انقلاب اسلامی :: عمليات مداخله در طبس

عمليات مداخله در طبس

21 اسفند 1390

عمليات مداخله در طبس

اشغال لانه جاسوسي آمريكا در ايران، توسط «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» در 13 آبان 1358، واشنگتن را به چاره‌جويي و عكس‌العمل وادار كرد.
دانيل كرين، نماينده كنگره آمريكا، در اين رابطه گفت:
«من به كارتر اصرار كرده‌ام كه ناو هواپيمابر آمريكايي را به خليج فارس بفرستد تا نشان دهد عمو سام جدي است.»(1)
جان كانالي، نامزد رياست جمهوري حزب جمهوري‌خواه، گفت:
«اشغال سفارت بايد با عكس‌العمل شديد دولت آمريكا روبرو شود حتي اگر به تحريم نفتي ايران منجر شود. ما بايد هر چه زودتر تصميم بگيريم... واشنگتن نبايد اجازه دهد مورد مسخره و استهزاء قرار بگيرد.»(2)
در پاسخ به اين تهديدهاي مكرر شيطان بزرگ كه بيانگر اهميت اين مرحله از انقلاب در شكست مطامع آمريكاي جهان‌خوار بود، امام خميني جمله تاريخي و معروف خود را بيان كردند:
«آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند.»(3)
به هر روي، صرف‌نظر از تهديدها و جنگ رواني ـ تبليغاتي، درجمع بستة استراتژيست‌هاي «كاخ سفيد» واشنگتن مسائل پنهاني مي‌گذشت، كه چندي بعد نتيجة آن به صورت تجاوز طبس نمايان شد.
برژينسكي، كه مهم‌ترين مغز متفكر دستگاه حكومتي آمريكا بود، چنانكه در كتاب خود به نام «قدرت و اصول اخلاقي» نوشته، از همان آغاز به عمليات نظامي عليه ايران مي‌انديشيد. اين فكر در جلسه مشاوران جيمي كارتر مورد تصويب قرار گرفت و عمليات اجرايي آن به برژينسكي سپرده شد.
آمريكا، ابتدا آخرين شانس «آشتي» را آزمود و «در باغ سبز» نشان داد. برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر، در اجراي اين «ژست آشتي» گفت: «كشور ايران با در نظر گرفتن موقعيت جغرافيايي و سياسي آن از بسياري جهات هميشه در معرض مخاطره است و به خاطر روابط نزديك دوستانه آمريكا بوده است كه ايران توانسته است استقلال و تماميت ارضي خود را حفظ كند.»(4)
كارتر در نامه مورخه 26 مارس 1980 (فروردين 1359) خود خطاب به امام خميني چنين نوشت:
«ما آماده پذيرش حقايق جديد كه مولود انقلاب ايران است مي‌باشيم. اين امر همچنان هدف و آرزوي ما است، زيرا من تصور مي‌كنم ما هدف واحدي را كه صلح جهان و برقراري عدالت براي همه ملل است تعقيب مي‌كنيم.»(5)
كارتر در اين زمان مخفيانه مشغول مذاكرات پشت پرده با ابوالحسن بني‌صدر و صادق قطب‌زاده بود و شايد با رهنمود اين دو بود كه نامه فوق را مخفيانه براي امام ارسال داشت. شيطان بزرگ مي‌خواست تا گشايش «كانال محرمانه» با رهبري انقلاب را دستاويز طرح‌هاي آينده خود قرار دهد. امام امت با صلابت و ژرف‌انديشي عجيب خويش بلافاصله دستور انتشار اين نامه را دادند و نقشه كارتر نقش بر آب شد.
انتشار نامه محرمانة كارتر يك افتضاح سياسي براي رئيس‌جمهور آمريكا بود و استراتژيست‌هاي واشنگتن اگر اين حادثه را دست‌ماية تجربه‌هاي آتي قرار مي‌دادند، بعدها رسوايي مك فارلين پيش نمي‌آمد. بلافاصله پس از انتشار نامه كارتر در تهران، كيسينجر اعلام داشت:
«آمريكا به مقامات ايراني بايد بگويد مهماني تمام شد.»(6)
بدين‌سان آمريكا هرگونه اميد به سازش با رهبري انقلاب را از دست داد و توطئه تجاوز نظامي در دستور روز قرار گرفت. عمليات تجاوز نظامي به دو بخش تقسيم شد: بخش اول حمله نظامي با نام «عمليات نجات» بود كه به ماجراي طبس معروف شد.
برژينسكي، از طراحان اصلي تجاوز طبس و مسئول اجرايي آن، چنين مي‌نويسد:
«طرح عمليات نجات، از نخستين روزهاي گروگان‌گيري تحت مطالعه بود و من روز 11 نوامبر (يك هفته پس از گروگان‌گيري) براي بررسي نقشه‌هاي عملياتي و مشكلات اين كار به پنتاگون رفتم. تصميم براي رهايي گروگان‌ها با توسل به زور در فاصله 3 هفته بين 21 مارس تا 11 آوريل 1980 (فروردين 1359) اتخاذ شد. روز شنبه 22 مارس، كارتر با مشاوران اصلي خود ونس، مانديل، براون، ترنر، جوردن، جونز، پاول و خود من جلسه‌اي در «كمپ ديويد» تشكيل داد... ژنرال جونز گزارشي از اقداماتي كه طي چند ماه گذشته براي تهيه مقدمات «نجات» به عمل آمده بود به رئيس‌جمهوري داد. كارتر دستور داد مقدمات اجرايي اين عمليات و ترتيب فرود آمدن هواپيماها و هليكوپترها در محل تعيين شده در داخل خاك ايران و سوخت‌‌گيري آنها براي بازگشتن داده شود...»(7)
به اعتراف برژينسكي، تجاوز طبس خفيف‌ترين شكل عمليات نظامي بود كه در دستور كار آمريكا قرار داشت:
«طرح عمليات نجات را من ابتدا به عنوان آخرين چاره يا يك اقدام اضطراري در صورت به خطر افتادن جان گروگان‌ها تعقيب مي‌كردم و به مؤثر بودن عمليات نظامي نظير محاصرة دريايي ايران يا تصرف جزيرة خارك و حملات هوايي به هدف‌هايي در داخل خاك ايران بيشتر اعتقاد داشتيم.»(8)
بهانه تجاوز نظامي نجات گروگان‌ها بود، ولي همانطور كه برژينسكي اعتراف مي‌كند علت واقعي چيز ديگري بود: آمريكا قصد داشت ضربه شديدي را كه با اشغال لانه جاسوسي به ‌«حيثيت جهاني» و «مطامع» او وارد شده بود جبران كند. برژينسكي مي‌نويسد:
«اگر اين كار با موفقيت انجام مي‌شد آمريكا يك بار ديگر زور بازوي خود را نشان مي‌داد. چيزي كه بيست سال است به آن احتياج دارد.»(9)
«مايلز كاپلند» نيز كه از دست‌اندركاران سابق دستگاه اطلاعاتي آمريكا و همكار با «كرميت روزولت» در كودتاي 28 مرداد 1332 بوده، مي‌گويد كه هدف از تهاجم طبس، تنها آزادي گروگان‌ها نبوده بلكه كودتا براي سرنگوني رژيم ايران، هدف اصلي اين عمليات بوده است.(10)
و:
كارتر گفت كه «آبرو و حيثيت ملي ما به خطر افتاده» و افزود كه «سادات به من گفته كه اعتبار و موقعيت بين‌المللي ما به علت سستي در اين كار [اقدام نظامي عليه ايران انقلابي] لطمه شديدي خورده است.»(11)
هاميلتون جوردن، رئيس «كاخ سفيد» در زمان كارتر، مي‌نويسد:
«اين كار مي‌توانست موجب اتكاء و پشت‌گرمي جامعه جهاني باشد كه ترديدش نسبت به قدرت آمريكا هر دم رو به افزايش داشت.»(12)
عمليات نجات گروگان‌ها قرار بود در شب بيست و پنجم آوريل 1980 (پنجم ارديبهشت ماه 1359) انجام گيرد. گروه نجات، متشكل از افراد تعليم يافته نيروي زميني و چتربازان نيروي دريايي بودند كه از بين اعضاي نخبه يك گروه داوطلب انتخاب شدند. اين گروه تحت نظارت سرهنگ «چارلز بك ويت» كه در جنگ ويتنام از شهرت ويژه‌اي برخوردار شده بودند، آموزشهاي لازم را ديده بودند. اين گروه كه در ميان آنان افسران رژيم شاه و افراد وابسته به ساواك نيز حضور فعال داشتند، قرار بود از طبس با هليكوپتر به سوي تهران حركت كرده و در استاديوم امجديه (شهيد شيرودي) فرود آيند و سپس با لباس مبدل، به سفارت آمريكا در تهران حمله كرده مبادرت به آزادسازي جاسوسان خود نمايند. آنگاه طبق نقشه، آنان را از همين طريق به طبس و از آنجا با هواپيما از ايران خارج نمايند. نيروهاي آمريكايي براي انجام اين عمليات خطرناك در ‌«فورت برگ» آمريكا آموزش نظامي ديده و در صحراهاي كاروليناي شمالي جايي كه از نظر شرايط زيست محيطي به طبس شباهت داشت انجام آن را تمرين كرده بودند. آنان سپس پيش از شروع عمليات ظاهراً به بهانه شركت در يك مانور نظامي مشترك با مصر و عربستان، به پايگاهي در مصر منتقل شدند. نيروهاي آمريكايي شامل 90 كماندو، 8 هليكوپتر و سه هواپيماي باربري هركولس سي 130 در ساعات شب پنجم ارديبهشت 1359 عمليات خود را با پرواز به سوي مرزهاي جنوبي ايران آغاز كردند. هواپيماها از پايگاه نظامي قاهره و هليكوپترها از عرشه ناو نيميتز كه در سواحل عمان مستقر شده بود به پرواز درآمدند.(13) افراد ايراني همراه گروه نيز كه در هواپيماها مستقر بودند پيش از آن مدتي تحت‌نظر سازمان «سيا» آموزش ديده بودند.(14) علاوه بر اين رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا نيز پيش از شروع عمليات به اسرائيل رفته و موضوع را به اطلاع همتاي اسرائيلي خود رسانده و از او رهنمودهايي نيز دريافت كرده بود.(15)
به هنگام شروع عمليات طبس، مسير حوادث كشور نيز در آن هنگام، حكايت از وقوع يك توطئه داشت:
روز هشتم آوريل 1980 (19 فروردين 1359)، تشنج مرزي بين ايران و عراق در جنوب از سر گرفته مي‌شود. روز 23 آوريل (سوم ارديبهشت) اوضاع كردستان مجدداً متشنج مي‌شود و زد و خوردها بالا مي‌گيرد. در شهرهاي سنندج، مريوان، كامياران، پاوه و سقز برخوردهاي شديد و خونباري به وقوع مي‌پيوندد و شمار كشته‌شدگان به صدها تن مي‌رسد. به نظر مي‌رسيد كه كشور در حال سقوط و نابودي است.(16)
هواپيماهاي جنگنده آمريكايي چه در حين عمليات و چه بعد از عمليات در حال آمادگي كامل به سر مي‌بردند و جهت هرگونه تهديدي در ناوهاي هواپيمابر اتمي ‌«نيميتز» و «كورال سي» به حالت آماده‌باش كامل درآمده بودند. اطلاعات كسب شده توسط پروازهاي شناسايي آواكس‌هاي آمريكايي به اين دو ناو مخابره مي‌شد. به هر حال، اگر عمليات نجات گروگان‌ها با موفقيت صورت مي‌گرفت، هدف بعدي آنها بمباران پايگاه‌هاي هوايي در سرتاسر ايران بوده است.(17)
«جوليتو كيه‌زا» نيز در كتاب خود به اين مطلب اشاره كرده و مي‌نويسد:
«آمريكا واكنش احتمالي بخش‌هاي وفادار به انقلاب در داخل ارتش را نيز در نظر گرفته بود. پيش‌بيني شده بود كه در صورت هرگونه عكس‌العمل نيروهاي نظامي ايران، بلافاصله «كارتر» فرمان بمباران مناطق نظامي را صادر كند... يعني تمام پيش‌بيني‌ها براي يك جنگ تمام عيار انجام شده بود.»(18)
آمريكا براي تجاوز طبس به همياري ارتجاع منطقه و عمال داخلي خود در ايران پشت‌گرم بود.
برژينسكي مي‌نويسد:
«در انجام اين عمليات ما از همكاري صميمانه يك كشور دوست و همكاري غيرمستقيم چند كشور ديگر منطقه كه از چگونگي اين عمليات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار شديم. سادات همانطور كه انتظار داشتيم بي‌دريغ امكانات خود را در اختيار ما گذاشت. چند كشور ديگر هم در تدارك اين عمليات در داخل ايران با ما همكاري كردند.»(19)
نام اين كشورها چيست؟ برژينسكي به دلايل سياسي ـ امنيتي پاسخ نمي‌دهد. ولي «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» به اين سئوال چنين پاسخ مي‌دهند:
«كشورهاي مصر، عربستان سعودي، تركيه، عمان و پاكستان در اين عمليات امكانات خود را در اختيار امپرياليسم آمريكا قرار دادند.»(20)
عمال داخلي آمريكا كه در اين عمليات مشاركت داشتند، كه بودند؟ اسنادي كه بعداً فاش شد، نقش صادق قطب‌زاده و بني‌صدر را در رأس اين نيروها روشن ساخت:
ابوالحسن بني‌صدر پيش از انقلاب مدتي كارمند «مؤسسه تحقيقات اجتماعي» زيرنظر دكتر احسان نراقي و دكتر هوشنگ نهاوندي بود و در كنگره سازمان جهاني جوانان در حيفاي اسرائيل شركت جسته بود. او پيش از انقلاب با حقوق ماهيانه 1000 دلار و با نام مستعار ‌«اس. دي. لور ـ ا» با سازمان «سيا» همكاري مي‌كرد.
مأمور «سيا» مي‌نويسد:
«به من گفته شده بود كه دولت آمريكا به طور اعم و «سيا» به طور اخص در نظر دارند كه اگر امكاناتي موجود باشد، با افرادي كه مي‌توانند در انقلاب ايران نقشي داشته باشند تماس برقرار شود. لذا زماني كه امام در فرانسه بود، يك افسر بازنشسته «سيا» مأمور شد كه به فرانسه رفته و با آقاي بني‌صدر تماس برقرار نمايد... زمان اين ملاقات اوليه كمي قبل از مراجعت امام به تهران است كه در فرانسه برقرار شده بود... هدف نهايي ما به استخدام درآوردن بني‌صدر بود... در آخرين جلسه بني‌صدر موافقت نمود كه به عنوان مشاور اقتصادي قابل اطمينان اين كمپاني فعاليت نمايد و پيشنهاد حقوق ماهيانه 1000 دلار را پذيرفت.»(21)
هم زمان با اشغال لانه جاسوسي، بني‌صدر در پست سرپرست وزارت خارجه جمهوري اسلامي دست به اقدامي زد كه در آن روز اعماق آن براي مردم پنهان بود و به ‌«احساسات تند» و «انقلابي» ايشان نسبت داده مي‌شد. 12 آذرماه 1358 روزنامه «كيهان» به درستي نوشت:
«اولين عكس‌العمل بني‌صدر در زمان به دست گرفتن صدارت و در رابطه با گروگان‌گيري اعلام عدم پرداخت ديون ايران به بانك‌ها و شركت‌هاي خارجي بود. اين بيانيه كه از طرف يك مقام مسئول و يك اقتصاددان كه همه انظار جهت پياده كردن يك اقتصاد توحيدي بدو دوخته شده بود[!!] صورت مي‌گرفت آن چنان دست‌اندركاران سياست خارجي و داخلي را حيران نمود و نتيجة آن توقيف تمامي سپرده‌هاي ايران در بانك‌هاي خارجي بود. انگيزة اين مصاحبه و اعلام ضبط سپرده‌ها هنوز براي هيچ‌كس روشن نيست. وزير امور خارجه قبلي هم در هيچ‌يك از گزارشات خود سعي ننمود كه اين ابهام را براي مردم روشن كند...»(22)
نقش بني‌صدر در تجاوز طبس نيز جالب توجه است: توسط فرماندهان نظامي كه بني‌صدر گماشته بود، تيمسار شادمهر، رئيس ستاد مشترك وقت و تيمسار باقري، فرمانده وقت نيروي هوايي، روز 5/2/1359 به پايگاه يكم شكاري (پايگاه مادر) دستور داده شد كه سريعاً توپ هاي 23 ميليمتري ضدهوايي، كه حريم ح فاظتي فرودگاه و پايگاه را تأمين مي‌كرد، جمع‌آوري شود. اين عمل در پايگاه‌هاي ديگر (مانند شيراز، ايستگاه رادار شرآباد مشهد و...) نيز انجام شد. باند فرودگاه تهران تا روز يكشنبه 7/2/1359 (روز تجاوز) بدون مراقبت بود.
و بالاخره، پس از شكست رسواي تجاوز توسط يك عامل عجيب و محاسبه نشده، طوفان شن، توسط كارتر و هارولد براون، وزير جنگ آمريكا، اعلام شد كه اسناد طبقه‌بندي شده سري در صحنه عمليات به جاي مانده است. بلافاصله، به دستور مستقيم بني‌صدر، كه در ‌آن زمان فرماندهي كل قوا را به دست داشت، فانتوم‌هاي ايران هليكوپترهاي بي‌دفاع و در شن مانده را بمباران كردند! اسناد مهم و فوق محرمانه آمريكا نابود شد تا چهره عمال داخلي شيطان بزرگ و ابعاد اعلام نشدة اين تجاوز در پس پرده بماند.
در اين حادثه برادر پاسدار، محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه يزد، به شهادت رسيد.
«چارلي بكويت» فرمانده عمليات نافرجام طبس در كتاب خود به نام «نيروي دلتا» در مورد شكست عمليات چنين مي‌نويسد:(23)
نيروهاي نجات در خلال اقامت در مصر با آنچنان هجومي از سوي مگس‌ها مواجه مي‌گردند كه خواب را از آنها مي‌ربايد و اين امر موجب خسته و خواب‌آلود بودن نيروهاي عملياتي دلتا هنگام عمليات در طبس مي‌گردد. بكويت در اين ارتباط مي‌نويسد: «بيرون پايگاه مصر منظره‌اي دلگير و بي‌پايان در گرماي آسمان بي‌ابر محو مي‌شد. مگسها همه جا بودند و روي هر جنبنده‌اي و هر چيزي مي‌نشستند و همه سعي مي‌كردند بخوابند؛ اما با وجود هواي داغ و سوزان و يا هيجان ناشي از مأموريت، عده زيادي نتوانستند استراحت كنند. هجوم مگسها به حدي بود كه بكويت در مورد ترك مصر مي‌نويسد كسي از ترك مصر ناراحت نبود. مگسها و كثافت با پرواز توسط دو فروند سي 141 پشت سر گذارده شد. در مورد خواب‌آلودگي نيروهاي عملياتي دلتا در طبس، يعني زماني كه بايد همه در اوج بيداري باشند، بكويت در مورد يك عضو عمليات در داخل هواپيما سي 130 مي‌نويسد او لحظاتي قبل از برخورد هليكوپتر به آن (هواپيما) چرت مي‌زد. هنگام انفجار، وي چرتش پاره شد و به صفي از افراد كه در حال خروج از يكي از دريچه‌هاي هواپيما بودند پيوست. دود و آتش همه جا را فراگرفته بود. موتورها هنوز كار مي‌ كردند. موتور هليكوپتر هنوز كار مي‌كرد و همچنان بدنه هواپيما را مي‌شكافت و به داخل آن رخنه مي‌كرد و هواپيما را به شدت تكان مي‌داد. عضو مزبور ناگهان فكر كرده بود كه هنگام چرت زدن وي، هواپيماي سي 130 به پرواز درآمده است و اكنون وقت عمليات پرش با چتر است. وقتي نوبت او براي ترك هواپيما رسيد، به طور خودكار وضعيت پرش با چتر را به خود گرفت و اقدام به سقوط آزاد كرد و مثل تپه روي زمين پهن شد. بعد از آن، همقطارش از او پرسيده بود كه وقتي وي پريد، بدون چتر چكار مي‌خواست بكند؟ او جواب داده بود: «نمي‌دانم، من در آن لحظه فقط فكر مي‌كردم كه بايد بپرم.»
گزارش هواشناسي در روز عمليات، مساعد بودن هوا را گزارش مي‌كرد و بكويت كه با هواپيما وارد ايران شده بود، در طبس شاهد هواي صاف بود به طوري كه مي‌نويسد «هوا خنك و صاف بود و ستاره‌ها به سادگي قابل رؤيت بودند. نور ماه براي ديدن افرادي كه سي چهل يارد دورتر ايستاده بودند، كافي بود. آنها منتظر هليكوپترها بودند كه بايد يك ربع بعد از ‌آنها وارد طبس مي‌شدند. ولي از آنها خبري نمي‌شود. آنها در حقيقت در مسير حركت از عمان به ايران دچار طوفان شن عظيمي شده بودند. قرار بود 8 هليكوپتر به طبس بيايند. ولي در نهايت فقط 6 هليكوپتر به طبس رسيدند و دو تاي آنها بر اثر شدت طوفان از ميانه راه به عمان بازگشته بودند.»
بكويت در ارتباط با گفتگويش با اولين خلبان هليكوپتري كه وارد طبس شده بود، مي‌نويسد: «چيزهايي كه مي‌گفت به قدري تأثرآور بود كه اگر مي‌توانستيم، هليكوپترها را در بيابان مي‌گذاشتيم و با سي 130‌ها به خانه برمي‌گشتيم.»
بكويت در رابطه با خلبان دومين هليكوپتر كه در طبس فرود آمده بود نوشته است «او از هليكوپتر دور شد، زياد و تند صحبت مي‌كرد و چيزهاي وحشتناكي مي‌گفت.» بكويت از قول او نقل مي‌كند كه «من نمي‌دانم چه كسي در سطح من كارها را اداره مي‌كند؛ اما اين قدر مي‌توانم بگويم كه براي لغو اين عمليات بايد همه چيز به دقت مدنظر قرار گيرد. نمي‌دانيد بر من چه گذشته است. با بدترين طوفان شني كه تاكنون ديده بودم مواجه شديم. بسيار دشوار بود. پيش خود فكر كردم مطمئن نيستم كه بتوانيم عمليات را انجام دهيم. واقعاً مطمئن نيستم كه بتوانيم آن را انجام دهيم. در حالي كه 8 هليكوپتر براي عمليات پيش‌بيني شده بود، فقط 6 هليكوپتر به طبس رسيده بودند و اين تعداد حداقل هليكوپترهاي موردنياز براي موفقيت در عمليات نجات گروگانها بود. اما يكي از هليكوپترها نيز اعلام مي‌كند كه قادر به ترك طبس نيست. مأموريت با 5 هليكوپتر ممكن نبود و بر اساس برنامه‌هاي از پيش تعيين شده در چنين صورتي چاره‌اي جز توقف عمليات نداشتند. آنها بايد اين هليكوپتر را جا مي‌گذاشتند و ايران را به سرعت ترك مي‌كردند. دستور لغو عمليات توسط كارتر صادر مي‌شود. طوفان شن كار خود را كرده و عمليات با شكست مواجه شده بود.»
بكويت با تأكيد بر اينكه «وقتي براي گريه نداشتم» در ارتباط با حدثه بعدي مي‌نويسد: «در ميان تندباد، يكي از هليكوپترها را ديدم كه از زمين بلند شد و به سمت چپ كج شد و به آرامي به عقب خزيد. سپس صداي مهيبي بلند شد. صداي انفجار بمب نبود. صداي شكستن نبود، صداي چيزي بود كه با يك ضربه متلاشي شود. يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي‌رنگ مثل بالون به هوا رفت. ظاهراً هليكوپتر سرگرد شافر به ئي‌ سي 130 كه در شمالي‌ترين قسمت ايستاده بود و عنصر آبي را تازه سوار كرده بود، برخورد كرد. ... شعله‌هاي آتش تا ارتفاع سيصد، چهارصد پايي مي‌رسيد. هوا مثل روز روشن بود... در ميان آتش، هليكوپتر را مي‌ديدم كه به سمت چپ هواپيما برخورد كرده است. موشكهاي ردي منفجر مي‌شدند. گردونه‌هاي آتش مانند چهارم ژوئيه در آسمان مي‌چرخيدند. مثل اين بود كه افراد درون گوي آتش حركت مي‌كردند.
برژينسكي مي‌نويسد:
«ساعت 10 و 20 دقيقه صبح روز 24 آوريل، ژنرال جونز به من اطلاع داد كه هواي منطقه مساعد بوده و هر هشت هليكوپتر در راه مأموريت خود هستند... اما در ساعت 4 و 45 دقيقه همه چيز ناگهان تغيير كرد و براون تلفني خبر داد كه يكي از هليكوپترها به علت اشكال فني در نتيجة طوفان شن نمي‌تواند در مأموريت شركت كند... يكي از هليكوپترها با يك هواپيماي «سي ـ 130» برخورد كرده و آتش گرفته و منجر به تلفاتي هم شده است...»(24)
«كارتر با ناراحتي و غرغركنان زير لب گفت: لعنت بر...، لغنت بر...! كارتر حالت كسي را داشت كه كاردي در بدن او فرو كرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهرة او را فراگرفته بود... كارتر با چهره‌اي غمزده به من نگاه كرد و گفت: برنامه لغو شد و بعد سرش را بين دو دست گرفته و در حدود 5 ثانيه روي ميز خيره ماند. تأثر فوق‌العاده‌اي براي او و براي آمريكا به من دست داد. در آن روز غم‌انگيز با وجود ناراحتي و تأثر شديدي كه در چهره همه خوانده مي‌شد آرامش و سكون غريبي بر كاخ سفيد حكمفرما بود... نيازي نيست بگويم كه شكست عمليات نجات تلخ‌ترين شكست و دلشكستگي براي خود من در مدت چهار سال خدمت در كاخ سفيد بود.»(25)
سايروس ونس، وزير خارجه آمريكا، مي‌نويسد:
«همه ما گيج و پريشان شده بوديم.»(26)
«باري روبين» كارشناس مسائل خاورميانه و عضو «مركز تحقيقات استراتژيك و امور بين‌الملل دانشگاه جرج تاون» آمريكا نيز مي‌گويد: «ماجراي طبس يك شكست دردناك براي كارتر و يك پيروزي بزرگ براي ايران بود؛ ونس استعفا داد و موقعيت بين‌المللي آمريكا به شدت تضعيف شد. راديوها و مطبوعات شوروي، آمريكا را متهم كردند كه قصد دست زدن به يك كودتاي نظامي را در تهران داشته و عمليات نجات گروگان‌ها پوشش و مقدمه‌اي براي كودتا بوده است.»(27)
چارلي بكويت، فرمانده عمليات نافرجام طبس، در كتاب خود به نام «نيروي دلتا» در مورد احساسش هنگام بازگشت از طبس مي‌نويسد: در تمام طول راه بازگشت (از طبس) احساس پوچي و پژمردگي مي‌كردم. آه. آه. يأس بر وجودم سايه افكنده بود. گريه‌ام گرفت. اين موقعي بود كه نشستم و با تمام وجود گفتم: يا عيسي مسيح، تو مي‌داني كه چه گندي به بار آمده است. ما واقعاً باعث شرمساري كشور بزرگمان (آمريكا) شديم. خودم را بسيار حقير احساس مي‌كردم. نمي‌خواستم صحبت كنم، يا هيچ كار ديگري انجام دهيم؛ فقط احساس مي‌كردم كه ديگر آبرويي برايمان باقي نمانده بود.(28)
كارتر در مورد لحظه ديدار با سرهنگ بكويت و گريه هر دو مي‌گويد: او با چشمان اشك‌آلود شروع به صحبت كرد و گفت: آقاي رئيس‌جمهور. من مي‌خواهم از طرف خود و اعضاي گروه دلتا به مناسبت عدم موفقيت در انجام اين مأموريت از شما و ملت آمريكا عذرخواهي كنم. من با شنيدن اين حرف به گريه افتادم.(29)
هاميلتون جوردن رئيس كاركنان كاخ سفيد در كتاب خود به نام ‌«بحران» در رابطه با آنچه در لحظه دريافت خبر برخورد هليكوپتر و هواپيما در طبس در كاخ سفيد گذشت مي‌نويسد «كارتر گوشي را برداشت و گفت: «ديويد (جونز) چه خبر؟» ما حرفهاي جونز را نمي‌شنيديم. ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان مي‌داد كه خبرهاي بدي مي‌شنود. كارتر لحظه‌اي چشمانش را بست و در حاليكه به زحمت آب دهانش را قورت مي‌داد پرسيد «آيا كسي هم مرده است؟» همه ما به دهان او زل زده بوديم. چند ثانيه بعد گفت: «مي‌فهمم... مي‌فهمم» و گوشي تلفن را گذاشت. هيچ‌كس سئوال نكرد تا اينكه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: «مصيبت تازه‌اي پيش آمده. يكي از هليكوپترها به يك هواپيماي سي 130 خورده و آتش گرفته و احتمالاً چند نفري هم كشته شده‌اند.
هاميلتون جوردن در ادامه مي‌نويسد: «تصور اينكه گروهي از داوطلبان نجات گروگانها، خود جان باخته و به خاك هلاكت افتاده‌اند، چون كابوسي بر فكر و روح من سنگيني مي‌‌كرد. از اطاق كابينه بيرون آمدم تا كمي در هواي آزاد قسمت جنوبي كاخ قدم بزنم و افكار خود را منظم كنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم و به دستشويي خصوصي رئيس‌جمهور رفتم.»(30)
هاميلتون جوردن در نهايت مي‌نويسد:
«هليكوپترها، هليكوپترهاي لعنتي! چيزي كه قرار است آمريكا بهترين سازنده‌اش باشد! بهترين وسيله مكانيكي ما چنين از آب درآمده است... براي من جاي تعجب بود و معني‌اش را نمي‌فهميدم...»(31)
و تنها امام بود كه ‌«معني» اين حادثه را مي‌فهميد:
«روي حساب قدرت‌هاي مادي، قدرت‌هاي آنها ميليون‌ها برابر شما بود. شما نبايد روي حساب دنيايي، نبايد شما غلبه كنيد. آنها بايد با يك يورش شما را از بين ببرند. لكن همه حسابهايي كه حسابگرها مي‌كردند، باطل شد. پيروزي موافق با هيچ حسابي نبود... اين حساب معنوي است نه حساب مادي.»(32)
«يوسف مازندي» كه ساليان متمادي نمايندگي خبرگزاري آمريكايي «يونايتدپرس» را در ايران برعهده داشته است، در كتاب خود مي‌نويسد:
«چند ماه پس از افتضاح دشت كوير ايران، عده‌اي از ايرانيان نظامي و غيرنظامي كه موفق شده بودند از كشور خود بگريزند و به هم‌ميهنان سرگردان خويش (در خارج) بپيوندند، به تدريج آغاز به سخن كردند... آنها مي‌‌گفتند در بيشتر عملياتي كه به واقعه صحراي طبس منتهي شده بود شركت داشتند... به گفته آنان، پياده شدن آمريكايي‌ها در طبس براي نجات گروگان‌ها نبود، بلكه براي انجام يك شورش بود. چون حمله نظامي آمريكا به ايران در آن زمان به صلاح نبود، مي‌بايست از درون كشور انفجاري رخ دهد. هواپيماهاي سي ـ 130 و هلي‌كوپترهاي آر. اچ. 53 براي تهيه مقدمات چنين انفجاري، در دشت كوير ايران بر زمين نشسته بودند. هدف، تحويل تسليحات فوق مدرن براي يك جنگ چريكي وسيع و سراسري به گروهي از افسران وفادار به شاه بود.»(33)
وي در ادامه مطلب مي‌نويسد: «هواپيماها انباشته بود از اسلحه و وسايل بسيار مدرن نظامي تا بتواند «ضدانقلاب» را كه از دسترسي به آنها محروم مانده بود، تجهيز كند. پيروزي احتمالي افسران وفادار به شاه، كه با برخي از عشاير نيز روابطي در جهت سرنگوني رژيم جديد ايجاد كرده بودند، به ايالات متحده آمريكا اجازه مي‌داد بار ديگر كنترل ايستگاه‌هاي مراقبت و تجسس را كه در خاك ايران و به خصوص در مجاورت مرزهاي شوروي مستقر شده بود، در دست گيرد؛ موقعيت استراتژيك خليج فارس و تنگه هرمز را به سود آمريكا تقويت كند، صدور نفت را به نحو بي‌خطر ممكن سازد و به طور كلي منافع عمومي غرب را در برابر كمونيست‌ها محفوظ دارد.»(34)
موضوع كمك به افسران ضدانقلاب، با دقت از سوي آمريكا مطالعه شد. اطلاعات وسيع از منابع مختلف اطلاعاتي و تجسسي مستقر در ايران اخذ گرديد و عوامل و هسته‌هاي مقاومت در ميان افسران و عشاير ايران مورد بررسي قرار گرفت.
سرانجام از مجموعه اين تحقيقات، طرح انفجار از درون ايران تحت نام «پنجه عقاب» ترسيم شد و اجراي آن به تصويب «كارتر» رسيد كه بعداً جزئيات آن براي برخي از افسران ايراني دست‌ اندركار نقشه فاش گرديد.(35)
در تمام مراحل عمليات ناموفق دلتا تنها 4 نفر در آمريكا از انجام آن باخبر بودند. اين 4 نفر عبارت بودند از: كارتر رئيس‌جمهور، هارولد براون وزير دفاع، هاميلتون جوردن مشاور كاخ سفيد و برژينسكي مشاور امنيت ملي. در داخل ايران نيز عوامل ناشناخته‌اي در جريان اين عمليات بوده و با آن همكاري داشته‌‌اند كه بمباران باقي مانده هليكوپترها و نابودي اسناد مهم به جاي مانده در آن، شناسايي اين افراد را مشكل ساخت. دخالت نظامي آمريكا در صحراي طبس كه پس از بلوكه كردن دارايي‌هاي ايران در بانكهاي آمريكا، تحريم اقتصادي ايران و اعلام قطع رابطه سياسي واشنگتن با جمهوري اسلامي ايران صورت گرفت، حلقه ديگري از اقدامات خصمانه كاخ سفيد عليه جمهوري اسلامي ايران در سالهاي پس از پيروزي انقلاب بود كه به لطف باريتعالي به شكست انجاميد. پس از اين حادثه گروگانهاي آمريكايي در چند دسته به نقاط مختلف كشور برده شدند تا امكان دسترسي به آنان از بين برود.

پي‌نويس‌ها:
1. كيهان، 16/8/1358.
2. كيهان، 16/8/1358.
3. كيهان، 17/7/1358.
4. «صداي آمريكا»، نقل از: ك يهان، 12/9/1358.
5. غائله چهاردهم اسفند 1359، ص 371.
6. همان مأخذ، ص 372.
7. توطئه در ايران، ص 188.
8. همان مأخذ.
9. توطئه در ايران، ص 197.
10. مرضيه ساقيان. «تحريم ايران»، ماهنامه ديدگاه‌ها و تحليل‌ها، شماره 92، تيرماه 1374، صفحه 69.
11. توطئه در ايران، همان، ص 197.
12. هاميلتون جوردن، بحران، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ص 257.
13. Chris Hedges. "Iran may be able to build an atomic bomb in 5 Years, U.S. and Israeli officials fear", New York Times, January 5,1995.
و اين در حالي است كه دولت آمريكا و رژيم شاه در سال 1975 (1354) يك قرارداد بازرگاني پانزده ميليارد دلاري امضاء كردند و آمريكا در ضمن آن، با احداث هشت نيروگاه اتمي در ايران موافقت كرد.
14. بولتن هفته‌نامه، شماره 122، ص 17.
15. تلكس خبرگزاري جمهوري اسلامي، 7/12/1378.
16. Yossef Bodansky. "Target America, Terrorism in the U.S today", (New York: s.p. I Books, 1993), p4.
17. The Saddamization of Iran, op, cit, p 8.
18. «به دنبال بهانه‌اي براي جنگ با ايران»، ماهنامه ديدگاه‌ها و تحليل‌ها، شماره 71، مرداد 1372، ص 143.
19. توطئه در ايران، ص 191.
20. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، نگرشي بر ماجراي طبس، ص 125.
21. غائله چهاردهم اسفند 1359، دادگستري جمهوري اسلامي ايران، ص 19.
22. كيهان، 12/9/1358.
23. برگرفته از نشاني اينترنتي:
http://peyroverahbar.blogfa.com/cat-2.aspx
24. توطئه در ايران، ص 197 الي 200.
25. توطئه در ايران، ص 197 الي 200.
26. همان مأخذ، صص 93، 94.
27. يوسف كريمي، «جنگ رواني غرب عليه ايران»، مجله سياست دفاعي، سال اول، شماره 2، بهار 1372، ص 185.
28. برگرفته از پي‌نويس شماره 23.
29. همان.
30. همان.
31. هاميلتون جوردن، بحران، ص 208.
32. كلام امام، دفتر دهم، ص 208.
33. بيانيه اعلام موجوديت «سازمان حقوق بشر و آزادي‌هاي اساسي براي ايران»، پاريس، 30/8/1371.
34. «مقابله با جمهوري اسلامي ايران از طريق جنگ رواني و فعاليت‌هاي روشنفكرانه بايد اولين ارجحيت دولت آمريكا باشد»، روزنامه جمهوري اسلامي، 30/10/1374، به نقل از روزنامه واشنگتن تايمز، پانزدهم ژانويه 1996.
Bruce Nelan. "Terror Diplomacy", Time, May 25, 1993.

منابع:
ـ بحران، هاميلتون جوردن، محمود مبنا، نشر نو.
ـ روزشمار روابط ايران و آمريكا، بهروز طيراني، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه.
ـ كودتاي نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
ـ آمريكا و براندازي جمهوري اسلامي ايران، كامران غضنفري، انتشارات كيا.
ـ ايران و آمريكا، حسن واعظي، انتشارات سروش.


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 42



 
تعداد بازدید: 994


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: