17 اسفند 1390
تهران قديم
از اوايل حكومت قاجار و از زمان محمدشاه به دليل تثبيت تهران به عنوان پايتخت و استقرار دستگاههاي سلطنت و دولت در آن و نيز رونق گرفتن فعاليتهاي بازرگاني و كشاورزي بر اثر تداوم روحيهي نظامي حكومت و ادامه اردوكشيهاي نظامي، افزايش رفت و آمد خارجيان، عليالخصوص اروپاييان، آشنايي با برخي از پديدههاي صنعتي و رخنهي آنها به ايران و غيره، چهرهي تهران اندك اندك دگرگون شد و تغييراتي در آن صورت گرفت. كنت دو گوبينو ـ وزيرمختار فرانسه در تهران ـ در اين زمينه مينويسد:
«در طهران از هر طرف خيابانهايي ساخته شده است و باغهاي زيبا و عمارات كوچك و بزرگي به وجود آمده كه هم باعث زيبايي شهر شده و هم آب و هوا را تغيير داده است. به طوري كه طهران سابقاً يكي از نقاط بد آب و هواي ايران بود. اما اكنون يكي از خوش آب و هواترين شهرهاي ايران است. بايد به اين نكته توجه داشت كه اقدامات، غالباً بدون كمك و مساعدت دولت انجام ميشود. زيرا در طهران يك مؤسسه بزرگ به نام شهرداري وجود ندارد كه همت خود را صرف توسعهي معابر و تزيين شهر و احداث باغهاي عمومي نمايد. اعيان، اشراف و تجار، زمينهاي خارج از شهر را ميخرند و خيابان و باغ به وجود ميآورند و عمارات بزرگ و كوچك ميسازند. تجار كاروانسراهاي زيبا احداث ميكنند. حتي روشنايي معابر هم شبها با اقدامات فردي صورت ميگيرد و اهالي مبالغي را بر روي هم ميگذارند و صرف خريد چراغ مينمايند و آن وقت هر ماه به كشيكچيهاي شب كه در بازارها و معابر گردش ميكنند مستمري ميدهند تا چراغها را روشن نمايند.
به اين طريق شهر طهران با يك روش كند ولي منظم به طرف آباداني ميرود و اگر امنيت و انتظام باقي باشد، طهران تا چهل ـ پنجاه سال ديگر، يكي از شهرهاي بزرگ آسيا خواهد شد و مركزيت عظيمي خواهد يافت.»
اگرچه اولين چاپخانهي عصر قاجار در زمان عباس ميرزا ـ نايبالسلطنه ـ وارد ايران شده است و از اين لحاظ تبريز بر طهران تقدم دارد، اما اولين چاپخانهي طهران در روزگار فتحعليشاه داير شده و نخستين روزنامهي فارسي زبان در عهد سلطنت محمدشاه در طهران انتشار يافته است.
در آن روزگار تمام ضروريات و نيازهاي زندگي مردم را در كارگاههايي كوچك و دستي كه به جاي برق و ماشين از حيوانات و چارپايان در آنها استفاده ميشد، ميساختند.
كارگاههاي شيشهگري، آسيابهاي خرد كردن نمك و زردچوبه، تعدادي نساجي و سفالگري و چند عصآرخانه كه انواع روغنهاي نباتي را با سنگهاي قطور و سنگين تهيه ميكردند.
يكي از پيشههاي ساكنان طهران، رويگري يا سفيدگري بود و دستاندركارانش، كار سفيد كردن ظرف مسي را انجام ميدادند و در جوار محل كسب و كار آنان گروهي به لحيمكاري ظروف مسي و حلبي شكسته و گروهي به بند زدن ظروف چيني شكسته اشتغال داشتند.
دكههاي فروش گليم جاجيم و نمد يكي ديگر از حرفههاي طهراننشينان بود. چاي و قهوهفروشي سيار، شغلي بود كه دستاندركاران فراواني داشت و اين عده همتاياني نيز داشتند كه سيبزميني، تخممرغ يا دل و جگر به رهگذران گرسنه عرضه ميكردند و فروش دوغ، شربت، خاكشير يخ مال، معجون افلاطون، ماما جيم جيم، حلوا جوزي و... راه ديگري براي گذراندن زندگي عده ديگري از پايتختنشينان بود.
گروهي ديگر به فروش انواع پارچه، بدليجات، انواع عطريات زنانه، سرمه، سرخاب، سفيدآب، گِل سرشوي، رنگ مو، حنا و... ميپرداختند. عدهاي نيز به گرفتن فال نخود، فال گنجفه، و سر كتاب باز كردن، دعانويسي، رمل انداختن، كف بيني، جادوگري، آيينه بيني، جنگيري و... اشتغال داشتند. در آن روزها مردم بخت برگشته با نوعي خوشباوري كودكانه به اينگونه شيادان روي ميآوردند و خوشبين بودند كه بخت و اقبال به ايشان روي كند و البته اين تنها چيزي بود كه دستگاه سلطنت شديداً از آن حمايت ميكرد.
بازار طهران
در سفرنامهي ارنست اورسل، دربارهي بازار طهران ـكه آن روزها از چهار راه گلوبندك شروع و به بازار مالفروشها ختم ميشد ـ آمده است: «از سبزه ميدان به وسيلهي سه مدخل ميتوان وارد بازار شد. بازار دارالخلافه طهران خود به منزلهي يك شهر است كه در روز حدود بيست تا بيست و پنج هزار نفر جمعيت را در خود جاي ميدهد و كوچهها، راهروها و چهارراهها، مهمانخانهها و مساجد مرتبي دارد. زير گنبدهاي آجري، روزنههايي تعبيه شده است كه نور و هوا را به داخل بازار نفوذ ميدهد. بازار علاوه بر محل كسب و تجارت، گردشگاه مناسبي براي بيكارهها و وعدهگاه و جاي ملاقات انواع و اقسام مردمي است كه در آنجا يكديگر را ميبينند تا كارها را ارزيابي كنند و از اخبار روز اطلاعاتي به دست آورند. يا شايعات را كه دهان به دهان در شهرها ميگردد و يك كلاغ، چهل كلاغ ميشود، پخش كنند.»
به طور كلي بازار طهران در آن روزها از قسمتهاي مختلفي تشكيل ميشده كه عبارت بوده از:
ـ بازار حراج
ـ بازار بزازها
ـ بازار صرافها و خياطها
ـ بازار توتون فروشها
ـ بازار ميرزاها
ـ بازار كفنفروشها
ـ بازار مال فروشها
و ساير بازارها مانند بازار كلاهفروشها، كفاشها، آهنگرها، حلبيسازها و...
در دورهي افشاريه و زنديه، شالهاي ترمه را به دور كلاه ميپيچيدند. اين روش بعدها مورد تأييد آقا محمدخان قاجار قرار گرفت. پس از وي فتحعلي شاه نيز با آن مخالفتي نشان نداد و به اين ترتيب شال و كلاه جزء جداييناپذير پوشاك مردان ايراني شد. در آن زمان كلاه براي مردان به منزله چادر براي زنان بود و اگر مردي بدون كلاه در ملأعام ظاهر ميشد نشانه بيادبي و بيآبرويي و اختلال حواس وي بود. معروفترين كلاههايي كه در آن زمان تهيه ميشد، نوع مرغوب اينگونه كلاهها، كلاهي بود كه از پشم شتر تهيه ميشد. نوع ديگري از آن نيز «فينه» نام داشت كه در انتها، متصل به يك منگوله بود و به انضمام شال سبزي كه دور آن ميبستند مورد استفاده مداحان و نوحهخوانان قرار ميگرفت.
در طهران قديم تنپوش بسياري از مردان جُبّه بود؛ يعني لباس بلند و گشاد. جبههاي طبقهي مرفه معمولاً از جنس ماهوت اعلا دوخته ميشد و طبقات متوسط و فقير كه توانايي خريد ماهوت نداشتند از پارچههاي ايراني و دستبافت نظير بَرَك و چوخا براي تهيه جبه استفاده ميكردند. پيراهن مردان بيشتر نخي بود و بدون يقه دوخته ميشد و ندرتاً افراد خاص از ابريشم براي دوخت پيراهن استفاده مينمودند. پايافزار مردان به تناسب توان مالي آنها عبارت بود از گيوه، چاروق، نعلين يا كفشهاي چرمي.
نگاهي به لباس بانوان
به دليل بركنار بودن زنان از فعاليت اجتماعي مشخصات دقيقي از لباس زنان در اين دوره وجود ندارد. البته زنان مأموران خارجي مشاغل در ايران چيزهايي نوشتهاند. اما چون ديد آنها به زنان درباري متوجه بوده است نميشود خيلي به آن اتكا كرد.
اما با اين همه گفته ميشود لباس زنان پيراهني كوتاه و اَرخالقي كوتاهتر براي پوشانيدن بالاتنه بوده است. به انضمام زيرجامهاي كه تا پشت پا را ميپوشانده و در زمستان كليجهاي هم براي حفاظت از سرما به آن اضافه ميشده است. سربند زنها عبارت از چارقدي بلند بوده كه قدرت پوشاندن موهاي بلند و بافتهي آنان را داشته و بيشتر در درون خانه مورد استفاده قرار ميگرفته است و هرگاه ملزم به ترك منزل ميشدند، چاقچوري ميپوشيدند كه زير جامه در آن پوشيده بوده است و چادري مشكي دربر ميكردهاند و روبندهاي مقابل چهرهشان ميآويختند.
طهران از نگاه «جيمز موريه»
جيمز موريه كه در سال 1222 ه . ق (برابر با سال 1188 ه . ش) به ايران آمده توصيف نسبتاً دقيقي از ايران ضبط كرده و نوشته است:
«دور باروي اين شهر 5/4 الي 5 مايل (5/6 الي 7 كيلومتر) است. اين شهر را شش دروازه است كه سردر و جوانب آنها را كاشيكاري كرده صورت ببر و حيوانات ديگر را در كاشيكاريها نقش كردهآند. در سمت شمال مغربي طهران برجهايي در حوالي باروست كه در يكي از آنها يك لولهي توپ و يك زنبورك ديدم. شهر طهران به بزرگي شيراز ولي بيوتات و ابنيهي آن كمتر از شيراز است. عمارات طهران چندان خوب نيست. زيرا كه غالباً با خشت خام بنا شده است و شباهت آن به ابنيهي عاليه كمتر است. تنها بنايي كه قابل ملاحظه و تعريف است، مسجد شاه ميباشد كه ناتمام است و غير از اين مسجد، شش مسجد كوچك در طهران است كه قابل ذكر نيست. اين شهر سه چهار مدرسه بزرگ بيشتر ندارد. 150 كاروانسرا و به همين شماره، حمام در طهران است. دو ميدان بزرگ، يكي در شهر و يكي در ارگ طهران است. دو عمارت ييلاقي سلطنتي در اين شهر است؛ يكي قصر قاجار يكي نگارستان كه تازه بنا مينمايد.
هواي طهران، به جهت نزديكي آن به كوه البرز و درياي خزر كه پشت كوه البرز است، مختلف ميباشد و در تابستان نهايت ناسازگاري دارد. زمين شهر پست و با رطوبت و شورهزار است. فصل گرما، جز عجايز و عاجزين در شهر نميمانند. آب طهران هم تعريفي ندارد.»
طهران از نگاه «جيمز فريزر»
جيمز فريزر، ديگر انگليسي سفر كرده به ايران در سال 1238 ه . ق از طهران اينگونه ياد كرده است:
«طهران موضعي است داراي بارو؛ يعني با ديواري از خشت خام محصور. محيط آن چهار مايل (شش كيلومتر و نيم) و داراي دو برج بلند و خندقي مهيب و سهمگين است. اما داراي هيچ جنبهي جاذب و مشخصي نيست. مانند تمام شهرهاي ايران، بازارهاي طهران تنها خيابانهايي است كه طهران ميتواند به آن بنازد. ديگر راههاي ارتباطي آن كوچههاي كج و معوج و پرپيچ و خم است و چندان تنگ و باريك كه حتي رويارويي با خري باردار خطرناك است. گاهي اين كوچهها در وسط داراي جويهايي است كه لبههاي بلند و غيرمنظم دارد. در ديگر جاها به علت وجود مجراي آبي كه زير سطح زمين قرار دارد كوچهها داراي سوراخ سنبههاي فراواني است؛ متضمن آفاتي كه حاصل آنها دست و پاي شكسته عده زيادي از اسبان و قاطران است. اين كوچهها در تمام مواقع مايهي اذيت و نفرت و كراهت است. يكي از عمدهترين آنها، عدهي گدايان كثيفي است كه درست هنگام يورتمه رفتن، زير پاي اسبهاي تو دراز ميكشند.
بازارها وسيع است و حتيالامكان آكنده از كالا و انسان. اما با اين همه جلوهاي ندارد. هيچ منارهاي يا برجي در آنها ديده نميشود تا از دور جلبنظر كند و از بين دو گنبدي كه دارد، آن كه متعلق به مسجد شاه است از نزديك مورد توجه مسافر واقع ميشود. زيرا بر فراز آن كلاهكي زراندود به چشم ميخورد.
در واقع طهران مانند سلسلهي سلطنتي و حكومت ايران داراي نشانههايي است كه از انحطاط و زوال و جدايي كامل ملت از دولت خبر ميدهد. مگر اينكه با كمكي سريع از اين كار ممانعت شود.
فرّ و شكوه و هياهوي جواني در آن شهر مشهود نيست. مانند پادشاهش دارد پير ميشود و به اين قبيل چيزها بياعتناست. مانند حكومتش، طهران دارد تجزيه ميشود.
ويرانههايي كه دست زمان يا زمينلرزه به بار آورده است، همچنان بازسازي نشده است و زمزمهي كسب و كار يا هيجان اقدام به كارهاي مهم كمتر شنيده و يا ديده ميشود.
حتي هنگامي كه شاه در كاخ است، در ميدان بزرگ ارگ كمتر نشاني از تحرك ديده ميشود. در همان ميداني كه غلامان جسور آقا محمدخان ميدرخشيدند و سپاهيان پيروزش در آنجا گرد ميآمدند، اكنون در آنجا تفنگچيهاي پراكنده و با لباسهاي پاره پوره را ميبيني كه در اطراف، پرسه ميزنند. يا چند اسب را نگاه ميكني كه متعلق به وزيران و مأموران ملازم و مواظب خدمتند و سرهايشان را در آفتاب و تحت نفوذ خوابآور كاخ به زمين انداختهاند و مهتران تنپرور بر زين نشستهاند. يك حالت خرابي و شكستگي حتي بر اقامتگاههاي شاهانه سايه افكنده است و تا آنجا كه من ديدهام مشكل بتوان سرايي را در كاخ سراغ كرد كه آن را كاملاً تعمير كرده باشند.»
طهران از نگاه «ميرزا صالح شيرازي»
گذشته از برخي مواردي كه به درستي مورد نقد واقع شدهاند، بيهودهگوييهايي نيز در توصيفات اين بيگانگان به چشم ميخورد. تصويري كه ميرزا صالح شيرازي ـ ايلچي فتحعليشاه در دربار فرانسه و انگليس ـ از طهران توصيف كرده اينگونه است:
«طهران، اول قريهاي بود و چندان جمعيت و آباداني نداشت. شاه طهماسب صفوي بر گرد آن حصاري كشيد و باعث آبادي آنجا شد.
مرقد مطهر شاه عبدالعظيم ـ از اولاد امام حسن(ع) ـ در يك فرسخي آنجا واقع است و مرقد آن جناب را بندگان ظلالله فتحعلي شاه، از نقرهي خام بنا كرده و بقعه ساخته و تخميناً هزار درب خانه در آنجا مسكن دارند.
چند باغ در آن حوالي است و مسجد و مدرسه و دو كاروانسرا و چند حمام دارد و بازار و دكاكين بسياري دارد. خلاصه كه مثل شهري است در بيرون شهر طهران.
هواي طهران به سبب مسدود بودن سمت شمال و بسياري جداول و انهار، در تابستان و خريف ناخوش است و قَنَوات بسيار دارد؛ اكثر آنها جاري است. و رودخانهي كرج كه آبش در نهايت خوبي و گوارندگي است، از حوالي طهران ميگذرد و ريع(1) محصولاتش بسيار است و انواع فواكه(2) آنجا خوب ميرويد. اوليا و عرفا و نيكان در آن مكان مدفون هستند. ميوههاي بسيار خوب در آنجا به هم ميرسند و به خصوص توت شميران كه در رُبع مسكون، ميوه به آن خوبي به عمل نميآيد.
شميران جايي است در نهايت خوبي و صفا، مشتمل بر سي و سه پارچه آبادي. الحق بهشت ايران، شميران است. هر يكي از سي و سه پارچه دِه، دَهـ بيست باغ دارد. جمعيت شميران بسيار است و چشمهي آن از كوه البرز بيرون ميآيد و در نهايت سردي است. اكثر ميوههاي آنجا به طهران ميآيد. چند امامزاده در آنجاست و در يك ده از دهات آن، امامزاده صالح است و در آن امامزاده يك چنار است كه دورهي آن چنار از پانزده زرع بيشتر است.
باري، حال پايتخت سلطاني طهران است و طهران مشتمل بر شش دروازه است و دورهي آن يك فرسنگ (حدوداً 6 كيلومتر) است و قلعهي طهران در كمال انضباط و زيبايي و استحكام است. خندق بسيار عميقي دور آن ميباشد و مجموع دور قلعه خاكريز ميباشد. عمارت اندرون و خلوت و ديوانخانهي شاه در ارگ است، و ارگ مذكور در يك سمت شهر است. ارگي است در كمال استحكام؛ يك درب آن متصل است به دروازه شهر كه با ديوار ارگ يكي است و دور ارگ مذكور خندقي است و برج و باروي بسيار مستحكمي دارد و شب و روز كشيكچي در برجها ايستاده است.»
پينويسها:
1ـ ريع: رشد.
2ـ فواكه: ميوهها؛ جمع فاكهه.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 33
به نقل از:طهران فتحعليشاه - انتشارات همپا
تعداد بازدید: 971