21 اسفند 1390
گاو استالين
امام خميني در هشتم آبان 1357 در جمع دانشجويان مقيم فرانسه كه در روستاي نوفل لوشاتو به ديدارش آمده بودند، نكاتي را از تحولات تاريخ معاصر ايران بيان كردند. ايشان از جمله به ذكر روايتي راجع به استالين پرداختند كه مطالعه آن خالي از لطف نيست.
امام خميني پس از اشاره به شعارهاي كمونيستها فرمودند:
آنهايي كه اين مسائل را زمزمه ميكنند، اينها يا خودشان از عمال آنها هستند يا فريب آنها را خوردهاند. اين شعارهاي كمونيستي و شعارهاي ماركسيستي اينها از همان قماش هست؛ اينها يك دستهاي از جوانهاي بازي خوردهاند كه مطالعه نكردهاند در احوال آنهايي كه ايشان را دعوت ميكنند به كمونيستي، و به ماركسيستي دعوت ميكنند. مطالعهاي در احوال آنها نكردهاند ببينند خود آنها چه كاره بودند، مثلاً استالين – كه در [دوران] اخير، ما همه ادراكش كرديم و در زمان او هم بوديم و بعضي [از] شما هم بوديد – اين چه جور بوده خودش؛ خودش چه آدمي بوده است كه اينها ميخواهند تبعيت از او بكنند!
آن وقتي كه جنگ عمومي واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران – از آن طرف تهران تا خراسان، آنها بودند و انگلستان و آمريكا هم آن طرفها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشة ايران را ضبط كرده بودند و ما ديديم، من خودم ديدم، يك مطلب هم آن وقت معروف شد؛ آن وقتي كه متفقين آمدند؛ يعني رؤساي متفقين «استالين و روزولت و چرچيل» اينها آمدند به ايران، استالين، آن آدمي كه اين آقايان ميگويند كه كمونيست بود، آن آدم تودهاي بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» ميگفتند، برادر بود؛ همه اينها، وقتي خودش آمد به ايران، بايد حتي گاو شيرده برايش ميآوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد! اين آقاي كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين ارتشش و تودههاي مردم بود، اين وقتي كه آمد، در همان جنگ عمومي براي يك مشورت آمد به ايران، آن وقت معروف بود كه ايشان يك گاو خاصي همراهش آوردند كه شير آن را بخورد، مبادا خداي نخواسته مبتلا بشود به شير گاو ايران! اين زندگي اشرافي او بود.
من خودم اين را ديدم كه ما از تهران ميرفتيم به مشهد با اتوبوس، برخورديم به اين لشكرهايي كه از روسيه آمده بودند، كه عقيدهشان اين بود كه ما و استالين هر دو برادريم و همه با هم مثل هم ميمانيم! اينها ميآمدند براي گدايي سيگار يا چيز ديگر؛ وقتي يك سيگار به آنها دادند، گرفت آن سيگار را، و آن قدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن! براي يك سيگار گدايي ميكرد! استالين وقتي كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعي و با چه اشخاصي و گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!
اينها بازي ميدهند مردم را، مردم را بازي ميدهند. لنين كه اين قدر (كمونيستها) از او تعريف ميكنند اولاً به واسطه يك شكست جنسي خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهاي كه ديانت داشتند؛ با آن علمايي كه آن وقت بودند و علماي خودشان! يك مسئله جنسي بوده است كه آنها منعش كردند و او عصباني شده! آن وقت يك قصه هم از او نقل ميكنند كه ايشان گفته است كه «بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادي كه در مملكت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوري است، هر نفر آدمي كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش باهم مساوي است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگه ميداريم؛ براي اين كه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزي هم به ما ميرسد! هر آدمي كه خرجش كمتر نيست [و] دخلش كمتر از خرجش است، اين را بايد توي دريا انداخت!» اين آدم انسان دوست يك همچو آدمي است! اينكه حالا اين قدر از او تعريف ميكنند يك همچو آدمي است كه اين فقرا كه نميتوانند كار بكنند، پيرمرد شده است، ضعيف شده است، يك عيبي دارد كه نميتواند كار كند به اندازه مخارج خودش، اين ديگر به درد نميخورد؛ اين را بايد ريخت توي دريا راحت بشوند! توي دريا هم بريزند كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازي ميدهند جوانهاي ما را، و همهاش تبليغات است؛ واقعيت نيست.
منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 51
به نقل از: صحيفه امام، ج 4، صص 217 تا 219
تعداد بازدید: 1041