21 اسفند 1390
داراييهاي رضاخان و فريبكاري فروغي
محمدعلي فروغي معروف به ذكاءالملك كه خود مسئوليت مهمي در تحكيم رژيم استبدادي پهلوي داشت، در شهريور 1320 تلاش كرد رضاخان به آرامي از مملكت خارج گردد و انتقال سلطنت به وليعهد به سادگي برگزار شود و مجازاتي براي ديكتاتور انجام نگيرد. فراماسونري بودن فروغي عامل اصلي اين رويه ميتواند باشد، شايد نقشي را كه شريفامامي در سال 1357 ه ش ميخواست بازي كند (او هم مثل فروغي استاد اعظم لژ فراماسونري بود) و موفق نشد و رهبر انقلاب اسلامي و نيروي واحد ملت اجازه فريبكاري را به او نداد با نقش فروغي در شهريور 1320ه ش قابل مقايسه باشد. در آن تاريخ رهبري چون امروز وجود نداشت كه در عمق تودهها رسوخ داشته باشد مردم نيز آگاهي امروز را نداشتند و به سادگي فريب سياست بيگانه را ميخوردند.
يكي از نمايندگان طي مقالهاي در دوم مهر 1320ه ش، مينويسد: «تلگراف رسيده از كرمان حاكي است كه شاه سابق اول مهرماه با همراهان و كسان خود به شهر كرمان وارد و امروز از شهر كرمان به سمت بندرعباس حركت و قرار است از آنجا به آمريكاي جنوبي يا آرژانتين رهسپار گردند». آيا اين خبر مايه تأسف نيست كه پيش از رسيدگي به موضوع جواهرات سلطنتي و قبل از تصفيه حسابهاي بيست ساله مربوط به وزارت فرهنگ و پيشه و هنر، كشاورزي، شهرداري، غصب اموال و املاك و مستغلات و پيش از آن كه به عرض و داد افراد و خانوادهها و حبس و شكنجه مظلومين، خفه كردن بيگناهان در گوشه زندانها در محكمه عدالت رسيدگي و احقاق حق شود شاه سابق كه مملكت را اين طور پريشان و بيچاره ساخته رهسپار اقصي بلاد خارجه شود؟ ضامن اين همه خسارات و صدمات كيست؟ ديگري مينويسد: شاه سابق به كجا ميرود؟ محاكمه مسببين بدبختي كشور چه ميشود؟ و صدها و هزاران فرياد ديگر. اعمالي كه رضاشاه و عمال او در بيست سال ديكتاتوري و خفقان عمومي انجام دادهاند در يك تاريخ كلي قابل توضيح نيست هر يك از نمونه اعمال محتاج بحث طولاني است. معالوصف لازم به يادآوري است كه صحنهسازيها و عوامفريبيهاي رضاشاه مدت مديدي به طول نينجاميد وي با سركوبي آزاديخواهان و دخالت در انتخابات مجلس شوراي ملي و محروم ساختن مردم از انتخابات آزاد چهره واقعي خود را نشان داد.(1) و به تدريج به ديكتاتور قهاري مبدل شد كه عقيده، حقوق، امنيت(2)، مذهب، مال و آسايش عموم افراد ايراني را ملعبه خود قرار داده با تصرف اموال و املاك مردم بزرگترين مالك ايران گرديد(3) و تمام چرخهاي حياتي كشور را در جهت منافع شخصي خود به حركت درآورد و سراسر كشور را به زندان تاريكي مبدل ساخت كه هر صداي مخالفي را خفه ميكرد. مردم روشنفكر و دانا يا كنارهگيري نمودند يا در گوشههاي زندان جان سپردند. فساد اخلاقي عجيبي در كشور پديدار شد. رضاخان به اين بناي بيمحتوايي كه ساخته بود شب و روز رنگ و روغن ميزد.
يكي از نويسندگان در پاسخ به كساني كه از خدمات رضاشاه سخن ميگفتند طي سلسله مقالاتي با عنوان «رفع اشتباه يا دفاع از آزادي» نوشت: پس از خاتمه جنگ جهاني اول اوضاع دگرگون گرديد و ايران رابطه جديدي با همسايگان خود و دول ديگر شروع نمود، بهترين فرصت براي اصلاح و ترقي پيش آمد و مردم با حسننيت دور شاه سابق جمع شدند زيرا طالب اصلاحات بودند اما هزار افسوس كه او نفع شخصي خود را بر نفع مردم ترجيح داد و براي هميشه به مردم اين كشور فهماند كه ديكتاتوري بلاي جامعه است، و بايد حكومت به دست مردم باشد و فريب ديكتاتور را نبايد خورد. مسلم است در اين بيست سال كارهايي صورت گرفته است اما آيا تصور ميكنيد اگر آن شاه سابق نبود اين كارها صورت نميگرفت؟ اوضاع بينالمللي بعد از جنگ نه فقط به كشور ما بلكه به همه كشورهاي كوچك فرصت ترقي و پيشرفت داد، هر كشوري به تناسب موقعيت و توانايي خود ترقي كرده است. اگر آن روز رضاخان به سلطنت برگزيده نميشد تصور ميكنيد خدمت نظام وظيفه در ايران مستقر نميشد؟ راههاي شوسه ساخته نميشد، بانك ملي تأسيس نميشد؟ راديو به اين كشور نميآمد؟ اختيار اسكناس به دست بانك شاهنشاهي باقي ميماند؟ كاپيتولاسيون الغاء نميگرديد؟ آيا تصور ميكنيد اگر شاه سابق اجازه ميداد وكلاي مجلس آزاد باشند قوانيني كه با شور حقيقي آنها ميگذشت به مراتب بهتر از قوانين فعلي نميشد؟ اگر ميگذاشت صاحبمنصبان قشون نظر در اداره كردن قشون داشته باشند قشون به طرز بهتري اداره نميشد؟ آيا افراد كارآزموده و فكور ملت ما نميفهميدند كه بانك كشاورزي مفيد است؟ اولين فكرشان اين نميشد كه بايستي در كشور دانشگاه بزرگي باشد؟ به فكر نميافتادند كه راهها بايد امن باشد؟ نميدانستند كه بايد مدارس را زياد نمود و محصل به اروپا فرستاد؟ اگر اين اصلاحات در لواي حكومت ملي صورت ميگرفت داراي اساسي هم ميشد زيرا فكر نفع شخصي، ديگر در آن راه نمييافت. براي برنج انحصار درست نميكردند كه مثلاً برنج در اصفهان و ساير جاها ممنوع شود براي پنبه و خيلي چيزهاي ديگر به همين جهت انحصار نميساختند. به خاطر شركت حريربافي چالوس ابريشمهايي را كه قبلاً اجازه ورود داشته در انبار توقيف نميكردند، و بالاخره كاميونهاي دولتي و شهرداري سنگكشي براي قصور شخصي نميكردند.
در دوره رضاخان مقداري كار صورت گرفت ولي چون نفع شخصي هميشه غلبه داشت فقط از لحاظ ظاهر فرق كرد بناهاي بزرگ و عمارات قشنگ ساخته شد اما انديشه و فكر و ابتكار سد گرديد عمارت شهرباني مجلل و آبرومند بود اما براي كسب آسايش مردم به كار رفت، ارتش بزرگي ايجاد گرديد اما ايمان و اعتقاد در آن ارتش نبود، و بر زور و اجحاف استوار يافته بود، و به همين جهت با سرعت پراكنده شد. آيا فكر ميكنيد تأسيس دانشگاه يا اداره ثبت اسناد و املاك و مؤسسات جديد فكر خود آن شخص بود؟ آن كسي كه نميدانست دانشگاه چيست؟! چگونه چنين فكري ميداشت؟ اين افكار از ديگران بود منتهي همه ميخواستند همه چيز به نام يك نفر باشد و در مقابل آن يك نفر، كسي ابراز وجود نكند. از آن وقتي كه همه چيز مخصوص يك نفر شد متصديان امور دولت بر جان و مال و حيثيت مردم چيره شدند، احترام حقوق فردي از ميان رفت، از مال يتيم و بيوهزن صرفنظر نشد، وجوه عمومي بيحساب و مؤاخذه صرف هوي و هوس آن فرد شد، نصف مردم تهران از تشنگي ميسوختند تا بادمجانهاي قصر فرحآباد تر و تازه بماند، و در حقيقت ارزش افراد از بادمجان كمتر شد. بارهاي مردم در ميدانهاي پايين شهر تا فروش نرفتن بارهاي اختصاصي نميبايستي به فروش برسد حتي سيمان را كه مورد احتياج عمومي بود همان ايادي منحصراً خريداري و بعد سه برابر قيمت خريداري به مردم ميفروختند. حتي خريد و فروش اتومبيل ميبايست نفعي به شاهزادهها برساند! اگر راهها امن نباشد شخص ميداند كه با يك دسته دزد طرف است و دزد به نام دزد مال مردم را مي گيرد اما در دوران بيست ساله به نام قانون، به دست دفتر اسناد رسمي و مأمورين ثبت اسناد و شهرباني كه هر كدام به نوبه خود حافظ حقوق و اموال مردم بودند مال و هستي مردم را ميگرفتند كه همه تعريف كردند رضاخان ميرپنج افسر ديويزيون قزاق كه در سوم اسفند 1299ه ش كودتا كرد و سردارسپه شد و در 1304ه ش به سلطنت نشست نه ملكي داشت نه كارخانهاي و نه وجوه نقدي در بانكهاي خارجي ولي روز بيست و پنجم شهريور 1320 ه ش كه امكان زورگويي و ستمگري براي او باقي نماند و به اجبار كنارهگيري كرد وي با تملك حاصلخيزترين نقاط كشور در مازندران، گيلان، گرگان و ساير نقاط بزرگترين مالك كشور ايران بود و با در دست داشتن ذخائر نقدي در بانكهاي انگلستان، آمريكا و آلمان يكي از ثروتمندترين مردان به شمار ميآمد.
چگونه اين ثروت كلان در چنين مدت محدودي فراهم گرديد؟ از راهي سهل و ساده، وزارت دارايي به صاحب ملك دستور ميداد كه چون نبايد در محل علاقه و ملك و آبي داشته باشد لذا ضروري است املاك خود را به شخص صلاحيتداري (كه صلاحيت آن را كميسيون دولتي در محل تعيين ميكرد) بفروشد و الا وزارت دارايي املاك وي را تصرف ميكرد و يا به ثمن بخس و به زور ميخريد و سپس به رضاشاه منتقل ميكرد.(4)
مثلاً از سال 1311 الي 1313 ه ش «كراستاق» كه صد و سي و چهار پارچه دهات ييلاقي و قشلاقي و مراتع و جنگلهاي مفصل داشت به ترتيب فوق ضبط اداره دارايي شد. در تنكابن جمعي مالكين را گرفتند در قصر زنداني كردند و بعد زن و بچه آنها را داخل كاميون ريختند و به چند دسته تقسيم كردند و به كرمان، جيرفت، بم، شيراز، كرمانشاه، همدان و قزوين فرستادند. يكي از مالكيني كه به نيريز تبعيد شده بود بعد از شهريور 1320 ه ش چنين نوشت: «ملك كمينه را در كجور مازندران بدون خريداري، بدون فروختن، بدون تعويض حتي بدون امضاء و بدون اخطار ضبط كردند. آقايان وكلاي مجلس و هيأت دولت امروز هم همان موقع سر كار بودند! وقتي من و هزاران مثل مرا تبعيد ميكردند هيچ كسي حرفي نزد. يك مأمور نماينده مختاري رئيس شهرباني اثاثيه و لباس ما را هم حراج كرد و ديناري از پول آن را هم به ما نداد!
روزنامههاي پس از شهريور 1320ه ش، پر است از اعمالي كه عمال ديكتاتور براي سلب املاك مردم انجام داده بودند.
يك، نماينده مجلس انگلستان پس از مسافرت به ايران و مطالعه احوال ايرانيان نوشته بود: «رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر راههاي ايران برداشت و به افراد ملت خود فهماند كه من بعد در سرتاسر ايران فقط يك راهزن بايد وجود داشته باشد.»(5)
جنون ثروت، رضاخان را چنان از خود بيخود كرده بود كه تنها به غصب املاك مردم، برقراري انحصار جهت فروش برنج و پنبه و گندم املاك اختصاصي به قيمت دلخواه، كارخانهداري، خريد و فروش ارز به كشت و فروش بادمجان و ترهبار در ميدانهاي پايين شهر ختم نميشد بلكه اعتبارات و بودجه مملكتي و خصوصاً درآمد كشور از نفت بدون هيچگونه حساب و كتابي در اختيار شخص اعليحضرت! بود و وي به ميل و اراده خود از آن استفاده ميكرد. مؤيد احمدي نماينده مجلس در اول مهر 1320ه ش در مورد چگونگي صرف عايدات نفت سئوالي در مجلس مطرح كرد و مخبر كميسيون بودجه گفت از سال 1306ه.ش سي و يك ميليون ليره عايد شده كه بيست و هفت ميليون آن خرج گرديده ولي معلوم نيست به چه ترتيب و به چه مصرفي رسيده است.(6) شهرداري تهران هم در مهر 1320ه ش در مقام انتشار و مطالبه هزينههايي برآمد كه براي دربار كرده بود و جمع آن به سيصدو پنجاه ميليون ريال ميرسيد و اعلام داشت شهرداري تقريباً تمام اعتبارات خود را به مصرف دربار رسانده و اكنون كار شهرداري به علت نداشتن وجه راكد گرديده است.
اما فروغي براي تسكين احساسات مردم با شتاب صلحنامهاي از رضاشاه گرفت و محمدرضا به صلاحديد او املاك غصبي پدر را در اختيار دولت قرار داد تا موقتاً مردم را آرام كند.(7) با اين ترتيب املاك رضاشاه به دولت انتقال يافت اما موضوع حل نشد و گرفتاري مربوط به اين املاك دامنگير دولت، مردم و به خصوص دستگاه دادگستري گرديد و تا زمان حاضر هم تمام نشده است. با اين توضيح اداره املاك اختصاصي تبديل به اداره املاك واگذار شد و مقرر شد اشخاصي كه ادعا دارند پس از اين كه حكم قطعي از دادگستري گرفتند ملك را پس بگيرند. در ابتدا مجلس قبول نميكرد كه مالك مسلم ملك به صورت مدعي ظاهر شود و سالها به عدليه برود ولي در نهايت پذيرفت كه رضاشاه آن همه املاك را مالك شده! و عده معدودي توانستند املاك خود را مسترد دارند بعد از هشت سال املاك مجدداً با تصويب مجلس به محمدرضا برگشت و در سال 1332ه ش در اختيار دولت مصدق قرار گرفت اما پس از كودتا با تصويبنامه به شاه تقديم شد و در اجراي انقلاب معروف شاه و مردم «انقلاب سفيد!» املاك غصب شده به دهقانان فروخته شد و با سپردن قبوض اقساطي به بانك بهاي اقساط بيست و پنج ساله نقداً وصول شد و به خارج رفت در حاليكه هنوز پروندههاي زيادي در مراحل دادگستري در جريان رسيدگي است!
اين رجال نوكر بيگانه سعي كردند به جاي سايه شوم بت ساقط شده (رضاشاه) بت ديگري را به نام وليعهد بسازند و از همان ابتدا شروع به تملق و دروغپردازي و رياكاري كردند و گفتند اعليحضرت همايون شاهنشاهي! مبلغ ده ميليون ريال از دارايي شخصي خود به وزارت فرهنگ اعطاء فرمودند كه سرمايه بازنشستگي اين دسته از معلمان باشد. يا نوشتند اعليحضرت همايوني از دارايي شخصي خود به هر يك از افسران ارتش هفت كيلو برنج و سه كيلو قند اعطا فرمودند. و از اين قبيل بخششها و مراحم درباره وليعهد تازه شاه شده فراوان بافتند و تبليغ كردند. اينان عيناً همان نقشي را كه بعضي از مليون و سياسيون سالهاي 1356-1357 ه ش قبل از انقلاب داشتند كه بايد وليعهد به جاي شاه به سلطنت برسد و اوضاع آرام و آزادي تثبيت گردد بازي كردند. خوب توجه كنيد چگونه تاريخ تكرار ميشود اما اين هوشياري و آگاهي است كه نتايج را خوب و يا بد به دست ميدهد اگر جهاد و شهادت اسلام راستين و خط مستقيم معروف به امام اين امت مسلمان را ياري نميساخت همان قيافههاي به ظاهر ملي و در باطن وابسته و پيوسته به سياست بيگانه همان قسم خوردههايي كه ميبايد در لحظات حساس نقش اصلي را ايفا نمايند، همان اعضاي شبكههاي مخفي و نامرئي كه در همه اركان حكومت رسوخ كرده بودند وليعهد جديدي را در سلطنت ابقا ميكردند و اوضاع آرام ميگرفت و سيل كمكهاي خارجي از نقدي و جنسي و فني و تكنيكي سرازير ميگشت. و سياستهاي استعمارگر با رضايت خاطر به تسلط كامل خود ادامه ميدادند.
راستي چرا در شهريور 1320ه ش مردم اين درس تاريخي را نداشتند؟ چرا در جهت تحصيل حاكميت متحد نشدند؟ چرا اوضاع قبل از كودتاي 1299ه ش، را به نظر نياوردند؟ چرا نتوانستند در مقابل ايادي پنهان بايستند؟ چرا در جهت قطع ايادي بيگانه محكم مقاومت نكردند؟ چرا گول امثال فروغي را خوردند؟ شايد هنوز محيط مساعد نبود، شايد هنوز آگاهيها به حد امروز نرسيده بود، شايد هنوز پردههاي ابهام كنار نرفته بود، شايد اسلام به صورت يك دين رزمنده و در شكل واقعي خود شناسايي نشده بود. به هر حال به شرحي كه خواهيم ديد شهريور 1320ه ش دوره آزادي نسبي را پيش آورد اما اين دوره كوتاه بود.
پينويسها:
1- معروف است كه بعد از خاتمه انتخابات دوره هفتم مدرس از رئيس شهرباني وقت پرسيد كه دوره ششم، من قريب چهارده هزار رأي داشتم در اين دوره اگر از ترس شما كسي به من رأي نداد پس آن يك رأي كه من به خودم دادم كجا رفت؟ (كتاب سياست موازنه منفي، ج 1، ص 33).
2- دادستان شهرستان را دستگير كردند و بازداشت نمودند به دليل اين كه از شهرستان محل خدمت او شكايتي به شاه شد و از عمال ديكتاتور عدم رضايت مردم، ابراز گرديده و نويسنده مطالب معلوم نگرديده است گويا تقصير دادستان اين بوده كه چرا شخصي جرأت كرده چنين نامهاي بنويسد؟! (گذشته چراغ راه آينده است، ص 54).
3- ميگويند در زندان غار به عنوان آخرين منزل وزراي محكوم اطاقي به نام اطاق امضاي قباله و فروش املاك وجود داشت، كساني كه حاضر نبودند املاك خود را تقديم شاهنشاه نمايند محلي براي آمپول هواي پزشك احمدي و يا سلولهاي پر از شپش آلوده به تيفوس جهت فراهم كردن مرگي كاملاً طبيعي در انتظارشان بود. هرگاه زنداني از اين فشارها جان سالم به در ميبرد و به عرض شاه ميرساندند، ميگفت مگر هنوز او زنده است؟ ده سال كافي براي مردن او نيست؟ مگر ميهمانخانه ساختهام؟ (روزنامه ستاره، شماره 1170، سال 1320ه ش).
4- نمونه نامهاي كه به افراد نوشته ميشد: «آقاي ... چون مقرر است كه هر چه زودتر شما به طور كلي قطع علاقه از نقطه مسكوني اوليه خودتان بنماييد لذا اكيداً به شما اخطار ميشود كه تا اول مهر 1314ه ش بايد به كلي اموال خودتان را هم از آنجا به مسكن فعلي خودتان انتقال بدهيد و چنانچه تا تاريخ مذكور به طور كلي قطع علاقه ننماييد آنچه از اموال شما باقي مانده باشد بلاعوض ضبط خواهد شد. وصول اين مراسله را فوري اعلام داريد – وزير ماليه» (مرد امروز، شماره 26، 27/5/1320 ه ش).
5- روزنامه ايران ما، شماره 547 مقاله تحت عنوان «مقامات مسئول چه ميگويند؟»
6- اطلاعات روزانه، شماره 4659- 2/7/1320 ه ش.
7- مسئله وجوه نقد رضاشاه در بانكهاي خارج مطرح گرديد و گفته شد در حدود ششصد ميليون مارك است هر چند دولت اعلام داشت معلوم نيست چنين مبلغي در بانكهاي خارج داشته باشد اما چون كار اعتراض بالا گرفت در بندرعباس اعترافنامهاي از او گرفتند كه واگذاري املاك طبق سند صلحنامه تنظيمي اصفهان وجوه نقد و سهام موجود در بانكهاي خارجي را هم دربر ميگيرد اما هيچ وقت موضوع وجوه نقد و سهام در بانكها روشن نشد و همچنان در ابهام باقي ماند.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 50
تعداد بازدید: 1061