21 اسفند 1390
شمشير طلايي كه به سرقت رفت
پس از استعفاي رضاشاه در مجلس شوراي ملي درباره سرنوشت جواهرات سلطنتي برخي از نمايندگان سئوالاتي طرح كردند و منابع دولتي اظهار داشتند كه تصرفاتي در آن نشده است. حال آنكه بعداً طبق گزارش رسمي اداره بيوتات سلطنتي معلوم شد در چند نوبت به ويژه هنگام عروسي وليعهد بخشي از جواهرات سلطنتي كه به دربار فرستاده شده بود، به خزانه عودت داده نشده و مورد دستبرد قرار گرفته است.
علاوه بر آن، در دوران سلطنت محمدرضا شاه نيز مردم مطلع شدند كه شمشير طلاي مرصع به گوهرها و سنگهاي گرانبها كه به منظور برگزاري مراسم و تشريفات تدفين رضاشاه به مصر ارسال شده بود، به ايران بازگشت داده نشده است و فاروق پادشاه مصر آن را ضبط نموده و هرچه از وي مطالبه كردهاند، از تحويل آن امتناع كرده است.
اين قضيه مكتوم بود تا اينكه رژيم سلطنتي مصر واژگون گرديد. در اين موقع مجله «روزاليوسف» چاپ قاهره طي مقالهاي اين موضوع را برملا ساخت.
مجله خواندنيها در شماره 102 سال 12 خود زير عنوان «چگونه ملك فاروق شمشير جواهرنشان رضاشاه را بالا كشيد» شرحي نگاشته كه عيناً ملاحظه ميفرمائيد:
مجله «روزاليوسف» در شماره اخير خود (مرداد 1331) اين خبر را انتشار داده است: مقامات مسئول مصري اخيراً كه شروع به تصرف املاك و اموال و كاخهاي ملك فاروق، پادشاه سابق مصر كردهاند، با يك نامه رسمي از طرف وزارت دربار ايران مواجه گرديدهاند كه تفصيلات يكي ديگر از ماجراهاي فاروق، پادشاه سابق مصر و از بين رفتن قطعهاي از جواهرات سلطنتي ايران را فاش ميسازد.
جريان قضيه از اين قرار است در روزهاي جنگ جهانگير دوم، جسد رضاشاه براي دفن به مصر فرستاده شد، شاه در آن وقت خارج از كشورش در حال تبعيد وفات يافته بود و مصر و ايران نيز بر اثر ازدواج سلطنتي روابط كاملاً دوستانه داشتند.
فاروق، پادشاه سابق مصر دستور داد كه براي به خاك سپردن شاه سابق ايران كليه شعائر و رسومي كه براي دفن سلاطين مصر به عمل ميآيد، مراعات شود.
ايران نيز قبلاً موافقت خود را با دفن جسد شاه سابق در مقابر سلطنتي مصر اعلام داشته بود زيرا مقامات انگليسي با بازگشت دادن جسد شاه سابق به ايران مخالفت ميورزيدند.
از طرف دولت و دربار ايران يك هيأت ديپلماتيك فوقالعاده براي شركت در تشييع جنازه شاه سابق به قاهره اعزام شد.
جسد شاه آورده شد و در پيشاپيش آن شمشير طلايي مرصع به جواهرات گرانبها حمل ميگرديد. اين شمشير از طلاي كاملاً خالص بوده و جواهرات روي آن از احجار كريمه و كمياب بود.
مراسم دفن خاتمه يافت و جسد رضاشاه مانند سلاطين مصر موميايي گرديد... هيأت عزا كه از طرف ايران به قاهره اعزام شده بود خود را براي مراجعت به ايران آماده ساختند و فقط در انتظار دريافت شمشير طلايي شاه بودند.
ليكن انتظار اين هيأت به طول انجاميد و كسي براي آنها شمشير را باز نياورد. در اين وقت يكي از اعضاي اين ميسيون سراغ شمشير را از يكي از درباريان مصري كه در اين مراسم حضور داشت گرفت، مرد درباري دور و برخود را نگاهي كرده و گفت:
«نميدانم شمشير را كجا گذاشتند، ولي به هر حال، محفوظ است، يا اينجا... و يا آنجاست... حالا فردا ميبينم.» فردا گذشت، پس فردا هم به آن پيوست و از مدتي كه براي بازگشت ميسيون تعيين شده بود چند روزي سپري شد، ميسيون ايران مجدداً با دربار مصر تماس گرفت. از طرف دربار چند ساعت مهلت خواستند و پس از اين مدت، كارمندان دربار به اعضاي هيأت ايران پاسخ دادند:
«مولاي ما اعليحضرت پادشاه، خودشان شمشير را در اتاق مخصوصشان نگه داشتهاند. ما در اولين فرصت استفاده و ايشان را يادآوري خواهيم نمود كه شمشير را به سفارت ايران بازگردانند... زيرا اعليحضرت اكنون مشغول هستند!!».
ميسيون اعزامي ايران به تهران بازگشت و ماجراي شمشير را براي شاه ايران، شوهر خواهر ملك فاروق بازگفتند... شاه ايران به كلي هاج و واج ماند و دستور داد نامهاي به دربار سلطنتي در مصر و نامه ديگري هم به سفارت ايران در قاهره نوشته و تقاضا كنند كه در ارسال شمشير براي شاه تسريع نمايند.
شاه ايران دستور داد كه در اين نامهها تأكيد شود او از نظر قيمتي بودن شمشير آن را مطالبه نميكند، بلكه از اين جهت آن را ميخواهد كه يادگار پدرش ميباشد.
دربار سلطنتي مصر جوابي به دربار ايران نداد، سفارت ايران در قاهره به كليه وسائل ممكنه ديپلماسي و غيرديپلماسي براي دريافت شمشير متشبث شد اما نتيجهاي نتوانست به دست آورد.
چند ماه گذشت و شاه ايران را امور كشورش از ياد شمشير بيرون برد، در اين وقت بود كه تدريجاً روابط دربارهاي مصر و ايران رو به تيرگي گذاشت، با وجود اين سفارت ايران از هر فرصتي استفاده كرده و موضوع شمشير طلايي جواهرنشان را يادآور شده و آن را مطالبه مينمود.
سرانجام جنگ به پايان رسيد و تصميم گرفته شد كه جسد شاه سابق به ايران بازگشت داده شود.
ميسيون رسمي دولت ايران يك بار ديگر در قاهره حضور يافتند. سفارت ايران براي دربار سلطنتي و مقامات مربوطه وزارت خارجه پيغام داد كه حتماً لازم است در موقع حمل جسد شاه سابق، طبق رسوم سلطنتي و درباري ايران، شمشير باشد... به آنها جواب داده شد كه البته، همين طور است و بايد از شمشير طلايي در اين مراسم استفاده كرد. اعضاي كميسيون نفسي به راحتي كشيدند.
وقت تشييع جنازه فرا رسيد. ملك فاروق در اين مراسم حضور نيافت و از شمشير مرصع طلائي هم خبري نشد. سفير ايران در مصر سراغ شمشير را گرفت، به او جواب دادند كه دربار خيلي شمشير را جستجو كرده اما آن را پيدا نكردهاند و ملك فاروق هم اصولاً درباره اين شمشير اطلاعي ندارد... قضيه به همين جا ختم شد. تا اينكه در هفته گذشته پس از بركناري ملك فاروق وقتي كه اموال او از طرف دولت بازرسي و مصادره گرديد، دولت و دربار ايران مجدداً شروع به مطالبه شمشير طلائي و مرصع به جواهرات و سنگهاي قيمتي و كمياب را نمودند... مطالبهاي كه سودي نداشت.
به نقل از:
خواندنيها، سال 12
شماره 102
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 48
تعداد بازدید: 1061