17 اسفند 1390
سير تاريخي تاريخشفاهي
در شمارههاي گذشته مجله «دوران» مقالهها و اظهارات چندنفر از شركتكنندگان در نشست تخصصي «تاريخ شفاهي» كه در ارديبهشت 1383 در دانشگاه اصفهان برگزار شد، از نظر خوانندگان گرامي گذشت.اكنون در اين بخش، اظهارات دكتر حسينعلي نوذري را با هم مطالعه ميكنيم.
در طول جنگ و بعد از آن، به ويژه پس از جنگ خليج فارس ـ از 1370 به بعد ـ با موج عظيمي از مهاجران عراقي مواجه هستيم كه قبل از انقلاب در سالهاي 46 ـ 45 تا 53 ـ 52 نيز يك موج تدريجي داشته است. با توجه به اينكه مناسبات و خويشي هاي فرهنگي نزديكي كه ميان ما و افغانها و عراقيها وجود دارد، آيا مصاحبهاي با اينها شده است؟
تاريخ شفاهي كه از نسل پدربزرگها و مادربزرگها به پدران و فرزندان منتقل ميشود،و نيز زنان روستايي به ويژه اقوام موسوم به ايلات و عشاير و مرزنشينها، ميتواند در دستور كار مورخان شفاهي قرار گيرد.
تاريخ شفاهي يك هنگ يا گردان زرهي و توپخانه ارتش آمريكا در جنگ جهاني دوم ثبت شده است؛ زيرا وقتي آمريكا وارد جنگ ميشود بلافاصله «فرانكين روزولت» (1) طي بخشنامهاي از تمام نظاميها، ادارات، نهادها، بخشها و شعبات تاريخ نظام كشوري و لشكري و تمام كساني كه با فضاي جنگ در ارتباط هستند، ميخواهد كه ديدهها، شنيدهها و يافتههاي خودشان را در ارتباط با جنگ بنويسند. در مرحله ديگر در آمريكا با بيانيهاي، بر تدوين تاريخ شفاهي شرايط اقتصادي، بحرانهاي اجتماعي، سياسي و ... تأكيد شد. البته يك بخش از اين كارها در ايران، توسط بعضي ازمقامات انجام ميگيرد؛ مثل عبور از بحران كه آقاي هاشمي رفسنجاني تهيه كردهاند. اين امور ميتواند گوشهاي از تاريخ پنهان گذشته را روشن كند و از لابهلاي اين مطالب، مسائل قابل تأملي را ميتوان دريافت؛ مثلاً در كتاب «عبور از بحران» به مطلب جالبي بر ميخوريم. ايشان ميگويد: «به من اطلاع دادند كه يك هواپيماي حامل اسلحه در تبريز پياده شده كه مال اسرائيليهاست و ما گفتيم كه آن را نميخواهيم.» وقتي اين مطلب را تحليل و آناليز كنيم به اين نتيجه ميرسيم كه چگونه ممكن است در شرايط جنگي يك هواپيماي نظامي از يك كشوري كه دشمن سرسخت ماست و بيشتر از عراق با ما خصومت و كينه دارد،وارد مرز كشور بشود و در فرودگاه بنشيند. وظيفه مورخ و تحليلگر آن است كه از لابهلاي اين گفتههاي ظريف و صريح واقعيتها را دريابد؛ زيرا آقاي هاشمي رفسنجاني نميتواند بسياري از مسائل را مطرح كند و اصولاً طرح آنها نميتواند در جهت منافع عمومي باشد. ولي اين اشاره كوتاه نوعي اطلاعرساني و حداقل، اشارهاي در مورد يك واقعه است و ايشان در خاطرات روزانه خودش نميتواند به سادگي از آن بگذرد.
بسياري مطالب گروهها، سازمانها و جريانهاي متعددي كه در عرصههاي مختلف اقتصاد، فرهنگ و سياست كار كردهاند، ميتواند موضوع تحقيق قرار بگيرد.
مهاجران ايراني كه در خارج از كشور هستند نيز منبع تحقيق مناسبي هستند.
در سال1378 يا 79، آقاي دكتر عبدالمعبود انصاري از جامعهشناسان قديمي ايران و آقاي دكتر حسين اديبي از استادان بنام، مقالهاي را در مورد «جايگاه فرهنگي ايرانيان در آمريكا» ترجمه كردند كه بخش اعظم ايرانياني كه در آمريكا به سر ميبرند، از اقشار تحصيل كرده هستند و درآمدي بالاي 50 هزار دلار در ماه دارند و در مراكز و نهادها وسازمانهاي بسيار حساس حضور دارند. دو نفر از فاميلهاي بسيار نزديك بنده در «ناسا» هستند و مادرشان ميگفت كه يكي از آنها از سه رئيسجمهور آمريكا تقديرنامه دارد. من با چشم خودم ديدم كه از كلينتون، فورد و كارتر براي پرتاب موشكها تقديرنامه دارند. جمع آوري خاطرات مهاجرين ايراني، فيلمسازان، كارگردانها، محققان و نويسندگان و علماي سياسي بسيار مهم است. مثلاً آقاي دكتر عباس ميلاني، رئيس دپارتمان علوم سياسي دانشگاه بركلي، كه مدتي هم در دانشگاه كاليفرنيا بوده است در سال 62 از دانشكده حقوق علوم سياسي دانشگاه ايران اخراج ميشود و پس از ششماه به عنوان رئيس دپارتمان قبول ميشود و شما با كارهاي ايشان آشنا هستيد... يكي از كارهاي مهم مورخان شفاهي تحقيق درباره همين نيروهاست. درباره نيروهاي چپ كه خارج از كشور هستند(2) ... تاريخ شفاهي بايد از يك پروژه فردي خارج و به پروژه جمعي و آكادميك و تحقيقات علمي تبديل شود. اين اقدام دانشگاه اصفهان يك گام بسيار مهم و اساسي در جامعه ماست. در اموري كه كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. و كاري كه سال گذشته انجام شد، اولاً جايگاه تاريخ شفاهي و كارهايي كه انجام شده است و زمينههاي آن را نشان داد؛ ثانياً ميتواند زمينه مناسبي براي كارهاي بلندمدت آينده باشد.هر كار بزرگ و با ارزشي از همين حركتهاي ابتدايي شروع ميشود و اگر ما براي آن اهميت قائل شويم ميتواند زمينه گامهاي بزرگ بعدي شود.
مطالبي كه دوستان اينجا ارائه ميكنند ميتوانند عنوان پروژههاي تحقيقاتي شود. در بحث تعاريف، كاربستها، نظريهها، قواعد و راهكارها ـيعني مقدمات تاريخ شفاهي ـ ميتواندكارهاي اساسي صورت گيرد. پس از آن ميتوان به جوانب فرعي عنوانها پرداخت از جمله اينكه منابع مالي يك پروژه Oral history از كجا بايد تأمين شود؟ در شرايطي كه سازمان تبليغات اسلامي و سازمان اسناد انقلاب اسلامي با اين تشكيلات عريض و طويل وجود دارد، دانشگاه و يا چند گروه NGO (3) از كمترين امكانات محروم هستند.
مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران كه از سال 57 به وجودآمد در فصلنامهاي كه درباره تاريخ معاصر است و مسئول آن آقاي مرتضي رسوليپور است با زندهها و مردهها (مانند ملكهتوران، ملكه عصمتالملوك، منوچهر صانعي و ....) مصاحبه كرده است، در حالي كه مؤسسه ما حتي امكان تهيه ضبط و نوار و ... را ندارد. پس مسئله تأمين نيرو (استخدام كارمندان)، مكان و تجهيزات تاريخ شفاهي بسيار مهم است.
مرحله بعد پردازش اطلاعات جمعآوري شده است. بعضي از اطلاعات كه جمعآوري ميكنيم به پژوهش وسيع و گستردهتري نياز دارد.
مسئله بسيار مهم ديگري كه بايد مورد توجه جدي قرار بگيرد و از نكات بسيار ظريف است اينكه اگر با كسي مصاحبه كرديم تا چه ميزاني اجازه اصلاح و حذف و اضافه داريم و با چه فاصله زماني ( در چه سالي) ميتوانيم آن را منتشر كنيم؟ ممكن است شرط كند و 2، 10 يا 20 سال بعد يا پس از مرگ خودش اجازه انتشار بدهد. اين مسائل حقوقي بايد به صورت قراردادهايي بين مصاحبهشونده، مصاحبهگر و مؤسسه تاريخ شفاهي تدوين شود.مرحله بعد، شيوه انجام و هدايت مصاحبه است.انجام هر مصاحبه به مقدماتي نيازمند است. مؤسسه بايد موضوع مصاحبه را با كمك افراد صاحبنظر و با تجربه، اولويتبندي كند و راههاي مناسب انجام مصاحبه را مطالعه نمايد و در اختيار فرد يا افرادي كه ميخواهند مصاحبهكنند قرار دهد.
سؤالات مصاحبه (از سؤالات ابتدايي و ساده گرفته تا سؤالات اساسي و مهم) بايد دقيق و حساب شده باشد. بسياري از سؤالات ابتدايي در هنگام پردازش توسط مصاحبه شونده ميتواند ناقل مفاهيم و اطلاعات بسيار مهمي باشد.
نكته اساسي در جريان مصاحبه اين است كه مصاحبهگر بايد گوش شنوا داشته باشد، بردبار و صبور باشد و امكان بيشتري را به مصاحبه شونده بدهد تا او مطالب خود را بيان كند. و بداندكه در جريان سكوت او مصاحبه شونده، ذوق و شوق بيشتري براي گفتن ميبايد؛ زير از نظر رواني، احساس ميكند مطالب او واجد اهميت است كه قطع نميشود. هرگونه گسست و فاصله در جريان مصاحبه يا سخنراني در اصطلاح روانكاوي، ضعف، سستي، بيمورد بودن و نامناسب بودن مطالب را در ذهن مصاحبه شونده و گوينده متبادر ميكند و موجب اختلال و از دست رفتن مطلب ميشود. اما در سكوت يكهتازي ميكند و به موجب «الكلام يجرّ الكلام» (4) بحثهاي متعدد را مطرح ميكند.
مصاحبه شونده بايد مفاهيم مهم را يادداشت كند و با مهارت بتواند مصاحبه را جمع و جور كند و به آن خاتمه بدهد.زمان و مكان مصاحبه بسيار مهم است. حال و هواي مصاحبه، نبايد شرايط بازجويي را تداعي كند و تفسير گرايانه نباشد، يك رابطة آزاد و حداكثر به مدت دو ساعت باشد.
تاريخ شفاهي تا چه اندازه ميتواند به عنوان منبع مورد استفاده قرار بگيرد؟ آيا شواهد تاريخي پس از چاپ و انتشار ميتواند براي نگارش تاريخهاي ديگر مورد استفاده واقع شود؟
استفاده از نوار ويدئويي و ضبط صوت در تاريخ شفاهي تا چه ميزان ميتواند مفيد باشد؟ آيا ضبط ويدئويي با توجه به وجود پروژكتور، نور و ساير عوارض بيروني، مقداري از دامنه اعتبار مصاحبه نميكاهد؟ بسياري از مصاحبههاي ويدئويي كه انجام شده است، اين فرضيه را تأييد نميكند (يعني اين امور به اعتبار مصاحبه لطمه نميزند) مسئله ديگر نگهداري و حفظ تاريخ شفاهي در بايگانيها و كتابخانههاست كه نيازمند يك مديريت قوي و كارآمد براي برنامهريزي حفظ نوار، عكس، فيلم و ... است. نوع بايگاني، جنس قفسهها، كاورهاي نوارها، ميزان رطوبت، نور و ... مسائل فني نگهداري اين فرآوردههاي بسيار مهم است.
بخشي از تاريخ شفاهي جنبه وقفي و اهدايي دارد. همانطور كه بخشي از اسناد سازمان ميراث فرهنگي و كتابخانهها و اسناد و مدارك موارد اهدايي است كه فلان نويسنده يا استاد دانشگاه اهدا كردهاند؛ مثلاً آقاي اسماعيل رضواني،كتابخانه شخصي و تمام دستنوشتهها و نوار و ... خودشان را به كتابخانه مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران اهدا كرده است و در آنجا بخشي به بايگاني آن اختصاص داده شده است. در مديريت حفاظت از تاريخ شفاهي نيز بايد شرايطي فراهم شود تا ديگران اسنادي را هديه كنند كه اين به سيستم تبليغاتي مناسب نياز دارد.
موضوع ديگر آموزش تاريخ شفاهي است. اين آموزش را از كدام مقطع تحصيلي (ابتدايي، راهنمايي، دبيرستان) شروع كنيم؟ در برخي از سايتها، راههاي آموزش تاريخ در دبيرستانها وجود دارد. شيوه آموزش اين است كه افراد را به محل وقوع حادثه ميبرند و درباره آن حادثه صحبت ميكنند و اشخاص، نهادها و ارگانهايي را كه در آن واقعه نقش داشتهاند، معرفي ميكنند؛ مثلاً در تاريخ ايران، بچهها را به آبادان، خرمشهر و ... ببرند و خانواده و بستگان و دوستان همان رزمندهاي كه خودش را زير تانك انداخته بود (شهيد حسين فهميده) و كساني كه او را ميشناختند مثل هم كلاسيها، مدير و معلمهاي مدرسه و ... بيايند و مطالبي را در مورد او بيان كنند. اين يك فرايند آموزشي همراه بادرس است.
براي دورههاي ليسانس، فوق ليسانس و دكتري نيز ميتوان تاريخ شفاهي را براساس نكات تربيتي و آموزشي طراحي كرد. پس عرصه تاريخ شفاهي يك عرصه آكادميك و علمي است. البته يك حوزه انحصارگرايانه و محدود نيست كه ديگران نتوانند وارد آن شوند ولي ارجح آن ا ست كه از افرادي كه در حوزههاي آكادميك و علمي كار كردهاند، استفاده شود تا كار قويتر و نتيجه بهتري به دست آيد.
زمان زيادي به طول ميانجامد تا يك دانشآموز يا يك فرد عادي كه روششناسي، تاريخنگاري و فلسفه و تاريخ را خوانده است به راحتي مسائل مربوط به زواياي پنهان و دور اقصي نقاط جهان را به درستي تحليل كند و با آموزشهاي لازم به راحتي ميتواند موضوعات، مطالب و مصالح تاريخ شفاهي را نيز تحليل كند. پس تاريخ شفاهي ميتواند گامي در جهت فربهشدن پيكره تاريخ باشد.
نكته آخر در مورد تاريخ شفاهي اين است كه عرصه تاريخ شفاهي، اغلب مصاحبههايي است كه در خانواده يا جامعه انجام ميشود و ميتواند حوزههاي فراموش شده فرهنگي و تاريخي جامعه را براي نسل حاضر يادآوري كند. در هر مصاحبه خانوادگي دو يا سه نسل كه حاضر هستند، با مرور بر وقايعي كه بر خانواده تأثير گذاشته است، ميتوانند از پارامترهاي فرهنگي و بسترهاي آموزشي و تربيتي خانواده آگاه شوند و به نقاط ضعف و قوت آن پي ببرند. پس تاريخ شفاهي كاربرد درماني هم دارد. نسلهاي گذشته با انتقال تجربيات خود به نسلهاي حاضر، موجب ميشوند كه بسياري از ضعفهاي آنان توسط نسل جديد ترميم شود. نقبزدن به عقدههاي رواني و كمپلكسهايي كه مطرح بوده است يكي از دغدغههاي اساسي كه در طول تاريخ نسلهاي ما را آزار ميدهد، مسئله مسكن است. داشتن مسكن و سرپناه براي جامعه ما بسيار مهم است تا جايي كه داشتن زمين را به معناي ريشهدار بودن و داشتن مسكن را به معني ريشه در خاك داشتن دانستهاند و كسي كه مسكن ندارد پا در هواست. براي رفع اين نقيصه و از بين بردن اين گره، مسئله عجيب زمينخواري سر بر ميآورد و يك حركت افراطي پديد ميآيد. با رديابي ريشة اين كمپلكس رواني در تاريخ شفاهي ميتوان به منشأ زمينخواري پيبرد.
ارائه كارهاي تاريخ شفاهي در نمايشگاهها، موزهها، صدا و سيما، تئاتر، موسيقي و فيلم (نمونه آن فيلم پدرخوانده و بسياري از فيلمهاي تاريخي است) بسيار باارزش و مفيد است.
مسئوليتهاي تاريخنگاري
متصديان تاريخ شفاهي سه نوع مسئوليت را بر عهده دارند كه انجمن تاريخ شفاهي ايالات متحده آمريكا آن را مطرح كرده است و چون مفاهيمي عمومي هستند، مطرح ميكنم:
1 ـ مسئوليت در مقابل مصاحبهشوندگان؛ كه عبارتند از:
1 ـ 1 ـ مصاحبهشوندگان بايد از اهداف، مقاصد،كاربردهاي پيشبيني شده پروژه با اطلاع شوند؛ مثلاً بدانند كه پروژه اسناد انقلاب اسلامي چه اهداف دراز مدتي دارد و ما براي چه ميخواهيم مصاحبه كنيم.
2 ـ 1 ـ مصاحبهشوندگان بايد از حقوق متقابل در فرآيند تاريخ شفاهي، مانند ويراستاري، محدوديتها و موانع، حقوق مربوط به كپيرايت، حق تقدم در استفاده از مطالب، حقوق تأليف و ارائه انواع يادداشتها، سوابق و مصاحبهها آشنا شوند. به نظر من قبل از انتشار، افراد مصاحبه شونده بايد در جريان نشر قرار بگيرند و سندحقوقي آن را امضا كنند.
3 ـ 1 ـ قبل از مصاحبه، قرارداد توافق را امضا كنند و تا اجازه ندادهاند محتواي مصاحبه محفوظ و مصون بماند.
4 ـ 1 ـ مصاحبهكنندگان هرگز وعدههايي ندهندكه قادر به انجام آن نيستند. مواردي از قبيل اينكه در فلان تاريخ چاپ شود يا فلان هزينه را ميپردازيم و ...
5 ـ 1 ـ مصاحبهها بايد با توافق انجام شده با مصاحبه شونده هماهنگ باشد.
6 ـ 1 ـ نوعي توازن و تعادل بين اهداف پروژه و چشماندازهاي مصاحبه كننده و مصاحبهشونده ضروري است. يعني در برابر تنوع تجربيات اجتماعي و فرهنگي حساس باشند؛ و از طرح مسائلي كه حساسيتهاي اجتماعي را بر ميانگيزد از قبيل حساسيتهاي اجتماعي، جنسيتي، نژادي، قومي و فرهنگي اجتناب كنند. از طرح مباحث مربوط به ترك، كرد، بلوچ و ... كه موجب حساسيت است پرهيز شود. حتي در مسائل سياسي بايد از توهين و تحقير يك جريان يا فرد دوري كرد و مصاحبه نبايد عامل سوءاستفاده و استثمار مصاحبه شونده شود و حقوق او بايد كاملاًً مورد توجه قرار گيرد. اگر در مواردي احساس كرديم كه مطلبي را با زيركي مطرح ميكند، به روي او نياوريم.
2 ـ مسئوليت در قبال تاريخ، افكار عمومي و جامعه
مورخان شفاهي بايد بالاترين معيارها و موازين حرفهاي را رعايت كنند و در موضوع وزمينه مصاحبه مهارت داشته باشند و بتوانند مسير مصاحبه را در صورت مطلوب هدايت كنند تا در مورد موضوع پژوهشي نكاتي را به دست آورند.مهارتها و تخصصهاي مصاحبهگري را بدانند و صلاحيت لازم را براي موضوع پژوهشي داشته باشند. مصاحبهشوندگان نيز بايد تلاش كنند گفتوگويي پر از اطلاعات را براساس چالش و تحليل و تحقيق هوشمندانه فراهم كنند. بايد ملاحظات و دغدغههاي رواني و تربيتي، موقعيت خانوادگي و شرايط روحي و رواني او را در نظر گرفت تا با آرامش خاطر مطالب را ارائه كند.
نهادهاي مسئول در برابر تاريخ شفاهي
اين نهادها در برابر مصاحبهشوندگان، مصاحبهكنندگان و مردم داراي مسئوليتهايي به شرح زير هستند:
1 ـ ملزم به آمادهسازي و تدارك لوازم و وسايل مورد نياز، حفظ و نگهداري دقيق مصاحبهها (اعم از كارهايي كه در مرحله آمادهسازي، نمايهنويسي(5)، شناسايي، چاپ يا پياده كردن) ميباشند.
2 ـ در چارچوب وظايف خود، قراردادهاي حقوقي ضروري را فراهم كنند و شرايط مناسب را براي رفع دغدغههاي مصاحبهشوندگان در قبال افكار عمومي تهيه كنند.
3 ـ به امر تربيت و پرورش مصاحبهكنندگان ماهر اقدام نمايند و اهداف برنامهها را براي آنان تشريح كنند و آنان را از وظايف اخلاقي، حقوقي، تعهدات و مسئوليتهايي كه در برابر مصاحبهشونده و جامعه دارند آگاه كنند.
4 ـ از مصاحبهكنندگان و مصاحبهشوندگان تقدير مادي و معنوي مناسب به عمل آورند.
سه مطلب را بايد در اين رابطه عرض كنم:
1 ـ در كتاب تاريخ شفاهي، شعبهها و مؤسسههايي هستند كه عمق طولاني ندارند، يكي از آنها تاريخ شنيداري است و روش آن اين است كه در راديو ساعت خاصي وجود دارد و افرادي براي مصاحبه به آنجا ميآيند وهم زمان افرادي از سطح شهر تلفن ميزنند و اطلاعات تاريخي را از او ميپرسند. دوستاني كه تمايل دارند با اصول و فنون اين شيوه آشنا شوند، ميتوانند در سايتهاي مختلف، تاريخ شنيداري را جستوجو كنند. سايتهاي مختلفي هستند كه باز آمريكاييها در آن پيشقدم هستند.
2 ـ يك شيوه تحقيقي هست كه به بررسي افراد يك شاخه از گروههاي مهاجر در كشورهاي ديگر ميپردازد. در اين زمينه بهترين نوع تاريخ را درباره كساني نوشتهاند كه بر روي كشتي و خارج از كشور خودشان زندگي ميكردند. يك اصطلاح و ضربالمثل هندي است كه به انگليسيها ميگفتند: «شما مدتها اينجا مانديد و چون شما اربابان خوبي بوديد ما با شما آمديم و شما را زنده ميكنيم.»اين افراد در انگليس و ساير كشورها هم هستند و مكتب تاريخنگاري به آنها ميپردازد كه روشهاي خاص و مبتكرانه خودشان را داشتند.
افغانيها بهترين فرصت براي اصلاحنژاد ايراني بودند. چون افراد قوي كوهستاني بودند. به ما ايرانيها حمله نمي شود كه توالد و تناسل خودمان را اصلاح كنيم. شما اگر آمار بگيريد دانشآموزاني كه دورگه افغاني هستند بهترين استعدادها را دارند و واقعاً زيبا هستند.
من نميدانم چرا براي اصلاح نژاد ما كه هر روز كوتاهتر ميشوند چارهاي انديشيده نميشود و از برتري هوش و استعداد اينها گزارش نميشود و فقط مشكلات و بيماريهاي آنها را مطرح ميكنند اگر قرار باشد بيماريها از ناحيه افغانيها منتقل شود بايد بيشترين مشكل را در مشهد كه نزديك افغانستان است، شاهد باشيم. پس اين اتهام جاي شك و ترديد است و با اين بهانه متأسفانه استعداد فراوان اينها به سوي جرم كشيده شده است.
من طرحي را در تاريخ شفاهي مطالعه كردم كه ويژه بچههاي 8 ـ 12 ساله بود. فلسفه طرح اين بود كه اين بچهها، افرادي هستند كه در آينده تاريخ مورد نظر خودشان را انتظار دارند. بنابراين به اينها اجازه دادند با افرادي كه بازماندههاي جنگ هستند، تحت نظر يك مورخ (البته مورخ سؤال نميكند، فقط بچهها سؤالات تاريخ آينده را مطرح ميكنند) كار ميكنند و اين يكي از طرحهاي موفق بوده است.
در موضوع جنگ جهاني دوم، يك روستا را در اختيار بچهها گذاشتند، پرسشهايي كه اين بچهها مطرح كردند، به مغز هيچ يك از مورخين تاريخ شفاهي نميرسد. وقتي اين پرسشها را آوردند همه مورخين اعتراف كردند كه بايد سالها فكر ميكرديم تا اين پرسشها به مغز ما برسد. معمولاً مورخين تاريخ شفاهي مطالبي مينويسند و عدهاي آن را ميپسندند، ما بايد بررسي كنيم كه اين بچهها چه انتظاراتي از مورخ شفاهي دارند. پس آموزش تاريخ شفاهي به نسل آينده بسيار ضروري است.
بحثي در مورد واقعيت موجود وموجود مقدر و يك بحث درباره موعود مطلوب داريم. واقعيت موجود آن است كه پس از 25 سال دانشگاه اصفهان تازه وارد مقدمات بحث تاريخ شفاهي شده است كه در دانشگاههاي ديگر محلي از اعراب ندارد. پس مطلب درستي كه فرمودند دانشگاهها و مراكز آكادمي ما بايد به طور فعال وارد اين قضيه شوند و خطمشي تعيين كنند، روي زمين ميماند.
واقعيت موجود اين است كه موارد حقوقي كه برشمردند و بسيار هم دقيق و درست است بايد تحت عنوان بايستها از آن يادكرد و نه هستها. ما هنوز مسئله كپيرايت را حل نكردهايم كه فكر ميكنم هيچ كشور ديگري وجود ندارد كه اين موضوع را حل نكرده باشد.
مواردي كه در فرهنگ دموكراسي و دنياي پسامدرن مخصوصاً در فضاي اعتراف مطرح هست (چون بحث خاطرهگويي متكي بر اعتراف، براي فرهنگ مسيحي پس از رنسانس، نتايج خوبي دارد) وقتي وارد ايران ميشود در معماري بر فرهنگ اندروني و بيروني و در فقه بر فرهنگ تقيه متكي ميشود. اين واقعيتها اجازه نميدهد كه بسياري از بايستهاي بسيار زيبا در عرصه عمل عرضه شود.
مجموعه خاطراتي را كه از آقاي عبد خدايي گرفته بودند آقاي روحاني(6) به بنده دادند.پس از مطالعه احساس كردم كه مطالب فراواني را ايشان نگفتهاند. بعضي از خاطرات گفته شده تا خاطرات ديگري گفته نشود؛ يعني نوعي خاطرهگويي ضدخاطره بود. يعني لايههاي پنهان مطرح نشده بود. بعد شروع به بحث كرديم. اين خيلي مهم است كه چرا يك جوان 12 ـ 13 ساله شهرستاني به تهران ميآيد، در آن شرايط كلت به كمر ميبندند به قبرستان ظهيرالدوله ميرود و سيدحسين فاطمي (7) را نشانه ميگيرد. كساني كه مصاحبه كرده بودند خيلي محترمانه از اين موضوع گذشته بودند. ناگزر شروع به سؤال كرديم. در آن سن (12 ـ 13 سالگي) شبها كجا ميخوابيدي؟ در تهران كه فاميلي نداشت. گفت: در يك صابونفروشي در خيابان لالهزار. گفتم: چرا؟ و مرحله به مرحله سؤال را مطرح كردم. (البته ايشان به شوخي گفتند كه شما مرا به ياد بازجويي انداختيد) پس اگر شما در مصاحبه فرد را رها كنيد كه هرچه خواست بگويد و هر چه را خواست نگويد، حاصل آن به درد تاريخ شفاهي نميخورد و يك مدل ايراني مبتني بر واقعيات موجود به دست ميآيد.
ما در اين مسئله در مرحله تمرين و مشق هستيم، در جلسهاي كه حدود چهار سال قبل در دانشگاه تهران داشتيم، مطرح كردم كه كاش مسئله گردآوري و كارشناسي خاطرات جنگ در مراكز دانشگاهي انجام ميشد و از سلطه نهادهايي كه كار تبليغاتي ميكنند خارج ميشد. هضم اين مطلب حتي براي دانشگاه تهران دشوار بود. پس بايستههاي موعود مطلوب را بايد با واقعيت موجود تطبيق داد تا راهبردهاي كاربردي و عملياتي به دست آيد. دانشگاه اصفهان اين شرايط را فراهم كرد تا مرحله عبور و گذر تحقق پيدا كند.
براي پروژه تاريخ شفاهي يك بسترسازي لازم است. در مقالهها و بحثهايي كه شد آسيبشناسي نشد تاريخ شفاهي كه امكاني براي نمايش زواياي جامعه و زمينهمناسبي براي مديران دلسوز است، بايد آسيبشناسي شود و بستر لازم را براي تحقق آن فراهم آوريم.
رمان ما هم اين مشكل را دارد؛ زيرا ما موانع فرهنگي داريم كه همه آنها از بيرون نيست. يك بخش بايد آسيبشناسي سياسي بشود؛ يعني شرايط سياسي و فضاي مناسبي فراهم كند تا يك نفر مصاحبهشونده حرف بزند. اگر نماينده مجلس خبرگان اول و دوم در مورد فلان موضوع نظر مخالف داشته است و ما ميخواهيم اين را از او بگيريم چه تضميني دارد كه سندي عليه او نشود؛ يعني نهادهاي قضايي و حقوقي اين مطلب را به عنوان اعتراف عليه خودش استفاده نكنند تا موجب خودسانسوري شود. با اين شرايط (عدم امنيت) اگر دوهزار صفحه مطلب هم جمع آوري كنيم نميتوان به آن استناد كرد. اگر اين سمينار بتواند يافتههاي خودش را آكادميك و دلسوزانه به جامعه عرضه كند و اعلام كند كه ما به اين امكانسازيهاي سياسي، حقوقي، فرهنگي و مذهبي نياز داريم. من براي بيان آنچه در مورد آقاي دكتر نصر يا پدرم ميدانم، خودم را سانسور ميكنم. نوعي دغدغهها و علقههاي فرهنگي و مذهبي است كه حتي حكومت بر من تحميل نميكند. مسئله گناه و غيبت و ... كه بايد در اين كارگاه يا كارگاههاي ديگر مورد پژوهش قرار گيرد.
مجموعه مقالات و كتابها به نام دانشگاه اصفهان و گروه تاريخ چاپ شود و در اختيار مسئولين قرار بگيرد. اينكه دوستان گفتند ما در مرحله گذار هستيم نشانگر بستر تدوين شده است و به اين معنا نيست كه ما در گذشته تاريخ شفاهي نداشتهايم. مطالب بايد استخراج و تدوين شود.
در يك مقاله ديدم كه نخستين اقدام براي تاريخ شفاهي سه هزار سال قبل توسط سلسله «ژو»، در چين انجام شده است. حاكمان سلسلة «ژو» افرادي را مأمور ميكنندتا با مردم عادي به گفتوگو بنشينند، افراد عادي مانند ماهيگير، نجار، بنا، نظامي و ... بعد اينها را جمعآوري كردند و از منابع عمده تاريخنگاري چين قرار گرفت.
«توسيديد»(8) تاريخ جنگهاي چين را واقعاً براساس مصاحبه با افرادي كه در جنگ شركت داشتند تنظيم كرده است. هردوت نيز براساس مصاحبه با افراد نزديك به حوادث، تاريخ خود را تنظيم كرده است و كار او نوعي تاريخ شفاهي به حساب ميآيد و از آنجا كه منبع خودش را براساس اقوال ديگران قرار داده است مقداري به نوع ضعف هم اشاره ميكند و ميگويد شاهدان عيني مختلف، ارزيابيهاي متقاوتي از يك واقعه واحد دارند. من چگونه ميتوانم به اين ارزيابيهاي مختلف تكيه كنم. افراد در يك واقعه براساس موضعگيريهاي مختلف، له و عليه جريان خاصي موضعگيري ميكنند و من به عنوان منابع تاريخ خودم به آنها استناد ميكنم.
در قرن هيجدهم (1773) ساموئل جانسون (9) كه يك اديب و شاعر است و علاقهاي هم به كارهاي تاريخي دارد به يك سري مصاحبه براي تاريخ شفاهي اقدام ميكند. افرادي در يك پارك يا تراس خانه او جمع ميشدند و چون در آن زمان ضبط صوت و ... نبوده است افراد تندنويس اينها را با سرعت پياده ميكردند و جريان تاريخ شفاهي از حدود سه هزار سال پيش شروع ميشود و مدتي در آن فاصلهاي ايجاد ميشود و در قرن هفدهم و هيجدهم دوباره رشد پيدا ميكند. در سال 1870 شخصي به نام «بنكرافت»(10) تاريخ هفت جلدي خود را براساس مصاحبه با دانشآموزان و مدير مدرسه تدوين ميكند و چون ناشر هم هست عدهاي از دانشآموزان را مأمور جمعآوري مسائل مربوط به تاريخ كاليفرنيا ميكند و كتابش در سال 1890 منتشر ميشود.
در قرن سوم، با پيدايش يك مكتب جديد تاريخنگاري نوعي گسست و بيمهري نسبت به تاريخ شفاهي انجام شد. به دليل آنكه پيروان اين مكتب تأكيد فراواني بر استفاده از تاريخ مستند و اسنادي دارند و آن را اساس پژوهش علمي تاريخ قرار ميدهند در سالهاي 60 ـ 1859 و نيز سال 1890 دوباره تاريخ شفاهي ارج مييابد و در سال 1940 «آلن يونيز» نخستين كار جمعي و سازمانيافته تاريخ شفاهي را عرضه ميكند و پس از سال 1945 پيوسته شاهد شكلگيري مراكز غيردولتي تاريخ شفاهي هستيم. پس ما بايد به يك تلاش جدي براي تدوين تاريخ شفاهي خود بپردازيم و بعدبه رفع مشكلات و مسائل آن اقدام نماييم.ما تا پيش از انقلاب اسلامي، چيزي به نام تاريخ شفاهي نداشتيم. قسمت اعظم كار تاريخنگاري باعنوان پروژه و كار آكادميك انجام ميشد. بخشي از توسعه نيافتگي تاريخ شفاهي به نهادهاي فرهنگي مربوط ميشود. ما در عين حال كه بايد فرهنگ توسعه را علاوه بر امور اقتصادي به مسائل فرهنگي نيز تعميم دهيم، بايد از فرهنگ كارشكني نيز غافل نمانيم. فرهنگ كارشكني به اين معناست كه عدهاي از مديران به اجراي طرحهاي ارزشمند و مفيد ميپردازند و آنگاه كه ميخواهند آن را نهادينه كنند با مرور بر ذهن جامعه، ناچار به عقبنشيني ميشوند. اين عقبنشيني كه براساس ميل و سليقه عدهاي انجام ميشود، به جاي آنكه مخاطبين را دريابد و آنان را به مراتب بهتري هدايت كند جامعه را وادار ميكند كه به شكلي درآيد كه مطلوب نيست و متأسفانه اين گونه موانع فرهنگي مخصوصاً در جريان تاريخ شفاهي بسيار زياد است؛ مثلاً كسي در بيان واقعيت، نميخواهد استبداد را محكوم كند و معتقد است كه يك ضرورت بوده است و ما نميتوانستيم در يك امپراطوري بزرگ، دموكراسي داشته باشيم و در جايي مثل آتن اين كار شدني نيست. اين تفاوت انديشه حتي در ميان افراد خانواده وجود دارد. سعدي با اين جمله «دروغ مصلحتآميز به از راست فتنهانگيز» دست ما را براي مصلحتگرايي و دروغگفتن كاملاً باز كرده است! عبارت «سعدي هزار بار تو را نصيحت كرد كه سخن مجلس ما را به مجلس ديگري نبري» يعني اصلاً نگوييد...
اصفهانيها دهلايه دارند، زيرا اصفهان چهارراه آمد و شد اقوام (مغولها، اروپاييها و ....) بوده است. شما با كدام لايه اين مردم ميخواهيد مصاحبه كنيد...
چون غالباً مردم با افرادي برخورد كردهاند كه دنبال منافع خودشان بودهاند، به راحتي نميتوان اين خاطره تاريخي را از ذهنشان پاك كرد تا به ما و شما يا كس ديگري اطمينان كنند. اين دانشجويان ما كه بر روي لومپنها كار ميكردند، بارها ميگفتند كه اينها حاضر نيستند با مصاحبه كنند. واين سؤال براي آنها مطرح است كه اين سؤال و جوابها، چه چيزي عايد ما ميكند. حالا ما چگونه ميتوانيم به آنها بفهمانيم كه اين كار توليد علم است و فردا به كار ميآيد... و چه تضميني دارد كه فردا كسي به سراغ آنان نيايد كه چرا اين حرفها را زديد. ما چه كاره هستيم كه بتوانيم آزادي اينها را تضمين كنيم؟
در آسيبشناسي داخلي نيز بايد به مطالبي توجه كنيم:
ـ دانشگاه در توليد علم و راه و روشهاي جديد آن، چقدر مسئوليت دارد؟ ما به عنوان اولياي امور، به عنوان مدير گروه تاريخ (در مدت چهار سال)، هميشه شاهد بودهايم كه دانشجويان، در تصويب رسالههايي كه به تاريخ محلي و تاريخ شفاهي مربوط ميشد، با مقاومت و مشكلات فراواني روبهرو ميشدند كه باعث دلسردي آنان ميشد، با اينكه ما حمايتهايي از بيرون دانشگاه براي آنان فراهم ميكرديم، نميتوانستيم كار را به سامان برسانيم و غالباً دانشجويان به سراغ دوره صفويه و قاجاريه و ... پس بايد آسيبشناسي كنيم تا دريابيم كه ما چقدر مقصر هستيم.
پينوشتها:
1. Franklin Roossevelt 1882 ـ 1945 سيو يكمين رئيسجمهور آمريكا (1933 ـ 1945)
2. يكي از آثار فارسي ايشان (معماي هويدا) است كه در سال 1380 توسط نشر اختران چاپ شده است.
3. Non goverment organization تشكيلات غيردولتي.
4. ضربالمثلي مشهورا ست: حرف، حرف ميآورد. هر سخن جديدي باب جديدي را ميگشايد.
5. نمايه نويس، تنظيم اعلام، فهرست كتب،جاها و... در پايان كتاب است.
6. محمدمهدي عبدخدايي، ضارب مرحوم دكتر سيدحسين فاطمي است كه شفاهاً و به صورت مكتوب، بارها از آن كار دفاع كرده است. حوزة هنري و مركز اسناد، خاطراتي را از وي اخذ كردهاند. (ويراستار)
7. منظور آقاي زيارتي است كه به سيدحميد روحاني شهرت يافته است. (ويراستار)
8. دكتر سيدحسين فاطمي، صاحب امتياز و مدير مسئول روزنامة «باختر امروز» بود كه دعوت همكاري با مرحوم دكترمصدق را پذيرفت. وي يك بار توسط عبدخدايي (عضو فداييان اسلام) مورد اصابت گلوله قرار گرفت كه جراحت آن را تا هنگام شهادت خويش به همراه داشت. پس از كودتاي28 مرداد هنگام دستگيري وي و اعزامش به فرمانداري نظامي نيز مورد حملة شعبان جعفري (معروف به «شعبان بيمخ») قرار گرفت و از ناحيه شكم و كمر به خاطر اصابت چاقو مجروح گرديد. حكم اعدام وي چهل روز پس از دستگيرياش ـدر حالي كه بيمار بودـ به اجرا درآمد.
9. Thucydides مورخ يوناني آتني، يكي از بزرگترين مورخين قديم، از سرداران آتن در جنگ «پلوپونزي» بود. تنها اثرش تاريخ ناتمامي از اين جنگ است كه عمدتاً نظامي است.دايرهالمعارف مصاحب (ويراستار)
10. Samyuel Jonson فرزند كتابفروش فقيري بود كه با نفوذترين اديب نيمة دوم قرن 18 م .در انگلستان و يكي از مشهورترين شخصيتهاي عصر خود شد.
11. Bancroft Jorj مورخ آمريكايي، مؤلف كتاب عظيم تاريخ ايالات متحدة آمريكا.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 37
به نقل از:نشست تخصصي تاريخ شفاهي ـ اصفهان
تعداد بازدید: 1062