17 اسفند 1390
درباره سپهبد خسرواني
يكي از مهمترين ابزار رشد و ترقي در سيستم هزار فاميل رژيم شاهنشاهي، برخورداري از حسب و نسب و يا سبب خانوادگي بود. انتخاب همسر از يكي از خانوادههاي صاحبمنصب، كافي بود تا فردي را از حضيض به عزيز برآورد و عليرغم همه بيلياقتيها و بيكفايتيها، او را در مناصب معنون و مطرح بنشاند. يكي از نمونههاي اين بركشيدن را بايد در زندگي پرويز خسرواني جستجو كرد. حسين فردوست در نقل خاطرات خود اين موضوع را به شرح زير بيان كرده است:
«پرويز خسرواني زماني كه دانشجوي دانشكده افسري بود، خود و خانوادهاش بيپول بودند. وي در اين زمان به دنبال زن پولداري بود كه توسط او وضعش را روبراه كند، تا بالاخره دختري پولدار از يك خانواده بهايي به نام نعيمي پيدا كرد. پدر دختر از بزرگان فرقه بهايي و بسيار متمول بود و در يك باغ 5 هزار متري با ساختمان مجلل سكونت داشتند. پرويز هر روز عصر با دوچرخه از دانشكده افسري راه ميافتاد و به عنوان تمرين دوچرخهسواري از مقابل خانه دختر ميگذشت و نامه عاشقانه رد ميكرد. خانواده دختر با ازدواج اين دو مخالف بودند، ولي به علت سماجت پرويز اين ازدواج انجام شد و ايشان به عنوان داماد سرخانه به باغ دختر كوچيد! پدر دختر در جوار خانه خود، خانهاي ساخت كه خسرواني و زنش در آنجا زندگي ميكردند. اين خانه در كنار بلوار واقع بود و بعدها به اداره نظام وظيفه اجاره داده شد و خسرواني و زنش در الهيه، خانه مجلل با محوطه پنج هزار متري درست كردند. پس از فوت پدر دختر، ارث هنگفتي به زن خسرواني رسيد و صاحب چندين باغ و خانه در ونك و چندين ويلا در جنوب فرانسه و آپارتمانهاي متعدد در پيچ يوسفآباد و مجتمع سامان و غيره شد. خسرواني در زمان مصدق باشگاه ورزشي تاج را داشت و در آن تعداد زيادي از ورزشكاران و باجبگيران سرشناس تهران (مانند شعبان بيمخ) را جمع كرده بود. او هر طرف كه باد ميآمد بدان سو ميرفت. در زمان مصدق (اگر اشتباه نكنم در 30 تير) ورزشكاران را به خيابان ريخته و به نفع مصدق شعار ميداد، ولي چندي بعد در 28 مرداد توسط اشرف اجير شد و همين ورزشكاران را به خيابان ريخت و عليه مصدق و به نفع محمدرضا شاه شعار داد.
پس از 28 مرداد، خسرواني و باشگاه تاجش به بلاي جان مردم تبديل شد. او راه ميافتاد و هر جا كه زمين شهري مرغوبي ميديد به مالك آن مراجعه ميكرد اگر طرف حاضر ميشد زمين را به او واگذار كند فبها، وگرنه يك جوخه ژاندارم ميرفت و يك پرچم سلطنتي را در وسط زمين فرو ميكرد و خسرواني صاحب زمين را تهديد ميكرد كه زمين براي شاهنشاه است! طرف مسلماً تسليم ميشد و زمين را واگذار ميكرد. سند به نام خسرواني، زن يا دو دخترش صادر ميشد. خسرواني علاوه بر باشگاههاي ورزشي تاج، به تدريج تأسيسات ورزشي ديگري تأسيس كرده بود كه بسيار مدرن بود. يكي از اين تأسيسات در خيابان بخارست و ديگري حوالي ونك بود، كه ساختمان مجللي با بيش از 10 زمين تنيس در محوطهاي حدود 10 هزار متر مربع بود. به علاوه، در آنكارا (تركيه) نيز تأسيسات ورزشي مهمي احداث كرده بود، كه سند به نام خودش بود.
خسرواني هر شب در خانهاش، جلسات قمار كلان داشت كه در واقع جلسات كلاهبرداري هم بود. هدايت اين جلسات را جلال آهنچيان به دست داشت، او دوست صميمي خسرواني و خانوادهاش بود و دائماً به خصوص در اوقات فراغت و روزهاي تعطيل، در منزل خسرواني جلسات قمار تشكيل ميداد كه در آن كلاهبرداريهاي بزرگ ميشد. در اين جلسات قمار حسن زاهدي (وزير كشور هويدا)، ناصر گلسرخي (وزير منابع طبيعي)، منوچهر پرتو (وزير دادگستري)، يك يهودي ثروتمند و معروف، جلال آهنچيان و پرويز خسرواني شركت ميكردند.
البته آنها در مقابل ميهمانان بازي نميكردند، بلكه زيرزميني را به اين كار اختصاص داده و هيچ فردي را به آن راه نميدادند. خسرواني در جواني چند بار قهرمان دوچرخهسواري شد و سپس باشگاه تاج را تأسيس كرد. محل خدمت خسرواني در ژاندارمري بود. مدتي فرمانده ناحيه ژاندارمري استان مركزي شد و زير دست اويسي خدمت ميكرد و در زمان هويدا سرپرست سازمان تربيت بدني شد. او در همه مشاغل، كارش توأم با كلاشي و سوءاستفاده بود. خسرواني رفيقهاي داشت كه زنش ميدانست. او تمايل داشت كه زنش را طلاق بدهد و زن هم ميخواست از او جدا شود. به هر حال، زن خسرواني ترتيبي داد كه خسرواني او را طلاق دهد و 5 ميليون تومان مهريه و اضافه جواهرات و البسه بسيار گرانقيمت اخذ كند.»
سند اين بخش كه به علت موثق بودن منبع گزارش (شنود تلفني)، از واقعيت بلاانكاري برخوردار است، شامل گفتگوي مليحه نعيمي (همسر پرويز خسرواني) با همسر اويسي است. اويسي مدتي رياست خسرواني را بر عهده داشته و در بركشيدن او نيز نقش مؤثري داشته است و به همين واسطه، مليحه نعيمي به او متوسل گرديد تا شايد از طريق او، از فروپاشي زندگي خود، جلوگيري كند. سرنوشت مليحه نعيمي و پرويز خسرواني در نهايت، در سال 1352 به متاركه كشيد و آن دو از هم جدا شدند وليكن آنچه در اين سند قابل تأمل و دقت است فساد حاكم بر رژيم پهلوي است كه در اين گفتگو تنها به گوشهاي از آن اشاره شده است:
به: عرض ميرساند تاريخ: 16/9/49
از: 320
در مذاكراتي كه بين خانم ارتشبد اويسي و مليحه انجام شد مليحه با گريه و زاري شديد گفت شما كه ديديد تا حرف ميشود تيمسار خسرواني به من ميگويد تو را نميخواهم. خانم اويسي گفت تو ناراحت نباش كارها درست ميشود. مليحه گفت روزبروز بدتر ميشود و از آن روزي كه درجه گرفته بدتر شده و چند شب پيش به آهنچيان ميگفت من بايد ارتشبد شوم تقصير اين زنيكه است و به خاطر بيآبرويي اين است كه من ارتشبد نشدم و سپس مليحه گفت خانم از آن روزي كه درجه گرفته قمار را دوباره شروع كرده. در اين موقع خانم اويسي گفت بعضي چيزها را آدم نميخواهد بگويد اگر اويسي نبود كي براي اين درجه ميگرفت. اعليحضرت سال گذشته فرمودند كه خسرواني دانشگاه نديده و نبايد درجه بگيرد ولي اويسي امسال به شرف عرض رسانيد كه وضع سازمان تربيت بدني خيلي خوب شده و براي خسرواني درجه گرفت. خانم اويسي سپس گفت حالا شما يك سال صبر كن مليحه گفت ميترسم بعد از يك سال به خاك سياه بنشينم. خانم اويسي گفت من خيلي ناراحت بودم كه مبادا شما كاري بكنيد. مليحه گفت من تصميم خودم را گرفتهام (خودكشي) و يك كاغذ هم نوشتهام و سپس گفت به طوري به قمار عادت كرده كه هر شب ميبيند پاي قمار در منزل ندارد، بيرون ميرود.
به عرض رسيد 17/9
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 34
تعداد بازدید: 985