16 اسفند 1390
تنباني كه باعث تصويب لايحه شد!
از زمان كودتاي رضاخان، همواره نمايندگان مجلس شوراي ملي به جاي انتخابات مردمي، از طرف شاه منصوب ميشدند و مأمور به انجام دستور بودند. تنها در ابتداي حكومت رضاخان، كه هنوز جان نگرفته بود، فقط در تهران ـ كه مركز حكومت بود بعضي از نمايندگان از طرف مردم به مجلس راه مييافتند. مانند: آيتالله شهيد مدرس، كه آن هم پس از چندي ديگر عملي نشد تا آن جا كه شهيد مدرس در اعتراض به شمارش آرا، به رأيي كه خود به صندوق انداخته بود، احتجاج كرد.
نمايندگان مجلس شوراي ملي، دردوران حكومت پهلوي ـ پدر و پسر ـ عروسكهاي خيمه شب بازي دست نشانده بودندكه از طرف شاه و بنابر توصيه و فهرست سفارتخانههاي دُول استعماري، براي تصدي كرسي نمايندگي مجلس، در نظر گرفته ميشدند تا طرح و لوايح مورد نظر آنان را با برخاستن و نشستن، به تصويب برسانند.
پس از تشكيل كانون مترقي توسط حسنعلي منصور و تبديل آن به حزب ايران نوين،اين انتصابات و تصويب لوايح كه در چارچوب حزب صورت ميگرفت، داراي شكلي مضحك و چندشآورتر شد.
نمونهاي از چگونگي تصويب يكي از لوايح به شرح زير است:
«روش تصويب لوايح در حزب ايران نوين چنين بود: دولت قبلاً لايحه را در حزب مطرح ميكرد تا نمايندگان از آن مطلع شوند. اين كار صرفاً جنبه تشريفاتي داشت. نمايندگان اختيار آن را نداشتند كه در لايحه تغييراتي بدهند. فقط مطلع ميشدندكه بايد به اين لايحه در مجلس رأي مثبت دهند. گاهي هم لازم نميديدند كه لايحه را از قبل در احزب مطرح كنند و به تك تك نمايندگان بگويند كه به فلان لايحه يا فلان قسمت از لايحه رأي مثبت بدهند و به كدام لايحه يا كدام ماده رأي ندهند. در اين موارد، هنگام رأي گيري در مجلس، نمايندگان به ليدر فراكسيون نگاه ميكردند. اگر او در جريان قرار داشت،از جا بلند ميشد، اعضاي فراكسيون ايران نوين هم ميبرخاستند و لايحه تصويب ميشد. اگر او همچنان در جايش مينشست معلوم بود كه تصويب لايحه منظور نيست، لذا آنها هم از جا برنميخاستند.
در مورد يكي از لوايح در حزب تصميم گرفته شد به علتي، به آن رأي داده نشود. روزي كه قرار بود لايحه در مجلس مطرح شود، بعد از نطقهاي قبل از دستور، لايحه در دستور كار قرار گرفت و طبق آييننامه، نمايندگان موافق و مخالف شروع به سخنراني كردند، آن روز وزيري كه در مجلس كنار مهندس خواجهنوري نشسته بود، او را به حرف گرفت، به طوري كه خواجهنوري بكلي از جريانات مجلس غافل ماند. فصل تابستان بود. هوا گرم بود. كولر مجلس درست كار نميكرد، چنانچه خواجهنوري احساس كرد در اثر حرارت هوا و نشستن بر روي صندلي چرمي، لباسش خيس عرق شده. مدتي مقاومت كرد، اما وضع بدتر شد، به طوري كه احساس كرد شلوارش به صندلي چسبيده. براي آن كه كمي هوا به بدن خود برساند از جا برخاست و شروع به هوا دادن به داخل لباسش كرد. از قضا بلند شدن خواجهنوري مصادف شد با لحظهاي كه مهندس رياضي اعلان رأي كرده بود. اكثريت نمايندگان كه طبق معمول مشغول صحبت با يكديگر بودند، به محض آن كه رئيس مجلس اعلام رأي كرد،به ليدر فراكسيون چشم دوختند. مهندس خواجهنوري ايستاده بود (البته براي خنك شدن) پس آنها هم مانند بچههاي حرف شنو از جا بلند شدند و ايستادند. مهندس رياضي رئيس مجلس براي اعلام رد يا قبول لايحه به مهندس خواجهنوري نگاه كرد. چون او را ايستاده ديد، بدون آن كه زحمت شمارش افراد را به خود بدهد پتك را روي تريبون زد و با صداي بلند گفت: تصويب شد. تازه اين جا بود كه مهندس خواجهنوري متوجه جريان شد و ديدكه هوا دادن لباس و خنك كردن نيمة پايين بدن باعث چه اشتباه سياسي بزرگي شده. ولي ديگر كار از كار گذشته بود و عرق شلوار ليدر فراكسيون باعث تصويب لايحهاي شد كه قرار بود تصويب نشود! كسي به مهندس رياضي ايراد نگرفت كه چرا با توجه به زيادي تعداد نشستهها لايحه را تصويب شده اعلام كرد، ولي اين بيمبالاتي براي خواجهنوري اين نتيجه را به بار آوردكه از ليدري فراكسيون ايران نوين عزل شد و براي دوره بعد هم به مجلس نرفت. ولي از آنجا كه يكي از مهرههاي اصلي كانون مترقي بود، از شميران به سنا رفت و سناتور شد.1»
پينوشت:
1ـ شبه خاطرات، عليبهزادي، صص 6 ـ 275.
با استفاده از اسناد ساواك موجود در مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 27
تعداد بازدید: 1052