17 اسفند 1390
نقش طبقات فرودست در تاريخ شفاهي
در ارديبهشت 1383 سمينار تخصصي " تاريخ شفاهي " در دانشگاه اصفهان برگزار شد. اين نشست با حضور اعضاي هيئت علمي گروه تاريخ دانشگاه اصفهان و تعدادي از نمايندگان مراكز و دفاتر پژوهشي فعال در عرصه تاريخ شفاهي تشكيل شد.
در شماره گذشته مجله الكترونيكي دوران مصاحبه دكتر حسينعلي نوذري عضو هيأت علمي دانشگاه الزهرا كه در حاشيه اين سمينار صورت گرفت ، منعكس گرديد . اكنون توجه خوانندگان گرامي را به بخش ديگري از ماحصل اين نشست كه گفتاري تحت عنوان " نقش طبقات فرودست در تاريخ شفاهي " است جلب مي كنيم :
از طبقاتي كه بر بسياري از رفتارهاي اجتماعي مخصوصاً در غرب اثر مي گذارند روسپي ها هستند. علت ورود تاريخ شفاهي به اين جريان آن است كه اگر ميكروب هايي در جامعه وجود داشته باشد ، محيط بهداشتي شما را هم آلوده مي كنند. پس اگر شما مي خواهيد پاك و مطهر بمانيد بايد اين ميكروب ها را بشناسيد. لات ها ، داش مشدي ها ، چاقوكش ها كه به صورت يك نيروي عظيم در بطن جامعه وجود دارند و گاه به عنوان ابزار فشار ( توسط گروه هاي عاقل يا نيروهاي مطرح حاكم ) مورد استفاده قرار مي گيرند. طبقه ديگر ، سربازها هستند « مارسيليوس » در گفتار مربوط به « جنگ هاي بي پايان ايران و روم » مي گويد :
« سربازان ژوليده ، همانند بزهاي كثيف هستند كه گويا تا ابد تاريخ ، كاري جز كشته شدن ندارند.» اينها اصلا ً قدر و قيمتي ندارند. به نظر من تاريخ شفاهي مي خواهد به صداي كساني كه در طول تاريخ نابود شدند و صدايي از آنها نيست ، گوش بدهد. تمام دغدغه تاريخ شفاهي ، گوش دادن است . در مقابل حرف هاي فراواني كه زديم ، چند دقيقه هم گوش بدهيم . تاريخ شفاهي يك رويكرد مردمي است كه در جوامع بشري مورد عنايت قرار مي گيرد ؛ زيرا قوه حاكم از انحصار خارج شده و به ساير اجزاي جامعه نيز اجازه حضور در صحنه مي دهد .
يكي ديگر از اين گروه ها ، لومپن ها هستند. ماركس ، لومپن ها را گروه هايي معرفي مي كند كه از طبقه خود بريده شده اند و يا رسوبات جامعه ماقبل سرمايه داري هستند هستند كه ممكن است عليه ديگران مورد استفاده قرار مي گيرند .
او جامعه را به دو طبقه بورژوا و كارگر تقسيم مي كند . كارگر كسي است كه مشكلات فراواني دارد و ارزش افزوده كاراو نصيب سرمايه دار مي شود و استثمار شده است .
چه عاملي باعث مي شود كه اين طبقه ضعيف و تحقير شده روي زمين (1) ، وقتي اعتصاب مي كند كه حقوق خودش را بگيرد ، گروهي ديگر از طبقه او كه بايد در جبهه او بايستد و از حق او دفاع مي كند به مقابله با او مي پردازد ماركس مي گويد : علت آن اين است كه اين گروه از طبقه خود بريده اند و به « لومپن پرولتاريا » يعني آدم هايي كه عليه جريان خود حركت مي كنند ، تبديل شده اند چرا اين لومپن ها با كمترين قيمت حاضر شده اند به خدمت ديگران درآيند ؟ چرا هر كدام از اين افراد كه توانستند خود را به سطح بالاي جامعه بكشند ، گذشته خود را نفي كردند ؟ مي دانيد كه رضاخان ، از لات هاي محله سنگلج و از عرق خورهاي قهار و عربده كش هاي گردن كلفت بود . در دوره پهلوي سنگلج را به پارك شهر تبديل كرد و آنجا را تبديل به منطقه سرسبز و تميزي كرد و در طول دوران پادشاهي يك بار هم نگفت من از آنجا آمده ام و داراي آن تيپ بوده ام . تمام كساني كه با او سر يك ميز نشسته بودند و از سوابق او مطلع بودند را كشت. گذشته خود را پاك كرد و آن را بازسازي كرد. تاريخ شفاهي بايد سراغ دوستان آن دوران رضاشاه برود و از آنان بخواهد تا نظرشان را در مورد رضاشاه بگويند. ( نه اينكه بدي هاي او را بگويند ) بلكه وضع محله و شخصيت او را همانطور كه احساس مي كنند و اينكه چه عواملي باعث شد كه پادشاه مملكت بشود ، را بيان كنند .
براي ما اين مطلب مهم است كه در تاريخ شفاهي رضاخان به عنوان پادشاه ايران ، بايد همه مسائل و تمام داستان آن را بدانيم كه بخشي از آن مكتوب است و بسيار عالي است و نبايد ذره اي در ارزش آن ترديد كرد. ولي قسمتي از آن گفته نشده است . علت اينكه اين افراد چرا گذشته خود را محو كرده اند ، همه مي دانيم. اما رسالت تاريخ شفاهي آن است كه عليرغم ميل باطني اين افراد، اين حقايق را بازگو كند. گرچه اينها اسناد مكتوب را سوزاندند و افرادي را هم كشتند. اما افرادي از دستشان در رفته اند. محقق تاريخ شفاهي بايد به سراغ آنها برود و اگر لازم است پول بدهد ، ميهماني بدهد و التماس و تمنا كند تا او را تخليه اطلاعاتي كند.
آيا به دليل نگاه تحقيرآميز اجتماعي است كه افرادي فقط در بلواهاي اجتماعي كه گرد وغبار همه چيز را مبهم كرده است از بيغوله هاي خود خارج مي شوند ؟ تاريخ مي تواند زندگي و جريان كلي حركت آنان را بشناسد و در صورت امكان تصحيح نمايد. حال اگر قرار بر تصحيح باشد بر اساس كدام سند ، نوشته ، سنگ نوشته يا حكمي مي توانيم در مورد آنها قضاوت كنيم . افرادي كه خود را در حد ابزار مي دانند ، هر چند حرف فراوان داشته باشند ، حرف نمي زنند. پس مورخ تاريخ شفاهي بايد سراغ اينها برود و زمينه لازم را براي ثبت و ضبط خاطرات آنها فراهم كند. اگر لازم شد براي چاپ و نشر آن، هزينه كند ؛ زيرا اين گروه هاي ساكت ، مي توانند روزي عليه آنچه تمدن ناميده مي شود قيام كنند و همه چيز را نابود كنند. يعني اينها خطرناك هستند. ويل دورانت مي گفت: « در كنار هر رومي يك ژرمن ايستاده است » من فكر مي كنم در مقابل هر ايراني ممكن است يك انسان كم تمدن ايستاده باشد . وقتي به دوره صفويه نگاه مي كنيم هميشه تمدن ها در معرض تهاجم ضد تمدن ها و بي تمدن ها هستند. پس مي توان با شناخت آنان و كمك به حل مشكلاتشان، از عوارض اجتماعي كه اطراف خود ايجاد مي كنند جلوگيري كرد. ديگر اينكه براي ضد عفوني كردن محله ها، بايد ميكروب ها را شناخت. البته همه ميكروب ها هم بد نيستند. ميكروب مثبت هم داريم به اين ترتيب مي توان حقيقت بسياري از باند بازي هاي سياسي و ريشه جريان ها و انقلاب ها را درك كرد. حتي داستان زندگي اينها مي تواند براي كساني كه به دنبال تفريح هستند بسيار سرگرم كننده باشد. اسرار مگوي فراواني در سينه اين افراد هست كه اگر ثبت نشود، دفن مي شود. اين افراد بهتر از هر گروهي مي توانند بيانگر روح توده مردمشان باشند. حداقل قسمتي از فرهنگشان را مي توانند خوب تحليل كنند. از نيروهاي پنهان درون اين گروه ها مي توان براي حركت جامعه استفاده كرد. افرادي كه زندگي سالم و مرتب و شيك و عالي دارند خودشان مي توانند به قدري عكس و خبر و تيتر بدهند كه نيازي به اينكه ما سراغ آنها برويم نيست؛ معمولا ً همه دانسته هاي اين افراد مكتوب شده است .
در تاريخ ايران، ما با آيين هاي فتوت و عياران روبرو هستيم. اينها در مقابل حكومت بني اميه و بني عباس ايستادند و آيين هاي فتوت را به وجود آوردند. ابومسلم خراساني از همين گروه هاي عيار است. جالب اين است كه وقتي عليه او توطئه مي كنند و مي خواهند او را به دار بكشند او خدماتي را كه به اينها كرده است و كارهايي را كه انجام داده است بيان مي كند. به او مي گويند كارهايي كه تو انجام دادي يك غلام سياه هم مي تواند انجام دهد. ملاحظه مي كنيد كه نگاه اينها به ابومسلم خراساني كه حكومت را براي آنان تضمين كرده است در حد يك غلام سياه است و حاضر نيستند شأن و منزلتي براي او در تاريخ قايل شوند. بايد اين موارد را تدوين كنيم تا بتوانيم نقش آدم هايي كه از پايين آمدند و اين نقش را بازي كردند، حفظ كنيم. صفاريان كه بعدها به قدرت رسيدند؛ مثل بقيه براي خودشان شجره نامه درست نكردند. بعضي ها اعتقاد داشتند كه اگر يعقوب ليث گفته بود من از فرزندان حضرت آدم هستم، مردم مي پذيرفتند و عليه او تيغ نمي كشيدند.
اكنون به يك بحث تاريخي مي پردازم. آيين فتوت و جوانمردي در دوره صفويه شكل مي گيرد. مريدان شيخ صفي الدين اردبيلي، كه به حيدري ها و شاه نعمت اللهي ها ( نعمتي ها) تقسيم شده بودند به جان يكديگر افتاده بودند و هر كدام قهرمان ها، پهلوان ها و يكه بزن هاي خودشان را داشتند. عده اي از اينها به دنبال حقيقت نبودند و فقط دنبال زندگي خودشان بودند. شاه عباس دريافت كه اينها گروه هاي قابل اعتمادي نيستند و هر روز ممكن است زير پرچم كسي بروند، سعي كرد اينها را از بين ببرد آنها را خلع سلاح كرد ولي موفق نشد آنها را نابود كند. گروه هاي قزلباش حيدري و نعمتي در جايي به نام لنگرگاه جمع مي شدند كه بعدها « پاتوق » نام گرفت. اين محل تجمع در دوران صفويه و با اقدامات شاه عباس تقريباً از بين رفت و پس از اينها به ابتذال كشيده شدند. و مردان اين گروه ها جوانان نابالغ را به عنوان « نوچه » و « هم ردان » به خدمت خودشان گرفتند و كم كم لوتي(2) و الواط معنا و مفهوم پيدا كرد. عده اي گفته اند كه چون تعداد زيادي از اين افراد، در مشهد بوده اند، به آنها « مشدي » مي گفتند، و داش ] كه مرخم داداش است(3) [ به آن افزوده شده و اصطلاح « داش مشدي » رايج شده است. در دوره قاجار، عياري كاملاً از بستر جوانمردي خارج مي شود و لوتي جايگزين آن مي شود . « فلور» در كتاب خود مي نويسد: لوتي هاي سده 19 ايران، اخلاف روحاني عياران بودند. با توجه به اينكه يكي از صفات بارز جوانمردان، پهلواني بود و حتي در برخي منابع، لوتي ها را از پهلوانان دانسته و آنها را به زورخانه نسبت داده اند. اينجاست كه زورخانه و پهلوانان در تاريخ بعد از اسلام، در دوره صفويه و قاجاريه معني پيدا كرده است. و بسياري از زورخانه ها، در آغاز، محلي براي مبارزه عليه ظلم و ستم حكام بودند، در دوره قاجار از اواسط لطنت ناصرالدين شاه ، آثار انحطاط در آن آشكار مي شود. زورخانه ها به دست پهلوانان، داش ها و لوتي ها مي افتد. دز اين زمان اشراف و درباريان هم براي تظاهر به نوع دوستي، به اين ورزش روي مي آورند و بُعد مردمي آن كمرنگ مي شود. سعي مي كنند با اجير كردن پهلوانان و مرشدان به اعتبار خودشان بيفزايند. ناصرالدين شاه ، در زورخانه سر خانه خود چندين پهلوان دارد. در زمان پهلوي، شعبان جعفري ( كه به نظر من بامخ بوده است. زيرا مي گويند فكرهاي بزرگ در كله ات داشته باش ولي خودت را ابله نشان بده ، زود پيروز مي شوي. ولي اگر ادعا كني كه خيلي سياستمداري، مكافات بيشتري دارد.) تجلي اراده شاه بوده است؛ كه زورخانه را حفظ مي كرد تا در مراسم مختلفي مانند چهارم و نهم آبان و ... بيايند و نمايش بدهند. و به تدريج پاي اشراف و خان ها، براي رقابت يا دشمني با هم در زورخانه باز شد. در نتيجه هدف اصلي زورخانه فراموش شد و تن پروري جايگزين پهلواني شد. و مقام پهلواني پايتخت ، منشأ فساد ، بد كرداري، خيانت، تجاوز و باج گيري و ... شد. در رژيم پهلوي زورخانه و ورزش باستاني بود كه رويكرد مردمي داشت و ديگري امور تشريفاتي و تبليغاتي كه در دست رژيم بود. از سال 1300 شمسي، ديگر زورخانه محل مناسبي براي افراد داراي خصلت هاي پهلواني نبود بلكه زمينه اي براي گردن كلفتي ، زورستاني ، مفت خواري و باج گرفتن از مردم شد. و به استثناي چند زورخانه آبرومند، بقيه زورخانه ها، پاتوق ورزشكاران خشن و جوان هاي چاقو كش و تيغ كش شد. اين افراد به آساني توسط گروه هاي مختلف سياسي براي انواع تبه كاري ها مانند آدم كشي، غارت ، تخريب و ... استخدام مي شدند و نقش مهمي در تحولات سياسي اجتماعي دوران معاصر داشتند. نويسنده اي به نام « آراسته » پس از تعريف و تمجيد از آنها مي گويد : « حكومت هاي فاسد براي نيل به اهداف پليد خود از آنها استفاده مي كردند.» در نتيجه گروه هاي تازه اي به نام پنتي ها(4) ، لوتي ها و چاقوكش ها پديد آمدند. اين لوتي ها ( بعد در دوره پهلوي « لومپن » مفهوم و معنا پيدا مي كند) در مراسم و مسائل اجتماعي از همه فعال تر بودند . در مراسم محرم و عزاداري سرپرستي دسته هاي مذهبي و اداره حسينيه ها را به عهده مي گرفتند. گرچه پول و هزينه آن را اعيان مي دادند؛ در عين حال از اينكه اينها با هم درگير شوند، خشنود مي شدند. يكي از كارهاي حكومت هاي استبدادي در طول تاريخ ، ايجاد بحران است. علت وجود دولت ، ايجاد امنيت در جامعه است ولي در مواردي بحران ايجاد مي كند تا خودش را مطرح كند و ما شاهد بحران هاي خود ساخته بسياري در اين دوران هستيم كه از آن جمله دعواهاي معروف حيدري ، نعمتي هاست. اين امور ممكن است براي مردم پايين جامعه مشكل ساز باشد ولي براي افراد سطح بالا نوعي سرگرمي محسوب مي شد تا مردم را سرگرم امور خودشان كنند و گاهي از آنان به عنوان بازوي اجرايي رهبران محلي و كلانترها استفاده مي كردند و حتي در دوره قاجار بعضي از آنها را كه جوانمردتر بودند به عنوان معتمدين محل ، مأمور اجراي حكم مي كردند و بعضي از لوطي ها را مأمور گردآوري ماليات هاي شرعي مي كردند. « ويلن فلور » در جزوه هاي تاريخ اجتماعي ايران مي نويسد: گاهي در زمان به سلطنت رسيدن حاكم جديد و ورود او به شهر، به تحريك رهبران ناراضي محلي، آشوب هايي از قبيل غارت منازل، دست اندازي به زنان، جنگ هاي خياباني و كشتار توسط لوطي ها انجام مي شد. گاهي بين لوطي ها و حكومت مركزي درگيري مي شد. در زمان قاجار، لوطي ها ، دو سه محله مشهور داشتند: سنگلج، چاله حصار و چاله ميدان را در تهران داشتند در شهرستان ها كه ماكت كوچك تر تهران هستند، نيز طبيعتاً محله هاي آنها مشخص بوده است .
در مورد سنگلج كه محل تولد رضاشاه است و انسان علاقه بيشتري به آگاهي از آن دارد، جعفر شهري در كتاب تاريخ اجتماعي اش مي نويسد:
« سنگلج، نماي قديمي و پرجمعيت تهران بود كه در كوچه و معابرش اجامر(5)، اوباش، قماربازان و دزدان فراواني بودند. كوچه هاي كثيف، تاريك، پرپيچ و خم و خانه هايي كه بيشتر محقر و گاه كاه گلي بودند محل مناسبي براي سارقين تحت تعقيب بود. اين محل يكي از مراكز مهم سياسي تهران محسوب مي شد.» اين نكته واقعاً عجيب است براي همين است كه مي گويم بايد سراغ اينها رفت ، تاريخ آكادميك در اين موارد جواب نمي دهد و ناگزير بايد سراغ اين افراد برويم.
به يكي از دانشجويان كه روي رساله اي درباره لومپن ها، كار مي كرد گفتيم كه بايد در قهوه خانه ها و ... سراغ اينها بروي مي گفت من اصلاً جرأت نمي كنم با اينها بنشينم. به اين خانمي كه برنامه تلويزيون عصر روايت ايران را مي سازد گفتم تا اينها باقي مانده اند و در راستاي صنعتي شدن از بين نرفته اند، ازاينها فيلم بگيريد. اينها خاطره اين شهرند و بخشي از اين شهر، زباله داني آن است ( همه جاي شهر كه گلستان نيست). هيچكدام ما دوست نداريم با اينها مواجه شويم. در مورد چاله ميدون(6) و ... فرصت نيست كه صحبت كنم. اينها گرچه از عالم سياست دور بودند و خودشان هم سياسي نبودند ولي ابزار سياستمداران بودند.
در چاله ميدون ، اكبر جيگركي، پهلوان بزرگ محله است. لوطي عبدالله ، لوطي غلامحسين ... قنات آباد ( از شمال به دروازه نو و ميدان اعدام منتهي مي شود) از اين افراد در آشوب ها براي عزل ونصب حكام ، نمايندگان مجلس و ... استفاده مي شد. اولين بازي توطئه گران را تشكيل مي دادند و با كمترين مبلغ دريافتي، بزرگترين خدمات را با تضمين به مريدان خود ارائه مي كردند و شديدترين شرارت ها و خراب كاري ها را انجام مي دادند. زيرا آنها به وسيله سركردگانشان از طرف دولت ها تعقيب يا تهديد نمي شدند زيرا دولت ها اينها را براي روز مبادا نياز داشتند، كه آنها را از سايه به روشنايي بياورند.
فهرست وار به بعضي از نقش هاي اين افراد در دوره قاجار اشاره مي كنم :
1- در جريان به توپ بستن مجلس حضور داشتند.
2- در تسلط بر شهر تبريز و درگيري ها و كشتارهاي آن و تكه پاره كردن صدرالدوله حضور داشتند.
3- محمد علي شاه از اينها براي مقابله با واقعه ميدان توپخانه ، استفاده كرد.
4- از اموري كه چهره مشروعه خواهان را در تاريخ مكدر كرد و حرف حساب آنها را تباه كرد، اين بود كه اين افراد شعار مشروعه و دين مي دادند. طرفداران اصلي مشروعه و مشروطه افراد روشنفكري بودند كه درگيري فكري داشتند ولي درگيري فيزيكي نداشتند كه كارشان به زدوخورد و كشتار بكشد. درگيري ها كار اين گونه افراد است.
بحث لومپن ها از زمان پهلوي شروع مي شود كه مي خواهم چند زمينه اجتماعي آن را بيان كنم . در شهرها چه كساني و چرا آنها را به وجود مي آوردند ؟ كارگران كوچك ، پيشه وران كه با خطر بيكاري و فقر روبرو بودند و خودشان و خانواده آنها هيچ گونه تأميني نداشتند به گدايي ، طفيلي گري و دزدي مي پرداختند. روستاييان مهاجر كه جاي مناسبي براي اسكان نداشتند در حاشيه شهرها تجمع مي كردند و به مشاغل كاذب مانند دستفروشي مي پرداختند. چند وقت پيش در تلويزيون برنامه اي ديدم كه مي گفت نيروي انتظامي جرأت ندارد به اين محله بيايد. با فيلمبردارها هم درگير شده بودند. در اصفهان ما از اين موارد نداريم خوش به حال تهراني ها كه « هارلم»(7) دارند در اين مناطق، اعمال غيرقانوني به راحتي انجام مي شود و ساكنان آن بر مبناي امكانات مادي و توانايي جسماني به اعمال خشونت مي پردازند و خودشان به دو گروه ضعيف و قوي تقسيم مي شوند . وفاداري و دوستي متقابل ( نه به معناي انساني، بلكه به معني اقتدار، رعايت زوردارها توسط نوچه ها ) وجود دارد. شرايط رقت بار زندگي، انواع كجروي ها ، عدم آموزش و پرورش صحيح و رسمي در اين محله ها ، زمينه اي براي تجمع آدم هاي جاني مي شود.
اينها چيزي ندارند كه از دست بدهند در روم و يونان قيم مي گفتند اگر كسي به عنوان سرباز مي خواهد به جنگ اعزام شود اول بايد ميزان اموال، ملك و خانه خود را اعلام كند. اگر چيزي ندارد نبايد به جنگ بيايد، كساني كه چيزي ندارند، اعتقادي هم ندارند كه براي آن بجنگند.
لومپن ها فرهنگ خاص خودشان را دارند . از ويژگي هاي اينها خصوصيات رواني مشوش، اضطراب ، ميل به انتقام ، چرب زباني، كرنش و ستايش بيش از حد، ماجراجويي، غوغاگري، بي انضباطي، عدم اطاعت از حاكميت ( و گاهي از رهبران خودشان) و بي رحمي را مي توان نام برد. غالباً فردي عمل مي كنند كار جمعي براي آنها معنال ندارد گرچه بعضي اوقات آنها را جمع مي كنند ولي به اين اعتقاد ( اعتقاد جمعي ) نمي رسند.
كار آنان دزدي، جيب بري، گدايي و قاچاق است. از ويژگي هاي ديگر اينها معرفي متناسب با شأن آنها كه گاه ناشي از عف جسماني مانند : رسول شله، علي زاغي ، حسين سياه ، جعفر خالدار و گاه براساس حرفه مانند: محمود مطرب، حسين نجار، اصغر شوفر يا زادگاه مانند : علي يزدي، غلام تركه و يا اسم پدر مانند: محمد رجب، حسين رمضان، اسم مادر مانند: جواد صغري، رضاي فاطمه سلطان و براساس صفات فردي مانند: رضا بزدل، اصغر پلنگ، احمد بي دين و . . . مي باشند. عده اي از اينها معتقدند كه در ماه هاي محرم ، صفر و رمضان بايد كارهاي خلاف را ترك كنند و با پرداختن به مذهب، آن نه ماه را جبران كنند و با مرام شوند.
من با عقيده ماركس كه معتقد است انسان از طبقه كارگر سقوط مي كند و لومپن مي شود موافق نيستم ، بلكه معتقدم گاهي ممكن است انسان از طبقه بورژوا يا تحصيلكرده و روشنفكر هم سقوط كند. لومپن روشنفكر هم در خدمت ديگران است كه اگرچه چاقوكش نيست ولي دست كمي از او ندارد و تأثير ضرب تيغش از چاقوكش ها هم بيشتر است. زماني من درباره اينكه فئوداليسم چيست، بررسي مي كردم. به اين نتيجه رسيدم كه فئوداليسم، سيستم نيست بلكه نوعي هرج و مرج پذيرفته شده است. گاهي كساني كه وارد اين جرگه مي شوند با قدرت انتخاب نيست. بلكه از بد حادثه وارد اين چارچوب مي شوند و البته اين چارچوب، اصول و قواعدي دارد. اوستا، ياور ( كه گاهي در برنامه طنز تلويزيون هم استفاده مي شود) و نوچه از اصطلاحات عالم داش مشدي ها بوده است.
فقر، گرسنگي و محروميت از ابتدايي ترين نعمت ها و لذت هاي زندگي، باعث مي شد كه اينها وارد اين جريان شوند. و از آنجا كه چيزي نداشتند كه از دست بدهند دخالت آنان در جريان هاي سياسي، غالباً در شرايط خاص و به تحريك نيروهاي سياسي و بدون آگاهي بوده است. حركت هاي چماق به دست ها از همين مقوله است. رضاخان، براي ايجاد ناامني مصنوعي و ايجاد ديكتاتوري خيلي خوب از اينها استفاده كرد. يك بعد رضاخان كه مردم از آن استقبال مي كنند قدرت او در ايجاد امنيت است، پس بايد ناامني هاي خودساخته ايجاد شود تا جايگاه او تثبيت شود. موقعي كه رضاخان قهر مي كند يا مجلس مي خواهد رأي گيري كند و يا مجلس پنجم كه مي خواهد احمدشاه را خلع كند و حتي در جريان جمهوري خواهي، تمام لات هاي تهران راه افتادند و در حالي كه حتي كوچكترين تحليلي از جمهوريت نداشتند براي اجراي اوامر ديگري آمده بودند. علت اينكه اروپا به تاريخ شفاهي روي آورد، آن است كه دو جنگ كرد. و در هر دو جنگ مخصوصاً جنگ جهاني دوم، كساني به قدرت رسيدند كه مانند هيتلر بر موج حركت هاي فاشيستي سوار شدند. موتور محركه اينها گروههايي بودند كه در جنگ جهاني اول، امكانات خود را از دست داده و فقير شده بودند، اينها خوراك تفكرات فاشيستي شدند به همين دليل اينها را به عنوان سياهي لشگر در اغلب صحنه ها مي آورند و هيتلر با كمك اينها به قدرت رسيد. امروز تأكيد مي كنند تاريخ شفاهي را بخوانيد تا جنگ جهاني سوم را با همين نيروها، راه نيندازند.
@ جناب آقاي دكتر شما برخورد رهبران را با زيردستان نيز مورد توجه قرار دهيد مثلاً در جريان طيب رضايي وقتي به اين گروه ها از طرف خود حضرت امام(س) عزت داده مي شود، آنها تحت تأثير قرار مي گيرند كه گرسنگي، محروميت و . . . تا اين حد نمي تواند آنها را از عقيده اي كه دارند جدا كند. آيا كساني كه اكنون شورش هاي خياباني برپا مي كنند به دليل آن است كه فلاني در امريكا كتاب نوشته است. از نظر ما ، پيروزي حضرت امام به خاطر آن بود كه به همين توده مردم كه شورشگر، انقلابي و . . . بودند آگاهي داد. يعني برخورد رهبران جامعه با توده هاي مردم خيلي مهم است و امروز هم تاريخ شفاهي مي تواند تحت تأثير همان برخوردها باشد.
حرف متين و درستي است . گفتم كه اينها به صورت يك متريال مس(8) وجود دارند، بستگي دارد كه شما با چه تفكري با آنها برخورد كنيد، بالاخره اينها افراد جسور ، قوي ، اهل مبارزه اند ( مثل من معلم محافظه كار و متملق نيستند؛ زيرا من چيزي دارم كه نمي خواهم از دست بدهم ) آنها اصلاً چيزي ندارند كه از دست بدهند. پس يك نيروي خوب و يك سرباز است و ما كه مي خواهيم او را به كار بگيريم ، بايد ايدئولوژي خودمان را برايش تعريف كنيم. در نتيجه طيب رضايي، تفكر ديني و شعبان جعفري، دربار را انتخاب مي كند.
محل سكونت لومپن ها و پاتوق آنها جنوب شهر بود. هدف گروه هاي فشار به زانو درآوردن سياستمداران و سازمان هاي بين المللي در برابر قدرتمندان حامي خود است؛ يعني گروه هاي فشار خودشان نمي خواهند به قدرت برسند مثل احزاب دنبال ميز و قدرت نيستند . اما مي خواهند سياستمداران را وادار به حركت در مسيري كنند كه منافع آنان تأمين شود.
در جريان جمهوري خواهي رضاخان، براي ساقط كردن دولت قوام ، در قضيه 30 تير، در قضيه قتل نايب كنسول و ايجاد آشوب در سفا رت خانه هاي خارجي از اينها استفاده كرد. وقتي قوام، قضيه نيروي سوم را مطرح كرد و مدعي شد كه ما با قرارداد بستن با امريكايي ها و فروش نفت به آنها، در مقابل انگليس ها و روس يك نيروي جديد خواهيم داشت . مشاهده مي كنيم كه « ماژور اينبري » به سقاخانه خيابان شيخ هادي مي رود كه از نظر تاريخي بسيار بعيد به نظر مي رسد كه او كه امريكايي است به دليل آنكه كه شنيده است در آنجا معجزه شده، رفته است آن را ببيند. لات هاي محل را تحريك كرده بودند كه به بهانه اينكه به زن نامحرمي نگاه كردي يا عكس گرفتي و . . . ( هر بهانه اي كافي بود) او را زخمي كردند و به بيمارستان شهرباني رفت. و در بيمارستان نيروهايي بودند كه اجازه دادند اين لات ها وارد شوند و او را بكشند و با اين قضيه قراردادهاي نفتي ما با سينگلر، استاندار اويل و . . . لغو مي شود. پس بايد دنبال اين گروه برويم و آنها را بشناسيم. محيط دانشگاه بسيار پاكيزه و مرتب و اساتيد و دانشجويان بسيار شيك و تميز هستند ولي ما مجبوريم سراغ اين طبقه نيز برويم ، منتظر آمدن آنها نباشيم .
@ شما گفتيد دو نگاه به اين قشر هست . دريك نگاه بايد اينها را بشناسيم تا از آسيب رساني آنان به تمدن جلوگيري كنيم اينها همواره مخل تمدن بوده اند نه تمدن ساز . نگاه ديگري كه در صحبت شما پررنگ نبود ولي گاهي مطرح مي شد اينكه اينها گروهي هستند كه موضوعيت دارند و بايد مورد مطالعه قرار بگيرند. ولي آن نگاه اول بيشتر مطرح بود به همين دليل همه توصيف هاي ضد ارزشي را براي اينها به كار برديد و فرمايش خودتان را با جامعه اي كه گل دارد، خار دارد، شروع كرديد و نقش خاري به آنها داديد. نگاه مسلطي كه داريم و به قول « دريدا» يا « فوكو» از ديرزمان بوده و در مدرنيته هم كاملاً حفظ مي شود، اين است كه ما يك نظام ارزشي مسلط داريم كه خوب و بد را تعيين مي كند و بدها موقعي استفاده مي شوند كه در راستاي اين خوب مسلط قرار بگيرند و شما تأكيد مي كرديد كه بايد اينها را بشناسيم چون خطرناك اند؛ براي اينكه به نظام ارزشي مسلط ما آسيب مي رسانند. آيا ما نمي توانيم از منظر ديگري نگاه كنيم كه اينها هم به متن بيايند.
من در مورد خاص لومپن ها برداشت شما را تأييد مي كنم ، اگر خيابان هاي پايين شهر هم تميز و گل كاري شود كتابخانه تأسيس شود و بچه هاي ما از فقر و مصيبت و رنج ، نجات پيدا كنند، براي خودشان استاد دانشگاه يا وزير و . . . مي شدند، لزومي نداشت كه آدم ديگري بشوند. اما در مورد گونه هاي ديگر مثلاً كارگران با شما موافق نيستم يعني اعتقاد دارم كارگر موضوع تاريخ شفاهي جنبش هاي كارگري است . ولي از جنس لومپن ها نيست . سرباز را مي خواهم از زبان خودش بشناسم كه همه فرامين فقط از زبان فرمانده براي من تعريف نشده باشد. شكسپير مي گويد:« سربازي كه در ميدان جنگ، بهتر از فرمانده اش مي جنگد، او فرمانده جنگ است.» پس فرمانده اي كه در ستاد نشسته است نمي تواند تكليف مرا روشن كند. من در مقابل نظام ضد ارزشي، يك نظام ارزشي مي بينم.
سربازي كه خيانت مي كند، آدم فروشي مي كند به دشمن خدمت مي كند، لومپن سرباز است. آدمي است كه از موضع طبيعي كه برايش تعريف كرده اند خارج مي شود. ( گرچه آن قسمت حرف شما را قبول دارم كه پست مدرن ها مي گويند چه كسي گفته است كه اين نظام ارزشي شده است، شايد آن فرد كار درستي مي كند).
ولي از نظر من تمدن تعريفي دارد( نمي خواهم با واژه هايي آن را ايدئولوژيك كنم ) بلكه مي خواهم بگويم تمدن در برابر توحش ، تعريفي دارد كه باعث شده است ما به نظام ارزشي اعتقاد پيدا كنيم .
@ لومپن در جامعه شناسي تعريف خاصي دارد.
من با آن تعاريف كاري ندارم، وقتي انسان با پديده اي برخورد مي كند بايد حرف خودش را بزند. ما به عنوان محقق بايد حرف خودمان را بزنيم اگر غلط است شما اصلاح كنيد.
مي گويند: فردي نزد يك شاعر آمد و گفت چه كنم كه شاعر شوم. گفت برو ده هزار بيت شعر حفظ كن. او ده هزار بيت شعر حفظ كرد و آمد و گفت : آيا شاعر شدم؟ گفت نه برو آن ده هزار بيت را فراموش كن و حرف خودت را بزن.
@ به هر حال لومپن ها به عنوان يك قشر اجتماعي مطرح هستند و شما هم آنها را به دو گروه تقسيم كرديد. آيا لومپن بورژوا، لومپن روشنفكر و . . . داريم؟
نكته ديگر اينكه ارزش ها و هنجارها، پايگاه اعتقادي و تداوم دارند. آنچه كه لومپن ها به آن وابسته اند در تعبير جامعه شناسي، نوعي اخلاقيات است كه به تناسب شرايط و مقتضيات پيوسته رنگ مي بازد يعني اينها به امور غيرثابت اعتقاد ندارند.
من آنها را به عنوان كمك براي منابع مكتوب بيان كردم نه اينكه به صورت تاريخ مجزا وجود دارند.
@ به نظرمن اگر معني دقيق كلمه لومپن يا مصداق آن مشخص شود، شايد طيف معني آن بيشتراز اينها باشد. خيلي با احتياط مي گويم ماجرايي كه در تصوف شكل گرفت وموجب انحطاط گروهي از آنان شد يك خط لومپني بود كه بعضي مجالس صوفيانه، محل تصميم گيري ها مي شود. البته آنان آداب وآيين خاص خودشان را دارند. آيا اصطلاح انگليسي off-law بي قانون منظور شماست.
علي آقا بخشي در فرهنگ علوم سياسي نوشته است لومپن پرولتاريا، بيكاره ها ، محرومين از حقوق اجتماعي است. اين واژه آلماني است به معني رنجبران ژنده پوش كه به قشرهاي رانده شده از اجتماع ، وازده ، به فساد كشيده شده و فاقد هرگونه رابطه و همبستگي طبقاتي اشاره دارد. اين گروه شامل دزدان، چاقوكشان، روسپيان ، جنايتكاران باج گير مي شود.
@ بزهكاران را شامل مي شود؟
بزهكار يك معني وسيعي دارد. ممكن است انسان شريفي چك بي محل بكشد و به نوعي بزهكار تلقي شود ولي از دسته اينها نيست.
@ لومپن ها ريزه خوار، وابسته و انگلي هستند. درباره اينها دو نكته بايد متمايز شود: 1- آيا اين افراد در تاريخ مورد توجه قرار گرفته اند ( البته در تاريخ پاره اي از حركت ها و مسائل اينها بحث شده است ، كه ممكن است كافي نباشد). 2- وقتي تاريخ، خاطرات ، مشاهدات و . . . اين افراد را مطرح كند، اعتبارش چقدر است .
براساس پرسشنامه اي كه داراي 70 سؤال است و مصاحبه گر براي شروع فعاليت مي تواند به آن پاسخ بدهد محقق و مصاحبه گر بايد به قدري ورزيده شده باشد و آموزش ديده باشد كه بفهمد با هر گفتماني نمي توان به تاريخ شفاهي دسترسي پيدا كرد. هر گپ دوستانه اي تاريخ شفاهي محسوب نمي شود. حتماً بايد با اصول آن آشنا بود.
به تاريخ شفاهي بايد به عنوان يك پروژه نگاه كنيم. آنچه امروز در ايران رايج است فقط تك نگاري است در پروژه بايد تواتر خبر را مورد توجه قرار دهيم. در خاطره، قسمت هايي كه مربوط به زندگي شخصي فرد است مي تواند به عنوان تاريخ مطرح شود ولي در ارتباط با ساير امور نمي توان تاريخ تلقي كرد.
پي نويسها
1- اين اصطلاح از فانون است.
2- اين لغت به سه املاء نوشته شده است: 1- لودي = اشخاص لوده، هرزه كه شغل و حرفه آبرومندي ندارند و از راه هرزگي، بي عفتي، خوردن مال صغير ، امرار معاش مي كنند و به موقوفات حضرت رضا تجاوز مي كنند. 2- لوتي= افراد برهنه و عريان كه از تمام رذايل و نقايص و شهوات نفساني مبري و منزه باشد و نواميس مردم را ناموس خود مي داند. شب هايي را گرسنه بخوابند ولي به مال مردم تجاوز نكنند. 3- لوطي كه به معناي فساد جنسي است و هيچ فرد باشعوري نسبتش را به آن جايز نمي داند. نقل از : خاطرات سياسي محمد علي شوشتري ( خفيه نويس رضاشاه پهلوي) ، به اهتمام غلامحسيني ، ميرزا صالح ، صص 176-177 ، انتشارات كوير، چاپ اول ، تهران 1379 . ( ويراستار)
3- اين تعبير از ويراستار است.
4- پنتي ها ، به نواميس مردم ليچار و مزخرف مي گويند و براي افراد ضعيف چاقوكشي مي كنند و در نزد قلدرتر از خود ذلت به خرج مي دهند.( همان )
5- ( جمع بي مفرد ) اوباش فرهنگ معين. ( ويراستار )
6- چاله ميدان ، اصلاً دلچسب نيست.
7- محله سياه پوستان در نيويورك. يكي از مستمعين مي گويند شما هم تشريف بياوريد ايشان مي گويند تهران شهر عشوه و رشوه است. عشوه را جمال بايد و رشوه را مال و اگر اين دو را نداري در همين اصفهان بمان.
8- Material Mass ماده انبوه و انباشته شده ( توده وار ) .
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 34
تعداد بازدید: 1057