انقلاب اسلامی :: اختناق مطبوعاتي در عصر رضاخان

اختناق مطبوعاتي در عصر رضاخان

24 اسفند 1390

اختناق مطبوعاتي در عصر رضاخان

چكيده
مطبوعات به‌عنوان ابزاري آگاهي‌دهنده و جهت بخش به افكار عمومي نقش غيرقابل انكاري در حركت جوامع امروزي داشته‌اند. در ايران نيز تا به امروز اين نقش با فراز و فرود تداوم يافته است. در دوره مورد مطالعه ما در اين مبحث 1304 ـ 1302 ه‍ ش مقارن با نخست‌وزيري سردار سپه و گذار به سوي كسب سلطنت، مطبوعات در كنار جهت‌دهي به افكار عموم مردم، مشمول سياست‌هاي سركوبگرانه رضاخان شدند، اين مقاله كوششي است براي نماياندن تأثير جرايد بر روند قدرت‌يابي سردار سپه و برخورد وي با آنها.


مقدمه
شروع جنگ جهاني اول به وخامت بيشتر اوضاع سياسي داخلي ايران انجاميد. از يك طرف روس‌ها و انگليسي‌ها و از طرف ديگر آلماني‌ها و عثماني‌ها نبرد خود را بي‌توجه به اعلان بي‌طرفي ايران، به اين كشور كشاندند و جنبش‌هاي گوناگون در ايالات عليه دولت ناتوان مركزي سر برافراشتند. انقلاب اكتبر 1917، موقتاً روس‌ها را از صحنة سياسي ايران خارج ساخت و انگليسي‌ها كه ميدان را عملاً خالي از حريف مي‌ديدند، كوشيدند تا به ياري قرارداد 1919 ايران و انگليس، ايران را به صورت يك كشور تقريباً تحت‌الحمايه در آوردند، تلاش آنان در اين زمينه از سوي مجلس عقيم ماند ولي عدم كارآيي ذاتي مجلس و تزلزل گريز‌ناپذير دولت‌هاي قانوني، كودتاي بدون خونريزي 1921 م [1299 ه‍ ش] را به سركردگي سيدضياءالدين طباطبايي، روزنامه‌نويس و سياستمدار ماجراجو، و رضاخانه افسر قزاق، تشويق كرده، سرانجام راه را براي خلع سلسلسة قاجار از سلطنت و پيدايش حكومت پهلوي در 1925 م (1304 ه‍ ش) همواره ساخت. كودتاي سوم اسفند 1299 كه به حمايت و دستياري بيگانگان شكل گرفت نقطة آغاز دوره‌اي بود كه تا شهريور 1320‌ش ادامه يافت. اين دو را مي‌توان عصر رضاخاني دانست، عصري كه همراه با استبداد و خودكامگي بود و از مشروطيت و آرمان‌هاي آن چيزي جز صورت و ظاهر باقي نمانده بود. طبيعي است كه در چنين فضايي مطبوعات نيز از معني و محتوي خالي و جز تبليغ و نشر افكار مورد حمايت دولت خودكامه نقشي برعهده نداشته باشند. در اين دوره آن دسته از مطبوعات نيز كه به خود جرأت انتقاد از عملكرد هيأت حاكمه مي‌دادند مشمول سانسور و توقيف مي‌گرديدند. مسلم است كه اين سانسور و توقيف همانند ساير مظاهر ديكتاتوري رضاخاني يك دفعه به وجود نيامد، بلكه سيري تدريجي را طي نمود. اين مسير از دوران وزارت جنگ رضاخان آغاز و همواره با رشد قدرت او، شديدتر گرديد كه اين مسير به 3 دوره تقسيم مي‌گردد: 1) وزارت جنگ 2) رياست‌الوزرايي 3) سلطنت رضاخاني كه بحث ما به مرحله‌ي دوم يعني دوره‌ي رياست‌الوزرايي مي‌پردازد.

نگاه رضاخان به مطبوعات
علي دشتي درباره‌ي رفتار سردار سپه با ارباب جرايد، اين‌گونه مي‌نويسد: «... سردار سپه نظامي بود و عادت به انضباط داشت، و از اين‌رو خيال مي‌كرد كه اين انضباط، در سياست هم بايد باشد. چون خود در مسايل مملكتي و سياسي جدي و با هرگونه مسامحه و سهل‌انگاري مخالف بود و به راستي تمام قواي روحي و فكري او صرف امور سياسي و نظامي مي‌شد و جز اين همه‌ي مطالب ديگر را بازيچه مي‌شمرد، خيال مي‌كرد هر مرد سياسي بايد چنين باشد. پس مطبوعات نيز، جز مصالح عاليه كشوري نبايد هدفي و مقصودي را دنبال كنند. او با همان تحقيري كه از سياست‌پيشگان قبل از كودتا نام مي‌برد و آنها را مسئول فلاكت سربازاني مي‌دانست كه با دشمن درجنگند، از جرايدي كه دنبال اغراض خصوصي مي‌روند، بيزاري مي‌جست. روزنامه‌هايي كه متوقع كمك مادي بودند و يا از راه و رسم متانت و احتشام منحرف مي‌شدند از چشم وي مي‌افتادند. ولي خطر اساسي كه اين بار جرايد و آزادي مطبوعات و قلم را تهديد مي‌كرد، روحيه استيلاجويانة نظاميان و بسط تدريجي قدرت آنها به ديگر ارگان‌ها و دستگاههاي دولتي بود. در مقابله با اين خطر، مخالفين كودتا و قدرت‌يابي نظاميان، شروع به فعاليت كردند. در راه انجام اين فعاليت مؤثرترين وسيله براي آنها، جرايد و مطبوعات بود. به همين سبب دولت نيز، بايد جديت بيشتري به توقيف و سانسور جرايد و نشريات مي‌پرداخت.
حسين مكي نيز در تاريخ بيست‌ ساله خود در اين باره چنين مي‌گويد: «تنها چيزي كه همواره سردار سپه از آن مي‌ترسيد يكي انتقاد در جرايد و ديگري انتقاد در مجلس بود، جرايد اقليت را يكباره توقيف و از قلم آنها راحت شده بود. در مجلس هم كه مي‌خواستند انتقاد يا حملة شديدي به او بنمايند طرفدارانش با جاروجنجال نمي‌گذاشتند اقليت حرف‌هاي خود را بزند.

جرائد اقليت و جرائد اكثريت
جرايد و روزنامه‌ها در اين دوره به دو دسته اقليت و اكثريت تقسيم مي‌شدند، كه ما در اينجا ابتدا به بيان ويژگي‌هاي اين دو دسته پرداخته، سپس چند نمونه از روزنامه‌هاي اقليت را كه در دورة نخست‌وزيري سردار سپه، به كشاكش و مخالفت با وي پرداخته و در روند قدرت‌يابي او تأثير داشته‌اند مورد بررسي قرار خواهيم داد.

جرايد اكثريت
اين جرايد، در بيشتر مواقع، غوغا به راه انداخته و به جان اقليت مجلس و مخالفين سردار سپه افتاده و از هرگونه تهمت، افترا و كينه و دشنام درباره‌ي آنها مضايقه نمي‌نمودند، به جرايد اكثريت مساعدت‌هاي مالي و كمك‌هاي ديگر از هر طرف مي‌شد و مخصوصاً چون ادارة سانسور با آنها كاري كاري نداشت، بدون پروا هرچه مي‌خواستند برعليه شاه و دربار قاجار و موافقين آنها مي‌نوشتند تا زمان انقراض سلسله‌ي قاجاريه در غالب جرايد طرفدار سردار سپه مقالات و اخبار زيادي برعليه قاجاريه و مخصوصاً سلطان‌ احمدشاه منتشر مي‌شد ضمن اين مقالات همواره نسبت به مخالفين سردار سپه و مخصوصاً دسته‌ي اقليت مجلس حملات ديدي مي‌شد. حتي بعضي از جرايد براي مرعوب كردن مخالفين سردار سپه اخباري از خود جعل و ذهن جامعه را مشوش مي‌نمودند مانند روزنامه‌ي ستاره ايران كه در صفحه‌ي اول خودش، ستون مخصوصي زير عنوان «ضجه ولايات برعليه قاجاريه» اختصاص مي‌داده، همه روزه مطالبي در اين زمينه منتشر مي‌كرد. روزنامه‌هاي ديگر نيز به همين رويه تحت‌ عناوين مختلف مرتباً مقالاتي درج نمودند، از جمله روزنامة شفق سرخ كه ابتدا مشي و رويه‌اي مخالفت‌آميز با سردار سپه و اقدامات او داشت، از شمارة 235 مورخه‌ي 2 خرداد سال 1303 خود، زيرعنوان در «تاريخ قاجاريه» مطالبي مفصل منتشر مي‌ساخت. روزنامه‌هاي هفتگي و فكاهي نيز غالباً مقالات و كاريكاتورهايي برعليه قاجاريه و برعليه اقليت مجلس منتشر مي‌كردند.

جرايد اقليت
اين جرايد با اقليت پارلمان از نزديك همكاري و به وسيله مالك‌الشعراي بهار با آنها ارتباط دائمي داشتند، روي هم رفته، از 9 روزنامه كه طرفدار اقليت بود، هيچ‌وقت بيش از يكي دو تاي آنها منتشر نمي‌شد، مابقي يا به واسطة عسرت‌ مالي يا به علت توقيف بودن انتشار نمي‌يافت در صورتي كه جرايد اكثريت كه تعداد آنها چند برابر جرايد اقليت بود هر چه مي‌خواستند، مي‌نوشتند و با آنها همه نوع وعده‌ي مساعدت مانند وكالت شغل‌هاي ديگر داده مي‌شد.
جرايد اقليت به محض اين كه مطالبي بر عليه سردار سپه انتشار مي‌دادند فوراً توقيف و در پاره‌اي از مواقع در خلال چاپ نيز آن را توقيف و ضبط مي‌نمودند. حتي مديران آنها را نيز به انواع و اقسام مورد ضرب و شتم قرار داده، گاهي هم تبعيد مي‌كردند. جرايد اقليت مورد حملات جرايد اكثريت قرار مي‌گرفتند و زماني هم كه مي‌خواستند از خود دفاع كنند، فوراً تحت توقيف در مي‌آمدند.
از نخستين اقدامات سردار سپه در زمان تصدي رياست‌الوزرائي، گذراندن تصويب‌نامه‌اي در هيأت وزراء بود كه به موجب آن هر تظلمي كه در مطبوعات و جرايد چاپ مي‌شد، بي‌جواب مي‌ماند و بدان رسيدگي نمي‌شد. اين تصوب‌نامه برخلاف اصل بيستم قانون اساسي بود و از نخستين اقدامات رسمي براي محدود كردن مطبوعات در دورة رضاخان به حساب مي‌آمد. صدور اين تصويب‌نامه در جرايد طرفدار رضاخان با حسن نظر تلقي گرديد ولي در روزنامه‌هاي مخالف به شدت از آن انتقاد شد.
با وجود اين فشارهايي كه به مديران جرايد اقليت وارد مي‌آمد، بعضي از آنها برعليه اكثريت مجلس و جرايد طرفدار آنها شديداً مبارزه مي‌كردند كه ما در اين مجال چند نمونه از آنها را از نظر خواهيم گذراند.

روزنامه‌ي نسيم صبا
روزنامه‌ي نسيم صبا در تهران به صاحب امتيازي و مريدي حسين كوهي كرماني تأسيس و در سال 1302 ه‍ ش منتشر شده است. نسيم صبا روزنامه‌اي است ادبي ـ فكاهي، اجتماعي و در عنوان هر شماره اين شعر، به‌عنوان شعر روزنامه چاپ مي‌شده است.
چه غنچه سرنهفته نهان كي ماند دل مرا كه نسيم صباست، محرم راز
شماره‌ي اول سال دوم نسيم صبا در 15 فروردين 1303 ه‍ ش منتشر شده است. در اين شماره به عوض سرمقاله‌ اشعاري درج شد تحت‌عنوان:
شد مسخره جمهوري از آقاي تدين شد مملكت آشفته زغوغاي تدين
و اين اشعار درست در زماني انتشار يافت كه جرايد اكثريت در بحبوحة تبليغات خود برعليه سلسله قاجاريه و به طرفداري از جمهوري‌خواهي قرار داشتند. نسيم صبا به خاطر درج اين شعر براي مدت مديدي تعطيل شد تا خرداد سال 1311 ه‍ ش كه دوباره شروع به كار مي‌كند.
علي‌رغم سانسور شديدي كه بر مطبوعات حاكم بود، همچنان روزنامه‌نگاران، به انحاء و ترفندهاي مختلف مخالفت خود را با سردار سپه و اقدامات او ابراز مي‌داشتند، روزنامه‌ي نسيم صبا نيز در اوايل 1303 ه‍ ش در يكي از شماره‌هاي خود، شاهكار ادبي را كه تصور مي‌رود از آثار ملك‌الشعراي بهار باشد، به اسم «در مكاتيب وارده» تحت‌عنوان «توشيح عقايد» چاپ نمود كه در آن زمان، در محافل سياسي و ادبي با حيرت و جنجال بسيار تلقي گرديد. اين مقاله در زماني منتشر شد كه سردار سپه در هنگام معرفي اعضاي دولت خود به مجلس، نام يكي از وزراي خود را فراموش و پشت تريبون گير كرده و از وزيري كه نامش را از ياد برده، اسمش را سؤال مي‌كند و همين قضيه دست‌آويزي براي جرايد اقليت مي‌شود و چون آنها نمي‌توانستند صريحاً مطلبي منتشر نمايند لذا دست به اين اقدام، يعني توشيح عقايد زدند و نسيم صبا به انجام اين عمل پرداخت اگر در اينجا ما تمام كلمات اول سطرها را كه با حروف درشت‌تر نوشته شده‌اند، به ترتيب سرهم نماييم عبارت زير از آن مستفاد مي‌شود: «رضاخان بي‌سواد كه وزراي خود را نتوانست به مجلس معرفي بنايد چطور لايق رياست جمهور است، تأمينات نمي‌گذارند آزادانه بنويسم لذا موشح عقايد ملي حقه‌بازان را مي‌نويسيم و مي‌گوييم بگذار مرتجعين ما را به تكفير كنند».
از ديگر نمونه‌هايي كه روزنامة نسيم صبا به جبهه گرفتن در مقابل سردار سپه پرداخت، در قضية تمثال مي‌باشد. داستان اين‌گونه است كه علمايي كه از طرف دولت عراق به ايران تبعيد شده بودند چون در دوره‌ي رضاخان تبعيد آنان به پايان رسيد و در بازگشت به عتبات عاليات مورد مشايعت سردار سپه قرار گرفتند، پس از رسيدن به عراق، تمثالي را براي سردار سپه مي‌فرستند كه صحت و اعتبار ورود اين تمثال از نامه‌ي ميرزاحسين نائيني مرجع تقليد وقت، سرچشمه مي‌گرفت. روزنامه‌ي نسيم صبا در اين زمان اشعار زير را در صفحة اول و دوم خود در تاريخ 23 خرداد 1303 ه‍ ش منتشر كرده و جشن برپا شده به خاطر ورود اين تمثال را به باد تمسخر گرفته و چنين مي‌نويسد:
جشن روز جمعه خنده‌آور است ملت ايران عجب خوش‌باور است

روزنامه‌ي نجات ايران
روزنامه‌ي نجات ايران به مديري و نويسندگي زين‌العابدين فروزش تأسيس و در سال 1301 ه‍ ش منتشر شده است. طرز انتشار نجات ايران، هفته‌اي 2 روز، روزهاي سه‌شنبه و جمعه بود. نجات ايران تا سال 1305 ه‍ ش به طور نامنظم منتشر شده و براي مدت طولاني تعطيل مي‌گردد. روزنامه‌ي نجات ايران در ترقيات فرهنگي داراي معتقدات و روش خاصي بود و چنين مي‌پنداشت كه بايد در اصول تربيت و تعليم و تعميم فرهنگ و ايجاد روحيه عالي ملي، انقلابي در معارف ايجاد نموده و در اين راه كوشش‌هاي بسيار نمود و از اين جهت سبك آن موردپسند متجددين و ترقي‌خواهان بود. در سياست نيز مشربي تند و اصلاح‌طلبانه و اصلاح به معني واقعي داشت. ضمناً داراي جنبه‌ي ادبي نيز بود و غالباً بهترين قطعات نثر و ترجمه‌هاي بسيار ممتاز از آثار بزرگترين نويسندگان را دارا بود. اين روزنامه حاكي بالا آمدن سطح لياقت و شايستگي و طرفدار آن بود كه مقامات و مشاغل را بايد بر طبقه شايسته و توانا واگذار نمود.
شدت گرفتن اقدامات رضاخان عليه جرايد مخالف خود و قتل ميرزاده عشقي و به چوب و شلاق بستن روزنامه‌نويس‌ها، ظاهراً كار را به جايي رساند كه روزنامه‌ي نجات ايران در شماره‌ي چهارمش، از خوانندگان خود خداحافظي كرد و چنين نوشت: ما قلم را مي‌بوسيم و كنار مي‌گذاريم؛ قسمتي از مقاله:
وقتي كه در حضور نمايندگان ملت، قانون مربوط به آزادي مطبوعات را لغو مي‌كنند، چطور مي‌شود آزادانه حرف زد؟ و به توقيف روزنامة ستاره ايران و ستاره شرق اشاره كرده و نوشته بود كه بهتر است پيش از اين كه به سراغ ما نيز بياييد، ما خود، روزنامه‌ي خود را تعطيل كنيم. آخر سر نيز متذكر شده كه اگر بخواهيد روزنامه بنويسيد، بايد حول و هوش خود را بپاييد و بيشتر مواظب ناحيه غرب تهران باشيد كه منظورش محل اقامت سردار سپه و نصرت‌الدوله بود!
بعد از چاپ اين مقاله، «ناصر سيف» مدير روزنامه‌ي نجات ايران ناپديد شد و تلاش پليس براي پيدا كردن او به جايي نرسيد و آخر‌الامر هم معلوم شد كه وي براي نجات خود به سفارت شوروي پناه برده است كه باعث اعتراض آنان گرديده ولي اين نوع اعتراضات، تأثيري در تسلط سانسور بر آزادي قلم نداشت و نشرياتي كه توزيع و اشاعه آنها مقتضي نبود توسط نظميه جمع‌آوري مي‌شد.

روزنامه‌ي قرن بيستم
شماره‌ي اول قرن بيستم به صاحب امتيازي و نويسندگي ميرزاده عشقي در 16 ارديبهشت 1300 ه‍ ش در تهران منتشر شد. شماره‌ي اول سال دوم قرن بيستم به صاحب‌امتيازي ميرزاده‌ي عشقي و مدير مسئولي عباس اسكندري در 25 دي 1301 ه‍ ش منتشر شد. در سال دوم، قرن بيستم به جاي روزنامه سياست كه صاحب امتياز و مدير آن عباس اسكندري و توقيف شده بود منتشر گرديد. مندرجات سال دوم قرن بيستم عبارت از سرمقاله‌هاي تند و آتشين و قسمتي از اشعار عشقي و مقالات اجتماعي تحت‌عنوان (الفباي فساد اخلاقي) و اخبار داخله بود. پس از 4 ماه تعطيلي مجدداً سومين دوره روزنامه قرن بيستم در سال 1303 ه‍ ش و در آغاز جمهوري‌خواهي سردار سپه منتشر گرديد. در اين دوره بيش از يك شماره منتشر نشد و مطالب و مقالات همين شماره نيز موجب قتل عشقي گرديد. تاريخ انتشار اين شماره 7 تير ماه 1302 ه‍ ش است. عشقي با انتشار اين مقالات برعليه جمهوري پيشنهادي سردار سپه قيام نموده و عاقبت هم جان خود را فداي عقيده خويش نمود. او درست 5 روز پس از انتشار اين مقاله، از 12 تير ماه 1303 ه‍ ش هنگام صبح در خانة مسكونيش جنب دروازه دولت هدف گلولة دو نفر قرار گرفت. اما اشعاري كه در شمارة اخير روزنامه‌ي قرن 20، عشقي چاپ كرد، تحت‌عنوان «جمهوري سوار»، «مظهر جمهوري» و «نوحه جمهوري» مي‌باشد. در صفحه‌ي اول آخرين شماره‌ي قرن 20، كاريكاتور مردي خرسوار را نشان مي‌دهد كه خود را به پاي خم رسانيده و شير مي‌خورد و در كنار كاريكاتور نوشته است: (جناب جمبول بر خر جمهوري سوار شده شيره ملت را مكيده و مي‌خواهد به سرِ ِِِما شيره بمالد) و در صفحه‌ي دوم اشعار جمهوري سواري درج شده كه دو شعر اول آنها چنين است:
هست در اطراف كردستان‌دهي خاندان چند كرد ابلهي
قاسم‌آباد است آن ويرانه‌ده اين حكايت در آن واقع شده
ِِدر صفحه‌ي پنجم نيز عكس تابوتي را نشان مي‌دهد كه زير آن نوشته: جنازه مرحوم جمهوري قلابي و اين اشعار تحت‌عنوان نوحه جمهوري چاپ شده است!
آه كه جمهوري ما شد فنا پيرهن لاشخوران شد قبا

بازتاب قتل عشقي
قتل عشقي در تهران و در مجلس جوش و خروشي برپا نمود. آقاي ملك‌الشعراي بهار از طرف اقليت در جلسه مجلس شوراي ملي مورخه سه‌شنبه 17 تير ماه 1303 بياناتي راجع به اين كه دولت بايد از اين قبيل ترورهاي سياسي جلوگيري نمايد و حتي بايد قاتلين عشقي به مجازات برسند، اظهاراتي نمود. مرحوم مدرس نيز به روزنامه‌نويساني كه خود را طرفدار وي مي‌شمردند پيشنهاد نمود كه در مجلس تحصن اختيار نمايد و براي كسب امنيت و مصونيت قانوني مداخله مجلس را تقاضا كنند. اين تحصن مدتي نزديك به 3 ماه طول كشيد مديران جرايد اقليت شركت‌كننده در اين تحصن عبارتند از: 1) ملك‌زاده مدير تازه بهار 2) تقوي مدير گل سرخ شيراز 3) وفا مدير شهاب 4) ميرزاعيسي‌خان مدير هنرالمله 5) رحيم‌زاده صفوي مدير آسياي وسطي 6) عباس ميرزاي اسكندري مدير سياست.
تيمورتاش با ورود خود به كابينه، بازعماي اقليت مجلس در خصوص پايان دادن تحصن وارد مذاكره شد و در پايان كار نيز سردار سپه خود شخصاً به مجلس آمده و با مريدان جرايد به گفتگو نشست. رحيم‌زاده صفوي به نمايندگي از جانب مديران جرايد خواسته‌هاي آنان را كه اكثراً در ارتباط با امنيت جاني و حقوقي و مصونيت قانوني بود به تفصيل بيان نمود. هر چند تحصن پايان يافت ولي 3 روز بعد از آن، رحيم‌زاده صفوي دستگير گرديد و چون فراكسيون اقليت تهديد به استيضاح دولت نمود. با مداخله تيمورتاش آزاد شد. به هر صورت پس از واقعه‌ي قتل عشقي و جريانات حكومت نظامي حاكم بر فضاي سياسي آن زمان، پرونده جرايد اقليت و اصولاً پرونده آزادي كلام تا پايان دوره سلطنت رضاخان بسته شد و از اين پس كمتر كسي جرأت انتقاد را به خود ‌داد.

نتيجه‌گيري
حيات و فعاليت مطبوعات وضعيتي ادواري داشت. مثلاً دوره‌ي كوتاه پس از مشروطه، با آزادي مطبوعات همراه بود ولي در دوره‌ي قدرت رضاخاني دچار محدوديت شد. مطبوعات در ايران عمدتاً تابعي از قدرت سياسي بوده و اندك فعاليت‌هايي نيز كه مطبوعات مستقل و منتقد عليه قدرت وقت انجام مي‌دادند، محدود و متوقف مي‌شد. رضاخان براي مقابله با مطبوعات يا به سياست تطميع يا به سركوب و حذف متوسل مي‌شد و آنگاه كه از روشنگري‌هاي مطبوعات چاره‌اي نداشت ناگزير عقب‌نشيني مي‌كرد.
منبع: پيام بهارستان / د 2، س 1، ش 3 / بهار 1388


منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 54a



 
تعداد بازدید: 899


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: