت داشتند.
ورود سيد‌حسن مدرس كه زماني رهبر اقليت بود با كف زدن و فرياد مسرت مردم اعلام شد... مشاراليه از جمعيت تشكر نمود و در ميان علما و نمايندگان مجلس قرار گرفت... جمعيت منتظر سردار سپه بود ولي از او خبري نشد. خورشيد كم كم در پس كوههاي بلند فرو مي‌رفت كه ناگهان ملائي بالاي برج نمايان شد،‌ او مردي بلند قامت و كمي خميده بود، لباس سياهي پوشيده، عمامه سفيد و ريش سياه بلندي داشت. اين شخص ميرزا عبدالهه واعظ معروف به شيخ بهبهاني نماينده مجلس كنار او ايستاده بود... سكوت كامل بر جمعيت حكمفرما شد. واعظ كلام خود را با نعت پيغمبر و درود بر ائمه شروع كرد ولي ناگهان صداي آرام و آ‌هسته‌اش صورت جدي به خود گرفت... نطق بليغ او آغاز شد و زندگاني و مرگ پيشواي اسلام را در چند جمله به شنوندگان خاطرنشان ساخت و خدمات فوق‌ العاده بزرگان اسلام و قدرت و قوت اين دين حنيف را ستوده گفت:
آيا اسلام آنها يكباره از ميان رخت بربسته كه اهانت به بنيان‌گذران اين دين بدون قصاص و مجازات مانده است؟ اين واعظ بليغ از ايران، ملت ايران، علماي ايران، ارتش و دولت ايران بلكه از تمام ملتهاي اسلامي اين پرسش را نمود و از آنان خواست كه به اروپا و امريكا و به تمام جهانيان نشان دهند كه اسلام امروز از هر وقت ديگر متحدتر و نيرومند‌تر است... سپس نعره زنان گفت: اگر شما علما اعلام جهاد كنيد با سرو پاي برهنه و بدون سلاح به مرقد پيغمبر اكرم شتافته با دندان و ناخنهاي خود دشمنان خدا را قطعه قطعه مي‌كنند... بيشتر جملات حماسي او با گريه و زاري توأم بود با اين حال جمعيت ساكت و آرام و تا حدي كه عادت و نزاكت اجازه مي‌داد با جوش و خروش ناطق همدردي مي‌كردند و ساعت هفت بعد‌از ظهر مردم با آرامش به شهر برگشتند. آيا مي‌توان اين تظاهر را اولين قدم در راه نهضت بزرگ اتحاد اسلام دانست؟


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 18



 
تعداد بازدید: 1198


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: