انقلاب اسلامی :: تاريخ، علم زندگي

تاريخ، علم زندگي

21 اسفند 1390

تاريخ، علم زندگي

اگر تعليم و تربيت با تمامي كليت و جامعيت خويش در نظر دارد يك نسل را براي زندگي در جامعه فرد آماده سازد، آموزش تاريخ چه نقشي در فراهم آمدن اين آمادگي خواهد داشت؟ به طور كلي آموختن براي زيستن، در چه جايي مستلزم بهره‌گيري از دانش تاريخ است؟ بدون آموزش تاريخ، چه نقصاني در كار خواهد بود و چرا تاريخ جزو درس‌هاي اصلي به شمار مي‌آيد؟ چرا فرهنگ عمومي جامعه مدام متذكر خاطره تاريخي خويش است؟
شكي نيست كه همان كاركردي را كه علومي چون بهداشت، فيزيك و شيمي در زندگي روزمره دارند، نمي‌توان از تاريخ و علوم مشابه آن انتظار داشت. هر يك از علوم با سطحي و جنبه‌اي خاص از زندگي انسان سر و كار دارند و هر يك بخشي از نيازهاي او را برآورده مي‌سازند. پرواضح است كه انسان به عنوان موجودي پيچيده و كامل، نيازهاي گوناگوني دارد و چنان خلق شده است كه مي‌تواند از اعلي عليين تا اسفل‌السافلين سير كند. در نتيجه تشخيص نيازهاي انسان در عرصه واقعيت منوط به ارزش‌هاي حاكم بر يك جامعه و نظام تعليم و تربيت و نيز فرهنگ عمومي آن است. در فرهنگ يك جامعه چه تعبيري از انسان وجود دارد و براي تربيت چه نوع انساني تلاش مي‌شود؟ بر همين اساس، نيازهاي انسان ايده‌آل آن جامعه براي زندگي و آماده شدن براي گام برداشتن به سوي آينده چيست؟ براي جامعه‌اي كه نيازهاي زيستي و خواستهاي مادي اصل و اساس، و خور و خواب و خشم و شهوت مبنا است. انسان موردنظر آن نيز همين است و تربيت و فرهنگ نيز بر همين اساس شكل مي‌گيرد. اما براي جامعه‌اي كه انسان ايده‌آل آن، انديشمندي، آزادي، فرزانگي، حقيقت‌جويي، معنويت... تعريف مي‌شود، ضرورت‌ها و نيازها از نوعي ديگر مي‌شوند. شكي نيست كه نيازهاي زيستي اجتناب‌ناپذيرند اما اگر آن را فقط گام اول از نيازها بدانيم نه تمامي آن، گام‌هاي بعدي انسان به عنوان موجودي متفكر داراي احساس، برخوردار از زيبايي‌شناسي و دوستدار زيبايي‌ها، متأثر از نوع‌دوستي، بهره‌مند شدن از حس مسئوليت... در اصل در حوزة معنويت و فرهنگ قرار مي‌گيرد. اين بعد تا آن اندازه از وسعت و گستردگي برخوردار است كه حتي مي‌‌تواند عرصه نيازهاي زيستي را معني كند و بدان جهت بخشد.
رابطة تاريخ با زندگي انساني، آن هنگام به وجود مي‌آيد كه انديشه و عمل او از نيازها و ضروريات زيستي بالاتر باشد. اين سطح بالاتر كه از آن به فرهنگ تعبير مي‌شود، فصل مميزة انسان از حيوان است. به عبارت ديگر، آن هنگام كه موجودي به نام انسان مطرح است، تاريخ نيز براي او مطرح خواهد بود، زيرا متمايز شدن انسان از طبيعت به كمك انباشت تجربه و به كارگيري انديشه صورت مي‌گيرد. به همين جهت آغاز تمدن و فرهنگ بشري با دارا شدن توسط آن آغاز شده است. از آن پس تاكنون، تاريخ داشتن و به تاريخ پرداختن، يكي از معيارهاي سنجش فرهنگ هر جامعه است. بدين معني كه صرفاً جوامع مبتني و متكي به فرهنگ، به تاريخ بها مي‌دهند و اين از مشخصه‌هاي پيشرفت به شمار مي‌آيد، زيرا پيشرفت و اعتقاد به تكامل جامعه انساني، مستلزم حفظ ميراث‌هاي گذشته و توسعه و ترقي دادن براي رفتن به سوي آينده است. در جامعه‌اي كه تاريخ مورد توجه قرار نمي‌گيرد، اصولاً انديشه ترقي و تكامل هم امكان استقرار نمي‌يابد. بر همين اساس است كه شكل‌گيري و توسعه انديشه تاريخي در اروپاي قرون جديد، سنگ زيرين بسياري از ترقيات علمي و اقتصادي و تكنيكي دانسته مي‌شود. تأثير قاطع تحول انديشه تاريخي و به خصوص باور به تكامل تاريخ، از عوامل مهم پيشرفت اروپا در عرصه‌هاي اقتصادي و اجتماعي و صنعتي به شمار مي‌آيد.
دو مقوله «فرهنگ» و «پيشرفت» در بنياد خويش متكي به دانش و معرفت تاريخي انسان بوده و هستند. اگر اين دو مقوله خود نظر به «آزادي» «افتخار» و «اقتدار» انسان دارند، باز هم اين تاريخ است كه بنيادهاي فكري و اخلاقي چنين ارزش‌هايي را به وجود مي‌آورد. زيرا پديده‌هايي چون آزادي و استقلال را طلب كردن يا در جست و جوي افتخار و اقتدار بودن در مقايسه‌اي كه ميان زمان‌هاي گذشته، حال و آينده صورت مي‌گيرد، فهميده مي‌شوند. ملاك اين مقايسه نيز ميزان پيشرفت يا عدم پيشرفت شرايط جامعه و نسل‌هايي است كه پي در پي مي‌آيند. اين سخن را بدين نحو مي‌توان بيان كرد كه اگر انساني خود را با انسان‌هاي هم‌عصر خويش بسنجد، فقط مي‌تواند موقعيت بهتر يا بدتر بودن خود را نسبت به ديگران بفهمد. اما اين نشانه‌اي از پيشرفت يا عدم پيشرفت نيست، بلكه چون نسلي با نسل قبل سنجيده شود مي‌توان گفت پيشرفتي بوده است يا خير. بدين ترتيب پيشرفت يا عدم پيشرفت (انحطاط)، اساساً موضوعي تاريخي است و فقط با تاريخ است كه چنين امري را مي‌توان دريافت. پرواضح است كه انسان موجودي است خواهان ترقي و تكامل و برهمين اساس است كه تاريخ نيز انسان را به سوي كمال مي‌خواند. اين كمال‌جويي كه سنگ زيرين بسياري از فعاليت‌هاي علمي، اقتصادي، اجتماعي، فردي، جمعي... انسان است با تاريخ‌خواني شكل مي‌گيرد و بس.
بر اساس آنچه كه آمد تاريخ‌شناسي در واقع همان خودشناسي است. هر جامعه‌اي در آينه تاريخ مي‌تواند خود را ببيند و بسنجد. انسان و جامعه بدون آينه تاريخ، همان‌گونه كه گذشته و آينده‌اي ندارد، بود و نبود هر ارزش و انديشه و اختراع و اكتشاف و ترقي و نيز برايش يكسان خواهد بود. با تاريخ زيستن، انسان را تاريخي مي‌كند. بدان معنا كه هر كس را بر آن مي‌دارد كه گوهر انساني خويش را براي تلاش و ترقي به كار گيرد و بكوشد گامي از گذشتگان پيش‌تر نهد. بدون شناخت تاريخ تشخيص اين كه گامي به جلو برداشته‌ايم يا خير ممكن نيست.
از آنجا كه تاريخ فقط امور مهم و باارزش را ثبت و ضبط مي‌كند و اين امور مهم و با ارزش در واقع چيزي جز همت‌هاي بلند انساني نيست، بنابراين تاريخ را مركب از همت‌هاي عاليه دانسته‌اند، لذا خواندن تاريخ به انسان يادآور مي‌شود كه چگونه از زندگي گذشتگان عبرت گيرد و تجارب آنان را توشه‌اي براي سعادت و خوشبختي خويش سازد. حجم فراوان كتب تاريخ در دورة تمدن اسلامي و نيز كثرت تاريخ‌نگاري در تمدن جديد غرب را ملاحظه نماييد. پيشرفت و ترقي در هر دوره‌اي با ميزان تاريخ‌داني مردم آن، رابطه مستقيم دارد. بدين نحو اين سخن را به سادگي مي‌توان بيان كرد كه تاريخ با زندگي انساني رابطه مستقيم و تنگاتنگ دارد، اما شناخت اين رابطه مستلزم اندكي دقت‌نظر و ژرف‌انديشي است. با سطحي‌نگري و عدم باور به توانايي‌هاي والاي انساني، نمي‌توان به درك واقعي از تاريخ رسيد. امروزه در همه جهان درس تاريخ به عنوان عاملي مهم در ايجاد انگيزه براي تعالي و ترقي و نيز گنجينه‌اي از تجربه نسل‌ها به نسل آينده عرضه مي‌شود. حتي به منظور انس بيشتر با تاريخ و بهره‌‌مندي هر چه بيشتر از آن از ابزارهاي گوناگون و روش‌هاي متنوع نيز استفاده مي‌شود. به منظور احساس غرور و دارا بودن روحيه عزت و سربلندي، تاريخ گذشتگان به جوانان و نوجوانان عرضه مي‌شود تا بدانند كه داراي چه سابقه‌اي، چه افتخاراتي و به طور كلي چه ميراثي هستند و اكنون وظيفه آنان چيست. حتي بعضي از مكاتب تاريخي كوشيده‌اند با تكيه بر تكامل ابزار و فنون و نهادهاي اجتماعي، تاريخ را با متن زندگي بيشتر پيوند دهند. براي آنان تاريخ صرفاً ساخته شده از همت‌هاي عاليه و انسان‌هاي پرآوازه نيست بلكه در هر شيئي و از جمله اشياي مورد استفاده همگان و در هر گوشه‌اي از جامعه كه عموم مردم با آن سر و كار دارند نيز مي‌توان تاريخ را ديد و پي برد كه تمدن و فرهنگ و به طور كلي همه اجزا و عناصر زندگي از اتومبيل تا حكومت تا لباس و غذا تاريخچه‌اي دارد و سيري طولاني براي رسيدن به شرايط كنوني طي كرده است. آنچه كه ما اكنون داريم، حاصل تلاش نسل‌هاي پي در پي و كوشش آنان براي بهبود زندگي و سپردن آن به نسل‌هاي بعد است. چنين اطلاعي بر تمامي ابعاد و زواياي زندگي (كه به اتكاي تاريخ صورت مي‌گيرد) آحاد و افراد جامعه را در وحدتي محكم و هماهنگي مؤثر قرار مي‌دهد و بدين ترتيب جامعه معني و مفهوم مي‌يابد. در سطحي بالاتر احساس يك ملت بودن و يك كشور داشتن و همبسته بودن سرنوشت خويش با ديگران و تلاش براي پيشرفت كشور و ملت، با مطالعه تاريخ حاصل مي‌شود.

به نقل از:
رشد آموزش تاريخ، سال چهارم – شماره 11


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 44



 
تعداد بازدید: 977


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: