16 اسفند 1390
انقلاب در 30 سالگي
حجتالاسلام و المسلمين احمد خزائي رئيس مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي در مصاحبهاي با سردبير مجله الكترونيكي «دوران» به سئوالات متعددي راجع به جايگاه و موقعيت جهاني و داخلي نهضت امام خميني در پايان دهه سوم عمرش پاسخ گفت. با هم مصاحبه ايشان را ميخوانيم:
به نظر ميرسد انقلاب اسلامي طي 30 سال اخير توانسته است جايگاه خود را در عرصه بين المللي و در مناسبات جهاني بدست آورد. از نظر حضرتعالي رمز ماندگاري انقلاب در چيست؟
بسمالله الرحمن الرحيم. با تشكر از شما من رمز ماندگاري انقلاب را در چند چيز ميدانم:
1ـ اراده الهي. كه البته مطابق سنتهاي محتوم الهي (ولن تجد لسنةالله تبديلا1 ـ براي سنت الهي بديلي نخواهي يافت) به شايستگي (انالله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم 2ـ به راستي خدا حال قومي را تغيير نميدهد تا آنان خود آن را تغيير دهند)، بصيرت (قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني3 ـ بگو اين راه من است و هركس را كه پيرويام كرد از روي بصيرتي (شايسته) به راه خدا دعوت ميكنم) و در نهجالبلاغه ميفرمايد (الا لايحمل هذا العَلَم الا البصر و الصبر ـ پرچم توحيد جز با دوش بصيرت و مقاومت كشيده نخواهد شد)، نيت صادقانه، ياري كردن دين الهي (انتنصرواالله ينصركم4 ـ اگر مرا ياري كنيد ياورتان خواهم بود)ـ ايمان به خدا (انالله يدافع عن الذين آمنوا5 ـخداوند از مؤمنان دفاع ميكند) و ايستادگي و مقاومت و ساير عوامل ذكر شده در قرآن و احاديث، تعلق ميگيرد. من معتقدم همهي اين اسباب در انقلاب اسلامي جمع بود.
2ـ مضمون و محتوا و جوهره حقيقي انقلاب كه ثروتمند ترين منابع آسماني و علمي را پشتوانه خود دارد كه به سان ذخيرهاي بيپايان به مثابه سوخت حركت پوياي انقلاب ميماند. رسالت انقلاب پيام قرآن و عترت و تمسك به ثقلين و عصاره هزار سال عقلانيت فلسفي و كلامي آميخته به ذوق تأله چه در حوزه حكمت نظري و چه حكمت عملي و فلسفه سياسي و تبلور هزار سال اجتهاد و تفقه پوياي حوزههاي علميه، و نتيجه هزار و چهار صد سال مبارزه نرم و سخت شيعه و حاصل مجاهدتهاي خونين و خاموش علماء، حكما و جاننثاران راه اهل بيت (ع) است. از آنجا كه خداوند بيكران است كلام او نيز بيساحل است و گستره و عمق هر انقلابي به اندازه عمق و گستره نظريه و تئوري اوست و علل مبقيه در طول، و پيوسته با علل محدثه است. شما عمر ماركسيسم لنينيسم يا مائوئيسم را ارزيابي كنيد با همه پشتوانه جمعيتي، اقتصادي و بويژه نظامي در حد قدرت اول دنيا و اردوگاه سوسياليزم، بيش از هفتاد سال كشش نداشت و نتوانست خودرا باز توليد كند و زايندگي نداشت لذا تفاله و پوك شد و با تلنگري فرو ريخت. قرآن ساختمان انديشه كفر را (كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً و ان اوهن البيوت بيت العنكبوت6 ـخانه عنكبوت سستترين است) ميداند.
اما شما انقلاب حسيني را ملاحظه كنيد (مثلاً كلمة طيبه كشجرةٍ طيبه اصلها ثابت و فرعها فيالسماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها7 ـ مثل درخت پاك ريشهاي استوار و شاخساران در آسمان و ميوهاش هميشگي)، هر سال قابليت نو شدن داشته، تفسيري تازه و برداشتي نوين و زنده و آب حياتي در كام تشنگان است. شما امروزه شمارش معكوس عمر ليبراليسم را مانند صداي خرد شدن استخوانهاي كمونيسم و انشاءالله رهسپاري هر دو را به مزبله تاريخ ميتوانيد حس كنيد. لذا انقلاب، مانند انقلاب محمد (ص) و حسين (ع) ميرايي ندارد ولو جسدش نباشد روح و جانش همواره و هميشه خواهد بود و اثر گذار.
3ـ اراده ملي و آنچه به عنوان پايگاه مردمي انقلاب معنا شده است. شما ميدانيد حتي مشروعيت يك نظام سياسي باعث ماندگاري آن نميشود اما مقبوليت عامه در تداوم يك نظام سهم فوقالعادهاي دارد، گرچه آن نظام مشروع نباشد (صرفنظر ميكنيم از تفاسير امروزي در معناي مشروعيت و مقبوليت و منظورمان از مشروعيت حقانيت و مطابقت با اراده تشريعي حق است) بيترديد اگر اين وجه نبود هيچ نظامي توان ايستادگي در مقابل امواج توفان تهديدات خارجي و خيانتهاي داخلي را نداشت و فروميپاشيد.
4ـ رهبري فرزانه انقلاب چه در دهه اول و چه پس از رحلت بنيانگذار انقلاب، آيتالله خامنهاي. همچنان كه بيشك يكي از علل محدثه انقلاب رهبري بود همو علت مبقيه انقلاب نيز بوده و هست. سكانداري اين كشتي بزرگ 70 ميليوني با سلايق گوناگون و اقوام متفاوت و همگان سياسي و سختپذير، عبور دادن آن در اقيانوسهاي متلاطم و گردابهاي سهمگين انصافاً حكمت و فرزانگي ميخواهد و ماندگاري انقلاب حتماً مرهون اين موهبت و وديعه الهي است كه البته ريشه در نظريه قويم و استوار ولايت فقيه دارد و به قول امام (ره) با وجود ولايت فقيه به اين انقلاب آسيبي جدي نخواهد رسيد.
هدف امام خميني (ره) در به راه انداختن انقلاب چه بود؟ آيا پس از گذشت سيسال به آن هدف رسيدهايم يا هنوز از آن فاصلهداريم؟ در كجاي راه هستيم و موانع پيشروي چيست؟
من تصور ميكنم بغض فروخوردهاي كه گلوي بيدارگران و مصلحان و عالمان ديني را در سده اخير ميفشرد علاوه بر آنچه از آموزههاي عاشورايي دريافتهايم، انگيزه اصلي امام (ره) بود.
عقبماندگي مسلمانان در كنار رشد و توسعه شتابان غرب، بيهويتي جامعه اسلامي و جاي خالي آنان در تمامي عرصههاي سياسي فرهنگي و اقتصادي جهان، گسترش فقر و چپاول ثروتها و منابع مسلمانان، حكام خود فروخته و بي مسئوليت، انرژيهاي متراكم و نهفته مادي و معنوي در نسلهاي جوان و نخبگان فرهنگي و سياسي،ستمها و جنايتها عليه ملتهاي مسلمان بويژه فلسطين، گسترش لائيسم و دينزدايي از ساحه كشورهاي اسلامي، بي آيندگي و گسترش سايه يأس و سرخوردگي برمسلمين، تحقير اسلام و مسلمين از بيرون و درون، گرفتار شدن اسلام ناب محمدي در چنبره تحجر و بيتعهدي در حوزههاي علميه، بيخبري و عافيتطلبي روشنفكران و رجال سياسي كه ميرفت اسلام را چونان اسلام عهد اموي از حاشيه هم محو نمايد، موجب شد امام از فرصتهاي پيش آمده بهترين بهره را ببرد و لذا پس از تذكر و امر بمعروف و نهي از منكر و يأس از اصلاح شاه، براندازي رژيم طاغوت را تئوريزه و فتوايي كرد. به نظر من امام اولين فقيه شيعي در تاريخ اسلام است كه فتوا به براندازي يك نظام سياسي ميدهد و تصور ميكنم اين ويژگي امام را از ميان تمام مراجع در طول تاريخ تشيع برجسته نموده است. او همزمان برپايي حكومت اسلامي مبتني بر نظريه ولايت فقيه در كشور را به عنوان مانيفست اجرايي خود عرضه نمود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي استراتژي صدور انقلاب و جنگ تا رفع فتنه در عالم را طراحي و اعلان نمود. شايد در انديشه امام مدلي مانند اتحاد جماهير اسلامي خلجان داشت. اين را از مضمون برخي كلماتشان ميتوان فهميد. من معتقدم انقلاب و امام به جوهره و حقيقت هدف خود نايل شده است. شما مقايسهاي بين اسلام امروز و 30 سال پيش، كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان قبل و پس از انقلاب بنمائيد تا ادعاي من تصديق شود به عنوان نمونه: هويت يافتن ملل مسلمان بويژه پس از فتواي قتل سلمان رشدي و واكنشهاي جوامع اسلامي در مقابل كوچكترين توهينها به مقدسات قبل و پس از آن. در حاليكه در طول تاريخ دنياي صليبي چه مسيحي و چه يهودي هر گاه خواستهاند وقيحترين توهينها را به مقدسات مسلمانان ميكردند و صداي اعتراضي بلند نميشد. اما اكنون ميبينيد كه حتي يكنفر يا يك مجله با كوچكترين جسارتي تمام عالم اسلام را به حركت وا ميدارد، مرزهاي شيعه و سني در هم ميآميزدو يكصدا در همه جا واكنش ميبينيد. ماجراي دانمارك و پاپ نمونه آن است.
سال 2000 ميلادي «ساموئل هانتينگتون» واضع تئوري «جنگ تمدنها» در همايش بينالمللي در نيكوزيا ضمن تشريح نظريه جنجالي خود از انقلاب اسلامي ايران با عنوان «آغاز پروسه بازگشت تمدن اسلامي به هويت اوليه خود» ياد كرد. او گفت اين بازگشت محدود به مرزهاي جغرافيايي ايران نمانده و اين را نشانهاي از نزديك بودن مراحل تعيين كننده جنگ تمدنها قلمداد نمود.
هانتينگتون در پاسخ به اين سؤال كه چرا پيدايش انقلاب اسلامي در ايران را نشانه آغاز جنگ تمدنها ميداند در حالي كه تمدن اسلامي از قرنها قبل وجود داشته گفت: اسلام پيش از انقلاب 1979 ايران يك نسخهي حكومتي نبود بلكه دستورالعملي براي چگونگي رابطه فردي مسلمانان با خدا و عالم معنوي بود ولي انقلاب اسلامي بار ديگر آموزههاي اسلام را به نسخه حكومتي تبديل كرد نسخهاي كه با ليبرال دمكراسي دنياي متمدن درتقابل است. هانتينگتون در مقايسه رابطه آمريكا با ايران و عربستان سعودي ميگويد: در اين كشور عربي ابتداييترين نشانههاي دمكراسي كه همانا مراجعه به آراي مردم است وجود ندارد و به شيوههاي مرتجعانه اداره ميشود اما آمريكا نزديكترين روابط دوستانه را با آن دارد و در مقابل با جمهوري اسلامي ايران كه دمكراتترين كشور منطقه است و توزيع قدرت با رأي مردم و انتخابات صورت ميپذيرد، خصمانهترين رابطه را دارد. وي در بيان علت اين برخورد دوگانه و متضاد ميگويد: هر دو كشور مسلمان و مردم آن به آموزههاي ديني عمل ميكنند، اما اسلام در عربستان فقط به روابط فردي مردم و خدا محدود است و در حاكميت جايي ندارد اما اسلام در ايران بر كرسي حاكميت نشسته و آموزههاي ديني را به سياست داخل و خارج كشانده و به همين علت با ليبرال دمكراسي دنياي متمدن در تضاد و تخاصم است.
هانتينگتون در دكترين جنگ تمدنها جنگ نهايي را ميان جهان اسلام و غرب به رهبري آمريكا پيشبيني كرد و از مرزهاي دنياي اسلام و غرب با عنوان «Bloody Borders» ـ مرزهاي خونين ـياد ميكند! برخلاف همتاي ديگر خود (فوكوياما) صاحب تئوري «پايان تاريخ» كه غلبه نهايي ليبرال دمكراسي آمريكا بر ساير نسخههاي حكومتي دنيا و پايان تاريخ را از راه جنگ سرد و نرم پيشبيني ميكند و البته با ابرازتأسف ميگويد: آغاز هزاره سوم ميلادي برخلاف پيشبينياش نه تنها آغاز غلبه كامل ليبرال دمكراسي آمريكا بر جهان نيست بلكه دنيا شاهد حضور قطب قدرتمندي به نام اسلام است كه با پرچمداري ايران اسلامي در ميدان حضور دارند.
خوب ملاحظه ميفرمائيد كه (بهتر آن باشد كه سرّ دلبران گفته آيد در حديث ديگران) و اين همان چيزي است كه پير ما، در خشت خام ديد و فرمود: «من به صراحت اعلام ميكنم كه جمهوري اسلامي ايران با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذاري ميكند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاهطلبي و فزونخواهي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد... ما نه تنها از كعبه مسلمين كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ آمريكا و شوروي را به صدا در ميآوريم.» 8
و اما در پاسخ به فراز سوم سؤال طبعاً در ميان راهيم و گردنههاي فرازي پيش رو داريم. در داخل مشكلات فرهنگي، مديريتي و اقتصادي و ساختن الگوي شايسته از يك نظام اسوه و سرآمد و نياز مبرم به مسئولاني كه به انديشه والاي امام وفادار باشند وبه راه او مؤمن، و در خارج موانع و دستاندازها بيشتر و راهي سنگلاخ پيش رو ما است. منابع و ثروتهاي منطقه، شرايط ژئوپوليتيكي برخي كشورهاي اسلامي، امنيت اسرائيل، امنيت راه چپاول انرژي، وجود انبوه مسلمانان در اروپا و امريكا، ايجاد قطب قدرتمند ايدئولوژيك با قدرت اقتصادي و جمعيتي و ظرفيتهاي بالا، هراس سهمگيني را بر دل استكبار مستولي ميكند ـ لذا حربههاي خاورميانه بزرگ، دمكراسيسازي، ترويج سكولاريسم، جنگ شيعه و سني، اختلاف قومي، تجزيه كشورهاي بزرگ اسلامي، ايجاد ناامني، حربه القاعده و طالبان، تشويه چهره پاك اسلام، ترساندن اعراب از ايران و دنياي غرب از اسلام، از سوي دشمن، از جمله موانع موجود است. و در داخل كشورهاي اسلامي نيز دشواريهايي هست كه بايد در جاي خود بدان پرداخت.
امام خميني (ره)، در تعابير مختلفي تلاش كردهاند كه انقلاب اسلامي را تبلور اراده مردم و منطبق بر خواسته و نيت آنان معرفي كنند. جنابعالي تا چه حد معتقديد كه آرمان امام خميني (ره) در زمينه ارتباط مردم با انقلاب رعايت شده است؟
بيترديد تلاش و ادعاي امام لاريب فيه است و مردم به نظرم دين خود را به انقلاب در حد مطلوبي ادا كردهاند. البته در آينده نيز بايد چنين باشند. من اين خصوصيت را در پاسخ اول يكي از رمزهاي ماندگاري انقلاب دانستم منتها در نسل انقلاب ريزش و رويشهايي داشتهايم و نگراني من مربوط به نسل پس از انقلاب است كه خداي نكرده نتوانيم بين اين دو نسل امانت را دست بدست كنيم. من مسئله گسست بين يك نسل و يا بيديني و بيتعهدي نسل نو را نميپذيرم ولي يكباره دنياي پست مدرن با گسترش وسايل ارتباطي و رشد و توسعه رسانهها توانست فرهنگ خود را در جامعه جوان ما وارد كند. هجمه آنقدر وسيع و پر وزن است كه همه تمدنها و فرهنگها را تحت تأثير قرار داده و بزرگان جوامع (حتي غربي) نگراني خود را اعلان نمودهاند امروز فرانسه و اروپا هم در مقابل ناتوي فرهنگي گارد گرفتهاند.
تصور ميكنم جمهوري اسلامي انصافاً خدمات فوقالعادهاي به مردم ارائه داده و من نفس مقايسه وضع كشور را با قبل از انقلاب گناه كبيره ميدانم و هرگز قابل قياس نيست ولي مردم ما استحقاق بيشتري براي خدمت دارند. رفع بيعدالتي و تبعيض و فقر و تنگدستي و توزيع عادلانه ثروت و برخورداري از شغل و شأن بايسته ورعايت كرامت و عزت زنان و جوانان و ايجاد بسترهاي افزونتر براي كسب علم و دانش و تجربه و توسعه همه جانبه و يافتن اقتصاد و اجتماعي در خور منزلت و جايگاه مردم ايران كه قابل مقايسه با هيچيك از همسايگانشان نيستند، از وظايف نظام است. البته من كاملاً به آينده كشور اميد دارم بويژه اميدوارم دولت نهم بتواند به وعدههاي خود جامه عمل بپوشانند و به اندازه صداقت و تلاشش بتوانند كشور را به نتايج مورد نظر نزديكتر سازد.
در سه دهه اخير، انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در برابر بسياري از تحميلات سياسي و نظامي سازمان يافته دشمنان از جمله كودتاها، جنگ 8 ساله، تحريمهاي تجاري، تروريسم داخلي قرار گرفته و از اين ميدان پيروز و سربلند بيرون آمده است. به نظر شما اين روياروئي در آينده نيز ادامه خواهد داشت؟ در چه سطحي؟ شديدتر يا ضعيفتر؟ چرا؟
هيچ كشوري چه رسد به ابرقدرتها نميخواستند انقلاب اسلامي به پيروزي برسد و حكومت ديني بر كار آيد. عجيب است كه اردوگاه سوسياليزم هم در مقابل يك انقلاب ضد امپرياليسمي كه بساط مستشاران و جاسوسخانههاي آمريكا را در همسايگيشان جمع ميكرد مقاومت ميكردند و لااقل هيچ حمايتي نكردند. رهبر چين مائوئيست در روز هفده شهريور 1357 در سعدآباد با شاه مشروب ميخوردند و در آذرماه رهبر آلمان شرقي از ايران بازديد داشت. پس از پيروزي انقلاب، هم ازداخل و خارج بر سر اين انقلاب نوزاد ريختند. از جنگ مسلحانه و تجزيهطلبي و كودتا و اغتشاش و سنگر بندي خيابانها و حمله نظامي به طبس گرفته تا جنگ تحميلي و گروهكها و منافقين تا ماجراي 7 تير و 8 شهريور و شهداي محراب و مردم كوچه و بازار كه به جرم ريش و چادر، آماج تيغ كينههاي آنها با اسلام ناب محمدي شدند. شما ببينيد آمريكا و غرب و شرق هر كاري عليه ما نكردند نتوانستند و الا از هيچ دريغ نكردند حتي ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايرباس و حمله به سكوهاي نفتي ما در خليج فارس و حمايت همه جانبه از صدام براي بمباران شيميايي مردم ما و خودش. تكليف عربها و همسايههاي ما هم كه معلوم است.
لذا من ادعا ميكنم مورخين جستجو كنند در طول تاريخ هيچ نظام سياسي نداريم كه باندازه ما در مقابل تهديدهاي بزرگترين قدرتهاي نرم و سخت تاريخ قرار گرفته باشد و 30 سال مقاومت كند. فلذا اگر انقلاب خداي ناكرده ساقط هم بشود باز موفقترين نظام سياسي تاريخ است. شما امروز بخوبي استيصال غرب در مقابله با انقلاب اسلامي را بالعيان ملاحظه ميكنيد.
من در اينجا جملهاي اضافه كنم شما جهان پس از جنگ سرد را بدون انقلاب اسلامي تصور بفرمائيد. واقعاً نظم نوين جهاني و دنياي تك قطبي يا دهكده واحد جهاني كه مالكش آمريكا بود چه بلايي بر سر جهان سوم كه نه، بلكه بر سر اروپا ميآورد سيريناپذيري آمريكا روزگار همه را سياه مينمود واقعاً امروز جز انقلاب اسلامي كسي ديگر مزاحم آمريكا هست؟ و اگر ما نبوديم چه ميشد؟آيا دنيا نبايد ممنون ما باشد؟!
پس از جنگ هم به روش نرم روي كردند و خواستند مانند پايگاه ريگا در لتوني كه فروپاشي شوروي را در دستور داشت تزهاي گلاسنوست و پروستريكا را به اجرا گذارند، دولتهاي پس ازجنگ را به گورباچفيسم و يلتسينيسم تشبيه و به فروپاشي از درون اميد بستند، و به تقليد ازامام (ره) به براندازي نرم روي آوردند و نسخههاي انقلاب هاي رنگين و مخملي گرجستان و اوكراين و قرقيزستان را در بنياد سوروس و مؤسسات اينترپرايز و وو درو ويلسون تئوريزه نموده و 198 روش براي انقلاب را جين شارپ به قلم كشيد و در 18 تير 1382 آن را در داخل استارت زدند و با حمايت نفوذيهايشان در دولت و NGOها و جنبشهاي دانشجويي و فمينيستي و فعالان سياسي و ... تست نمودند. اما با تدبير رهبري معظم و حضور مردم ناكام ماند. اين ماجرا در لبنان هم تحت عنوان ثورة الارز با تدبير حزبالله در هم شكست.
باور كنيم كه انقلاب اسلامي مسير تاريخ را تغيير داد.
اما اين كه سؤال كرديد فتنهانگيزيها و خصومتها ادامه خواهد داشت يا نه جواب مثبت است و اينكه در چه سطحي، بايد بگويم گستردهتر و پيچيدهتر و البته شديدتر و همه جانبه و از نوع نرم چرا؟
طبعاً رويارويي با تهديدها متناسب با هم هستند. انقلاب اسلامي رفته رفته به صورت عميقتري منافع غرب را به چالش كشيده و تهديد ميكند. امروزه هژموني نظام جمهوري اسلامي ايران خود را به نظام سلطه تحميل ميكند.
شما ملاحظه كنيد در آغاز قرن حاضر حادثه 11 سپتامبر اتفاق افتاد و آمريكا با سوءاستفاده از فرصت پيشآمده نقاب از چهره خود دريد و نظامات سياسي بينالمللي مثل سازمان ملل و شوراي امنيت را پشت سر گذارد و نظريه جنگ پيشدستانه را در 2002 دكترين دفاعي خود قرار داد و با بياعتنايي به مخالفتهاي جهاني حتي اروپا و واكنش وسيع افكار عمومي حتي در غرب، دو كشور عراق و افغانستان را اشغال نمود و نئوكانها بر مجاري تصميمگيري آمريكا مسلط شدند و با نام بردن از سه كشور بعنوان محور شرارت دست خودرا در آينده رو كردند. بوش پس از اشغال عراق گفت ميخواهيم در عراق برجي از دمكراسي را معماري كنيم كه سايههايش بر همسايگان (منظور ايران و سوريه) بيفتد. پروژه خاورميانه بزرگ با شعار دمكراسيسازي حكومتهاي منطقه در همين زمان كليد خورد و آمريكا اول سراغ مصر و عربستان رفت و دستور بركناري 2400 پيشنماز سعودي را به دليل افكار ضد امريكايي و مراجعه به آراء عمومي را در اين دو كشور صادر كرد. حتي تعدي را به تغيير متون درسي اسلامي كشاند و اگر يادتان باشد توطئه بمباران هستهاي مكه توسط سيمور هرش خبرنگار جنجالي آمريكا افشا شد. خوب حالا پرونده موفقيت آمريكا و نتايج حاصله را ارزيابي كنيم به نظر شما چه دكترين و استراتژي به مقابله با استراتژي آمريكا برخاست و در اين جنگ، نظريهپردازها و استراتژيستهاي كداميك پيروزند؟ ميتوانيد تعداد پلههاي سقوط آمريكا را بشمريد؟ چرا خبري از محورهاي شرارت نيست بلكه مذاكره با آنها در دستور كار است؟ آبرو و حيثيت آمريكا و هيمنه و اقتدار او كجاست؟ چطور نئومحافظهكاران يكي پس از ديگري صندليهاي خود را خالي كردند؟ پاول، رامسفلد، بولتون و... جاي خود را به تيم ميانهرو رايس و گيتس و ... دادند؟ تغيير لحن بوش و اشتلمهاي پوچ او طي دو سال گذشته مبني بر حمله نظامي به كجا راه برد؟
چرا انتخابات در مصر و عربستان تعطيل شد؟ ودر مصر دوره اول اخوانالمسلمين رأي آورد و لذا باطل شد؟ و البته در سرزمينهاي اشغالي حماس كه در صدر ليست گروههاي تروريستي وزارتخارجه امريكا بود، رأي آورد؟ چطور امروزه 40% افغانستان مجدداً در اشغال طالبان است؟
چرا ايران قدرت تأثيرگذار اول در عراق شده؟ به طوري كه امريكا امنيت خود را بسته به رويكرد ايران ميداند و در هر جابجايي و سياستگزاري بدون ايران نميتواند تصميم بگيرد؟چرا پروژه خاورميانه بزرگ پس از سه سال نافرجامي تغيير و جاي خود را به پروژه خاورميانه جديد داد؟ چگونه است آمريكايي كه با قطعنامه 1559 بدنبال خلع سلاح سياسي و سپس نظامي حزبالله بود با بسيج همه توان اسرائيل در جنگ سي و سه روزه مجبور شد شكست مفتضحانه در برابر حزب الله را شاهد باشد؟ شما ميدانيد شكست خورده اول اين جنگ دستگاههاي اطلاعاتي و تجهيزات فني جاسوسي آمريكا و اسرائيل است كه نه تنها نتوانستند به نيروها و كادرهاي حزبالله ضربه بزنند بلكه از ضربه به ماشين نظامي حزبالله نيز عاجز ماندند. تانكهاي مركاوا را كه همه كارخانههاي توليد كننده ضد زره سيبل كردند و نتوانستند آن را از كار بيندازند، چگونه حزبالله توانست 28 عدد از آنها را بزند و منهدم كند. علاوه بر ناو و هليكوپترو ...
امروز داستان اسطورگي ارتش اسرائيل به پايان رسيد و اسرائيلي كه محدوده خود را از نيل تا فرات تعيين كرده و حتي نقشه پرچم او ستارهاي بين دو رود است نه تنها تهديدي براي ديگران نيست كه با تمام قوا مشغول به داخل خود ميباشد. در داخل هم نه توانست فلاخنيها را از كار بيندازد و نه عمليات استشهادي را خاموش كند و نه ديوار حائلش كه نقطه پاياني بر كشورگشايي اسرائيل بود چاره ساز شد. امروزه بيش از 100 موشك دستساز از غزه و كرانه باختري بر شهرهاي اسرائيل .... فرود آمده، مهاجرت به اسرائيل معكوس شده و ببر كاغذي آمريكا و انگليس در منطقه رسوا گرديدهاند. امروزه ايران كنشگر فعال در منطقه و بيشترين دريافت و پرداخت رادر كنشهاي سياسي منطقه دارد به طوري كه مزيتهاي استراتژيك و تأثير و نفوذ ايدئولوژيك ما بيبديل و تعيين كننده است. مجال پرداختن به پرونده هستهاي ايران نيست اما همين قدر اشاره كنيم كه همه اروپا و آمريكا كه در پايان دولت هشتم نطنز و ucf و آب سنگين و تمام تحقيقات ما را تعطيل كرده بودند با سياستهاي تهاجمي دولت نهم صداي بوق و كرناي جنگ و حمله آنها گوش فلك را پر كرد ولي دو سال طول كشيد تا ما را به شوراي امنيت برده و قطعنامه بيرمقي صادر كردند و اكنون قريب يكسال است از حدود قطعنامه سوم كه طبق قطعنامه قبلي قرار شده بود در ارديبهشت 86 صادر شود، عاجز ماندهاند و جمهوري اسلامي ايران بين اعضاي دائم شوراي امنيت و 1 + 5 و ... شكافي عميق ايجاد كرده است.
سوخت هستهاي ما رسيد و 16 دستگاه اطلاعاتي آمريكا در اقدامي طراحي شده مقدمات رويكرد بوش را به مذاكره و برخورد نرم با جمهوري اسلامي ايران فراهم كردند و ايران اسلامي سربلند يكي پس از ديگري قلهها را فتح ميكند.
به نظر شما اينها كافي نيست كه آمريكا و استكبار درمانده و بيچاره، نوع تهديدات را متفاوت و از راه ديگري وارد شوند؟ به نظر من ادامه خصومت آنها به صورت تشديد تحريمها و فشار اقتصادي با هدف ايجاد نارضايتي و شوراندن مردم، بهانه جوئي از تروريسم در عراق، تشديد جنگهاي فرقهاي و قومي، استفاده از جنبشها و اپوزيسيون داخل و خارج، انواع تهديدهاي احتمالي و البته تكراري آنهاست كه نتيجهاش از پيش عقيم است.
يكي از مهمترين جنبههاي اظهار نظر در زمينه توفيق يا عدم توفيق عملكرد يك حكومت، ارزيابي سياست خارجي آن است. جنابعالي سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي را در سه دهه اخير چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من با پذيرش نوسانات و افتو خيزهاي سياست خارجي كشور بويژه در مقايسه با دهه اول با دوم و سوم و موفقيتها و ناكاميها، معتقدم ما در طول دو دولت قبل (سازندگي و اصلاحطلب) رويكردي حفظ محور و انفعالي داشتيم و اين با منظر امام متفاوت بود. شايد شرايط جهاني و منطقهاي و سير تحولات و ضرورتها پايههاي استدلال دولتها را تشكيل ميداد اما به عقيده من با ماهيت انقلاب تباين داشت. قانون اساسي، گفتمان امام و مقام معظم رهبري و آموزههاي ديني تكليف ما را روشن كرده است.
تنازل و عقبنشيني، سازش و ترس موجب پرروئي و گستاخي دشمن ميشود. خداوند به پيامبرش ميفرمايد (لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً اذاً لاذقناك ضعف الحياه و ضعف الممات9 ـ نزديك بود كمي به سوي آنها (مشركان) مايل شوي كه در آن صورت دو چندان در زندگي و مرگ بتو ميچشانديم) ما بايد بدانيم طبق قرآن (لايزالون يقاتلونكم حتي يردّوكم عن دينكم ان استطاعوا... 10 آنان تا د ست برداشتن شما از دينتان همواره با شما كارزار ميكنند).
منتها اين نيز بايد گفته شودكه متأسفانه دستگاه ديپلماسي خارجي ما با كمبود نيروهاي انساني مؤمن، شجاع، تحليلگر و انقلابي و فعال مواجه است و تابحال نتوانسته در قواره ديپلماسي انقلاب اسلامي ايفاي نقش كند. چه در مأموريتهاي سياسي و چه فرهنگي كه عهدهدار آن سازمان كم خاصيت فرهنگ و ارتباطات است.
ناگفته نماند همچنانكه اصول راهبردي سياست خارجي را مقام معظم رهبري بر سه پايه عزت، حكمت و مصلحت پيريزي نمودند من با هر بيتدبيري و ريسكهاي محاسبه نشده و فاصله گرفتن از عقلانيت و مقتضيات زمان و مكان و غفلت از تهديدها و فرصتها مخالفم.
از جمله راههاي نشان دادن حقانيت انقلاب در ميان نسل جوان، كارهاي تحقيقي و پژوهشي است. به عقيده شما، منابع تاريخپژوهي داخل كشور چقدر توانستهاند در ترسيم وضعيت ايران در عصر پهلوي دوم و دينستيزي رژيم شاه و مفاسد سياسي و فرهنگي و اجتماعي حكومت وي به عنوان يكي از بسترهاي مهم شكلگيري انقلاب، موفق باشند؟
اگر منظورتان آنچنانكه در سؤال آمده منابع تاريخپژوهي است، بر اين باورم كه كشور در باز كردن درب آرشيوهاي خود نسبتاً با سخاوت عمل كرده و رضايتبخش است. وزارت اطلاعات، وزارت امور خارجه، اسناد رياست جمهوري، اسناد ملي و بنياد مستضعفان و نيز تاريخ شفاهينويسان و خاطرهگويان.
لذا مجموعه اعضاء «مهتاب»11 را بايد به عنوان پيشتازان اين عرصه نام برد و تلاش آنها را ستود.
بي ترديد روانه شدن اسناد در بازار به عنوان دستمايه پژوهشگران براي تحليل و استناد، راه را بر تحريف و دروغ و تاريخسازي ميبندد و اين خدمت بسيار ارزندهاي بود و به نظرم نهضتي در كار تاريخپژوهي موجب تغيير سير تاريخنگاري كشور شد و البته در ترسيم رژيم طاغوت نسبتاً موفق عمل كرده هر چند راهدرازي در پيش داريم. اما اگر منظور، تاريخنگاران و محققان باشند بايد بگوئيم هم پاي منابع منتشره نتوانستيم در تربيت محقق توفيق داشته باشيم و من عامل اصلي را دانشگاهها ميدانم. دپارتمانهاي تاريخ در دانشگاههاي ما مانع ورود دانشجو به تحليل و بررسي تاريخ معاصرند و راه را بر تحقيق در اين دوره حياتي بستهاند. تا آموزش عالي بجنبد و به تغيير نگرش و رويكرد رؤساي دپارتمانها نپردازند همچنان بايد در فراق پايان نامهها و رسالههاي دكتري و نيز روشمند نمودن و علمي كردن تاريخنگاري عموماً و تاريخ معاصر خصوصاً دست تحسر بر دست بزنيم. موضوع مهم ترويج و حمايت دولت از پژوهش و محققان هم داستان غمانگيز ديگري است. لذا من معتقدم مشكل اصلي انقلاب و كشور ما دو چيز است: 1ـ فرهنگ 2ـ مديريت كه در هيچكدام سرمايهگذاري بايسته نكردهايم، نه در فرهنگ مديريتي و نه در مديريت فرهنگي. در حاليكه ماهيت انقلاب، بي برو برگرد فرهنگي است.
يكي از تحولات انقلاب اسلامي، گروهگرائي، تحزب و استوار كردن كارها بر منافع جناحي بوده است. اين ويژگي بويژه در دهه سوم عمر انقلاب نمود بيشتري داشته است. هر چند اين تحول در درون خود ميتواند به معني آزادي عقيده تلقي شود، با اين همه آيا بايد از آن به عنوان يك دستاورد مثبت ياد كرد يا منفي؟
بخش اول سؤالتان اشكال دارد، اما به طور كلي در جهان امروز تحزب نماد دمكراسي است و نظامهاي سياسي كه بر آن مبتني شدهاند از چرخش قدرت و اطمينان و ثبات بيشتري برخوردارند و رو به توسعه دارند لذا در ضرورت آن ترديدي نيست. اما مهم آنست كه احزاب و متحزبين، منافع ملي و كشور، مطلوب غايي آنها باشد و براي نشستن بر اريكه قدرت پا بر گرده انقلاب و دستاوردها ودولتهاي پيشين خود نگذارند. متأسفانه جناحهايي در كشور به مقدسات و امام و جنگ و ارزشمندترين بنيادهاي انقلاب رحم نكردند. اگر برآيند تحزبگرايي اين باشد قطعاً دستاورد ناقصالخلقه و منفي است و اگر در چارچوب امنيت ملي و منافع عامه و قانون اساسي باشد حتماً مثبت است.
ديدگاه شما راجع به رويكرد اقتصادي نظام جمهوري اسلامي ايران در 30 سال اخير چيست؟ چه ضعفها يا قوتهايي داشتهايم؟ چرا تلاشهائي كه براي نجات اقتصاد تكمحصولي كشور انجام گرفته چندان ثمربخش نبوده است؟
رويكرد اقتصادي نظام چه در قانون اساسي و چه برنامه اول ودوم و سوم و چهارم مثبت بوده است و نقطه ضعف ما در اجرا و اراده دولتهاست كه گاهي به دليل ضعف مديران مياني چه به لحاظ اعتقادي و چه اجرايي و يا جلب آراء در انتخابات از توجه به زيرساختهاي اقتصادي كشور غافل ميشوند.
و در مورد نجات اقتصاد كشور از تك محصولي به نظرم گام مؤثري برنداشتهايم.
انقلابها نيز مانند اشخاص داراي جاذبه و دافعه هستند. تحليل شما از ميزان جاذبه يا دافعه انقلاب چيست؟ آيا موزون بوده يا كم و يا زياد؟ مثالهائي بياوريد.
دافعه و جاذبه انقلاب متوازن و متعادل بوده است. دشمنان را دفع و دوستان را جذب كرده. شما آوازه و كشش ايران، امام، شيعه، رهبري معظم و رياست محترم جمهوري را در ميان ملل مسلمان و غيرمسلمان ملاحظه ميكنيد اما جاذبه و دافعه انقلابيون متأسفانه گاه از اعتدال بيرون و ميل به افراط و تفريط كرده است و از اين ناحيه ضربههاي جبران ناپذيري در داخل و خارج خوردهايم.
اگر از شما پرسيده شود پايدارترين و ماندگارترين دستاورد مثبت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران در 30 سال گذشته چه بوده است، چه پاسخ ميدهيد؟
و اگر همچنين سئوال شود كه مهمترين نقاط منفي و تيره انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كه قابل انتقاد هستند چه بوده است، چه جوابي داريد؟
عزت و عظمت اسلام و شيعه و مردم ايران مثبت و اختلافات بنيانبرانداز جناحي و برخي مشكلات اقتصادي و مفاسد اجتماعي منفي كه البته نقاط منفي انقلاب و نظام نيست بلكه به بيكفايتي برخي برنامهها و مسئولان مربوط ميشود.
از فرصتي كه در اختيار مجله الكترونيكي دوران گذاشتيد سپاسگزارم.
موفق باشيد.
پينوشتها:
1. آيه 23 از سوره فتح.
2. آيه 11 از سوره رعد.
3. آيه 108 از سوره يوسف.
4. آيه 7 از سوره محمد.
5. آيه 38 از سوره حج.
6. آيه 41 از سوره عنكبوت.
7. آيه 25 از سوره ابراهيم.
8. صحيفه امام ج 2 پيام امام به مناسبت سالگرد كشتار خونين مكه و قبول قطعنامه 598.
9. آيه 74 از سوره اسراء.
10. آيه 217 از سوره بقره.
11. «مهتاب» واژه اختصاري «مجمع هماهنگي مراكز تاريخپژوهي، اسنادي و بانكهاي اطلاعاتي» است. اين مجمع مشتمل بر مراكز اسنادي ذيل است كه در 1384 تأسيس شد و دبير كل فعلي آن آقاي عباس سليمينمين است:
ـ دفتر تدوين مطالعات تاريخ ايران
ـ مركز اسناد انقلاب اسلامي
ـ موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي
ـ موزه عبرت
ـ مركز بررسي اسناد تاريخي
ـ مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه
ـ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
ـ سازمان اسناد و كتابخانه ملي
ـ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
ـ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي (حوزه هنري)
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 26
تعداد بازدید: 1090