17 اسفند 1390
دو سند از يك كودتا
بر افتادن ناباورانه و آسان دولت دكتر محمد مصدق در 28 مرداد 1332 و حاكميت طولاني استعمار آمريكا و عوامل آن بر همة شئون سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور، موجب عقبماندگي و به گروگان گرفته شدن ملت و به مخاطره افتادن جدي حيات مردم و تاراج ثروت و سرمايه كشور در طول 25 سال پس از آن گرديد. بروز آسان اين واقعه بزرگ محققان تاريخ معاصر ايران را واداشته است تا از چرايي و عوامل اين مهم پرسش نموده، و در پاسخ به آن علتهاي متعدد گوناگوني را برشمرند.
از جمله اسنادي كه ميتواند فضاي مناسبي را براي فهم بهتر عوامل شكست نهضت ملي فراهم آورد، دو نامه رهبران نهضت ـ كاشاني و مصدق ـ به يكديگر در واپسين روز حيات نهضت ملي در 27 مرداد 1332 ميباشد. به نظر ميرسد قبل از هرگونه سخن پيرامون اين دو سند، ضرورت دارد شمايي مختصر از اوضاع و احوال كشور در آن دوره و بستر سياسي شكلگيري اسناد مذكور را ارائه داد.
بستر توليد سند:
مبارزات همه اقشار مردم سرانجام در 29 اسفند 1329 به ثمر نشست و با تصويب ناخواسته مجلس سنا، صنعت نفت ايران رسماً ملي شد. در پي آن در 17 ارديبهشت ماه 1330 دولت دكتر محمد مصدق براي اجراي اين مصوبه و تحقق آرمانهاي برخاسته از نهضت ملي، روي كار آمد. در ابتدا همه جريانهاي سياسي و اجتماعي دست در دست يكديگر مترصد برانداختن موانع بزرگي چون استبداد داخلي و استعمار خارجي كه فراروي تحقق اراده مردم قرار داشت، بودند.
مجموعه احزاب گرد آمده در جبهه ملي اول به رهبري دكتر محمد مصدق، گروه فدائيان اسلام به رهبري سيدمجتبي نواب صفوي و حضور تودههاي مسلمان به زعامت فراگير آيتالله كاشاني، اجزاي سياسي تشكيل دهنده نهضت بودند. اين گروهها به لحاظ جهانبيني و اعتقادات و روشهاي اجرايي سياسي، همگون و هماهنگ نبودند. هدف رهبران ديني از اصلاحات، اسلاميتر نمودن جامعه و جاري كردن اصول و ارزشهاي ديني يا دست كم هماهنگ با دين بودند، در حالي كه اعضاي جبهه ملي اگر در درون ناهماهنگ و متفرق بودند اما اكثريت آنها انديشه و روش ليبرال دمكراسي غربي را پي گرفتند و در صورت فراهم شدن زمينههاي لازم براي استقرار آرمانها و اهداف آنها، آنچه به اجراء درميآمد قطعاً مغاير با اهداف ساير همپيمانهاي مذهبيشان بود. بر اين اساس از ابتدا تداوم سازش و اتحاد ميان اجزاي فعال در نهضت ملي شكننده و ناپايدار بود.
دوره 28 ماهه نخستوزيري مصدق را ميتوان به دو بخش 13 و 14 ماهه تقسيم كرد.
در دوره اول كه از تشكيل دولت در 7/2/1330 تا 25 تير 1331 ادامه داشت، به رغم بروز حوادث تفرقهآميزي چون دستگيري و حبس اعضا و رهبران برجسته فدائيان اسلام و دربند شدن نواب صفوي در طول حكومت مصدق و اختلافافكنيهاي دولت انگلستان، همكاري فيمابين گروهها محقق و كارآمد بود.
حتي پس از استعفاي ناگهاني و عجيب مصدق از سمت نخستوزيري در تيرماه 1331، صدور فتواي تهديد رژيم به جهاد توسط آيتالله كاشاني تودههاي مردم كفنپوش تهران را به خيابانها كشانيد و با خلق واعقه 30 تير به بهاي گزاف شهادت مردم مسلمان تهران، راه را براي حضور مقتدرانه مصدق در رأس دولت و كنار زدن موانعي چون شاه و دربار، فراهم آورد. اما در دوره 13 ماهه دوم كه وقايع 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332 را دربر ميگرفت، عملاً اختلافات بيشتر و آشكارتر گرديد و تا مرز انكار جايگاه و اعتقادات و حذف و منزوي نمودن يكديگر پيش رفتند.
مصدق كه به شدت درگير اجرائيات ملي كردن نفت و رفع مزاحمتهاي انگلستان در عرصه بينالمللي و دربار در عرصه داخل كشور بود، ابتدا از مجلس شوراي ملي كه در آن زمان كاملاً تحت نفوذ آيتالله كاشاني بود، اختيارات شش ماهه گرفت و پس از آن اختيارات تام يك ساله درخواست نمود و به موازات آن از ساير همكاران و همراهان خود در مجلس و بيرون آن خواست تا او را كاملاً آزاد بگذارند و از اظهارنظر و دخالت در امور كشور خودداري كنند. چون انتقاد و اظهارنظرهاي همراهان سابق رو به تزايد گذاشت، اختلافات بالا گرفت. مصدق نيز مجلس شوراي ملي هفدهم را كه خود انتخاباتش را انجام داده بود غيرملي خواند و آن را از طريق همهپرسي در 18 مرداد 1332 منحل نمود. اين كار، نابجا و سئوالبرانگيز بود.
در مردادماه 1332 مصدق كه تنها مانده بود، از طريق دو كودتاي پي در پي مورد تهديد قرار گرفت. آمريكا و انگليس مشتركاً طرح براندازي دولت ملي مصدق را پي ميگرفتند. كودتاي اول روز 25 مرداد به وقوع پيوست. اما محاسبهها و برنامهريزي نادرست كودتاچيان و عدم هماهنگي نيروهاي عمل كننده موجب شكست اوليه آنها شد. و از طرفي زمينههاي آسوده خيالي و غفلت دولتمردان كابينه مصدق را نيز به وجود آورد. در حالي كه اغلب نيروهاي سياسي احتمال فعال شدن مجدد كودتاچيان را جدي ميدانستند، حتي از جزئيات آن نيز مطلع بوده و آگاهيهايي را هم به دولت ارائه داده بودند، دكتر مصدق و دولت او به رغم اطلاع از فعاليتهاي پشت پرده كودتاچيان به شدت نسبت به شكلگيري مجدد كودتا و مقابله با آن حتي در روز 28 مرداد بيتوجه و بيانگيزه بودند. تا اينكه ناباورانه پس از درخواست مصدق از شهرباني براي جلوگيري از حمله مردم به آمريكاييها و توصيه عجيب مصدق به هواداران خود مبني بر خالي كردن خيابانها، كودتاي 28 مرداد به وقوع پيوست. در چنين اوضاع و احوالي آيتالله كاشاني نامهاي را در تاريخ 27/5/1332 به نخستوزير نوشت و او را از امكان شكلگيري كودتاي ديگري عليه نهضت ملي آگاه نمود و در خلال آن به شرح نكاتي پرداخت كه در صورت اثبات درستي آن نامه و پاسخي كه دكتر مصدق در همان روز به نامه آيتالله كاشاني داد، رخدادهاي نهضت ملي و كودتاي 28 مرداد را بايد به گونهاي متفاوت از اظهارنظر و تحليلهاي رايج، تبيين نمود و بررسي مجدد آن واقعه بسيار مهم ضرورت تام دارد.
متن و جايگاه اسناد:
قبل از بررسي متن نامههاي آيتالله كاشاني و دكتر مصدق به يكديگر، ضرورت دارد متن اين دو سند را عيناً ارائه نموده، سپس به تحليل ابعاد گوناگون آنها پرداخت. ابتدا نامه مورخ 27 مرداد 1332 كاشاني به مصدق:
«حضرت نخستوزير معظم جناب آقاي دكتر مصدق دام اقباله. عرض ميشود، اگر چه امكاناتي براي عرايضم نمانده ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و عليرغم غرضورزيها و بوق و كرناي تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس ميدانيد كه همِّ و غم در نگهداري دولت جنابعالي است، كه خودتان به بقاء آن مايل نيستيد. از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازيهاي اخير بر من مسلم است كه ميخواهيد مانند سيام تير كذايي يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اين جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندوم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد. خانهام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد بستيد و حالا نه مجلسي است و نه تكيهگاهي براي اين ملت گذاشتهايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحتنظر و قابل كنترل نگاه داشته بودم با لطايفالحيل خارج كرديد و حالا همانطور كه واضح بوده درصدد به اصطلاح كودتا است. اگر نقشه شما نيست كه مانند سيام تير عقبنشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد، و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همانطور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسيها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي ميخواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد. و اگر واقعاً با ديپلماسي نميخواهيد كنار برويد، اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود، كه من شما را با وجود همه بديهاي خصوصيتان نسبت به خودم از وقوع حتمي يك كودتا به وسيله زاهدي كه مطابق با نقشه خود شماست آگاه كردم، كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد. اگر به راستي در اين فكر اشتباه ميكنم با اظهار تمايل شما، سيدمصطفي و ناصرخان قشقايي را براي مذاكره خدمت ميفرستم، خدا به همه رحم بفرمايد. ايام به كام باد. سيدابوالقاسم كاشاني.»
دكتر مصدق نيز در همان روز 27 مرداد 1332 در نامهاي رسمي كه داراي نشان شير و خورشيد و تاج بوده و درصدر آن واژه نخستوزير نيز چاپ شده بود، در پاسخ به نامه آيتالله كاشاني مختصر و قاطع چنين نوشت:
«مرقومه حضرت آقا وسيله حسن آقاسالمي زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم، والسلام. دكتر مصدق.»
پس از آگاهي از متن و محتواي اسناد مورد بحث، بنا به ضرورت فن سندشناسي بررسي آنها با ارائه پاسخ چند سئوال و نكته اساسي كه حيطههاي بيروني و دروني اسناد را دربر گرفته و به روشنتر شدن جايگاه و اسناد، نحوه شكلگيري و سنجش حد و حدود اعتبار آنها كمك خواهند كرد، آغاز خواهد شد.
اين اسناد از نوع رسمي بوده و ماهيت ملي دارند، توسط دو شخصيت سياسي طراز اول دوره نهضت ملي يكي در مقام نخستوزيري، ديگر رئيس و نماينده مجلس شوراي ملي در خلال وقايع كودتاي 28 مرداد در تهران كه كانون حوادث بود توليد شدهاند. نكات ديگري كه با نگاه از بيرون به اسناد بايد توضيح داد تا به همه سئوالات قبل از بررسي اسناد از درون پاسخ داده شود، بدين قرارند: اين اسناد نادر و منحصر به فرد هستند نه از آن ديدگاه كه تازهياب بوده يا همگان به آنها دسترسي ندارند، بلكه از اين بعد كه هيچ يك از اسناد بي شمار دوره نهضت ملي قادر به جايگزيني اين دو سند نميباشند.
اين دو سند هر كدام يك برگي ميباشند. نامه كاشاني نسبتاً مفصل است و پاسخ مصدق بيش از دو سطر حجم ندارد. اين اسناد پس از انتشار در معرض ديد محققان قرار گرفته و هر كس از منظر خود به آنها نگريستهاند اما كاوشهاي صورت گرفته جامع و روشمند نميباشند.
لذا به منظور بررسي بهتر اسناد ضرورت دارد پاسخهايي به پرسشهايي كه ويژگيهاي دروني اسناد را مورد سئوال قرار ميدهند، ارائه نمود:
نخستين نكته در شناخت اسناد سياسي ضرورت شناخت نوع ادبيات حاكم بر اسناد است. ادبيات متن نامه آيتالله كاشاني از نوع مذهبي ـ سياسي است. پيش از انتساب به هر بعد ديگر از شئونات اجتماعي آيتالله كاشاني، او يك روحاني و مجتهد ديني بود. اين واقعيت نه تنها بر ادبيات اين سند كه بر ساير اسناد به جاي مانده از ايشان سايه افكنده است. ادبيات و انشاي آن تفاوت معناداري با ساير مكتوبات به جاي مانده از ايشان ندارد.
موضوع سند اول به اظهارنظر و استدلال آيتالله كاشاني پيرامون احتمال وقوع كودتاي بيگانگان عليه نهضت ملي، استقلال و آزادي ملت و حاكميت دولت قانوني دكتر مصدق اختصاص دارد. افشاي نقش لايههاي گوناگون عوامل كودتاگر و علل و انگيزههاي مؤثر در آن و اهدافي كه دنبال مينمودند، و آگاهي دادن پيرامون بيتوجهي و سكوت نخستوزير ـ كه از نظر او حيرتآور بود ـ در قبال كودتايي كه تحقق آن را قريبالوقوع ميدانست، اهم موضوعات آمده در سند اول ميباشند. محتواي سند دوم، پاسخ كوتاه مصدق به نامه كاشاني است و دلالت بر آگاهي او از وقايع، و به صورت تلويحي حاكي از فضولي دانستن اظهارنظر آيتالله كاشاني پيرامون كودتا در سند اول است، اهداف كلي و غايي كه در اسناد دنبال ميشوند، ضمن اطلاعرساني به طرف مقابل خود پيرامون وقوع كودتا، سعي در آشكار ساختن ماهيت مشكوك و وابسته مخالفين خود و نمايش حدود هماهنگي آنها با كودتا به منظور ثبت در تاريخ كشور است.
نكته ديگر شرح حدود اهميت اسناد مورد پژوهش است. به نظر ميرسد نميتوان پاسخ مشخصي به سئوال داد. زيرا همه اسناد مهم هستند. اگر مطلب و واقعهاي از شايستگيهاي لازم براي سند شدن برخوردار است، سخن گفتن از ميزان اهميت آن درست نميباشد. در اهميت نامههاي مورد پژوهش همان بس كه گفته شود اسناد تاريخي هستند و در پاسخ به سئوال از جايگاه اين اسناد بايد توجه داشت كه دو سند مورد بحث نتيجه وقايع تاريخي هستند. نتيجه اختلافها و ناهماهنگيهاي ميان رهبران نهضت ملي ميباشند. از سوي ديگر آنها بخشي از واقعه هم هستند. واقعه در شرف وقوع كودتاي 28 مرداد، از طرفي ديگر اسناد مورد بحث خود دليل و موجب وقايع بعدي نيز ميباشند، زيرا آنچه در دهه پس از كودتا در ايران رخ داد و در پي آن برخي ريشههاي انقلاب اسلامي به تدريج شكل گرفتند، و صفوف جريانهاي اسلامي و ملي را كاملاً از هم جدا نمود، از جمله آثار اين اسناد هستند.
منابع و اسناد:
منابع گوناگون مواضع متفاوتي را پيرامون رد يا پذيرش دو نامه مورد بحث اتخاذ نمودهاند، بايد توجه داشت كه از زمان انتشار اين اسناد كه مقارن با تبلور آزادي و پيروزي انقلاب اسلامي بود، موضعگيري جريانهاي سياسي در رد يا پذيرش آنها آغاز شد. اعضاي جبهه ملي و هواداران دكتر مصدق يك دست و متفق با محتواي نامه آيتالله كاشاني مخالفند. گروهي در قبال حدود صحت آن سكوت كرده اند و گروهي ديگر در رد آن كوشيدند. اما هيچيك صحت نامه مصدق به آيتالله كاشاني را مورد ترديد قرار ندادهاند و گروه مقابل خود را متهم به سندسازي نمودهاند. جريان هوادار آيتالله كاشاني اصالت و درستي هر دو نامه را پذيرفته و آن دو را مرتبط با يكديگر ميدانند. غير از آنها منابع مستقل نيز به نقل و ارائه آن دو سند پرداختهاند. هواداران آيتالله كاشاني جريان مقابل خود را متهم به چشم پوشي بر اسناد تاريخي و حمايت چشم بسته از همه مواضع درست و نادرست مصدق نمودهاند.
جريان سياسي كه درستي نامه كاشاني را زير سئوال برده يا نپذيرفتهاند، سند دوم را كه نامه مصدق در تاريخ 27 مرداد در پاسخ به نامه كاشاني است، پذيرفتهاند. سرهنگ نجاتي ضمن تأييد آن، به پذيرش و درج متن پاسخ دكتر مصدق در روزنامه پيام جبهه ملي ارگان جبهه ملي اشاره كرده است. هواداران مصدق در كتاب «مصدق نفت و ناسيوناليزم ايراني» موضوع را از ديدگاه دكتر حسن آيت نقل كردهاند و دليلي بر رد آن ارائه ننمودهاند. محمد تركمان نيز در مجموع نامههاي دكتر مصدق كه آنها را به ترتيب تقدم زماني جمعآوري كرده است، نامه را منسوب به مصدق كرده و ذيل ساير نامههاي ايشان در روزهاي پاياني مردادماه 1332 متن آن را درج كرده است.
نامه آيتالله كاشاني به مصدق نيز در منابع هوادار مصدق آمده است. همايون كاتوزيان نامه آيتالله كاشاني را از آن جنبه مورد ايراد قرار ميدهد كه در سال 1357 با فاصلهاي 25 ساله از زمان وقوع منتشر شده است. اما تعلق خط نامه به آيتالله كاشاني را تأييد نموده است. با توجه به زمان رحلت آيتالله كاشاني در سال 1340، بدبيني كاتوزيان درخور تعمق است.
ايراد ديگر كاتوزيان به محتواي نامه آن است كه: مشخص نيست آيتالله كاشاني از كدام كودتا در نامه خود سخن گفته است. به نظر ميرسد كاتوزيان متن كامل اسناد را در اختيار نداشته است. زيرا آيتالله كاشاني در نامه خود تاريخ 27 مردادماه را قيد نموده و ضمن مطالب خود به وقايعي چون رفراندوم و انحلال مجلس شوراي ملي به دست مصدق اشاره كرده است. لذا منظور آيتالله كاشاني از احتمال وقوع كودتا در روزهاي آينده كاملا ً مشخص است. به جز اين، كاتوزيان در نقل محتواي نامه مصدق كلماتي را به كار برده است كه در متن اصلي وجود ندارد.
مصدق نيز در كتاب «خاطرات و تألمات» خود كه پس از كودتا نوشته، تلاش كرده است بدون آنكه ذكري از نامه آيتالله كاشاني به ميان آورد، به محتواي آن پاسخ دهد. «من با دستگاهي كار ميكردم كه زير نفوذ استعمار بود... دولت اينجانب با چنين تشكيلاتي در ظرف آن دو روز چه ميتوانست بكند، چونكه ابتكار عمل در دست عمال بيگانه بود... همه ميدانند كه عصر روز 27 مرداد [زمان دريافت نامه آيتالله كاشاني] دستور اكيد دادم هر كس حرف از جمهوري بزند او را تعقيب كنند و نظر اين بود كه از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهي درخواست شود هر قدر زودتر به ايران مراجعت نمايند.
سازمان مجاهدين انقلاب نيز ضمن تأييد و پذيرش اصالت هر دو نامه كاشاني و مصدق نوشته است: «به جرأت ميتوان گفت كه مصدق كوچكترين اقدامي در جهت خنثي كردن كودتاي 28 مرداد نكرد.»
غير از منابع پيش گفته ساير منابع بيطرف يا هوادار كاشاني نيز ضمن پذيرش اصالت نامه، پيرامون محتواي آن اظهارنظر كردهاند، از آن جملهاند: دهنوي در مجموعهاي از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاي آيتالله كاشاني، عميد زنجاني در كتاب انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، باقر عاقلي در كتاب نخستين وزيران ايران، حسن آيت در كتاب چهره حقيقي مصدقالسلطنه، احسان طبري در كژراهه، سيد جلالالدين مدني در كتاب تاريخ سياسي معاصر ايران و در كتاب روحانيت و نهضت ملي شدن نفت ضمن تأييد محتواي دو نامه كاشاني و مصدق عين دو سند را كه به خط و امضاي صاحبان آنها ميباشد چاپ كرده است.
بررسي ميزان اعتبار و تحليل متن اسناد و تطبيق محتواي آنها با ديگر اسناد
با توجه به اينكه محققين پيرامون نامه آيتالله كاشاني و پاسخ دكتر مصدق به آن اظهارنظرهاي گوناگون نموده و برخي اصالت آنها را پذيرفته و برخي ديگر در درستي آنها شك نمودهاند، با توجه به بررسيهاي صورت گرفته و تطبيق محتواي نامهها با ساير اسناد به جاي مانده از اين دوره، به نظر ميرسد ادله اقامه شده بر ردّ اصالت اسناد، درست نباشند، لذا در اين بخش از مقاله به ارزيابي و نقد اين ادله پرداخته خواهد شد:
مهمترين دليلي كه بر عدم پذيرش اصالت سند و جعلي بودن آن ارائه شده است، زمان انتشار متن نامه آيتالله كاشاني به مصدق است و فاصله 25 ساله بين زمان صدور نامه و انتشار آن در رسانههاي عمومي را دليل بر ساختگي بودن نامه گرفتهاند. بايد توجه داشت كه:
1ـ پيدايش فاصله زماني بين تاريخ توليد و انتشار يك سند هرگز نميتواند دليلي منطقي بر ساختگي بودن آن باشد. چه بسا عواملي چون حاكميت مخوف رژيم پهلوي در طول دوره 25 ساله پس از كودتا، بينظميهاي موجود در نگهداري اسناد و بايگانيهاي شخصي، شرايط و فرصت لازم را به دست نميداد تا در زمينه انتشار آن اقدامي صورت پذيرد.
2ـ با توجه به اينكه زمان پويايي و حضور در صحنه هر دو جريان سياسي وابسته كاشاني و مصدق خيلي زود در چند ساله نخست پس از كودتاي 1332 به پايان رسيد و هر دو منزوي و منفعل بوده و ارتباط چنداني با جامعه نداشتند و گاه و بيگاه نيز هر دو از بيتوجهي مردم به خود شكوه داشتهاند، و از سوي ديگر مبارزات مردم ايران در طول دهه چهل و پنجاه در شكل نهضت اسلامي و نهايتاً انقلاب اسلامي بروز كرد، معلوم نيست كه منازعات ميان كاشاني و مصدق براي مردم از چه درجه اهميت و اولويت برخوردار بوده كه مسائل مهمتر را كنار گذاشته و براي انتشار نامههاي به حاشيه رانده شدهاي كه به صلاح وحدت مردم در دوران مبارزات اسلامي دهه چهل و پنجاه نيز نبود، سرمايهگذاري كرده و احتمالاً تلفات سنگين سياسي و نيروي انساني نيز به خاطر آن بدهند. لذا نامههاي آن دو شخصيت نيز در كنار راه و روش سياسي آنها در افكار عمومي به بايگاني تاريخ سپرده شده بود و مجال بروز اجتماعي نداشتند.
3ـ با انتشار آن اسناد در جامعه در جهت مبارزات اصولي و ديني مردم با استعمار آمريكا و استبداد پهلوي خصوصاً در طول دهههاي چهل و پنجاه انحراف ايجاد ميشد. مطرح شدن و احياي موضوعات رنگ باخته گذشته موجب ميشد كه اهداف بزرگ و مهمتري كه مردم ايران در خلال مبارزات خود در دوره انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني آغاز كرده بودند، به موضوعات قديمي و حاشيهاي تنزل پيدا كرده و افكار عمومي به مسائل حاشيهاي كه در آن زمان ارزش و ضرورت پيگيري نداشتند، گرفتار شوند. هر چند نبايد فراموش كرد كه دستگاههاي فرهنگي رژيم پهلوي جداً در پي سوءاستفاده از هر نكته اختلافبرانگيز و به بيراهه راندن انقلاب اسلامي مردم بودند.
4ـ بايد توجه داشت كه در مردادماه 1332 رابطهاي ميان مصدق و كاشاني وجود نداشت. لذا پاسخ كتبي مصدق به كاشاني در روز 27 مرداد در واكنش به چه اقدام كاشاني بوده است؟ قطعاً «حضرت آقا» [عنوان كاشاني در نامه مصدق] مرقومهاي به نخستوزير نوشته بود كه وي وصول آن را اعلام نموده و در پاسخ به آن دست به قلم برده است. علاوه بر اين هيچيك از منابع، خبر از ارسال بيش از يك نامه از سوي آيتالله كاشاني به مصدق در آن روزها را نداده است. لذا به نظر ميرسد پاسخ مذكور جواب نامه مورخ 27 مرداد كاشاني است.
علاوه براين محمدحسين سالمي كه نامش در نامه مصدق قيد شده، نوه و مسئول دفتر و مكاتبات كاشاني بوده لذا ارسال نامه كاشاني از طريق وي براي مصدق امري طبيعي بوده است و نوشته شدن نامه كاشاني براي مصدق و نامه مصدق براي كاشاني مورد تأييد رابط مذكور قرار گرفته است.
نكته ديگري كه دليلي بر جعلي بودن نامه كاشاني اقامه شده است وجود اين عبارت نامه است: «اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود.» و آن را انگيزه افراد در جعل نامه پس از مرگ كاشاني و مصدق دانستهاند. به نظر ميرسد چنين استدلالي درست نباشد. زيرا روش كار كاشاني در مسايل سياسي مورد اختلاف چنين بوده است. هرگاه نظريات مهم كاشاني مورد پذيرش مخالفينش قرار نميگرفت او سعي ميكرد براي عبرت حال و آيندگان آن را آشكارا به اطلاع ديگران برساند. به عنوان نمونه حدود يك ماه قبل از كودتا نيز وقتي راهكارهاي موردنظرش توسط مصدق رد شد در اطلاعيهاي كثيرالانتشار نوشت: «نامههاي من به مجلس شوراي ملي و شخص آقاي دكتر مصدق در تاريخ مشروطيت ايران سند زنده و جاودانه خواهد بود.» بر اين اساس بايد حكم داد شيوه سياسي كاشاني چنين بوده و اعتقاد داشته است نظريات خود را براي ثبت در تاريخ و اطلاع آيندگان بايد مكتوب كرد. لذا مخدوش دانستن نامه كاشاني به دليل وجود جمله فوق در نامه منطقي به نظر نميرسد.
روش ديگر براي سنجش حدود صحت و اعتبار نامههاي مذكور، نگاه به درون اسناد و تحليل متن آنها ميباشد بر اين اساس، ابتدا ضرورت دارد به اين سئوال پاسخ داده شود كه متن نامه آيتالله كاشاني حاوي چه نكاتي است كه مورد پذيرش برخي قرار نگرفته است. آيا آنچه در نامه ذكر شده موضوعاتي بيسابقه و حيرتآور است؟ محورهاي عمده آمده در نامه 27/5/1332 كاشاني به قرار ذيلند كه به ترتيب و تفكيك مورد بررسي قرار خواهد گرفت:
نخستين محور نامه آيتالله كاشاني را شكايت وي از بيمهري مصدق و اهانتهاي پي در پي ياران او عليرغم تلاشهاي بيوقفه كاشاني در پيروزي نهضت ملي و تداوم آن، تشكيل داده است. به نظر نميرسد اين بخش از مطالب كاشاني به مصدق مورد تكذيب نقادان باشد، زيرا نقش محوري كاشاني در رهبري رخدادهاي نهضت ملي به كرات مورد تأييد محققين قرار گرفته و در مكتوبات مصدق نيز پي در پي ذكر شده است. برخوردهاي خشن و نامناسب جرايد و برخي اعضاي جبهه ملي با آيتالله كاشاني نيز از جمله اقدامات روزمره آنها به ويژه در نيمه دوم عمر دولت مصدق تا مرز حمله هواداران مصدق در 4 شب پي در پي به جلسه ديني سياسي منزل كاشاني و به قتل رساندن افراد در آنجا بوده است.
تأثير اين امور بر كاشاني تا آنجا بود كه وي در اطلاعيه 25/4/32 خود از مصدق با چنين جملاتي ياد كرده است: «آن ياغي طاغي كه در كشور مشروطه ايران به خيال خداوندگاري افتاده است.» بنابراين توجه به شدت لحن آيتالله كاشاني در مكتوبات قبلي، نيازي به جعل نامه جديد براي القاي بدبيني و عدم اعتماد كاشاني به مصدق نبوده است.
ديگر محور عمده نامه آيتالله كاشاني اختصاص به ادعاي وي به بيعلاقه بودن مصدق به تداوم بقاي دولت خود و كنار كشيدن قهرمانانه از سمت نخستوزيري دارد. اين گمان كاشاني را استعفاي عجيب مصدق در 25 تيرماه 1331 كه بدون هرگونه توجيه و هماهنگي ياران عرصه را براي انگلستان، شاه و قوامالسلطنه باز گذاشت و ياران خود و نهضت و مردم را تنها گذاشت، تقويت كرده است.
به نظر ميرسد با توجه به سابقه قبلي و عدم تحرك جدي دولت در مقابله با عوامل كودتا، كاشاني خود را در ادعاي چنين تحليلي از رفتار سياسي مصدق و ادعاي به عدم تمايل او در حفظ دولتش، محق دانسته است.
كاشاني در سومين بخش از نامه خود اقدام مصدق در انحلال مجلس شوراي ملي را به نقد كشيده و آن را عامل اصلي بيپناه گذاشتن دولت و مردم در هنگام حملات سخت استبداد دربار و استعمار آمريكا و انگليس دانسته است. اين بخش از نامه نيز حاوي مطلب غيرمعمول و غيرواقعي نيست. برخي محققين بر اين باورند كه مصدق آن زمان زمينه سقوط خود از قدرت را به دست خويش رقم زد كه مجلس شوراي ملي را منحل نمود و در جمع گروهي از تظاهركنندهها گفته بود: مجلس واقعي اينجاست! در مكتوبات كاشاني نيز سابقهاي دال بر عدم اعتقاد مصدق به مجلس شوراي ملي مخالفش وجود دارد. كاشاني در اطلاعيه 25/4/32 خود نيز نوشته است: «بر احدي پوشيده نيست كه رئيس دولت با تمام وسايل ممكنه درصدد است كه برخلاف اصول مسلم قانون اساسي ايران را به حال قبل از مشروطيت و حكومت استبدادي برگرداند.» انحلال مجلس اين زمينه قانوني را براي شاه فراهم آورد تا اقدام خود را در عزل مصدق و نصب زاهدي قانوني جلوه دهد. علاوه بر اين محاكمات پس از كودتا نيز ـ كه هر معترض به كودتا را به عنوان قيامكننده عليه حق قانوني شاه در عزل و نصب دولت در غياب مجلس به محاكمه كشيد ـ تأييد كننده اين نظريه ميباشد. لذا به نظر نميرسد به مطالب اين بخش از نامه ايرادي وارد باشد.
محور چهارم نامه چهارم كاشاني به آگاه ساختن مصدق از وقوع كودتايي حتمي توسط سرلشكر زاهدي عليه نهضت ملي و دولت مصدق اختصاص دارد. برخي به اين اقدام كاشاني در اطلاعرساني نسبتاً دقيق وي از حادثه كودتايي كه هنوز به وقوع نپيوسته بود، ايراد گرفته و آن را دليل جعلي بودن نامه دانستهاند.
در اين زمينه تذكر چند نكته ضروري به نظر ميرسد. نخست آنكه كاشاني يك ماه قبل از كودتا نيز سقوط قريبالوقوع دولت مصدق را در اثر از دست دادن تدريجي پايگاه مردمي خود كه از نظر كاشاني ناشي از اقدامات مصدق در اتخاذ شيوه يك جانبهگرايي و حذف نهادهاي مدني مانند درخواست اختيارات و انحلال مجلس بود، پيشبيني كرده بود و پيشبيني وي در نامه مورخ 27 مرداد جديد نبوده است. نكته دوم آن كه زاهدي و يارانش دو روز قبل در 25 مرداد اقدام به كودتايي ناموفق كرده بودند و با توجه به اينكه اقدام اساسي درخور توجه عليه رهبري كودتا و عوامل مؤثر در آن صورت نگرفته بود و از طرفي دولتهاي آمريكا و انگليس نيز با همه توان از كودتاگران حمايت ميكردند، كسي حق نداشت كودتا را پايان يافته بداند. بايد توجه داشت كه در دو روز فاصله بين دو كودتا جرايد وابسته به دربارو غرب نيز تصوير حكم نخستوزيري زاهدي را كه به امضاي شاه رسيده بود، منتشر كرده بودند. نكته سوم تذكر اين واقعيت است كه به جز كاشاني ساير افراد و جريانهاي سياسي عمده كشور نيز از وقوع كودتايي زودهنگام در كشور اطلاع داشتند. برخي دوستان مصدق و حزب توده احتمال اقدام نظامي عليه دولت و ملت را به اطلاع مصدق رسانده بودند. لذا قبل از آنكه اطلاع از كودتا عجيب باشد، بيتوجهي به آن از سوي دولت حتي در صورتي كه احتمال وقوع آن اندك باشد، سئوال برانگيز و تعجبآور است! زيرا از جمله مهمترين وظايف هر دولت حفظ موجوديت قانوني خود است. بنابراين در اين بخش از نامه كاشاني نيز مطلب بيسابقه و خارقالعادهاي ذكر نشده بود كه براي جا انداختن آن در تاريخ نياز به جعل سند باشد و بر اساس آن حكم به مخدوش بودن نامههاي رهبران نهضت ملي به يكديگر در روز 27 مرداد داده شود.
در پنجمين محور موجود در نامه، آيتالله كاشاني پيشنهاد ميكند كه در صورت اظهار تمايل مصدق، نمايندگاني را از جانب خود براي نيل به وحدت و هماهنگي پيرامون مقابله با خطراتي كه دولت را تهديد ميكنند، اعزام نمايد.
اما با پاسخ سرد و كوتاه مصدق كه نوشته بود: اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم والسلام» مواجه ميشود!
برخي با استناد به محتواي كتاب خاطرات ناصرخان قشقايي ايراد گرفتهاند كه: او در روز 27 مرداد در تهران حضور نداشت تا حامل پيغام كاشاني به مصدق باشد. لذا نتيجه گرفتهاند: اشخاصي بدون توجه به عدم حضور ناصرخان در تهران، ناشيانه اقدام به جعل سند كرده و نام او را در نامه ذكر كردهاند.
اين ايراد نيز نميتواند دلالت بر جعلي بودن نامه نمايد. زيرا به نكتهاي ظريف در سند توجه نشده است. از جمله كاشاني اين موضوع برداشت نميشود كه در روز 27 مرداد وي افراد نامبرده را به عنوان نماينده خود نزد مصدق فرستاده است تا اثبات عدم حضور ناصرخان در تهران نقصي در نامه باشد. بلكه كاشاني نوشته بود، نمايندگانش را در صورت اظهار تمايل مصدق و اعلام موافقت وي بعداً اعزام خواهد كرد، و لازمه اين امر حضور حتمي آن نمايندگان را در تهران ايجاب نميكند. حال چرا كاشاني از مصطفي فرزند خود و ناصرخان قشقايي مشخصاً به عنوان نماينده خود ياد كرده، شايد به آن دليل بوده است كه ناصرخان آن روزها از جمله هواداران دكتر مصدق محسوب ميشد. لذا با اعزام دو نماينده مرضيالطرفين در پي رفع كدورتها و نجات نهضت مردم ايران بوده است.
ششمين و آخرين محور نامه كاشاني حدس و نظر وي درباره قصد آمريكا به تسلط بر نفت ايران به صورت دنياپسند و به دست مصدق، ميباشد.
اين بخش از مطالب نامه كاشاني را از زواياي گوناگون ميتوان مورد بررسي قرار داد. نخست آنكه اگر منظور كاشاني از جمله بالا هماهنگي و همكاري آگاهانه مصدق با آمريكاييها و مأمور بودن وي جهت واگذاري نفت ايران به آمريكا باشد، بايد گفت كه تاكنون سندي بر اين مدعا ارائه نشده است. هر چند ممكن است مقاله از اين جهت كه، معمولاً در اين قبيل امور سندي رسمي رد و بدل نمي شود كه كسي آن را ارائه نمايد، مورد سئوال قرار گيرد. در آن صورت بايد گفت: تحليل وقايع تاريخي جز بر اساس اسناد و مدارك تاريخي نيست. البته محقق تاريخ نيز هرگز ادعا ندارد كه اسناد همه وقايع را در اختيار دارد.
البته اگر منظور كاشاني در نامه خود به مصدق از عبارت «مطابق نقشه خود شماست» تسليم كشور به بيگانگان باشد اين ادعا نيز در مكتوبات قبلي كاشاني نسبت به مصدق تكرار شده و ادعاي جديدي نيست كه پس از مرگ كاشاني نياز به جعل داشته باشد. كاشاني در نامه مورخ 1/4/32 خود نيز با انگيزه نقد اعمال مصدق و روشنگري در افكار عمومي نوشته است «اجازه نخواهد داد كه ملتي مسلمان و مستقل با چنين افكار سست اهريمني [افكار مصدق] تسليم بيگانگان شود و آزادي افراد كشوري براي جاهطلبي فردي، به منظور خوشآمد دول استعماري به زنجير كشيده شود.» نكته دوم آنكه اگر منظور كاشاني از قصد آمريكا به تسلط بر نفت ايران به دست مصدق، سوءاستفاده آن دولت از نگرش حاكم بر دولت و روش نامناسب مصدق در ماههاي آخر حكومت وي ـ از ديد كاشاني ـ باشد، بويژه اعتماد عجيب و جدي او به آمريكا به عنوان دوست دولت ايران و حامي ملت، كه تا آخرين روزهاي قبل از كودتا ادامه داشت، باشد، به نظر نميرسد ايراد بيسابقه و ربطي باشد. زيرا مصدق و كارگزاران دولت او تا آخرين فرصتهايي كه در اختيار داشتند خوشباورانه آمريكا را بيطرف و ميانجي بين خود و انگلستان ميديدند. در حالي كه آمريكا از چندين ماه قبل از كودتا، مصرانه در پي برنامهريزي عليه نهضت ملي و تصاحب نفت ايران بوده است. چگونه نخستوزير و هيأت دولت متوجه اين مهم نشدند، جاي تعمق و تأمل فراوان است.
نكته ديگر كه صحت نظر كاشاني را در سوءاستفاده آمريكا از هر چيز و هر كس براي تسلط بر نفت ايران اثبات مينمايد، تشكيل كنسرسيوم نفتي در ايران عليه منافع ملت پس از پيروزي كودتا ميباشد. اين امر از يك سوي به روشني دلالت بر صحت نظر كاشاني مبني بر قصد آمريكا به تصاحب نفت ايران به صورت دنياپسند و به ظاهري قانوني دارد و از سوي ديگر بر نيات ايران و ايراني ستيز دولت آمريكا در ايران در دوره قبل از كودتاي 28 مرداد دلالت دارد. نيات و اهدافي كه مواضع سادهلوحانه و لجاجت و تفرقه حاكم بر مسئولين وقت كشور، ولو به صورت غيرمستقيم، به تحقق آن كمك كرده است.
نتيجه
محتواي دو نامه آيتالله كاشاني و دكتر مصدق داراي نقشي كليدي در فهم تاريخ معاصر ايران به ويژه شناخت علل شكست و افول نهضت ملي دارند و پذيرش يا رد آنها به عنوان دو سند سياسي مهم تأثيري تعيينكننده بر تحليل تاريخ نهضت ملي و تاريخ معاصر ايران دارند.
بستر تاريخي كه اسناد در آن شكل گرفتهاند طبيعي بوده و اسناد به صورت منطقي برآمده از متن وقايع آن دوره ميباشند و ارتباط تنگاتنگي با رخدادها دارند.
نتيجه بررسي علمي اسناد بيانگر آن است كه نامهها واجد ويژگيهايي به قرار ذيل ميباشند: اسناد سياسي، رسمي، ملي، منحصر به فرد، تازهياب و معتبر هستند. نامه آيتالله كاشاني حاوي ادبيات سياسي مذهبي و نامه مصدق حاوي ادبيات دولتي است. اين اسناد نتيجه واقعه و در عين حال جزئي از واقعه و از منظر اثرگذاري، موجب وقايع بعدي بودهاند.
نگاه منابع به اسناد، گوناگون و متنوع بوده و بر پذيرش يا رد آنها استدلالهايي صورت گرفته است. اما استدلالهاي محققيني كه قائل به صحت و اعتبارنامهها هستند، به درستي نزديكتر است.
از بررسي محتوايي محورهاي عمده نامه آيتالله كاشاني برميآيد كه آنچه در متن آن سند ادعا شده است عجيب و ناباورانه، و در مكتوبات قبلي وي بيسابقه نيست، تا براي مطرح نمودن آنها نياز به سندسازي در سالهاي بعد باشد. قضاوت كاشاني در مورد مصدق در اين سند منطبق با قضاوت وي در ساير مكتوبات قبل از ارسال نامه ميباشد. لذا محتواي نامهها را پس از تحقيق ميتوان نپذيرفت. اما با توجه به بررسيهاي صورت گرفته نبايد آنها را جعلي خواند. بايد بين عدم پذيرش محتواي اسناد و حتي اقامه دليل بر نادرستي احتمالي محتواي آنها، با موضوع جعلي بودنشان تفكيك قايل شد. از سويي نبايد صحت اصالت نامه را دليل بر ضرورت پذيرش محتواي آنها گرفت از سوي ديگر مخالفت با اطلاعات آمده در آنها را نبايد دليل مخدوش شمردنشان دانست.
فهرست منابع:
ـ اسناد CIA درباره كودتاي 28 مرداد عمليات آژاكس، ويلبر دونالدنيوتن، انتشارات مؤسسه ابرار معاصر، تهران، 1380.
ـ اسناد وزارت كشور قيام 15 خرداد به روايت اسناد، منصوري، جواد، ج 1، چاپ اول، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1377.
ـ دو سند نهضت ملي: 1ـ نامه آيتالله اشاني به دكتر محمد مصدق در تاريخ 27/5/32؛ 2ـ پاسخ دكتر مصدق به كاشاني در تاريخ 27/5/32.
ـ تركمان، محمد، نامههاي دكتر محمد مصدق، نشر هزاران، چاپ دوم، تهران، 1357.
ـ اطلاعيه آيتالله كاشاني پيرامون وقايع روز به تاريخ 25/4/1332.
ـ دهنوي، محمد، مجموعهاي از مكتوبات، سخنراني و پيامهاي آيتالله كاشاني، نشر پخش، ج 3، چاپ اول، تهران، 1362.
ـ مصدق، محمد، خاطرات و تألمات، انتشارات علمي، چاپ هفتم، تهران، 1372.
ـ خامهاي، انوار، خاطرات سياسي، نشر گفتار و نشر علمي، چاپ اول، تهران، 1372.
ـ گروه جامي، گذشته چراغ راه آينده است، انتشارات نيلوفر، چاپ دوم، تهران، 1362.
ـ مجاهدين انقلاب اسلامي، بيانيه شماره 23 نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران، نشر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، بيجا، بي تا.
ـ نجاتي، غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و كودتاي 28 مرداد 1332، نشر شركت سهامي انتشار، چاپ سوم، تهران، 1366.
ـ آيت، حسن و ارسنجاني، حسن، چهره حقيقي مصدقالسلطنه، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1361.
ـ مدني، سيدجلالالدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد اول، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1361.
ـ هواداران انقلاب اسلامي در اروپا، روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، نشر روح، قم، بيتا.
ـ جيمز بيل، ويليام راجر لويس، مصدق نفت ناسيوناليزم ايراني، هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، نشر نو، چاپ دوم، تهران، 1368.
ـ كاتوزيان، همايون، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدين، انتشارات رسا، چاپ اول، تهران، 1371.ش
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 33
تعداد بازدید: 997