17 اسفند 1390
نقش روايت و حديث در تاريخنگاري مسلمانان
مقاله حاضر، از ديگر مقالاتي است كه در نشست تخصصي تاريخ شفاهي در ارديبهشت 1383 در اصفهان ارائه شد. مقالات مختلفي از اين همايش را در شمارههاي گذشته مجله الكترونيكي «دوران» ارائه كرديم. مقاله حاضر كه توسط دكتر مرتضي نورائي عضو هيأت علمي گروه تاريخ دانشگاه اصفهان و دكتر حسينعلي نوذري عضو هيأت علمي دانشگاه الزهرا ارائه شده نقش احاديث و روايت را در شكلگيري تاريخنگاري مسلمانان بررسي كرده است.
تلاش علمي مسلمانان پس از شكلگيري نهضت اسلامي با تأسيس مسجدالنبي آغاز شد و از همان ابتدا رسول خدا (ص)، يك گروه معلم و مبلغ براي تعليمات اسلامي تربيت كرد. از سال سوم هجري گروه قوي معلمان قرآن، تلاش روي قرآن را آغاز كردند و آنچنان كه از روايات برميآيد همراه با قرائت قرآن، آيات بر روي لوحههايي ثبت ميشده است. براي درك قرآن، به ثبت وضبط كلمات رسولالله(ص) و صحابه حضرت پرداختهاند و تلاش فراواني كردهاند تا سخنان حضرت محمد(ص) و اشخاصي مانند حضرت علي(ع) كه اطلاعات بسيار زيادي داشتهاند، نگاشته شود. خود حضرت علي(ع) كتابي را با املاي رسول خدا(ص) نوشتهاند. اين كتاب نزد امام حسن مجتبي(ع) بوده است. بعدها نزد امام باقر(ع) نيز مشاهده شده است. در اصول كافي چند روايت داريم كه از پيامبر(ص)، سئوال كردند كه آيا علم را مقيد كنيم؟ پيامبر فرمودند: آري، با نوشتن، علم را به بند بكشيد.(1) تلاش علمي اصحاب پيامبر(ص) در تفسير قرآن و قرائت، از جايگاه ارزشي بالايي برخوردار بوده است. پس از رحلت پيامبر(ص) احتمالاً به دليل مسائل سياسي، دستور منع ثبت روايت و سوزاندن كتابهاي حديث صادر شد. هدف از اين كار كمرنگ كردن تأثير عميق و سريع حضرت علي(ع) در جامعه بوده است. حضرت علي(ع) مدتي از وقت خود را صرف جمعآوري قرآن كرد و اين امر نشان از نقش و جايگاه فرهنگي كتابت دارد. گرچه دستور منع نگارش احاديث و سوزاندن بعضي از كتابها و اعزام نماينده به نقاط مختلفّ براي جلوگيري از ثبت آن، باعث شد كه افرادي چون عمار ياسر، عبدالله بن مسعود و... كه از هواداران امام علي(ع) بودند و اطلاعات ناب و فراواني داشتند، تحت مراقبت قرار بگيرند. با اين وجود آنان زير بار نرفتند و به طور مخفيانه مطالبي را نگاشتند. در الفهرست شيخ طوسي آمده است كه ابورافع(2)، در همان زمان كتابي به نام «السنن و الاحكام والقضايا» نوشت. شواهد نشان ميدهد كه حضرت علي(ع) تأكيد خاصي بر نگارش احاديث داشته است.
موضوع تنظيم قرآن در زمان عثمان، احتمالاً فضيلت تراشي براي او و آل اميه بوده است.(3) از سال 23 هجرت كه معاويه امپراتوري خود را تشكيل داد يك سري جعليات و تحريفات در محافل گسترش يافت.
در نهجالبلاغه حدود دويست(4) خطبه وجود دارد كه حكايت از سخنان مشروح حضرت علي(ع) است. در يكي از اين بيانات، امام ـ عليهالسلام ـ راويان حديث را به چهارگونه تقسيم ميكند:
1. افرادي كه منافقانه (و با گرايش سياسي) حديث رسول خدا(ص) را جعل و تحريف ميكنند.
2. افرادي كه قدرت كافي بر حفظ و تحمل سخنان آن حضرت را ندارند و ندانسته در انتقال آن دچار اشتباه ميشوند. (خطاي غيرعمد)
3. افرادي كه حديثي از پيامبر(ص) شنيدهاند، اما بعدها پيامبر(ص) موضوع را نهي كرده است و آنان از نهي (نسخ حديث) آگاه نشدهاند.
4. گروهي كه بر خدا و رسول او دروغ نميبندند خطا و اشتباه هم نكردهاند مطالب را به همان صورتي كه شنيدهاند، حفظ كردهاند، چيزي به آن اضافه نكرده و از آن نكاستهاند، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه را ميشناختهاند.(5)
اين قسمتي از يك خطبه مفصل است كه ضوابطي را در رابطه با علمالحديث بيان ميكند. پس معلوم ميشود احاديثي نقل ميشده و در آن تحريفاتي صورت گرفته است كه حضرت علي(ع) به آن اشاره فرمودهاند. عدهاي از افراد واژهها، معاني و اسنادي را ساختهاند كه براي خودشان ايجاد قداست كنند و يا قداست و احترام ديگران را خدشهدار نمايند. به اين ترتيب جعل حديث آغاز ميشود و يك جريان منفي در علمالحديث شكل ميگيرد.
پرسشگري براي جمعآوري اطلاعات تاريخ اسلام از زمان خود پيامبر آغاز شده است. سئوالاتي كه از عايشه درباره زندگي و رفتار پيامبر(ص) و حوادث آن دوران انجام شده است را ميتوان مصاحبه تلقي كرد. اين پرسشها با ساير افراد برجسته تاريخ اسلام نيز مطرح شده است. از همان زمان بحث خبر متواتر پيش ميآيد كه در تعريف آن ميان شيعه و اهل سنت اختلاف است. شيعه عدد خاصي را براي راويان معين نميكند و ميگويد بايد راويان آن در حدي باشند كه موجب يقين شود اما اهل سنت تعداد 12، 20 و 70 نفر را شرط كردهاند. شرط اعتبار خبر متواتر آن است كه شنونده، قبلاً از آن خبر آگاه نباشد و خاليالذهن باشد. اين نكته مهمي است كه موجب جلوگيري از پيشداوري در مفهوم روايت ميشود. وانگهي روايت بايد مبني بر حس باشد. حدس و گمان و شايعه نميتواند منشأ خبر باشد.
تواتر را نيز دو قسم دانستهاند: تواتر لفظي كه لفظ حديث در تمام طبقات يكسان نقل شده است و تواتر معنوي كه مفهوم روايت با اختلاف الفاظ در تمام طبقات مشابه است. شيعه حديثي را صحيح ميداند كه سلسله اسناد آن به پيامبر يا امام معصوم متصل باشد و راويان آن در تمام طبقات شيعه باشند. سلسله اسناد توسط شيعه ستايش شده، نقل شده باشد. اگر يكي از ناقلان سلسله سند، مورد ستايش نباشد، حديث را حسن ميگويند. و اگر راوي غيرشيعه در سلسله سند متصل باشد، حديث را موثق ميدانند و در صورتي كه شرايط فوق در آن نباشد، حديث را ضعيف ميشمارند.
شهيد ثاني، دركتاب الدرايه كه درباره مصطلح الحديث است، 25 نوع حديث را تعريف كرده است كه يكي از اين انواع حديث معنعن است كه هر ناقص بالفظ «عن» از مشايخ خود نقل كرده است. و در همه شرايط ضعف حافظه، كند ذهني و... دوري از ملكه عدالت ناقلان، دغدغه حديث شناسان بوده است.
در همه فرق اسلامي بر بلوغ عقلي و شرعي و عدم وجود فسق آشكار راوي تأكيد شده است. و شيعه ملكه عدالت را لازم شمرده است.
در شرايط حمل حديث، علاوه بر سلامت ذهن از خلط و اشتباه، بر كتابت نيز تأكيد شده است. محدثين براي جمع احاديث و حذف واسطهها، سراغ مشايخ ميرفتند و مسافرتهاي زيادي را انجام ميدادند. مثلاً طبري از ري به قم، اصفهان و بغداد مسافرت كرده است. همچنين شيخ صدوق، بخاري و ديگر علماي شيعه و سني، سفرهاي فراواني براي اخذ حديث داشتهاند. تا مستقيم و بلاواسطه، حديث را ضبط كنند تا از تحريف جلوگيري شود. نوع ديگر از ثبت حديث، آن است كه استاد مطالب خود را از حفظ و به آرامي القا ميكند تا شاگردان يادداشتبرداري كنند.(6) شكل ديگر ثبت حديث «قرائت» است كه شاگرد، نوشته خود را نزد استاد قرائت ميكرد تا اگر اشكالي در آن وجود دارد، برطرف شود.
يكي از راههاي نقل حديث، اذن و اجازه استاد به شاگردش بود. اگر شيخ(7) كسي را شايسته و لايق ميدانست به صورت كتبي يا شفاهي، او را براي نقل حديث معرفي ميكرد و شما ميتوانيد اجازات (اجازههاي) بسياري از محدثين را كه تا همين اواخر صادر ميشده است، ببينيد.
راه ديگر نقل حديث، اعلام است كه ناقل حديث اعلام كند كه اين حديث با خط فلان استاد نوشته شده و يا استاد، متن را به صورت شفاهي به او عرضه كرده است.
در مسئله «وجاده»(8)، تأكيد بر اين است كه اطمينان پيدا كنند كه حديث، كتابت يكي از مشايخ است، تا در سلسه اسناد حديث وقفهاي ايجاد نشود.
پس علم حديث و سنت شفاهي، به صورت يك علم مدون درآمده و صدها كتاب توسط شيعه و سني در اين زمينه نگاشته شده است. و اين امر يكي از زمينههاي تاريخنگاري اسلامي را فراهم آورده است.
توجه به قرآن كه يك سوم آيات آن در زمينه تاريخ است و اخبار و رواياتي كه از سيره و سنت پيامبر(ص) نقل شده و حوادث مهيج دوران بعثت، هجرت و مغازي (جنگهاي پيامبر(ص) و فتوحات مسلمين، زمينههاي ديگري براي تاريخنگاري اسلامي بوده است.
اعراب قبل از اسلام بر مسئله انسان خيلي تأكيد ميكردند و ايامالعرب با قصص و اساطير ارتباط پيدا ميكرد. كتيبههاي تاريخياي در مناطق جنوبي عربستان، حيره و... وجود داشت كه اعمال و تاريخ پادشاهان بر آن ثبت ميشد و بسياري از كتبيهها در يمن كشف شد كه تاريخ آنجا را به دقت بيان ميكند. شخصي از طرف معاويه مأمور ميشود از يمن به دمشق برود و كتابي به نام اخبارالملوك الماضين (اخبار پادشاهان گذشته، عرب و عجم) را بنويسد. اختلافات مذهبي و نزاع امويان و علويان در تاريخنگاري كوفه متجلي است. ايرانيان بسيار تلاش ميكردند تا تاريخ قوي و منسجمي از خودشان ارائه كنند. پيدايش كاغذ و دستيابي خلفاي اسلامي به كتب تاريخي ملل ديگر، در گسترش فرهنگ تاريخنويسي، نقش مؤثري داشته است.
مسعودي از مورخين صدر اسلام(9) ميگويد: من در سال 1036 به شهر استخر رفتم، نزد يكي از اشرافزادگان كتاب قطوري كه دهها جلد بود يافتم كه تصاوير و شرح حال 27 تن از پادشاهان ايراني بود. اين كتاب در سال 113 براي هشامبن عبدالملك ترجمه شد و اينها زمينه مهمي بود تا مسلمانان از آن براي تاريخنگاري، الگو بگيرند.
خميرمايه اصلي تاريخنگاري مسلمانان، روايت و حديث است. در سيره ابن هشام(10) بر سند و متن و حديث تأكيد فراوان شده است.
پس ميتوان گفت در شكلگيري تاريخنگاري اسلامي، سه مرحله وجود داشته است:
1. استماع از شاهدان عيني كه در حوادث تاريخي حضور داشته و به شكل مستقيم جريان را نقل كردهاند. عموم كتب اخبار و فتوحات اين چنين است.
2. حفظ و نگهداري اخبار از طريق ثبت و تدوين شخصي و انفرادي (البته نه به صورت منظم و منسجم) كه اين مرحله از زمان خود پيامبر(ص) شروع شد.
3. نقل اطلاعات و اخبار به ديگران به صورت شفاهي براي جلوگيري از جعل و تحريف، در اين دوران عدهاي با نقد و داوري به تدوين اخبار گذشته پرداختند. دانشمندان زمان تدوين تاريخ اسلامي را نيمه دوم قرن هجري دانستهاند. و همه ناقلان مطالب را از اسناد مدون، از اجداد خود و صحابه نقل ميكردهاند.
تدوين مرتب از طريق سنت شفاهي و ذوق شخصي از دوران امام علي(ع) آغاز شده است. نوشتههاي فراواني از اين نوع از عبدالله بن ابي ارفع، عروه بن زبير، قاسم بن عمر بن قتاده مدني، سعيد بن مسيّب، كعبالاحبار(11) و... وجود داشته است كه در كتب فهرست آمده است.
در مرحله تدوين تاريخ بر اساس تسلسل زماني مورخان بزرگي چون خليفه بن خياط، ابن قتيبه، ابوحنيفه دينوري،... طبري ظهور ميكنند. در كتبي مانند تاريخ طبري، اوصافالاشراف بلاذري، فتوحالبلدان و... خيرمايه اصلي همان حديث و اخبار است. محدثان پيوسته با اين سئوال مواجه بودهاند كه مشكل غيرقابل اعتماد بودن حافظه را چگونه حل كنند. اگر راوي به دليل منافع شخصي، گروهي، مذهبي يا مادي دست به جعل و تحريف بزند چگونه ميتوان آن را شناخت.
دانشمندان با تنظيم ضوابطي براي ناقلان و شرايطي براي نقل و معيارهايي براي سنجش صحيح از سقيم، محك لازم را براي شناخت تاريخ صحيح فراهم كردند.
آنچه از ايامالعرب و يا دوره اول اسلامي بيان شد، سنت شفاهي است. سپس تاريخنگاري شفاهي مطرح شد. اينكه آيا مستقيم از تاريخ شفاهي به تاريخ نوشتاري، وارد شدهايم يا خير، مرز خاصي را نميتوان ميان سنت شفاهي و تاريخنگاري معين كرد. سنت شفاهي از طريق پرسشگري تابعين(12) از شاهدان عيني پديد آمد. مثلاً ابن عباس(13) كه در زمان رسول خدا جواني 16 ساله بوده است مطالبي را كه خود مشاهده نكرده بود از پدرش سئوال ميكرد و براي نسل بعد بيان ميكرد و اگر آنان از او سئوالي ميكردند پاسخ ميداد. ولي ضوابط دقيق و مرزبندي منسجمي نداشت. البته ميزان دقت در نقل احاديث، بيشتر از نقل اخبار تاريخي بوده است.
واقدي در قرن دوم بوده است او به محل وقوع جنگ جمل و خيبر رفته است تا بتواند با دقت بيشتري حوادث را گزارش كند. و پيوسته محققان كوشيدهاند اخبار را از شاهد مستقيمي بگيرند.
من فكر ميكنم كه وقتي از حديث سخن ميگوييم برايش قداست قايل هستيم و آن را از هر قانون نوشتهاي محكمتر ميدانيم و نبايد خدشهاي بر آن وارد شود. در حالي كه در مقوله تاريخ شفاهي ديد مورخ اين است كه ممكن است اشتباه هم باشد، اطلاعات ما درباره شخصيتهاي صدر اسلام، كساني كه مسجد بلال را ساختند و... چقدر است؟ درباره افرادي كه امروز صداي آنها را نداريم و كسي هم ضبط نكرده است. چگونه بگوييم كه ايمان و اعتقاد نداشته است؟ و اگر اين امور را ندانيم، بخشي از حقيقت مخفي ميماند و ما فقط آن بخش رسمي را منتقل ميكنيم. به نظر من تاريخ شفاهي نميتواند اين نقايص را برطرف كند.
مثلاً در مورد زنان، در بعضي از منابع مانند «طبقات الكبري»(14) و يا «الاصابه في تمييز الصحابه»(15) و... بخشي به فعاليتهاي فرهنگي زنان اختصاص يافته است و قسمتي از فعاليتهاي اجتماعي آنان نيز ثبت شده است. خانمي كار پزشكي انجام ميداده است.(16) در شرح حالش آمده است كه در چند جنگ همراه پيامبر(ص) بود و چگونه مجروحان را معالجه ميكرد... تحريف و جعل احاديث بسيار زياد بوده است و هم بخاري (از اهل سنت) و هم كليني رازي (از شيعه) به اين مطلب اشاره كردهاند. كه تعداد اندكي روايات را صحيح تشخيص داده و انتخاب كردهايم.
در روايات اختلاف است و البته شرايط و شأن نزولها در اين اختلافات مؤثر است. در علم رجال و درايه، بيشتر به شيوه نقل حديث تأكيد شده است. ولي درباره شرايط و زمينههاي تاريخي، اجتماعي آن، كمتر بحث شده است.
همانطور كه ميدانيم تاريخ هم مانند نثر، قرائتهاي مختلف بر ميدارد نقلهاي مختلف شايد ناشي از نگاههاي متفاوت و از زواياي مختلف به حادثه باشد.
در حديث، اگر ما به تقدس معتقد نباشيم، در بسياري از موارد نبايد به آن تمسك كنيم زيرا نقل متواتر نداريم. بُعد ديگر توجه به حديث، نياز مردم به احكام تشريحي و وظايف فقهي است. در برخورد با مسايل جويد، چگونه ميتوانيم براي آن حجيت مستقلي قائل شويم.
همانطور كه گفتم در علمالحديث و مصطلح الحديث، ضوابطي در علم رجال و درايه داريم كه احوال و شخصيت راويان و شرايط روايت را بررسي ميكند و متن روايت هم مورد توجه قرار ميگيرد. ملاك ارجحيت خبر به شرايط راوي ملكه عدالت در او، بلوغ شرعي و مشايخ آن وابسته است. متن هم بايد با اين شرايط هماهنگ باشد و اگر معارض پيدا كند و با آيات قرآن و واقعيتها مغاير باشد مردود ميشود. شرايط زماني و مكاني متن را هم ميشود با قراين و شواهد ديگر به دست آورد.
تاريخ شفاهي بر اساس مجموعه مصاحبه با افراد مطلع كه منجر به توليد اطلاعاتي بر اساس خاطره فرد مصاحبه شونده، در قالب كلمات شفاهي است ضبط و سپس استخراج ميگردد. و البته مشكلات و ايرادهايي در كار مورخين شفاهي وجود دارد.
پينويسها:
1. در صحيح بخاري، ج 1، ص 24. اين روايت آمده است. روايات متعددي با اين مضمون در بحارالانوار وجود دارد. همچنين ر.ك به: محمدي ريشهري، پيشين، ص 240.
2. يكي از صحابه رسول(ص) است. به طوري كه از فهرست بنيهاشم معلوم ميشود او نخستين كسي است كه در اسلام فقه نوشت و كتاب او موسوم به «السنن و الاحكام و القضايا» است. ابورافع در كوفه خزينهدار علي(ع) بوده است.
3. ر.ك به: حجتي، سيد محمدباقر: تاريخ و علوم قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي و نيز «قرائتي در اسلام» علامه طباطبايي (ويراستار).
4. سيدرضي متوفي 304، گزيده سخنان امام علي(ع) را در سه بخش خطبهها (239 عدد)، نامهها (79 عدد)، حكم، كلمات قصار (472 عدد) جمع آوري و به نام نهجالبلاغه تنظيم كرد. (ويراستار)
5. الحرافي، ابن شعبه: تحفالعقول، احمد جنتي عطايي، صص 212ـ211، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بيتا.
6. اين نوع نوشتهها را امالي ميگويند كه امالي سيدمرتضي، امالي صدوق و امالي شيخ طوسي مشهور است.
7. «شيخ» در اصطلاح حديث، فردي است كه در شناخت انواع حديث، خبره ميباشد و از افراد ثقه و مورد اعتماد ميباشد. (ويراستار)
8. «وجاده» روزي حديثي را به خط يكي از محدثان مييابد و چون مطمئن است كه خط از همان فرد است حديث را از او نقل ميكند (ويراستار)
9. ابوالحسن عليبن الحسين مسعودي، مورخ و جغرافيدان (متوفي 346ه . ق) (ويراستار)چ
10. عبدالملك ابن هشام، متوفي 218 ه . ق، نحوي عرب و از علماي انساب است. معروفترين اثر وي كتاب «سيره رسولالله»، معروف به سيره ابن هشام است كه ظاهراً تلخيص و تهذيب آثار «ابن اسحاق» است. (دايرهالمعارف مصاحب) (ويراستار)
11. كعبالاحبار (شهرت ابواسحاق كعب ابن مانع)، متوفي 32 يا 34 ه . ق از يهوديان يمن كه در خلافت ابابكر يا عمر اسلام آورد و منبع بسياري از اطلاعات مسلمين در باب داستانهاي بنياسرائيل به شمار ميرود. (دايرهالمعارف مصاحب) (ويراستار)
12. تابعين. نسل پس از صحابه هستند كه پيامبر(ص) را درك نكردهاند و از صحابه پيامبر(ص) نقل كردهاند. (ويراستار)
13. براي اطلاعات بيشتر ر.ك به: حجتي سيد محمدباقر: ابن عباس و جايگاه او در تفسير.
14. كتب خاصي كه در قرن دوم ه . ق به قرآن و حديث اختصاص داشت.
15. كتابي است در علم رجال از ابن حجر عسقلاني.
16. زنان چندي در جنگهاي صدر اسلام به امور پزشكي و يا تشويق رزمندگان اسلام ميپرداختهاند كه از جمله ميتوان «خنساء» كه از شاعران بلندآوازه است و نيز «سوده بنت عماره» از دليرزنان آزاده اشاره كرد. (ويراستار)
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 38
تعداد بازدید: 946