انقلاب اسلامی :: شاه بين دو فرار!

شاه بين دو فرار!

21 اسفند 1390

شاه بين دو فرار!

سرنوشت نظام سياسي ايران پس از انقلاب مشروطه با پريشانيهاي بسياري رقم خورد و در فاصله كوتاهي به تغيير خاندان سلطنت و برقراري حكومت استبداد پهلوي انجاميد. مردم ايران هنوز طعم حكومت مشروطه را نچشيده بودند كه ناخواسته درگير مشكلات و عوارض جنگ جهاني شدند. فقر عمومي، ناامني گسترده، مداخلات بيگانگان، تهديد استقلال و تماميت ارضي كشور، اختلاف و دودستگي نخبگان سياسي، تحولات جهاني و زمينه‌هاي نابساماني داخلي، سرانجام قدرت را از احمدشاه قاجار گرفت و به دست رضاخان ميرپنج سپرد. رضاخان نه‌تنها نظام مشروطه سلطنتي را استحكام و قوام نبخشيد، بلكه بي‌سابقه‌ترين ديكتاتوري تاريخ ايران را عملي ساخت. پس از اشغال ايران در شهريور1320، حكومت رضاخاني نيز به پايان رسيد و پسر ارشد او ــ البته پس از رضايت اشغالگران ــ بر تخت پادشاهي تكيه زد.
حكومت محمدرضا، از سال1320 تا1357، كه يك دوره طولاني سي‌وهفت‌ساله را شامل مي‌شود، در نوسانات و التهابات بسياري غوطه‌ور گشت. هرچند در ابتداي سلطنت او تاحدودي فضاي باز سياسي در كشور ايجاد شد و فراكسيونهاي متعدد مجلس و احزاب گوناگون در سطح جامعه پديد آمدند اما هرچه پايه‌هاي قدرت او بيشتر تثبيت مي‌يافت، فضاي باز سياسي نيز تنگ‌تر مي‌شد. جز آيت‌الله كاشاني(ره) و دكتر مصدق، معارض عمده‌اي براي محمدرضا شاه وجود نداشت و او بيست‌سال اول حكومت خود را با ملايمت سپري كرد اما از سالهاي1340 به بعد، هم شاه در رويه حكومتي خود گستاختر و مستبدتر شده بود و هم مخالفان او جدي‌تر در عرصه سياست نمود و حضور يافتند. گروهها و جريانات سياسي بسياري هر روز بيش‌ازپيش در تشكلهاي ساختارمند گوناگون ظهور مي‌كردند، كه طيفي از مذهبي تا ماركسيستي را شامل مي‌شد؛ اما دشمن عمده و سرسخت و خستگي‌ناپذير شاه كسي نبود جز امام‌خميني(ره)، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، كه سرانجام حكومت پادشاهي را در ايران منقرض و جمهوري اسلامي را برپا ساخت.
در مقاله حاضر رويدادهاي سياسي عمده در دوران پهلوي دوم و بازيگران دوران حكومت سي‌وهفت‌ساله او مورد مطالعه و بازگويي تاريخي قرار گرفته است.

با استعفاي رضاخان در شهريور1320، محمدرضا، وليعهد بيست‌‌ساله، بر طبق قولي كه متفقين جنگ جهاني دوم به فروغي داده‌بودند، به سلطنت رسيد. شاه جديد در شرايطي كه كشور توسط قواي نظامي بيگانه اشغال شده‌بود، در مجلس دوازدهم سوگنديادنمود. ملت پس از بيست‌سال ديكتاتوري طعم آزادي را مي‌چشيد؛ اما شرايط به‌‌گونه‌اي بود كه مردم ايران سقوط ديكتاتوري را ضمن آثار شوم جنگ و حضور قواي نظامي بيگانه تجربه‌مي‌كردند. مردم فرياد انتقام از عاملان فجايع دوره گذشته را سردادند. به آنان قول‌داده‌شد حقوقهاي ضايع‌شده جبران‌خواهد گرديد و همچنين وعده محاكمه جنايتكاران، استرداد املاك غصب‌شده و نيز رعايت قانون اساسي داده‌شد و بدين‌سان فضاي پرتلاطم كشور را براي پذيرش سلطنت جديد مهياساختند. زمامداران جديد گرچه خود را دلسوز ملت نشان‌مي‌دادند، درواقع همان دست‌نشاندگان سياست انگليس بودند؛ چنان‌كه با امضاي پيمان سه‌جانبه‌اي كه به امضاي اسميرنوف سفير شوروي، بولارد وزير مختار انگليس و علي سهيلي وزير خارجه ايران رسيد، اين زمامداران عملا به متفقين جنگ پيوستند و با اين تعامل خود، باعث‌شدند اشغالگران كشور، دوست، هم‌پيمان و متحد كشور معرفي‌شوند. در مقابل، روس و انگليس متعهدشدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترم‌بدارند. فروغي كه در اين بين نقش واسطه را برعهده‌داشت، پس از انجام ماموريت استعفاداد و با نخست‌وزيري وداع‌نمود و در هيجدهم اسفند1320 علي سهيلي جاي او را گرفت.
قحطي و گرسنگي، شيوع انواع بيماريها ــ از جمله تيفوس ــ و ناامني، مردم را به‌ستوه‌آورده‌بود. ارتش شاهنشاهي، علي‌رغم تمهيداتي كه رضاخان براي آن تدارك‌ديده‌بود، فروريخت. دولت اجازه‌يافت اسكناس منتشركند؛ اما آن را در اختيار متفقين قرار داد تا به ‌جاي غارت آشكار مايحتاج مردم، هرچه را كه مي‌خواهند با پرداخت پول دراختيارگيرند. محافظت راهها و وسايل نقليه را اشغالگران متفق به‌عهده‌گرفتند. تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غربي‌ پيوند‌مي‌داد، ايران بود؛ اما استالين و مولوتف از حضور ارتش سرخ در ايران منظور ديگري نيز داشتند و آن راه‌يابي به اقيانوس هند بود.
آزادي نسبي‌ كه به‌وجودآمده‌بود، شكل‌گيري احزاب متعددي را درپي‌داشت. شوروي، با بهر‌ه‌گيري از اين وضعيت، حزب توده را راه‌اندازي‌كرد. هيات حاكمه نيز، به‌نوبه خود، از آنجاكه مطيع انگليس بود، احزابي را براي مقابله با حزب توده به‌راه‌انداخت. مختاري و پزشك‌احمدي تحت‌محاكمه‌قرارگرفتند و در جريان محاكمه آنان اسرار دوران ديكتاتوري فاش مي‌شد. قوام، پس از بيست‌سال بركناري از سياست، دوباره به زمامداري رسيد تا نفوذ امريكا را نيز همچون انگليس پايدار سازد. بار ديگر ميلسپو و هياتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. اما انگليس از اين سياست ناخشنود بود؛ تاآنكه در اين رقابت، بار ديگر سهيلي بركرسي صدارت نشست و او بود كه در بيست‌ودوم‌شهريور1322 به آلمان اعلان‌جنگ‌داد تا قطعا و رسما در رديف فاتحان جنگ (متفقين) و نيز جزو امضاكنندگان اعلاميه ملل متحد قرارگيرد.
در آذر1323، كنفرانس تهران با شركت استالين، روزولت و چرچيل تصميمات مهمي را در مورد جنگ اتخاذ‌كرد و ايران پل پيروزي ناميده‌شد.
انتخابات مجلس چهاردهم در محيطي برگزارشد كه احزاب با يكديگر مبارزه‌اي بي‌سابقه به راه انداخته بودند و اين در حالي بود كه قواي بيگانه در كشور حضورداشتند و در انتخابات اعمال‌نفوذ‌مي‌كردند. مردم تهران آيت‌الله كاشاني را كه در بازداشت متجاوزان انگليسي بود، به نمايندگي انتخاب‌كردند تا بدين‌وسيله موجبات آزادي وي فراهم‌شود، اما او همچنان تا پايان دوره مجلس در بازداشت آنان باقي‌ماند و مجلس شورا نيز، با تمام هياهويي كه داشت، عكس‌العملي نشان‌نداد.
مجلس چهاردهم محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگري سوابق برخي از منتخبان بود و اعتراض به اعتبارنامه نمايندگان مدنظر، وسيله مناسبي براي اين هدف بود؛ چنانكه اعتبارنامه پيشه‌وري ردشد و اعتبارنامه سيدضياءالدين نيز از سوي دكتر مصدق مورداعتراض‌قرارگرفت. مصدق بدين‌وسيله سعي‌داشت وابستگي وي و سلطنت رضاخان به نيروي خارجي را برملاسازد. مصدق، به اتفاق جمعي از نمايندگان، اختيارات ميلسپو را لغو و او را از ايران اخراج‌ نمودند. آنان همچنين اعطاي هرگونه امتياز به بيگانگان را در دوران اشغال كشور ممنوع اعلام كردند.
ساعد در هشتم فروردين1323 جانشين سهيلي شد. رضاشاه كه به تبعيد محكوم‌شده‌بود، در مرداد همين سال در ژوهانسبورگ درگذشت. اما اوضاع كشور به‌گونه‌اي بود كه شاه جديد توانايي تجليل از پدرش را نداشت. زمامداراني كه وابسته بودند، پس از چند ماه صدارت مجبوربه‌استعفا‌مي‌شدند. سهام‌السلطان بيات، حكيم‌الملك و صدرالاشراف از جمله حكومتگران ديگري بودند كه دولتهاي كوتاه‌مدتي را در زمان دوساله مجلس چهاردهم تشكيل‌دادند.
با شكست آلمان و تسليم اين كشور، منشور ملل متحد تهيه‌گرديد. ايران از جمله پنجاه كشور اولية امضاكنندة منشور محسوب مي‌گرديد. دولت بيات از چهارم آذر1323 تا دوازدهم ارديبهشت1324 ‌زمامدار بود و به دنبال او يك ماه نيز حكيم‌الملك رياست دولت را برعهده‌داشت. مساله تخليه ايران از قواي بيگانه در كنفرانس پوتسدام در هفدهم ژوئيه1945/مرداد1324 مطرح‌شد. استالين و چرچيل موافقت‌كردند كه ايران را بلافاصله تخليه‌نمايند. پس از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و تسليم بي‌قيدوشرط ژاپن، ايران مجددا طي يادداشتي خواهان خروج قواي بيگانه شد. وزراي خارجه سه كشور اشغالگر توافق‌كردند تا دوازدهم اسفند1324 خاك ايران را تخليه‌كنند. درهمين‌زمان، پيشه‌وري كه به مجلس راه‌نيافته‌بود و از طريق روزنامه «آژير» هيات حاكمه را موردحمله‌قرارمي‌داد، در پناه قواي شوروي و نيروي مسلحي كه تدارك‌ديده‌بود، آذربايجان را دراختيارگرفت. دولت مركزي كه به‌‌تازگي و به رياست صدرالاشراف معرفي‌شده‌بود، در مقابل شورش آذربايجان اقدامي‌نكرد. دولت بعدي كه باز هم به رياست حكيمي (حكيم‌الملك) شكل‌يافته‌بود، اقدام شوروي را در حمايت از فرقه دموكرات مورداعتراض‌قرارداد و از انگليس و امريكا درخواست‌حمايت‌نمود.
در سي‌ام آبان1324 ارتش سرخ از رسيدن قواي دولت مركزي به آذربايجان ممانعت‌ ‌كرد. شهرهاي آذربايجان در اشغال فرقه دموكرات قرارگرفته‌بود. انگليس و امريكا كه حضور شوروي در ايران را به زيان خود مي‌ديدند، با نگراني تمام در برابر شوروي عكس‌العمل‌نشان‌دادند. درهمين‌احوال، حزب كومله كردستان در بهمن‌ماه سال1324 تاسيس دولت جمهوري كردستان به رياست قاضي محمد را اعلام‌كرد. سه‌ماه‌بعد، در سوم ارديبهشت1325 حكومتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان در پناه ارتش سرخ قرارداد موافقت و اتحاد منعقدنمودند. اندكي‌پس‌ازآن، در خوزستان و فارس نيز گروههايي تحت حمايت انگلستان سربه‌شورش‌برداشتند تا به‌نوعي با سياست شوروي در آذربايجان و كردستان عملا مقابله‌كرده‌باشند.
در اولين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، شكايت دولت ايران عليه اتحاد شوروي طبق ماده سي‌وپنجم منشور ملل متحد به شوراي امنيت ارائه‌شد و يپمينسكي، نماينده شوروي، اتهامات وارده از جانب ايران را ردكرد. مساله آذربايجان ايران، اولين موضوعي بود كه در دستور كار سازمان ملل نوبنياد قرارمي‌گرفت و لذا توجه افكار عمومي، مطبوعات و نمايندگان كليه دول را به خود جلب‌نمود. شوروي كه خود مدعي طرفداري از آزادي ملل بود، نمي‌خواست كه به عنوان اولين متجاوز در سازمان ملل مطرح‌شود. قوام‌السلطنه از اين وضعيت بهره برد و با توافقهاي پشت پرده قدرتهاي بزرگ و تمكين شاه بي‌اطلاع، بار ديگر قوام در ششم‌بهمن‌ماه1324، با اتخاذ ظاهري دوستانه در قبال احزاب چپ و شوروي، به منصب صدارت رسيد؛ اما باطنا هوادار غرب بود. وي با ادعاي دوستي با اتحاد شوروي، مذاكره مستقيم با استالين و مولوتف را تقاضاكرد و با هواپيمايي كه از شوروي فرستاده‌شد، فورا به مسكو رفت. پيشنهادات اوليه استالين سنگين بود. لذا قوام فقط قول بهره‌برداري مشترك از نفت شمال را داد كه به امضاي قرارداد معروف به قوام ــ سادچيكف انجاميد. امريكا و انگليس نمي‌خواستند كه چنين قراردادي هرگز به مورد اجرا درآيد. به‌همين‌خاطر، شوراي امنيت طرفين را به مذاكره دعوت كرد. اما غرب طبعا مايل نبود كه ايران منافعي را براي شوروي لحاظ‌كند. در راستاي تحقق اين نيت بود كه امريكا شوروي را به بهانه ادامه اشغال شمال ايران موردتهديدقرارداد. شوروي با ملاحظه تهديد امريكا و نيز به اميد دست‌يازي به نفت شمال و همچنين متوقف‌ماندن شكايت ايران در سازمان ملل، پذيرفت كه خاك ايران را ترك كند تا بدين‌شكل با امريكا نيز مقابله‌نكرده‌باشد. با خروج شوروي از ايران، دولتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان بدون‌پشتيبان‌ماندند و با شروع حمله ارتش ايران در آذر1325، خطر تجزيه كشور ازبين‌رفت. قدرت مركزي با حمايت غرب تثبيت‌شد و كردستان نيز در اسفند1325، پس از شكست جمهوري كردستان و اعدام سران آن، دوباره به دامان كشور بازگشت.
انتخابات مجلس پانزدهم در زمان قدرت حزب دموكرات قوام انجام‌گرفت و اكثريت نمايندگان از اين حزب انتخاب‌شدند. اما همين مجلس در بيست‌ونهم مهرماه سال1326 موافقتنامه قوام ــ سادچيكف را باطل اعلام‌نمود و نيز دولت را به استيفاي حقوق ملت از شركت نفت انگليس و ايران مكلف‌ساخت. اين تصميم باعث عصبانيت شوروي، مسرت امريكا و نگراني انگليس گرديد و آثاري را به‌دنبال‌داشت. قوام در اوج قدرت و برخلاف‌انتظار، به وسيله همان مجلس كه ساخته خود او بود، كنارگذاشته‌شد.
در سالهاي1326 تا1330 كابينه‌هاي حكيمي (حكيم‌الملك)، هژير، ساعد، منصور، رزم‌آرا و علاء، با هدف استحكام دربار و مقابله با نهضتي كه خواهان حاكميت و تامين منافع ملت بود، بر سركارآمدند اما هيچ‌كدام در جايگاهي نبودند كه حقوق ملت ايران را تثبيت‌كنند و ايران را از طمع قدرتهاي بيگانه محفوظ‌دارند.
واقعه پانزدهم بهمن1327 و تيراندازي به شاه در دانشگاه تهران، براي دست‌نشاندگان استعمار انگليس فرصتي فراهم‌آورد تا براي اجراي مقاصد خود و برقراري يك ديكتاتوري جديد دست‌به‌كار‌شوند. آنان ابتدا در تهران حكومت نظامي اعلام‌كردند و سپس حزب توده را كه تبليغات گسترده‌اي را در راستاي تمايلات همسايه شمالي به‌راه‌‌انداخته‌بود، غيرقانوني اعلام‌كرده، اعضاي فعال و كارگزاران آن را تاروماركردند. آنان همچنين آيت‌الله كاشاني را كه مخالف هرگونه نفوذ بيگانه و مدافع حقوق ملت بود، دستگير و در قلعه فلك‌الافلاك بازداشت‌كردند؛ اما وقتي بازداشت او نيز چاره نكرد، وي را به لبنان تبعيد‌نمودند. به‌اين‌ترتيب، راه براي تشكيل مجلس مؤسسان و پاره‌اي تغييرات در قانون‌اساسي بازشد و در‌نتيجه شاه قدرت انحلال يك يا هر دو مجلس را پيدا كرد و بدين‌سان قدرت دربار در برابر ملت افزايش يافت و ازاين‌پس بود كه مجلس سنا نيز، كه نيمي از اعضاي آن را شاه منصوب‌مي‌كرد، شكل‌گرفت.
در دورة نخست‌وزيري ساعد، پس از مذاكرات مفصل ميان نمايندگان انگلستان و ايران (گس ــ گلشائيان)، قراردادي الحاقي به قرارداد1933(1312) ايران و انگليس ضميمه‌شد تا براي مدتي طولاني مردم را از تقاضاي ملي‌شدن نفت منصرف‌سازد. ساعد قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد و انتظار داشت با تصويب آن، انگلستان همچون ساليان گذشته، بدون رقيب و با تجويز مجلس ايران، بر نفت مسلط‌باشد، اما اقليت برجسته آن روز مجلس مقاومت شاياني كرد و در نتيجه قرارداد مذكور به‌تصويب‌ نرسيد. مذاكرات انجام‌شده در مجلس پيرامون اين قرارداد الحاقي، باعث‌شد مردم آگاه‌شوند و ماهيت استعماري قرارداد افشاگرديد. در برابر افشاگريها و مبارزات مردم، دولت ساعد هم نتوانست دوام‌آورد و به ناچار استعفاكرد. پس از او، علي منصور عهده‌دار نخست‌وزيري شد. از جمله تقاضاهاي مردم، بازگشت كاشاني از تبعيد بود و دولت در وضعيتي نبود كه در برابر اين خواسته مقاومت‌كند. آيت‌الله كاشاني در ميان استقبال بي‌سابقه مردم به كشور بازگشت و از همان لحظه ورود، مبارزه عليه هيات حاكم وابسته و استعمار انگليس را با شدتي‌بيش‌ازپيش ادامه داد. قرارداد الحاقي، ديگر از جانب هيچ مجلسي قابل تصويب نبود. مجلس شانزدهم در يك انتخابات جنجالي، كه احزاب گوناگوني آراء مردم را در ميان خود تقسيم كرده بودند، شكل‌گرفت؛ درحالي‌كه اقليت مجلس پانزدهم اينك در راس قرارگرفته‌بودند. رزم آرا، رئيس ستاد ارتش كه پله‌هاي ترقي را باسرعت طي‌كرده‌بود، براي ايفاي نقش مهمي به صحنه سياست آمد و با اخذ فرمان نخست‌وزيري و راي‌اعتماد از مجلس، خواهان تصويب قرارداد الحاقي شد. اين قرارداد به كميسيون مخصوصي كه رياست آن را مصدق بر عهده داشت واگذارشد. آيت‌الله كاشاني كه در اين تاريخ پيشاپيش از پشتوانة حمايت و تاييد عامة مردم برخوردار بود، خواهان ملي‌شدن صنعت نفت و رد كامل قرارداد الحاقي گرديد. ديگر علماي كشور و مراجع تقليد نيز از ملي‌شدن نفت حمايت‌كردند و شعار ملي‌شدن فراگير‌شد.
انگلستان براي مقابله با اين نهضت، ابتدا مساله دول مستقل عربي جديد در منطقة خليج‌فارس را مطرح كرد كه خوزستان ايران را نيز شامل‌مي‌شد. علاوه بر اين، دولت بريتانيا براي درمضيقه‌قراردادن ايران از لحاظ اقتصادي، دو شعبة بانك انگليس در ايران را تعطيل كرد و خواهان استرداد يك ميليون ليره وديعة بانك و استرداد وامهاي پرداختي به بازرگانان ايران شد. همچنين كمپاني نفت انگليس صدوپنجاه ميليون تومان پول خود را از گردش اقتصادي ايران خارج‌ساخت. همراه با اين اقدامات، رزم‌آرا نيز اعلام‌كرد كه ايران عملا توانايي اداره نفت را ندارد و اينچنين، در راستاي مقابله با نهضت و خاموش‌كردن اين مبارزات گام‌برداشت.
با ترور رزم‌آرا به وسيله خليل طهماسبي (عضو فدائيان اسلام) نهضت ملي قدرت‌گرفت و پايه نفوذ بيگانگان متزلزل‌‌شد و قرارداد گس ــ گلشائيان كه رزم‌آرا آخرين مدافع آن بود، مردوداعلام‌گرديد. در آخرين روزهاي سال1329، اصل ملي‌شدن صنعت نفت در سراسر كشور از تصويب مجلس گذشت و پس از سقوط دولت دوماهه علاء، دكتر محمد مصدق مامور اجراي اصل ملي‌شدن نفت گرديد. طي يكسال‌ونيم دوره اول زمامداري مصدق، ميان ملت، سران نهضت و دولت هماهنگي كامل وجودداشت و لذا همه ترفندهاي انگليس بي‌اثرشد؛ به‌گونه‌اي كه تهديد نظامي با طرح مساله جهاد، محاصره اقتصادي با انتشار اوراق قرضه ملي و كمكهاي مردمي و نيز شكايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه عليه ايران با ارائه دفاعيه مناسب از سوي ايران باشكست‌مواجه‌شد. براي رفع مشكل، مساله هياتهاي جاكسن و استوكس و نيز وساطتهاي امريكا پيش آمد، اما توافق حاصل‌نگرديد؛ زيرا انگلستان جز به الغاي ملي‌شدن صنعت نفت رضايت‌نمي‌داد. دكتر مصدق پس از تشكيل مجلس هفدهم، به هنگام معرفي كابينه جديد، بر سر وزير جنگ با شاه به‌توافق‌نرسيد و بدون اطلاع سران نهضت و از جمله آيت‌الله كاشاني استعفاداد و قوام‌السلطنه، ديكتاتورمآبانه و با صدور اعلاميه‌اي تهديدآميز عليه مخالفان خود مبني بر محكوم‌به‌مرگ‌كردن آنان به شيوه دادگاههاي صحرايي، در راس دولت قرارگرفت؛ اما با پيروزي بزرگ قيام سي‌ام‌تير1331 به رهبري آيت‌الله كاشاني، حكومت چهارروزه او ساقط‌گرديد و بار ديگر مصدق از منزل به كاخ نخست‌وزيري بازگشت. قطع رابطه سياسي ايران با انگليس را مي‌توان آخرين اقدام صورت گرفته در اين دوره دانست.
با وجود پيروزي پرافتخار قيام سي‌ام تير، مرحلة دوم نخست‌وزيري مصدق با شكستهاي پي‌در‌پي توام‌بود. حوادث روزها و ماههاي پس از قيام، تاسف‌انگيز و عبرت‌آميز بود؛ بدين‌معناكه عاملان سابق سياست انگليس، به همراهي مصدق، رهبران اصلي نهضت را يكي‌پس‌ازديگري از صحنه خارج‌ساختند و اشخاص مشكوك و باسابقة فراماسونري پستهاي كليدي را دردست‌گرفتند. مصدق اختيار قانونگذاري را از مجلس گرفت و اختلاف ميان مصدق و اقليت مجلس، كه غالبا همان اقليت دوره پانزدهم بودند، افزايش‌يافت. مصدق كار را بدانجا رساند كه با وجود داشتن اكثريت در مجلس، با اعلام رفراندوم مجلس را منحل‌كرد. شاه، طي توطئه‌اي كه از قبل تدارك‌ديده‌شده‌بود، فرمان عزل مصدق را صادركرد. امريكا و انگليس و عوامل آنها با حوادثي كه از بيست‌وپنجم تا بيست‌وهشتم مرداد1332 شكل گرفت، نهضت را با شكست مواجه‌ساختند. گرچه آيت‌الله كاشاني، علي‌رغم جو موجود، در بيست‌وهفتم مرداد طي نامه‌اي مصدق را از وقوع كودتايي كه توسط زاهدي در جريان بود آگاه‌ساخت و راه چاره را نيز اعلام‌نمود، متاسفانه مصدق حاضر‌به‌همكاري‌نشد. فرداي آن روز (بيست‌وهشتم مرداد) سرلشكر زاهدي با حمايت مستقيم دولت امريكا و تلاش سازمان سيا و همراهي همه‌جانبه انگليس، با هزينه‌اي اندك و به‌آساني حكومت را به عنوان قيام ملت تصاحب كرد و سپس در جايگاه نخست‌وزير كودتا قرار گرفت. شاه كه از كشور فراركرده‌بود، به خانه بازگشت و دولت امريكا كه در كودتا نقش اصلي را داشت، با‌وجود‌آن‌كه سلطه بريتانيا هنوز هم كارايي خود را ازدست‌نداده‌بود، براي‌نخستين‌بار فعالانه در صحنه سياسي ايران ظاهر گرديد و كم‌كم به جاي استعمارگر ريشه‌دار سابق، گرداننده امور شد. امريكا ضمن بهره‌مندي از وضعيت حاصله در نتيجه استيلاي سابق انگليس، رو‌شهاي جديدي را در سلطه‌گري و سركوب تحركات مردمي در پيش‌گرفت و دولت زاهدي نيز با حمايت امريكا و حكومت نظامي تيمور بختيار، از تمام مبارزان نهضت ملي انتقام‌گرفت.
در محيط خفقان، حبس، تبعيد، شكنجه و تعطيل مطبوعات، نفت ايران كه به پشتوانه آن‌همه مبارزاتي كه تمام جهان را تحت‌ تاثير قرارداد، ملي شده‌بود، پس از يك‌سال مقدمه‌چيني، طي قرارداد كنسرسيوم اميني ــ پيج، تسليم كارتلهاي نفتي شد و امريكا نيز به سهمي برابر با انگليس ‌دست‌يافت.
در همان محيط سلب‌آزادي‌شده در اثر تسلط امريكا، انتخابات مجلس دوره هيجدهم برگزار گرديد. گرچه در اين انتخابات نيز مبارزان فداكاريها كردند و امكان انجام انتخابات را در برخي نقاط به خيانتكاران ندادند، مع‌الوصف مجلس شكل‌گرفت و قراردادي را تصويب‌كرد كه با اصل ملي‌شدن صنعت نفت مغايرت داشت و بدين‌وسيله كوشش چند‌ساله مردم ايران را به‌باد‌داد. پس از آن، بازهم غارتگري نفت شروع‌شد و حتي سير صعودي يافت. تقريبا دوسالي از اين ماجرا مي‌گذشت كه حسين علاء ــ كه وزير دربار شاه بود ــ در سال1334 به جاي زاهدي بر مسند نخست‌وزيري نشست. درهمين‌زمان، پيمان بغداد براي مقابله با نهضت جمال عبدالناصر، رئيس‌جمهوري مصر، و تكميل حلقه محاصره عليه شوروي در خاورميانه شكل‌گرفته‌بود و سرپرستي آن را در درجة اول انگليس برعهده داشت و لازم بود ايران نيز به آن بپيوندد. فدائيان اسلام در راستاي اهداف خود تصميم‌گرفتند حسين علاء را در مسير اعزام به بغداد براي پيوستن به اين پيمان، ازميان‌بردارند؛ اما ضارب در هدف‌گيري موفق‌نشد. پس از اين واقعه، اعضاي فدائيان اسلام دستگير و همگي براساس حكم دادگاه نظامي تيرباران‌شدند. شهادت آنان نشان‌داد كه نه‌تنها مبارزة ملت خاموش نشده، بلكه همچنان سرسختانه ادامه‌دارد. ايران به خاطر موقعيت حساس جغرافيايي خود، براي غرب حائز اهميت بود و شوروي نمي‌توانست از اين وضع‌ پيش‌آمده راضي باشد؛ ضمن آن‌كه حزب توده نيز كه وابسته آن بود، درهم‌كوبيده‌شد و بسياري از اعضاي مخفي آن شناسايي و اعدام‌شدند. همزمان‌با‌اين‌وقايع، ضربات سهمگيني نيز به حقوق ملت ايران واردمي‌شد. در همين زمان بود كه اتحاد شوروي تصميم‌گرفت يازده تُن طلاي ايران را كه از زمان جنگ جهاني دوم به ايران مقروض‌بود و از تسليم آن در دوران ملي‌شدن نفت و محاصرة ايران مضايقه‌كرده‌بود به دولت زاهدي پرداخت‌نمايد.
از سال1336 تا1339 دكتر اقبال در راس دولت قرارداشت. سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) تشكيل‌شد تا از شكل‌گيري شرايطي كه به اعلام حكومت نظامي نياز باشد جلوگيري‌كند. احزاب و مطبوعات، كه قبلا به حال تعطيل درآمده‌بودند، بيشتر تحت سانسور و نظارت قرارگرفتند. شاه كه از داشتن وليعهد محروم‌بود، با ازدواج سوم به اين آرزو دست‌يافت و در اين راه تبليغات بسيار و شادمانيهاي فراوان صورت‌گرفت. درهمين‌زمان، رژيم سلطنتي عراق در تيرماه سال1337 سقوط‌كرد و حكومت متمايل‌به‌چپ عبدالكريم قاسم تاسيس‌شد. اين امر، دستگاه سلطنت ايران را نيز متزلزل‌كرد. با خروج عراق از پيمان بغداد، اين پيمان به پيمان سنتو (پيمان مركزي) تبديل‌گرديد.
فساد هيات حاكم به‌ويژه در زمينه امور مالي، دستگاه اداري ناكارآمد، تورم و نيز اوضاع بد اقتصادي، عدم رضايت عمومي را گسترش‌ مي‌داد. سلب آزادي از منتقدان حكومت، اقدامات غيرانساني ماموران امنيتي در شكل مراقبتها، محدوديتها، تفتيش منازل، دستگيري عناصر ناراضي حق‌طلب و نيز محيط نامساعد داخلي، در خارج از كشور انعكاس گسترده‌اي يافته‌بود. ازسوي‌ديگر، انتخاب كندي به رياست‌جمهوري امريكا در هفدهم آبان1339 و اعلام عدم‌حمايت از سلطنتهاي فاسد و پوسيده‌، براي شاه ايران در حكم يك ضربه بود كه به مخالفان او مجال ابراز وجود مي‌داد.
انتخابات دوره بيستم مجلس و مبارزه ساختگي و نمايش دو حزب مليون و مردم، چنان افتضاح و رسوايي‌ به‌بارآورد ‌كه اقبال را ناگزيركرد كه استعفادهد و در پنجم شهريور1339 از ايران خارج‌شود. شاه به اميد كسب وجهه و نيز براي تظاهر به آزاديخواهي و حمايت از مردم، عدم رضايت خود را از انتخابات اعلام‌نمود و درنتيجه انتخابات ابطال‌شد.
شريف امامي، فراماسونر معروف، با ظاهري ملي و به ‌خاطر سابقه مخالفت با قرارداد كنسرسيوم نفت، مامور ترميم بحران و خرابيهاي گذشته شد و خود را به روحانيت نزديك‌ساخت و از اجداد خود نام‌برد و تلاش گسترده‌اي كرد تا رضايت مردم را جلب‌كند. اما انتخاباتي كه او برگزاركرد نيز بهتر از انتخابات قبل نبود؛ چراكه در نهايت كساني انتخاب‌شدند كه با مردم و برگزيده ملت نبودند. پرواضح است كه چنين انتخاباتي فاقد اعتبار بود.
در سال1340، براي محافل داخل و خارج كشور ثابت شد كه روحانيت از يك پايگاه محكم مردمي‌ برخوردار مي‌باشد كه سالها بدان توجه‌نشده‌است. آيت‌الله بروجردي، مرجع جهان تشيع، در فروردين همين سال(1340) درگذشت. تجليلي كه از ايشان در سراسر كشور به‌عمل‌آمد و ماهها ادامه‌داشت، نمايانگر عظمت و قدرت مرجعيت و روحانيت بود. درگذشت آيت‌الله كاشاني نيز ــ كه آن‌همه سابقه مبارزات طولاني عليه متجاوزان بيگانه و هيات حاكمه داشت ــ در اسفند همان سال مردم را يك‌بارديگر به هيجان آورد؛ كه به‌نوبه‌خود، نموداري از عظمت پيشوايان مبارز روحاني بود و نشان‌مي‌داد كه آنان تا‌چه‌حد در ميان توده‌هاي مردم نفوذ دارند و اگر بنا باشد تحولي در كشور صورت‌پذيرد از پايگاه روحانيت امكان‌پذير خواهد‌بود.
در فضاي آزادي نسبي‌ كه هيات حاكم ايران، تحت نفوذ امريكا به رياست‌جمهوري كندي، بالاجبار به آن تن‌داده‌بود، ساواك قدري ملايم‌ شد و امريكا، براي علاج بحران و آتشي كه در زير خاكستر بود و هر لحظه امكان‌داشت كه شعله‌ورشود، نخست‌وزيري علي اميني را لازم‌دانست و شاه اين پيشنهاد را درنهايت‌اكراه پذيرفت؛ چون اميني را بدان خاطر كه از خاندان قاجار و در كار خود ورزيده‌بود براي سلطنت خود خطرناك مي‌دانست.
اميني براي فريب مردم و برافراشتن پرچم اصلاحات دروغين، مجلس بي‌اعتبار و ساخته دست دولت شريف امامي را منحل‌كرد و به عنوان مبارزه با فساد، محاكماتي را به‌راه‌انداخت و چند تن از نزديكان شاه و امراي ارتش را به اتهام تجاوز به حقوق و تصاحب اموال عمومي بازداشت‌نمود و همچنين اصلاحات ارضي را مطرح‌ساخت. اين اقدامات او، علاوه‌براين‌كه مطلوب شاه نبود، از جانب شاه محمل خطراتي نيز محسوب‌مي‌شد. در فروردين1341 شاه در مسافرت به‌ امريكا، با دادن تعهد مبني بر وابستگي كامل، رضايت واشنگتن را جلب‌كرد تا اقدامات به‌اصطلاح مردمي اميني را خود او ادامه‌دهد، بي‌آنكه به اميني نيازي باشد. بنابراين، پس از بازگشت از اين سفر، طرفداران او با راهنمايي امريكا شرايطي را در كشور پيش‌آوردند كه اميني ناچار از استعفا شد.
علي اميني در بيست‌وهفتم تيرماه سال1341، ضمن تصريح به كوتاهي امريكا در ياري‌رساندن به وي و ابراز نگراني از اين بابت، استعفا داد. پس از كناره‌گيري اميني، اسدالله علم مامور به تشكيل كابينه شد. دولت علم، به‌يك‌معنا، دولت شخص شاه بود؛ چرا كه علم خود را نوكر و چاكر و خانزاد شاه مي‌دانست و بدون خواست شاه اراده‌اي براي خود قائل نبود. علم كه مي‌خواست اصلاحات اميني را ادامه‌دهد، با مجموع وزرايش بهتر ديدند كه براي جلب رضايت امريكا، محدوديتهايي را كه قانون اساسي و عرف جامعه به تاثير از اسلام و روحانيت براي آنان ايجادمي‌كرد و آنان را از اتخاذ پاره‌اي تصميمات محروم‌مي‌داشت از ميان بردارند.
دولت، مصوبه جديدي را در خصوص شرايط اعضاي انجمنهاي ايالتي به‌تصويب‌رساند كه با موازين اسلامي تطبيق‌نداشت و هدف از آن، گذشتن از سد روحانيت بود. مبارزه‌اي با محوريت آيت‌الله روح‌الله خميني(ره) از قم شروع شد و گسترش‌يافت و طي دو ماه به پيروزي دست‌يافت. دولت با تمام سرسختي كه نشان‌داد، مجبورشد ضمن پذيرش شكست، عقب‌نشيني‌كند. اما اندكي‌بعد، باز هم در راستاي همان هدف، هيات حاكمه با پيشوايي شخص شاه تصويب لوايح شش‌گانه انقلاب سفيد از طريق رفراندوم را پيش‌كشيد تا علما و روحانيت نتوانند به نفوذ و قدرت مردمي متوسل‌شوند؛ غافل‌ازآنكه، با اقدامات تصنعي نمي‌توان وضع ملت را تغييرداد. اين بار نيز مخالفت علما و مراجع و خصوصا آيت‌الله خميني كه زعامت مبارزه را عهده‌دار بودند، به اعتراضات سامان‌داد. اعلاميه علما و آيت‌الله خميني درخصوص تحريم رفراندوم در سراسر كشور منتشرشد و دولت را به موضع‌گيري خصمانه وادارساخت. بسياري از روحانيون، علماي مذهبي، طلاب، دانشجويان و مردم، در جريان مخالفت با اين رفراندوم زنداني و تبعيدشدند و شاه با رفتن به قم و ايراد سخنراني براي گروهي كه از تهران اعزام‌شده‌بودند، خود را عملا روياروي روحانيت قرارداد و با اعمال خشونت و قدرت، سرانجام رفراندوم نمايشي به‌اجرادرآمد.
در فروردين1342، در پي يورش به مدارس علميه فيضيه قم و طالبية تبريز، گروهي از طلاب و جوانان مذهبي و مبارز كشته و مجروح‌شدند. اين مساله، در عاشوراي همان سال با سخنراني و حملة شديداللحن آيت‌الله خميني(ره) به شاه و دستگاه حاكمه، ناآراميهايي را موجب‌شد كه به دستگيري ايشان انجاميد و متعاقب آن قيام تاريخي پانزدهم خرداد1342 در اعتراض به بازداشت رهبر مذهبي نهضت شكل‌گرفت.
اسدالله علم پس از انتخابات مجلس بيست‌ويكم، كرسي صدارت را رهاكرد و حسنعلي منصور جانشين او شد. منصور از پيش با حمايت ايالات متحده تعدادي از اشراف‌زادگان تحصيل‌كرده امريكا را در كانوني تحت عنوان «كانون مترقي» گرد هم آورده‌بود و منتظر بود تا كرسي نخست‌وزيري را تصاحب‌كند. كانون مذكور بعدا به حزب ايران نوين تغيير نام يافت. در آبان‌ماه سال1343 آيت‌الله خميني درمخالفت با كاپيتولاسيون جديد كه به نفع امريكا طراحي‌شده‌بود، سخنراني كوبنده‌‌اي عليه شاه، امريكا و اسرائيل ايرادكرد كه به تبعيد ايشان به تركيه انجاميد و به‌دنبال‌آن منصور به وسيله مبارزان اسلامي هياتهاي مؤتلفه، در اول بهمن آن سال به‌قتل‌رسيد. بلافاصله هويدا كه در آن زمان وزير دارايي كابينه بود، به جاي دوست مقتول خود نخست‌وزير شد. در فروردين1344 شاه از يك حمله مسلحانه در كاخ مرمر جان سالم به‌دربرد و اين اقدام نشان‌داد كه در شرايط پيش‌آمده، وي حتي در كاخ سلطنتي نيز در امان نيست و نيروهاي خودجوش اسلامي هرلحظه ممكن‌است در بين مخاطبان او حضورداشته‌باشند.
هويدا با سيزده سال نخست‌وزيري، طولاني‌ترين دوره نخست‌وزيري از مشروطه تا پايان حكومت پهلوي را به خود اختصاص‌داد. اين در حالي بود كه گروههاي مسلح مختلفي راه مبارزه را درپيش‌گرفته‌بودند و درمقابل، سازمان امنيت نيز محيط وحشت و خفقان بي‌سابقه‌اي را ايجادكرده‌بود.
آخرين تغيير در قانون اساسي در سال1346 صورت‌گرفت كه مادر وليعهد را نايب‌السلطنه اعلام‌ مي‌كرد؛ بدين‌معناكه وي پس از شاه، طي مراسم تاج‌گذاري رسماً صاحب تاج شود.
در سال1349.ش بحرين كه استان چهاردهم كشور بود و سالها سياست انگليس ادارة مالي آن را عملاً به وسيلة حاكمان محلي انجام‌مي‌داد، ظاهراً به ابتكار شاه اما تحت فشار انگليس، با پيشنهاد مشترك انگليس و ايران و مداخلة شوراي امنيت و از طريق نظرخواهي غيرواقعي نماينده سازمان ملل، از پيكرة كشور جداشد و تجزيه و استقلال بحرين در مجلس ايران به‌تصويب‌رسيد. البته جزاير سه‌گانه تنب‌بزرگ، تنب‌كوچك و ابوموسي، كه هميشه متعلق به ايران بوده‌اند، عليرغم دستيابي بحرين به استقلال، پس از يك نمايش نظامي همچنان در حاكميت ايران باقي‌ماند. اعتراض ايرانيان به جدايي بحرين با خشونت پاسخ‌داده‌شد و افرادي تحت تعقيب و بازداشت قرارگرفتند.
در سالهاي1350تا1354 كه دورة مجلس بيست‌وسوم بود، دادگاههاي نظامي شديدا درگير پرونده‌هاي مخالفان حكومت بودند و رسيدگي به اقدامات مسلحانه عليه دولت را دادگاههاي ارتش برعهده‌داشتند. در اين دوره بود كه گروههاي مختلفي با اهداف مبارزاتي تشكيل‌شدند. برخوردها، تعقيبها و محاكماتي صورت‌گرفت. ساواك به‌سرعت با كمك سازمانهاي سياسي امريكا و موساد اسرائيل تقويت‌شد و به انواع وسايل و ابزار شكنجه و روشهاي جاسوسي و اطلاعاتي مجهزگرديد و زندانيان سياسي تحت شكنجه و آزار بيشتر قرارگرفتند.
شعار اصلي حكومت در زمينة فرهنگي، اسلام‌زدايي و جايگزين‌كردن فرهنگ شاهنشاهي بود؛ كه محتواي آن را غرب‌گرايي به تقليد از اربابان امريكايي و اروپايي، فرهنگ قبل از اسلام و ترويج بي‌بندوباري تشكيل‌مي‌داد. اشاعه فساد و ايجاد مراكزي با نام كاخ جوانان در سراسر كشور، كاباره‌ها، ارائه فيلمهاي مبتذل، قمارخانه‌ها و مراكز فساد، همگي طبق يك برنامة حساب‌شده‌ توسعه‌مي‌يافت. رژيم، از اين راه مي‌خواست نيروي انديشه جوانان كشور را در منجلاب فساد و شهوت نابودسازد تا نتوانند به سرنوشت كشور و ملت بينديشند.
درآمد حاصل از نفت در سال1352 افزايش‌يافت و اعلام‌شد كه ايران حاكميت بر نفت خود را به‌دست‌آورده‌است. در‌همين‌زمان، در افغانستان طي كودتايي عليه ظاهرشاه، حكومت جمهوري اعلام‌شد كه براي شاه ايران، پس از سقوط سلطنت در عراق، هشدار ديگري بود. به دنبال چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل و اعلام تحريم نفتي غرب از جانب اعراب، بهاي هر بشكه نفت تا چهاربرابر افزايش‌يافت؛ به‌گونه‌اي‌كه خرج‌كردن اين‌همه پول براي رژيم شاه به يك مساله تبديل‌شد و لذا شاه سخاوتمندانه به بسياري از كشورها وام يا كمك بلاعوض داد و به خريد تسليحات انبوه مدرن اقدام‌‌‌كرد تا به عنوان يك كشور قدرتمند وابسته، نقش ژاندارم منطقه را به خود اختصاص‌دهد. در راستاي ايفاي اين نقش، ارتش ايران، در پيروي از سياست امريكا، مبارزان مخالف سلطان عمان را در جبهه ظفار سركوب‌كرد. همچنين اختلافات مرزي ايران و عراق شدت‌يافت و تا برخورد مسلحانه پيش‌رفت؛ تااين‌كه سرانجام در اسفند1353، با وساطت الجزاير، شاه و صدام با يكديگر ملاقات‌كردند و صلح برقرارشد و مرز ثابت و دائمي دو كشور مشخص‌گرديد.
شاه كه در دهة پنجاه، بيش‌ازهرزمان‌ديگر، خود را در موضع مستحكم و مسلط بر اوضاع مي‌ديد، از بازي دموكراتيك‌مآبانة دو حزب مليون و مردم كه هيچ عضوي هم نداشتند و فقط براي آن‌كه كشور را دوحزبي نشان‌دهند نمايش‌مي‌دادند، خسته‌شده‌بود. او احساس‌مي‌كرد كه بايد صاحب قدرت مطلقه باشد؛ لذا در يك مانور سياسي جديد، احزاب كشور و از جمله دو حزب خودساخته را منحل‌كرد و از تاسيس حزب جديدي خبرداد كه تمام اتباع كشور بايد عضو آن مي‌شدند و آن حزب رستاخيز بود.
شاه كه گويا جنون قدرت پيداكرده‌بود، به‌يكباره مبدا تاريخ را كه بر مبناي روز هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه بود عوض‌كرد. گويا مشاورانش به او فهمانده‌بودند كه سلطنت، خود بايد مبدا تاريخ داشته‌باشد. به‌همين‌علت، تاريخي را براي جلوس اولين شاه در تاريخ ايران جعل‌نمودند تا سلطنت او با يك عدد تاريخي به‌يادماندني تطبيق‌كند. اين اقدامات شرايطي را فراهم‌كرد كه تقابل مردم با رژيم وضع آشتي‌ناپذيري پيداكرد. شاه ازاين‌پس و حتي از سالهاي قبل، به بسياري از كشورها مسافرت‌مي‌كرد و يا خود، سران و زمامداران ممالك مختلف را به ميهمانيهاي مجلل و پرهزينه‌اي دعوت‌مي‌كرد كه در تاريخ شاهان قبلي سابقه نداشت و اين امر هزينه سنگيني را بر كشور تحميل‌مي‌نمود.
در انتخابات رياست‌جمهوري امريكا در سال1355.ش/1976.م، برخلاف انتظار شاه، جيمي كارتر پيروزشد كه شعار انتخاباتي او، رعايت حقوق بشر بود. اين تحول در سياست امريكا، شاه را مجبور كرد كه فضاي باز سياسي اعلام‌كند، فضاي بازي كه عليرغم تمام تمهيدات داخلي و خارجي، ديگر هرگز فرصت بستن آن را پيدانكرد. ازسوي‌ديگر، حملات سازمانهاي مختلف بين‌المللي به رژيم شاه و سابقه خشونتهاي اين رژيم، براي شاه خوشايند نبود.
تحريكات و تحركات مبارزان شدت گرفته و چهره ظالمانه و خشن رژيم شاه و دولت هويدا و سازمان امنيت براي كشورهاي مختلف ــ از بزرگ و كوچك ــ افشاشده‌بود؛ بنابراين براي نجات شاه بايد عده‌اي قرباني مي‌شدند. هويدا اولين قرباني‌اي بود كه مجبورشد در پانزدهم مرداد1356 استعفا كند. جمشيد آموزگار، پس از سالها انتظار، در بدترين شرايط فرمان نخست‌وزيري يافت و هويدا در سمت وزير دربار قرارگرفت. اما اين اقدام به‌تنهايي نمي‌توانست در جهت آرام‌سازي اوضاع موثر باشد و لذا براي فريب مردم، هويدا از وزارت دربار به زندان قصر منتقل گرديد. تصنعي بودن اين اقدام فريبكارانه به‌حدي آشكار بود ‌كه همچنان با حفظ تشريفات براي هويدا انجام‌مي‌شد.
تظاهرات و اعتصابات در داخل كشور روندي روبه‌تزايد يافت. شاه به‌گمان‌اين‌كه مي‌تواند همچون سفر پيشين خود در زمان كندي، به دست‌آوردهايي نائل‌شود، براي جلب نظر كارتر در بيست‌وسوم آبان1356به امريكا رفت؛ اما در مراسم استقبال، به خاطر استفاده از گاز اشك‌آور در متفرق‌كردن تظاهركنندگان ايراني مخالف شاه كه در برابر كاخ سفيد اجتماع‌كرده‌بودند، تصوير شاه با چشماني اشك‌آلود به نمايش گذاشته شد.
در سال1356 فعاليتهاي مبارزاتي آيت‌الله خميني، عليرغم تبعيد، در نجف همچنان ادامه داشت و در داخل كشور نيز تدابير سازمان امنيت ديگر كارساز نبود. درگذشت مشكوك حاج‌سيدمصطفي خميني در نجف، عكس‌العمل گسترده‌اي را در ايران درپي‌داشت. انتشار مقاله روزنامه اطلاعات در هفدهم دي1356 عليه امام، موج تظاهرات خونيني را در قم به‌راه‌انداخت و همچنين در مراسم چهلم، در تبريز و ديگر شهرها به حركتهاي پرخروشي دامن‌زد كه تا پايان‌بخشيدن به عمر رژيم تداوم‌يافت. امام(ره) از نجف پيغام دادند كه هدف نهضت دستيابي به انقلاب مي‌باشد و لذا بغداد از سوي ايران تحت فشار قرارگرفت. وزير خارجه وقت، فورا براي چاره‌جويي به نزد حسن‌البكر و صدام شتافت. درباريان و خانواده سلطنتي داراييهاي خود را به خارج منتقل كردند. ديگر اميد آنان به ماندن در ايران ضعيف‌شده‌بود. نوروز1357، از جانب رهبر عزاي عمومي اعلام‌شد. زندانيان سياسي اعتصاب غذا كردند. پيامهاي امام به‌سرعت در سراسر كشور پخش‌مي‌شد. اعتصاب در صنايع نفت و عدم توليد و توزيع آن، دولت را فلج‌كرد. كم‌كم شعار مرگ بر شاه، به يك شعار عمومي تبديل‌گرديد. در اصفهان و ده شهر ديگر حكومت نظامي اعلام‌شد. مردم در اول رمضان، فرياد الله‌اكبر را بر فراز بامها سردادند. سوليوان و پارسونر، سفراي امريكا و انگليس، با مراكز خود و با دربار شاه در تماس روزانه بودند. شاه انتظار حمايت جدي، به‌ويژه از امريكا داشت. فاجعه سينما ركس آبادان تير خلاصي بر كابينه آموزگار بود (در‌ اين فاجعه، چهارصد تماشاچي در آتش سوختند). شريف امامي با شعار دولت آشتي‌ ملي از مجلس راي‌اعتماد گرفت، درحالي‌كه خود، سيزده سال در راس مجلس سنا و از اركان هيات‌حاكمه بود. تمام تدابير او در فريب رهبر و مردم فايده نكرد و سرانجام، تظاهرات گسترده و ميليوني و سپس برقراري حكومت نظامي ناگهاني و كشتار هفدهم شهريور ميدان ژاله او را به استعفا مجبوركرد. كشتار هفدهم شهريور در صحنه بين‌المللي انعكاس بسيار نامطلوبي براي رژيم داشت. شاه از اين‌كه امريكا او را رها كرده، به وحشت افتاد و همين امر، روحيه‌اش را سخت تضعيف‌كرده‌بود. شاه هراسان، به‌تصور‌اين‌كه شايد بتواند با روي‌كارآوردن نظاميان در عرصه حكومت، بحران را خاتمه‌دهد، اعلام‌كرد كه «صداي انقلاب را شنيده و مي‌خواهد جبران مافات كند» و دولت نظامي ازهاري را با هدف انجام وظيفه تا برقراري امنيت، در چهاردهم آبان1357روي‌كارآورد. با استقرار رهبري انقلاب در نوفل لوشاتو پاريس، تحركات نهضت ابعاد جهاني پيداكرد. اعتصابات، تظاهرات و برخوردهاي مردم با دولت نظامي تشديدشد و به راديو و تلويزيون نيز سرايت‌كرد. فرار نظاميان از پادگانها آغازشد. باقيمانده حاميان شاه به او تشكيل يك دولت مردمي و فرماندهان نظامي طرح يك كودتا و قتل‌عام را به او پيشنهاد كردند. اما بيماري شاه كه پنهان‌نگهداشته‌شده‌بود، در اين ايام مزيد بر علت شده و هرگونه تصميم‌گيري را براي او ترديدآميز و دشوار مي‌ساخت؛ تااين‌كه سرانجام از بين رهبران جبهة ملي سابق، شاپور بختيار را مناسب تشخيص داده، او را براي تشكيل دولت نامزدكرد.
بختيار در مقابل طوفاني از خون و آتش كه مردم در آن غوطه‌ور‌بودند، در هفدهم دي1357 اعلام‌زمامداري‌كرد و از مجلس راي‌اعتماد گرفت. شوراي سلطنت تشكيل‌شد تا شاه به بقاي سلطنت خود اطمينان‌پيداكند. وي در بيست‌وششم دي با چشمان گريان براي هميشه از كشور خارج‌شد و مردم با شادي بسيار خروج او را جشن‌گرفتند. شوراي انقلاب توسط امام ــ در حالي‌كه در خارج بودند ــ پايه‌گذاري‌شد و رهبري، كه همه جريانات را از دور هدايت‌مي‌كرد، براي بازگشت به كشور مهياشد. حاميان خارجي بختيار تلاش‌مي‌كردند اين بازگشت را به‌تاخيراندازند. فرودگاه بسته‌شد تا اين بازگشت صورت نگيرد اما با ارادة عمومي و اجتماعات ميليوني، امام‌خميني در دوازدهم بهمن‌ماه سال1357 به كشور بازگشت. استقبال بزرگ تاريخ انجام‌گرفت و هيچ راهي جز سقوط سلطنت و تشكيل حكومت اسلامي باقي‌نماند.
مدرسة رفاه، محل اقامت رهبر، نقطه توجه سراسر جهان قرارگرفت. مهندس بازرگان از جانب امام به نخست‌وزيري موقت منصوب‌شد. بختيار همچنان براي حفظ سلطنت تلاش‌مي‌كرد و تنها نقطه اميد او ارتش بود كه بدنه آن نيز به سوي انقلاب متمايل‌بود. در بيست‌ويكم بهمن، همافران نيروي هوايي در مقابل گارد شاهنشاهي قرارگرفتند. رژيم به منظور نابودي نهضت، از ساعت چهار بعدازظهر حكومت نظامي اعلام‌كرد تا به عنوان آخرين علاج، ضربه لازم را بر انقلاب وارد‌سازد. اما پيام سرنوشت‌ساز امام كه با قاطعيت خاصي به مردم ابلاغ‌شد و مي‌گفت كه اعتنانكنيد، در خيابانها باقي‌بمانيد، توطئه را بلااثركرد و كودتا ناممكن‌شد. اينچنين بود كه سرانجام نهضت اسلامي مردم به رهبري امام‌خميني در روز بيست‌ودوم بهمن1357 به پيروزي رسيد و2500 سال شاهنشاهي در كشور به تاريخ سپرده شد.

پي‌نوشت‌ها
ــ «نظر به اين‌كه من همه قواي خود را در اين چندساله مصروف امور كشور كرده و ناتوان شده‌ام، حس مي‌كنم كه اينك وقت آن رسيده است كه يك قوه و بنيه جوان‌تري به كارهاي كشور كه مراقبت دائم لازم دارد بپردازد كه اسباب سعادت ملت را فراهم‌آورد. بنابراين امور سلطنت را به وليعهد و جانشين خود تفويض كرده و از كار كناره‌نمودم. از امروز كه روز بيست‌وپنجم شهريور1320 است مجموعه ملت، از كشوري و لشكري، وليعهد و جانشين قانوني مرا به سلطنت بشناسند و آنچه از پيروي مصالح كشور نسبت به من مي‌كردند نسبت به ايشان منظور دارند. كاخ مرمرــ تهران ــ 25 شهريور1320 رضا پهلوي.» متن استعفا طوري تنظيم شده كه گويا هيچ اتفاق غيرمعمولي نبوده و صرفاً قرارگرفتن ارادة شاه بر سلطنت وليعهد باعث‌شده‌است كه وي استعفادهد.
ــ در شهريور1320، نيروهاي شوروي پس از بيست‌‌سال مجددا وارد خاك ايران شدند. تجاوز آنها به سوي مركز ايران حتي از سال1300 هم وسيع‌تر و سريع‌تر بود. آنها پس از عبور از كوههاي البرز، در قزوين با نيروهاي انگليسي كه از سمت جنوب پيش‌مي‌آمدند ارتباط برقرار‌كردند. محافظت راهها و وسايل نقليه از طرف نيروهاي متفقين به‌عهده‌گرفته‌شد؛ چون تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غرب مربوط مي‌ساخت، راه ايران بود (راه مورماسك راه دريايي بود كه مخصوصا در زمستان غيرقابل‌استفاده بود). باوجوداين، استالين و مولوتف از دخول ارتش سرخ به ايران مقاصد مستمر ديگري نيز داشتند كه از جمله رسيدن به خليج‌فارس و درياي عمان بود و اين نظر را با تشكيل جمهوري خودمختار آذربايجان و كردستان با كمك كمونيستهاي ايران گام‌به‌گام پيش‌مي‌بردند. حزب توده باهمين‌هدف در مهر1320 رسما موجوديت خود را اعلام‌داشت. پايه‌گذاران اين حزب بقاياي كمونيستهاي ايران بودند كه افكار كمونيستي را رواج‌مي‌دادند و دين اسلام را بزرگترين مانع خود مي‌دانستند. قانون مجازات مقدمين عليه امنيت كشور مصوب خرداد1310 براي مقابله با همين گروه تصويب‌گرديد و در شهريور1320، حدود صد نفر از كمونيستها در زندان و يا تبعيد به‌سرمي‌بردند كه با فرمان عفو آزادشدند و اولين جلسه هيات مؤسس حزب توده، در مهر1320 در منزل سليمان‌ميرزا اسكندري تشكيل‌شد. علي‌اوف، كاردار سفارت شوروي كه فارسي را به‌خوبي صحبت‌مي‌كرد، در اين جلسه حاضرشد و هم او بود كه توصيه و استدلال كرد كه با توجه به شرايط ايران، به جاي عنوان «حزب كمونيست» نامي معتدل انتخاب‌نمايند كه در نهايت نام حزب توده انتخاب گرديد. (رك. به تاريخ فعاليت كمونيستها در ايران)
ــ تمام تلاش فروغي، نخست‌وزير، و همكارانش بر اين بود كه نظام سلطنت با سقوط رضاخان از هم نپاشد. زندانيان زندان قصر با شنيدن خبر استعفا دست‌به‌شورش برداشتند و تصميم‌داشتند با كشتن نگهبانان و زندان‌بانان فراركنند. نگهبانان با شليك هوايي آنان را از فرار بازداشتند اما در راهروهاي زندان قصر خون جاري بود. آنهايي كه سالها زجر و شكنجه و سياه‌چال را تحمل‌كرده‌بودند، نمي‌توانستند بپذيرند كه عليرغم سقوط ديكتاتور، همچنان در حبس باشند. چهار تن در زندان به‌قتل‌رسيدند و بالاخره در زندان گشوده‌شد و به توصيه فروغي فوراً عفو عمومي اعلام‌گرديد. درهمين‌احوال، هزاران شكايت و اعلام جرم به وزارت دادگستري رسيد. فرزندان و بازماندگان اشخاصي كه به دست رضاخان كشته‌شده‌بودند مورد مرحمت شاه جوان جديد قرارگرفتند. برخي از اين افراد سرشناس عبارت‌بودنداز مظفر و ديگر فرزندان نصرت‌الدوله، فرزندان تيمورتاش (منوچهر، مهرپور، هوشنگ و ايراندخت)، سهراب فرزند سردار اسعد، محمدحسين و ناصر و خسرو فرزندان صولت‌الدوله، بازماندگان مدرس، عبدالحسين ديبا، محمدولي اسدي، اقبال‌السلطنه ماكويي، سردار معزز بجنوردي، شيخ خزعل و ... . خانواده‌هاي همه مشاهيري كه به‌قتل‌رسيده‌بودند، به ابتكار فروغي پيام مهر و محبت از شاه جديد دريافت‌كردند. كساني‌كه در خارج از كشور بودند، از سوي فروغي به كشور دعوت‌شدند؛ چون: حكيم‌الملك، تقي‌زاده، تجدد، عدل‌الملك، دادگر، رهنما و دبير اعظم بهرامي. همچنين از تمامي كساني كه انزوا و خاموشي پيشه‌كرده‌بودند، از جمله از دكتر مصدق، قوام‌السلطنه، موتمن‌الملك، ملك‌الشعرا و سليمان ميرزا، براي فعاليت سياسي دعوت به‌ عمل آمد. ‌علاوه بر اين، فروغي براي ايجاد آرامش بيشتر، از يك شوراي مشورتي متشكل از تمام بزرگان و رجال قاجار كه زنده‌مانده‌بودند، براي دلجويي به كاخ سلطنتي دعوت‌كرد. مع‌الوصف، چه در مجلس و چه در خارج از مجلس، شكايات عليه رضاخان فراوان بود؛ به‌طوري‌كه گويا مملكت به‌حركت‌درآمده‌بود. هزاران تلگراف و عريضه و شكايت و اعلام جرم به مجلس سرازيرشد. مفاسد بيست ساله بيش از پيش برملا‌شد. زدوخورد دائمي مردم گرسنه با پاسبانان و ماموران دولت، نشان از ناآرامي داشت. كارهاي دولتي فلج شده بود. انبارهاي خالي از برنج و گندم خبر از قحطي و گرسنگي مي‌داد. متفقين مشغول خريد گندم بودند و با اين كار خود قحطي را هرچه‌بيشتر تشديدمي‌كردند و خزانه خالي و غارت شده‌بود.
ــ سهيلي، فرزند غلامعلي تبريزي، موصوف به گوش‌بريده، از رجال موردپسند رضاشاه بود. وي از بابت اطاعت و نوكري و علاقمندي به فرهنگ غرب و ارتباط با رجال انگليس مورد رضايت بود. سهيلي با اشغالگران كه عنوان متفقين را پيداكرده‌بودند يك قرارداد مالي بست كه اولين ضربه را بر ارزش پول كشور واردكرد و ارزش يك ليره طلا را از68 ريال به155 ريال رساند. دولت تعهدكرد كه متفقين به‌هرميزان ريال براي خريد اجناس نياز داشته باشند در اختيار آنان گذاشته‌خواهدشد تا پس از جنگ مسترددارند. اين‌ مساله باعث شد كه بر حجم پول در جريان افزوده‌شود. هفتصد ميليون لير اسكناس انتشاريافت كه درواقع، ترفندي بود كه ملت ايران را مشمول پرداخت مخارج جنگي متفقين در ايران مي‌كرد. سهيلي مژده‌(!)داد كه امريكا ايران را مشمول قانون وام و اجاره شناخته‌است؛ در حالي‌كه اين مساله، به معني نوعي وابستگي به امريكا بود. كشورهايي مشمول قانون وام و اجاره مي‌شدند كه در تقسيم‌بندي آن زمان در سهم ابرقدرت امريكا قرارمي‌گرفتند. محاكمة نمايشي عوامل شكنجه و سلب آزادي دوران ديكتاتوري در جريان بود كه داوطلب سرسختي براي نخست‌وزيري قدم به صحنه گذاشت و دولت سهيلي سقوط‌كرد. سهيلي هفده سال بعد، يعني در 1337 كه سفير ايران در لندن بود، درگذشت. انگليسيها خدمتگزار خود را همچون يك مرد انگليسي تشييع كردند.
ــ قوام‌السلطنه كه قبلاً در سالهاي1300 و1301 نخست‌وزير شده بود و در تمام دوران رضاشاه بركناربود، اينك در هيجدهم مرداد1321 با حالتي طلبكارانه در پي اظهار تمايل مجلس براي تحرك‌دادن به اوضاع نابسامان به صحنه آمد. قوام علاقمند بود امريكا را هم به صحنه سياسي ايران واردسازد. وي براي تشكيل كابينه تمام رجال علاقمند به امريكا را جمع‌كرد. همچنين ميلسپو را براي بار ديگر دعوت‌كرد و تمام امور مالي و اقتصادي كشور را به او سپرد. ميلسپو با يك تيم نظامي وارد ايران شد و علاوه بر امور مالي، ژاندارمري، شهرباني و ثبت راهها و مرزها را نيز به‌‌عهده‌گرفت. قوام، بدون اعتنا به شاه جوان، ابتكارات خود را كه به نفع شاه هم نبود به‌جريان‌مي‌گذاشت. درعين‌حال، رجال قديمي هواخواه‌ انگليس در دربار تمركزپيداكرده‌بودند و درواقع اتحادي ميان دربار و سفارت انگليس شكل‌گرفته‌بود كه رقيب دولت محسوب‌مي‌شد. قوام براي مقابله با اين هسته، از مجلس اختيارات ويژه را درخواست‌كرد. اما اين تقاضاي او، تمايل به ديكتاتوري محسوب‌شد. غائله هفدهم آذر1321 عليه قوام شكل‌گرفت و خانه قوام غارت‌شد. روزنامه اطلاعات در اين جريان نقش‌داشت و لذا قوام تمام روزنامه‌هاي كشور را توقيف‌كرد. همچنين قوام زمينه حضور مستقل سربازان امريكايي را در كشور فراهم‌نمود، درحالي‌كه امريكاييها قبل‌ازآن، به عنوان مهمان انگليسيها وارد كشور شده‌بودند. زمامداري قوام تا بهمن1321 ادامه‌يافت.
ــ با شكست قوام، مجددا سهيلي فراخوانده شد و اين به معني پيروزي دربار در صحنه سياست بود. نزديك‌شدن تاريخ انتخابات مجلس چهاردهم، سقوط قوام را تسريع‌كرد. هر كدام از قدرتهاي خارجي‌ حاضر در ايران مايل‌بودند در مجلس آينده صاحب نفوذ و قدرت باشند و سهيلي صحنه انتخابات را براي انگلستان مطلوب‌ساخت. اين در شرايطي بود كه ايران هنوز در اشغال قواي سه دولت بود. ارتش انگليس در اراك براي خود زندان تاسيس‌كرده‌بود و ارتش شوروي نيز در رشت ساختمان بزرگي را به منظور زندان دراختيارگرفته‌بود و در آستانه انتخابات دورة چهاردهم، جمع بسياري از رجال ايراني به اتهام ارتباط با آلمان در زندانهاي اراك يا رشت زنداني‌شدند و بعضي از كانديداها نيز كه مطلوب اين دو قدرت نبودند با همين اتهام به زندان رفتند. انتخابات پردسيسه دوره چهاردهم، به كارگرداني سهيلي و تدين انجام‌پذيرفت. اين‌بار، دولت سهيلي، بيش از يك سال، يعني تا هفتم فروردين1323 دوام‌پيداكرد. سهيلي در شهريور1322 رسما به دول محور اعلان‌جنگ‌داد و طي اعلاميه‌اي مقررات زمان جنگ را بر كشور حاكم‌ساخت. حفظ و ثبت راهها، راه‌آهن، خطوط تلگراف و تلفن به ارتش سپرده‌شد و نخست‌وزير تهديدكرد كه هرنوع تحريك يا عمل به تعطيل يا خرابكاري در كارخانجات دولتي و ملي و معادن و ساير منابع اقتصادي مشمول مقررات زمان جنگ خواهدبود. علاوه بر اين از روزنامه‌ها و احزاب خواست كه از مخالفت با متفقين و اهانت به مقامات رسمي آنان كه با ايران روابط دوستانه دارند (همان اشغالگران) بپرهيزند. سهيلي در انتخابات از روشهاي ديكتاتوري رضاخان استفاده‌كرد و وزراي خارجه انگليس و امريكا كه در زمان او از تهران ديدن‌كردند، از اقدامات او به نفع متفقين اظهار خوشوقتي نمودند و او را موردتشويق‌قراردادند! در انتخابات تحت امر سهيلي، هشت نماينده از حزب توده به مجلس راه‌يافتند كه تمامي آنان از شهرهاي شمالي تحت اشغال شوروي بودند.
ــ سران متفقين در آذر1322 در تهران جمع‌شدند و شاه توانست هركدام از آنان را به مدت چند دقيقه ملاقات‌كند. روزولت در صندلي چرخدار در پارك اتابك اقامت‌داشت و استالين نيز در همان پارك محافظت‌مي‌شد و چرچيل در سفارت انگليس هفتاد‌سالگي‌ خود را جشن‌گرفته‌بود. در ملاقات با روزولت، حسين علاء و در ملاقات با استالين، ساعد شاه را همراهي‌مي‌كرد و ازآن‌ميان، فقط استالين بود كه فرداي آن روز به بازديد شاه رفت.
ــ رك، سيد جلال‌الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج1
ــ پيشه‌وري يكي از افراد گروه پنجاه‌وسه نفري بود كه در آبان1317 به دنبال پناهندگي آتابكف، رئيس گ ــ پ ــ او، به غرب و سقوط تيمورتاش، به زندان افتاده‌بودند و به زندانهاي طولاني‌مدت محكوم‌شده‌بودند. وي نيز پس از سقوط رضاشاه مانند ديگر زندانيان سياسي از زندان قصر آزادشد. او قبلا در جمهوري سرخ گيلان وزير كشور شده‌بود و به‌همين‌دليل اعتبارنامه او در مجلس چهاردهم ردشد. وي پس از رد اعتبارنامه‌اش، به تبريز بازگشت و از آن‌جا به آن سوي مرز، يعني به روسها پناه‌برد. وي با رئيس‌جمهور آذربايجان شوروي بر سر آذربايجان ايران به توافقاتي رسيد و لذا مترصدبود تا در زمان مناسب مقاصد خود را در آذربايجان به‌اجرادرآورد، تا‌اين‌كه در زمان دولت بيات، به دستور استالين سعي‌كرد آذربايجان را از ايران جداسازد.
ــ جنگ جهاني دوم، در اين زمان مراحل پاياني را طي‌مي‌كرد. ايران تحت اشغال قواي سه كشور بود اما نام اشغالگران به متفقين تغيير‌يافته‌بود. ايران به دليل موقعيت جغرافيايي و منافع نفتي‌ براي هر سه كشور از اهميت حياتي برخورداربود. انگلستان باتمام‌نيرو تلاش مي‌كرد تا ايران را از چنگ اين دو رقيب به‌دوربدارد. دولت قوام از ميلسپو و ژنرال ريدلي دعوت نموده و سپس اقتصاد، ژاندارمري و ارتش ايران را به آنان سپرد؛ به اين شرط كه به نفت كاري نداشته باشند. سهيلي توانست تا پايان سال1322 دولت خود را حفظ كند و گمان مي‌كرد مجلس را به‌گونه‌اي تشكيل‌داده كه خواهدتوانست پس از استعفاي سنتي و قانوني دوباره به نخست‌وزيري برسد، اما پس از استعفا متوجه‌شد كه شانس انتخاب مجدد را ندارد. نارضايي عمومي، فقر، قحطي، گراني، حضور سربازان بيگانه در كشور و ناامني گسترده همه را به‌ستوه‌آورده‌بود. سه كشور متفق روسيه و انگليس و امريكا بر سر جانشيني ساعد اتفاق‌نظرداشتند. ساعد از ابتداي1323 تا آبان آن سال، به مدت هشت‌ماه نخست‌وزير بود. وي در شرايطي استعفاداد كه تمام نمايندگان، غير از يك نفر كه عضو حزب توده بود، با او موافق‌بودند. علت استعفاي او، همان‌گونه كه سيدضياءالدين در همان تاريخ افشانمود، فشار شديد از سوي اتحاد شوروي بود؛ به‌گونه‌اي كه جز استعفا چاره‌اي‌نداشت. شوروي دريافته‌بود كه وي برخلاف نمايشهاي ابتدايي‌اش، عنصري ضدشوروي است.
ــ سهام‌السلطان بيات كه از مالكين بزرگ به حساب مي‌آمد و ده دوره پيوسته نماينده مجلس و اغلب نيز نايب‌رئيس مجلس بود، در داخل و خارج كشور هيچ دشمني نداشت. به دنبال رد پيشنهاد روسها از سوي ساعد، پيشنهاد نخست‌وزيري به دكتر مصدق داده‌شد. اما چون مصدق اين سمت را نپذيرفت، سهام‌السلطان بيات كه خواهرزاده ‌او بود براي اين سمت انتخاب‌شد. وي در روز اول صدارت با كافتارادزه، نماينده استالين، كه هنوز در تهران بود، ديداركرد و از وضعي كه پيش‌آمده‌بود (رد پيشنهاد شوروي در خصوص امتياز نفت) ابراز‌تاسف‌نموده و درصدد برآمد پيشنهاد اعطاي امتياز را به مشاركت تبديل‌نمايد اما كافتارادزه نپذيرفت. دراين‌زمان، مصدق در مجلس در مخالفت با برنامه دولت سخن‌مي‌گفت و موافقت خود را به تصويب يك پيشنهاد موكول‌نمود مبني‌برآن‌كه دولت حق نداشته باشد در خصوص امتياز نفت در دوران اشغال و جنگ كشور با هيچ كشوري مذاكره‌كند؛ كه اين پيشنهاد در مجلس تصويب‌شد.
ــ بهار و تابستان1324، دنيا در وضع تازه‌اي قرارداشت. پس از شش‌سال جنگ و ميليونها تلفات، به‌تدريج آرامش حاكم‌مي‌شد. بسياري از كشورها و مردم جهان باورنمي‌كردند كه جنگ روزي به‌پايان‌برسد. در ايران مردم نگران تصميمات متفقين بودند كه آيا از ايران خارج خواهندشد يا نه. در چنين اوضاع و احوالي، حكيم‌الملك، از اعضاي پايدار فراماسونري، با تمايل آشكار به انگلستان و با نظر به آن‌كه سابقة بدنامي در كارنامة خود نداشت، مامور تشكيل كابينه شد. وي اصالتا آذربايجاني بود و تصور مي‌شد كه خواهد‌توانست به غائله آذربايجان خاتمه‌بدهد؛ اما پشتوانة مردمي او به اندازه‌اي نبود كه از پس چنين امر مهمي برآيد. بنابراين در اين دوران حساس به كسي نياز بود كه حمايت‌ كامل يك ملت بيدار را به همراه داشته‌باشد و چنين امري را هيچ كدام از دول فاتح نمي‌خواستند. حكيم‌الملك پس از يك ماه كه مجلس به برنامة او راي‌نداد، كنار رفت و صدرالاشراف قدم‌به‌صحنه‌گذاشت.
ــ محسن صدر(صدرالاشراف) كه از رجال كهنسال قاجار و پهلوي بود از جانب دربار مناسب تشخيص‌داده‌شد. وي سابقة قضاوت داشت و لذا عده‌اي به خاطر شركت در محاكمات باغشاه دوره محمدعليشاه به او لقب جلاد باغشاه داده‌بودند. وي در زماني از مجلس راي‌اعتماد‌مي‌گرفت كه در انگليس اتلي جانشين چرچيل و در امريكا ترومن جانشين روزولت شده‌بودند؛ هيروشيما و ناكازاكي با بمب اتم نابود‌شده‌بود؛ صحنه جهان به لحاظ آرايش مردان سياسي وضع جديدي پيداكرده‌بود، بدين‌صورت‌كه در صف بازندگان جنگ ديگر اثري از موسوليني و هيتلر نبود اما استالين همچنان در شوروي بر سر قدرت بود و به‌همين‌خاطر ماجراي آذربايجان همچنان مشكل پيچيده‌اي مي‌نمود، چون فرقه دموكرات در آذربايجان وضع خود را از حزب توده كه در سراسر كشور پايگاه داشت جداكرد و پيشه‌وري طي تلگرافي به وزراي خارجه دول پيروز خواهان آزادي براي ملت ايران و خودمختاري براي آذربايجان شد. اين شرايط باعث‌شد كه صدر پس از پنج‌ماه مقاومت سرانجام به استعفا رضايت‌داد تا مجددا حكيم‌الملك صحنه را آزمايش‌كند.
ــ اين بار حكيم‌الملك از هفتم آبان تا سي‌ام دي‌ماه1324 كرسي صدارت را مطابق درخواست دربار عهده‌دارشد. مردم انگليس با كنارگذاشتن چرچيل و حزب او نشان‌دادند كه گرچه‌ خواهان نابودي هيتلر در جنگ بودند اما هيچ علاقه‌اي نداشتند كه اين كار با طلبيدن كمك از ايالات متحده و پذيرش سلطه امريكا ــ كه چرچيل مسئول آن بود ــ انجام شود. درواقع، مردم انگليس نمي‌خواستند قبول‌كنند كه امريكا قدرت پيداكرده و سالم از جنگ به‌درآمده و وضعيت به‌گونه‌اي است كه انگليس براي حفظ خود مجبور است از آن پيروي‌كند. دربار ايران با حمايت انگليس حكيم‌الملك را پس از آزمودن وي، به صحنه آورد و در همان زمان قوايي را براي سركوبي ياغيان آذربايجان اعزام‌نمود كه از جانب نيروي شوروي در شريف‌آباد قزوين متوقف‌گرديد. تكليف حكمران اين بود كه از امريكا و انگليس استمدادبگيرد تا شوروي را متقاعدسازند كشور را ترك‌كند و از دولت‌سازي در شمال ايران خودداري‌نمايد كه سرانجام قضيه به سازمان ملل كشيده‌شد.
ماهنامه زمانه ش 29


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 45



 
تعداد بازدید: 974


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: