16 اسفند 1390
عملكرد انگلستان
در عصر قاجار و پهلوي اول و دوم
قبل از ظهور ايالات متحده به عنوان يك ابرقدرت در صحنه جهاني و قدرت مسلط در خاورميانه و خليج فارس در بعد از جنگ جهاني دوم، انگلستان در ايران حضور و نفوذي قوي داشت.
انگلستان قادر بود بخش مهمي از ساختارها و فرآيندهاي سياسي و اجتماعي ايرانِ آن زمان را مطابق منافع و خواستههاي خود شكل دهد. اين كشور به روشهاي متعدد از جمله تشكيل لژهاي فراماسونري، شبكههاي نفوذ را در جامعه سياسي ايران شكل ميداد، به طوري كه هنوز هم در بين مردم عادي كساني بر اين باورند كه «در پسِ هر تحولي در ايران، انگليسها حضور دارند.»
هر چند بسترهاي روابط دو كشور به طور بنيادي ـ پس از پيروزي انقلاب اسلامي ـ متحول شده است، اما انگلستان همچنان در پي حضور و نفوذ در ايران است. در مقابل ج.ا. ا نيز در پي حفظ مناسبات خود با اين كشور است؛ اما براي كسب منافع خود در عرصه بينالملل.
روابط ايران و انگليس به چند قرن پيش بر ميگردد. اولين هيأت نمايندگي بين دو كشور در اوايل قرن هفدهم مبادله شد، اما روابط ديپلماتيك بين دو كشور، به طور جدي، در اوايل قرن نوزدهم و به دنبال حضور بريتانيا در شبهقاره هند آغاز شد. از آن دوره تا وقوع جنگ جهاني اول، منفعت اصلي بريتانيا در ايران، «امنيت استراتژيك» بود. بريتانيا،ايران و در واقع خاورميانه را بخشي از شاهراه امپراتوري خود ميدانست. انگليسيها تلاش ميكردند تمام راههاي ممكن منتهي به شبهقاره هند را كنترل كرده و از نفوذ ساير قدرتها جلوگيري كنند. البته در آن دوره، ايران، نه تنها از لحاظ سياسي و استراتژيك،كه، از لحاظ تجاري و اقتصادي نيز براي بريتانيا اهميت وافري داشت.
مهمترين مشكل بريتانيا در ايران دورة قاجار، همساية شمالي اين كشور، روسيه بود. اين مشكل در موافقتنامه 1907 دو كشور به طور موقت حل شد؛ بدين صورت كه روسيه و انگلستان حوزههاي نفوذ خود را در ايران تقسيم كردند. مناطق شمالي تحت كنترل روسيه و مناطق جنوبي تحت كنترل انگليس درآمد.
پس از جنگ جهاني اول و به دنبال انقلاب روسيه، بريتانيا تلاش كرد تا با تصويب توافقنامه ايران و انگليس (1919) كه بسياري از ايرانيان آن را كاهش جايگاه ايران تا حد يك تحتالحمايه، ميدانستند، سلطه سياسي خود را در ايران تحكيم بخشد. هنگامي كه اين تلاش به شكست انجاميد، انگلستان به شبه كودتايي در سال 1921 (سوم اسفند 1299) دست زد كه منجر به تأسيس و تداوم خانواده پهلوي تا بيست و دوم بهمن 1357 شد.
در ادامه اين بحث حضور و نفوذ انگلستان را در دوره حكومت پهلوي خواهيم آورد. البته آنچه در پي خواهد آمد، تنها فهرست بخشي از اقدامات و تدبيرهاي انگلستان براي كسب منافع بيشتر با تكيه بر سلطهطلبيها و خوي استعمارياش است. شرح اقدامات انگلستان، و حتي ذكر فهرست اقدامات اين كشور در ايران دوره پهلوي خود مجلدات بسيار ميطلبد.
براي ارايه روشنتر فهرستها، حضور انگلستان در ايران دورة پهلوي به سه بخش الف : پهلوي اول ب ـ پهلوي دوم تا 28/5/1332 و ج ـ پهلوي دوم از كودتاي 28 مرداد 1332 تا پيروزي انقلاب اسلامي تقسيم شده است.
شايان گفتن است كه به عنوان مقدمه نيز چند اقدام اين دولت دردوره قاجار فهرست شده است.
دوره قاجار
1 ـ انگلستان كه حسب ظاهر همپيمان حكومت قاجار به حساب ميآمد،در تحميل هر دو قرارداد استعماري گلستان (1804 م ) و تركمانچاي (1828 م ) بر ايران، نقش اساسي داشت.
2 ـ جزيره خارك در 1838 م به دست انگلستان اشغال شد.
3 ـ در سال 1838 م انگلستان مانع از تصرف هرات به دست سپاهيان ايران شد و در 1853 م اين منطقه را از ايران منفك كرد.
پهلوي اول
1 ـكودتاي سوم اسفند 1299 ـ در پي ناكامي انگلستان در دوام قرارداد 1919، اين كشور در پي تغيير سلسله شاهنشاهي در ايران برآمد. اين كودتا با دو بال سياسي و نظامي، صورت گرفت و نهايتاً با غلبه بخش نظامي توسط رضاخان ميرپنج و با تمهيدات سياسي، حكومت از قاجار به پهلوي منتقل شد. هر چند وابستگي رضاخان به انگلستان نكتة پوشيدهاي نيست، اما نقل چند جمله خالي از لطف نميباشد:
ـ لرد كرن (وزير امور خارجه بريتانيا) در تاريخ 19/2/1302 ش خطاب به وزير مختار انگلستان در ايران مينويسد:
«بايد به رضاخان تفهيم كرد كه وي نميتواند سياست تمركز خود را تا نقطهاي تداوم دهد كه مستقيماً بر خلاف منافع بريتانيا گردد. وي نهايتاً به ما وابسته است، زيرا بدون حمايت مالي كه تنها ما امكان فراهم ساختن آن را داريم، نه ميتواند براي مدت نامعيني مخارج ارتش را تأمين كند و نه بر اهداف خود نائل آيد.»
ـ البته يك هفته بعد رضاخان نيز در 26/2/1302 ش خطاب به سفير بريتانيا ميگويد:
«تا زماني كه هم سفارت و هم شركت نفت رضايت خود را از اقداماتي كه براي حفاظت از منافع در نظر گرفته شده است، اعلام نكند، ما به خوزستان نخواهيم رفت.»
2 ـ حضور نظامي ـ بريتانيا از زمان ظهور در ايران، از ابزارهاي معيني براي تعقيب سياستها و منافع خود بهره ميجست. يكي از اين ابزارها، حضور نيروهاي انگليسي در ايران بود. پس از جنگ جهاني اول، نيروهاي نظامي از ايران خارج شدند، اما انگلستان بخشي از نيروهاي نظامي خود را در جنوب ايران براي محافظت از منافع نفتي و حفظ منافعش در ايران نگه داشت.
3 ـ نفوذ در خانوادههاي قدرتمند و اقوام مختلف ـ انگلستان سرمايهگذاري بسياري بر روي گروههاي حامي در ميان اقوام ايران و خانوادههاي قدرتمند انجام ميداد. هر از گاهي عشاير بختياري تحريك ميشدند و يا در نقطة ديگري حضور و نفوذ انگلستان به چشم ميخورد. اين سياست در دوره پهلوي دوم هم كماكان ادامه داشت.
4 ـ تاراج آثار باستاني فرهنگي ـ دوره پهلوي اول مملو از گزارشات داخلي و خارجي مبني بر خروج ميراث فرهنگي كشور به دست عوامل انگلستان است. در يك مورد با موافقت شخص رضاخان اموال فرهنگي ايران توسط «سر اورل اشتاين» مأمور موزه لندن و هربرت مارشال از مأموران انگلستان به بريتانيا برده شده است.
5 ـ سانسور محمولههاي پستي ـ در دوره پهلوي اول كه پست در اختيار انگلستان بود،گزارشات فراواني مبني بر سانسور محمولهها توسط انگليسيها وجود دارد كه حتي ارباب حكومت نيز از آن ناراضي بودند.
6 ـ نفت ـ هر چند نفت سالها پيش از حكومت پهلوي اول كشف شده بود، اما رضاخان در آذر 1311 با سوزاندن پرونده قرارداد نفت با انگلستان كه تنها چند سال به پايان آن باقي نمانده بود، و با انعقاد قرارداد جديد در 9/2/1312 كه به مراتب از قرارداد پيشين خفتبارتر بود، بار ديگر منافع حامي اصلياش را تداوم بخشيد.
7 ـ توطئه براي تجزيه ايران ـ به طور نمونه انگلستان بر خلاف قوانين موجود، از بهمن 1301، ايرانيهائي را كه قصد ورود به بحرين داشتند، وادار به ارائه گذرنامه ميكرد؛ در حالي كه بحرين در آن دوره جزو خاك ايران محسوب ميشد. گفتني است،چمبرلن نيز در 1306، مالكيت ايران را بر بحرين انكار كرد. در واقع انگلستان مقدمات جدايي بحرين را از ايران از همان اوايل قرن 14 شمسي فراهم ميكرد.
8 ـ اقدامات تبليغي و فرهنگي مخرب ـ ميتوان به يك مورد اشاره كرد. در بهمن سال 1319، انگلستان نقشهاي چاپ كرد كه در آن بندر جاسك ايران، جزو مستملكات انگلستان آورده شده بود.
پهلوي دوم: بخش اول (1332 ـ 1320 )
1 ـ اشغال ايران: در شهريور 1320 انگلستان به همراه ساير دولتهاي متفق ايران را به اشغال خود درآوردند. گزارشاتي وجود دارد كه درد و رنج ناشي از اين اشغال به ويژه از سوي انگلستان را به خوبي نشان ميدهد.
2 ـ تداوم سلسله پهلوي: پس از اشغال ايران توسط متفقين و عزل و تبعيد رضاخان، تنها قدرت حامي سلسله پهلوي انگلستان بود و رايزنيهاي عوامل اين دولت باعث شدند تا يك بار حكومت پهلوي بر اين كشور مسلط شود.
3ـ نخستوزيران وابسته: در اين دوره همه نخستوزيران كشور، از نيروهاي انگلستان به شمار ميآمدند. اقدامات همه دولتها در مسير حفظ منافع انگلستان بود. به طور نمونه، در گزارشي از وزارت خارجه ايران آمده است انگليسيها كه خود يكي از عوامل كمبود مايحتاج عمومي در ايران دوره اشغال بودند، به ظاهر در پي كمك به مردم ايران برآمدند، اما در واقع كيسههاي آرد به ايران هديه ميكردند كه درون آنها مملو از خرده شيشههاي ريز است! و يا اين كه: در گزارشي آمده كه انگليسيها اقدام به خريد مستقيم كالا و مايحتاج از بازار كشور ميكنند كه به كمبودها و قحطيها دامن ميزند؛ هر چند دولت ايران نيز با آن مخالف بود. و يا: مشكلات اخلاقي و اجتماعي بسياري از حضور نيروهاي نظامي انگليسي در ايران و عدم رعايت اصول اوليه انساني وجود دارد. و يا: حتي دردوره اشغال نيز گزارشاتي از غارت ميراث فرهنگي به دست اشغالگران انگليسي به چشم ميخورد.
4 ـ حضور نظامي: حضور نظامي و لشكر كشي به خليج فارس و ايران از گزينههايي است كه دولت انگلستان بارها و به راحتي از آن استفاده كرده است. در قضيه ملي شدن صنعت نفت هم يكي از اقدامات و تهديدات اساسي انگلستان حضور نظامي در خليج فارس بود.
5 ـ سركوب: انگلستان براي حفظ منافع استعمارياش در ايران از هيچ اقدامي پروا نداشت. يكي از نمونهها در 23/4/1325 روي داد. در اين روز تعدادي از كاركنان شركت نفت در آبادان اعتصاب كردند. اين اعتصاب با يورش نيروهاي نظامي انگلستان به كارگران و كشته شدن 47 نفر و زخمي شدن 173 نفر در هم شكسته شد.
پهلوي دوم، بخش دوم (1357 ـ 1332)
1 ـ مقابله با دولت مصدق: هر چند دولت مصدق، هم به واسطه اعتقاداتش و هم نيروهايش، ره به خطا پيمود و از مردم و رهبر مذهبي قيام فاصله گرفت و پايههاي حكومت خود را متزلزل ساخت، اما اين انگلستان بود كه هم با نفوذ دادن نيروهاي وابسته به خود در درون حكومت و اطرافيان مصدق و هم با بزرگنمايي حركت كمونيستها و حزب توده و در نهايت با اعمال يك جنگ تبليغاتي تمام عيار عليه دولت مصدق، مقدمات جدايي مردم و علما از دولت و كودتا را فراهم آورد. شاهد اين مدعا، پيشنهاد سفارت انگلستان در بيروت است كه معتقد است بايستي مصدق تبعيد شود و دكتر حسين فاطمي نيز اعدام گردد. پيشنهادي كه در نهايت نيز به اجرا درآمد.
2 ـ كودتاي 28 مرداد 1332: كودتاي انگليسي ـ امريكايي 28 مرداد 1332 در پي قطع عوايد انگلستان از نفت ايران انجام شد. صرف نظر از ضررهاي اقتصادي اين اقدام و نقض حاكميت ملي ايران، اين كودتا باعث شد كه محمدرضا پهلوي كه از پيش از كودتا حداقل براي حفظ ظاهر هم كه شده بعضي شرايط سلطنت مشروطه را در ملأ عام رعايت ميكرد، پس از كودتا به سان يك مستبد در نظام سياسي ايران ظاهر شد و اختناق روزافزون در كشور حاكم گرديد.
3 ـ نفوذ در اركان حاكميت: انگلستان از كودتاي 28 مرداد 1332 به سايه رفت. اين دولت سايهنشين در بالاترين ردههاي حكومت نفوذ داشت. علم و فردوست تنها نمونههايي از اين نفوذ به شمار ميروند. هر چند قدرت مسلط در اين دوره ايالات متحده امريكاست،اما هيچكدام از اقدامات ايالات متحده در مقابله با منافع انگلستان نبود. به عبارت بهتر، انگلستان براي تداوم منافع خود بايستي بخشي از آن را به قدرت برتر جهان غرب تقديم ميكرد تا به يكباره از منافعش در ايران محروم نگردد. اين نقش انگلستان تا پيروزي انقلاب اسلامي نيز ادامه يافت.
4 ـ كنسرسيوم نفتي: هر چند به ظاهر نفت ايران ملي شد، اما اقدامات پس از نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران، بار ديگر انگلستان را بر 40% نفت اين كشور مسلط كرد و اين بار بخش ديگري از نفت به كنسرسيوم بينالمللي واگذار شد.
5 ـ نفوذ نظامي،اقتصادي: انگلستان با شركت در پيمانهاي منطقهاي همچون سنتو، سيتو، عقد قراردادهاي فروش تسليحات نظامي به ايران، عقد قراردادهاي بازرگاني و تجاري و ساير اقدامات، همچنان تا سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي، منافع سرشاري در ايران دوره پهلوي داشت.
6 ـ نهادهاي امنيتي: مشهورترين نهاد امنيتي حكومت پهلوي كه در 1335 ش تأسيس شد، ساواك بود. انگلستان از مراحل طراحي، تأسيس، تنظيم آئيننامهها، آموزش، تشكيلات و ... از همكاران اصلي ساواك به شمار ميرفت. فراتر از ساواك، دفتر ويژه اطلاعات كه هماهنگ كننده نهادهاي امنيتي حكومت پهلوي دوم و مسير اصلي تغذيه اطلاعاتي شخص محمدرضا بود، در دست انگلستان بود. تيمسار حسين فردوست در رأس اين دفتر قرار داشت و همه آموزش هاي اطلاعاتي خود را در انگلستان گذرانده بود.
7 ـ تجزيه خاك ايران: در اين دوره نيز انگلستان سياست خود را پي گرفت. جدايي بحرين در سال 1349 ش. و مشكلات به وجود آمده براي جزاير خليج فارس در 1350 ش. از اين دست اقدامات انگلستان به شمار ميروند.
8 ـ اقدامات مخرب فرهنگي و سياسي: به رغم رابطه به ظاهر بيرونق بين رژيم پهلوي و انگلستان در اين دوره، بسياري مردم رابطه نزديكي را بين شاه و انگلستان ميديدند. مجموعه فعاليتهاي فرهنگي و سياسي انگلستان در اين دوره و رونق فعاليتهاي لژهاي فراماسونري وابسته به گراندلژ انگلستان از اين دست اقدامات است. اين فعاليتها، پاي محمدرضا پهلوي را نيز به فراماسونري كشيد؛ هر چند گفته ميشود شاه از گسترش اين فعاليتها نگران بود و براي تحت كنترل درآوردن آنها لژ بزرگ ايران را تأسيس كرد.
9 ـ مقابله با رشد حركتهاي اسلامي: انگلستان از ديرباز تاكنون، به ويژه در قرن 19، در پي بازسازي چهره استعماري خود در جهان برآمده است. ابزار اصلي بريتانيا در آن دوره استفاده از امواج راديويي به ويژه بنگاه سخنپراكني بي.بي.سي بود. انگلستان در ظاهر بيطرف، اما در واقع با نحوه گزينش، نحوه ارايه اخبار و ساير فنون تبليغات رسانهاي در پي مقابله با انقلاب اسلامي برآمد. سياست انگلستان در ماهها و روزهاي اوجگيري انقلاب اسلامي، منحرف كردن مسير حركت مردم به سوي «شريعتمداري»، اعضاي جبهه ملي و اين قبيل افراد بود تا رهبري انقلاب از دايره نفوذ رهبران اصلي و رأس آن امام خميني (ره) خارج شود.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 29
تعداد بازدید: 1073