21 اسفند 1390
تمسخر هنر و فرهنگ در ماه مبارك رمضان
حكومت پهلوي نه مفهوم هنر و ارزشهاي فرهنگي و هنري را ميشناخت و نه براي ارزشهاي ديني و اعتقادي مردم ايران احترام قائل بود. به همين دليل با حربه هنر به مقابله با باورهاي مذهبي مردم ميپرداخت. آنتوني پارسونز آخرين سفير انگليس در ايران عصر پهلوي در كتاب خاطرات خود به مواردي از فعاليتهاي غيراخلاقي كه به نام فعاليتهاي فرهنگي و هنري صورت ميگرفت و تعمداً در ماه مبارك رمضان به اجرا درميآمد، اشاره كرده است. يكي از اين رويدادها، برگزاري مجمعي تحت عنوان «كنگره زرتشتيان جهان» بود. پارسونز در مورد اين كنگره مينويسد:
«آيا او (محمدرضا پهلوي) ميبايست به ملكه اجازه ميداد كه كنگره زرتشتيان جهان را در وسط ماه مبارك رمضان درتهران برپا كند و به مناسبت اين كنگره يك مجلس پذيرايي با شامپاين در كاخ سلطنتي ترتيب دهد. به نظر من و ديپلماتهاي كشورهاي عربي كه از حضور در مراسم پذيرايي به مناسبت كنگره زرتشتيان خوددداري كردند، اين قبيل اقدامات، افكار عمومي را جريحهدار ميساخت و بر ميزان نارضايي تودههاي مذهبي و رهبران آنها ميافزود. شايد شاه يا ملكه اين كارها را نوعي شوك براي بيرون آوردن مردم از مدار تعصبات مذهبي تلقي ميكرد و شايد ميخواستند به خارجيان نشان دهند كه ايران از هر جهت به سوي مدرنيزه شدن ميرود و نه فقط در آينده يك قدرت سياسي و نظامي و صنعتي خواهد شد بلكه به يكي از مراكز عمده فرهنگي و هنري جهان تبديل خواهد شد ولي شاه ميبايست دورانديشتر بوده و درباره اين مسائل عميقتر ميانديشيد.»(1)
اما مراسم جشن هنر شيراز كه وقيحترين صحنههايش در سال 1356 در ماه مبارك رمضان به وقوع پيوست، برنامه مستهجني بود كه رژيم پهلوي دوم در 10 سال پاياني عمر سياسي خود در شهر شيراز برگزار كرد. اين جشن از القائات فكري غرب بود كه در داخل كشور به نام فرح پهلوي برگزار شد.
در نيمه اول سال 1346 و زماني كه دولت ايران خود را براي برگزاري جشن پرهزينه تاجگذاري شاه آماده ميكرد، برنامه جشن هنر شيراز در دستور كار قرار گرفت. در پي اين تصميم هيأت امنايي مركب از 30 نفر از مقامات بلندپايه كشور شامل نخستوزير، وزيران، چند استاندار و شهردار براي برگزاري اين جشن تعيين شد، و در نهايت نخستين جشن هنر شيراز در 20 شهريور 1346 آغاز و تا 30 همان ماه به كار خود ادامه داد.
هدف از برگزاري اين جشن استحاله فرهنگي اسلامي مردم و باز كردن راه نفوذ فرهنگ غرب به داخل كشور بود. كساني كه به عنوان «هنرمند» از آمريكا و كشورهاي اروپايي براي شركت در جشن هنر شيراز به ايران دعوت شده بودند، شامل رقاصهها، فاحشهها، موسيقيدانان، خوانندگان و بازيگران فيلمهاي غيراخلاقي سينماهاي غربي بودند. به همين دليل اين برنامهها نتوانست با مردم ايران ارتباط برقرار كند. زيرا با فرهنگ مردم هيچگونه سنخيتي نداشت.
اگر چه برنامههاي اجرا شده در جشن هنر از ابتدا مستهجن و خلاف اخلاق عمومي بود اما اوج ابتذال در سال 1356 و در ماه مبارك رمضان صورت گرفت. در جشن هنر اين سال رژيم پهلوي ماهيت ضدديني خود را به عينه آشكار ساخت و اجازه اجراي نمايشي را داد كه سفير وقت انگليس در خاطراتش در كتاب غرور و سقوط، آن را به عنوان يكي از نخستين جرقههاي انقلاب ايران توصيف كرد. اين نمايش، «خوك – بچه – آتش» نام داشت. آنتوني پارسونز (سفير انگليس) شرح ماجراي نمايش فوق را اينگونه بيان ميدارد:
«جشن هنر سال 1356 شيراز، از نظر كثرت صحنههاي اهانتآميز به ارزشهاي اخلاقي ايرانيان از جشن هنر پيشين فراتر رفته بود. به عنوان مثال يك باب مغازه را در يكي از خيابانهاي پر رفت و آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً ميخواستند برنامه خود را كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند، صحنه نمايش نيمي از داخل مغازه و نيمي در پيادهرو مقابل آن بود. يكي از صحنههايي كه در پيادهرو اجرا ميشد، تجاوز به عنف بود كه به طور كامل (نه به طور نمايشي و وانمودسازي) به وسيله يك مرد (كاملاً عريان يا بدون شلوار درست به خاطر ندارم) با يك زن كه پيراهنش به وسيله مرد متجاوز چاك داده ميشود در مقابل چشم همه صورت گرفت. ولي موضوع به شيراز محدود نشد و توفان اعتراض كه عليه اين نمايش برخاست، به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد. من به اين خاطر موضوع را با شاه در ميان گذاشته و به او گفتم اگر چنين نمايشي به طور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا ميشد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نميبردند. شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.»(2)
اولين اعتراض جدي توسط روحانيون مبارز شيراز از جمله: آيتالله دستغيب و شيخبهاءالدين محلاتي صورت گرفت كه طي سخناني جشن هنر شيراز را محكومت و نسبت به اهانت به مقدسات ديني شديداً اعتراض نمودند. چنانچه ساواك نسبت به مسئله حساس و پيگيري آن را در دستور كار خود قرار داد. در گزارشي از ساواك در اين خصوص چنين آمده است: «برنامه جشن هنر شيراز – تاريخ 5/6/2536 – در يازدهمين جشن هنر شيراز نمايشنامهاي با عنوان «خوك – بچه – آتش» در مغازهاي واقع در خيابان فردوسي شيراز به اجرا درآمد كه اجراي آن مورد انتقاد و اعتراض روحانيون و متعصبين مذهبي آن شهرستان قرار گرفته و تقاضا نمودهاند كه از سال آينده از اجراي جشن هنر در شيراز خودداري شود و تصميم گرفتهاند كه از صبح روز جاري (5/6/2536) از حضور در مساجد و برقراري نماز جماعت خودداري نمايند. اما با اقدامات انجام شده از تصميم خود منصرف شدهاند و وضعيت عادي است، ضمناً دو نفر از روحانيون اصفهان به اسامي روضاتي و رهبر ضمن تماس تلفني با سيدعبدالحسين دستغيب پشتيباني خود را از روحانيون شيراز اعلام نمودهاند. ارزيابي خبر: خبر صحت دارد – گيرندگان: دفتر ويژه اطلاعات»(3)
موج اعتراض به برنامههاي جشن در اين سال بالا گرفت و در اكثر محافل رسمي و نيمه رسمي و مطبوعات انتقادات و اعتراضات قابل توجهي بروز كرد.
با انتشار خبر برگزاري نمايش مذكور و رسيدن آن به نجف اشرف، حضرت امام خميني(ره) به شدت برآشفتند و موضعگيري بسيار تند و شديداللحني را نسبت به رژيم پهلوي اتخاذ كردند. ايشان طي سخنراني در مسجد شيخ انصاري نجف اشرف در 7/6/56 چنين فرمودند: «شما نميدانيد كه اخيراً چه شده است. در شيراز عمل شد و در تهران ميگويند بناست عمل بشود و كسي حرف نميزند! آقايان ايران هم حرف نميزنند، من نميدانم چرا حرف نميزنند؟! اين همه فحشا دارد ميشود و اين ديگر آخرش است يا نميدانم از اين آخرتر هم دارد! در بين تمام مردم جمعيت نشان دادند اعمال جنسي را! و [آقايان] نفسشان درنيامد. ديگر براي كجا گذاشتند؟ براي كي؟ چه وقت ميخواهند يك صحبتي بكنند؟ خوشمزه اين است كه خود سازمانها و خود دولت و خود مردكه كذا [شاه] همين معنا با رضايت آنهاست، بياذن، آنها مگر امكان دارد يك همچو امري واقع بشود؟ يك همچو فحشايي واقع بشود خود آنها اين كار را ميكنند و بعد روزنامهنويس را وادار ميكنند كه انتقاد كند كه كار قبيحي بود، كار وقيحي بود حالا به گوش مردم برود، آنجا به چشم مردم بخورد، اينها همه به گوش مردم بخورد كه يك خرده آدم بشوند[و] آتشها اگر باشد خاموش بشود، فردا هم درتهران خداي نخواسته اين كار خواهد انجام گرفت و نه آخوندي و نه سياسياي و نه دكتري و نه مهندسي و نه ديگري اعتراض نميكند. اينها بايد اعتراض بشود، بايد گفته بشود. اگر ملتها همه با هم، ملت همه با هم، مطلبي را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد كه همچو قضايايي واقع بشود. از سستي ما و ضعف ما و استفاده از ضعف ما [ميگويند] اينها يك دستهاي هستند ضعيف و بيچاره! در صورتي كه شما قوه داريد، پشتوانهتان ملت است. ملت باز مسلمان است. اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحاني اسلام، ... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، دكترش با محصلش، دانشگاهي با مدرسهايش دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كاري انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهايي كه بر آنها تحميل ميشود، از زير اين بارها بيرون بروند و نميكنند! من نميدانم چرا! حالا اين قدري شروع شده است در ايران، يك مقداري شروع شده، يك فرصتي پيدا شده است و اميد است انشاءالله فرصتهاي خوبي پيش بيايد. انشاءالله خداوند تبارك و تعالي به همه شما توفيق بدهد و اسلام را تأييد كند و علماي اسلام را تأييد كند و محصلين را تأييد كند و مسلمين را تأييد كند.»(4)
در همين رابطه روزنامه اطلاعات نيز در شماره 12 شهريور سال 1356 خود در زمينه برنامههاي جشن هنر شيراز نامه يكي از خوانندگان خود را چاپ كرد. در بخشي از اين نامه آمده بود:
«در فلسفه وجودي و تأييد موجوديت جشن هنر شيراز كه حالا يازده ساله شده است حرفي ندارم، چرا كه حرف اين مقوله را به هنرشناسان بايد سپرد. پس بيهيچ كلامي از آن درميگذريم. اما در حالي كه آرم جشن هنر اينجا و آنجا در شيراز به چشم ميخورد و شهر حافظ پيوندگاه هنر جهان شده است، در قسمتي از پيادهرو خيابان فردوسي اين شهر شاهد آميزش كثيف جنسي چند به اصطلاح هنرمند بايد بود كه به وسيله جوجه هنرمندان ايراني، طرفداري ميشوند و قدارهكشيهاي وطني را اجير كردهاند تا اين زباله را به زور «دگنك» و «سونآپ» به خورد مردم بدهد! مردم ما، اين قبيل حركات شنيع و چندشآور را به عنوان هنر، نميپذيرند. مردم ميخواهند ببينند كه آيا ميتوانند بين خود و جشن هنر ارتباطي بيابند، پس به دنبال مسايلي در حركات و رفتار و گفتار هنرمندان آن سوي ديوارها و درياها هستند تا خود را در آن جستجو كنند. همان فلسفهاي كه به «جشن هنر» موجوديت بخشيد و به آن شكل داد. اما بسياري از آنچه كه در جشن هنر شيراز ميگذرد، از جمله نمايشنامه خوك، بچه، آتش و آربي آوانسيان، از فلسفه وجودي جشن دور افتاده است. اين چه تئاتري است كه بچهها از ديدنش شرم دارند و دست بر ديده ميگذارند تا صحنههاي كثيف آن را نبينند؟ اين چه تئاتري است كه زنان با ديدنش دشنام بر زبان ميرانند و بر باعث و بانياش نفريت ميفرستند و مردان براي قدارهكِشَشْ خط و نشان هنرمندانه ميكشند؟ اين چه عقيده و مرامي است كه وقتي چيزي را مردم نپسنديدند، با يك كارد آخته بالاي سرشان روبهرو ميشوند كه نوك تيزش را روي حلقومشان قرار داده و آنها را مجبور ميكند كه بگويند، پسنديديم، خيلي هم خوب بود...»(5)
پينويس:
1- آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، خاطرات سفير سابق انگليس در ايران، صص 48 و 49.
2- همان، ص 91.
3- جشن هنر شيراز به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، مقدمه.
4- صحيفه امام، ج 3، صص 229 تا 231.
5- روزشمار انقلاب اسلامي دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ج 1، ص 511.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 46
تعداد بازدید: 988