انقلاب اسلامی :: تاريخ در دايره‌المعارف‌ها

تاريخ در دايره‌المعارف‌ها

24 اسفند 1390

تاريخ در دايره‌المعارف‌ها

نوشتار زير،‌ واژه تاريخ را در تعدادي از دايره‌المعارف‌ها و فرهنگ‌ها مورد بررسي قرار داده است. شيوه كار بدين صورت است كه ابتدا چكيده‌اي از مطالب هر منبع در ذيل مدخل تاريخ آورده شده و سپس يك نتيجه‌گيري كلي از مطالب آن انجام شده است و در قسمت پاياني مقاله نيز يك نتيجه‌گيري نهايي آورده شده است كه اميد است مورد بهره‌برداري ياد آشنايان قرار بگيرد.

1- لغت‌نامه دهخدا
لغت‌نامه دهخدا كه يكي از اصيل‌ترين و معتبرترين دايره‌المعارف‌هاي فارسي است در جلد چهارم خود (از صفحات 6201 تا 6235) به مدخل تاريخ و كلمات مرتبط و تركيبات آن پرداخته است.
اين دايره‌المعارف در توضيح مدخل تاريخ مي‌نويسد: «ريشه‌يابي، نوشتن كتاب، وقت چيزي را پديد آوردن و در اصطلاح تعيين كردن مدتي را از ابتداي امر عظيم و قديم مشهور تا ظهور امر ثاني كه عقب اوست».
در بخش بعدي به مباحث ريشه‌يابي و لغت‌شناسي كلمة تاريخ و اين كه آيا اين لغت اصالتاً عربي است يا معرف است پرداخته شده است و در خصوص مبدأ تاريخ مسلمانان نيز بحث‌هايي آورده شده است. از منابع مورد استفادة لغت‌نامه دهخد براي تهيه مدخل تاريخ كتبي چون كشاف اصطلاحات الفنون، كشف‌الظنون و التفهيم بيروني را مي‌توان نام برد.
نكته جالب توجه (و شايد قابل بحث) توضيحات بسيار گسترده‌اي است كه در اين دايره‌المعارف حول مسئله عربي بودن يا معرب شدن لفظ تاريخ مطرح گرديده است. آنچه از مطالعة اين مقاله به دست مي‌آيد اين است كه در نهايت واژه تاريخ به معناي مبدأ زمان است. چنان كه مؤلف معترض بحث‌هاي بسيار زيادي حول مسئله گاه‌شماري نيز شده است. وي گاه‌شماري را معادل «معرفه‌المواقيت» و «تقويم» مي‌داند.
در بخش ديگري از اين مقاله، تاريخ معادل حادث شدن يك واقعة مهم مطرح شده است و نقطه‌اي براي آغاز حركت هر يك از مبادي عظيم (مثل تاريخ مسيحي) دانسته شده است. بنابر نقل اين دايره‌المعارف ارزشمند، بيروني نيز تقريباً زمان روي دادن يك حادثه مهم (مثل ظهور يك دين) را در يك امت تاريخ مي‌نامد. كه اين نيز تقريباً به نوعي بيان مبدأ تاريخ است.
در ادامة بحث دهخدا اسطوره‌هايي را در مورد زمان و گاه‌شماري و مسئله عمر زمين و ديگر مسايل بيان مي‌كند و جالب است كه به طور مفصل به بيان بخشي از اسطوره‌هاي باستاني و ايراني و يهودي و مسيحي در خصوص آغاز حيات و مسائل مشابه مي‌پردازد و در اين بحث به طور بسيار مفصل در مورد آفرينش آدم و اقوال و عقايد مختلف در مورد آن از اديان مختلف و حتي اناجيل مختلفه داد سخن سر مي‌دهد و ماحصل بحث وي اين است كه برخلاف تصور عدة كثيري از ايرانيان، كيومرث اولين انسان نبوده است.
بخش ديگر بيانات دهخدا در مدخل تاريخ پيرامون علم گاه‌شماري و حساب و نجوم و مباني فلسفي چون قدم يا حدوث عالم دور مي‌زند و جالب است كه در اين عرصه حتي به بيان پاره‌اي نظريات فلسفي و كلامي در خصوص زمان و آفرينش عالم مي‌پردازد.
در اين مجال وي وارد بحث‌هاي زيادي در مورد مبدأ علم گاه‌شماري و نجوم و تقويم مي‌گردد. و بر سر اولين مبادي تاريخ سخناني مي‌گويد و مواردي چون تاريخ اسكندري، تاريخ انطيينوس، تاريخ هجري و چگونگي پيدايش هر يك از آنها توضيح داده مي‌شود و نظري نيز بر برخي مبادي تاريخ عرب انداخته مي‌شود.
در بخش بعدي بحث كه ظاهراً مربوط به تاريخ‌نگاري يا تاريخ‌سازي است، وي به بيان نكته‌اي مهم و شايع يعني وجود دروغ در تاريخ و ايجاد انساب دروغين براي ممدوحين مورخان همت مي‌گمارد و به عنوان شاهدي بر اين مثال، متعرض بحث‌هايي در خصوص مصداق ذوالقرنين مي‌گردد.
دهخدا در تعريفي ديگر مي‌گويد «تاريخ عبارت است از سرگذشت، سلسله حوادث قابل تذكر كه به ترتيب ازمنة تخميني منظم شده باشد. تاريخ به طور مطلق به سرگذشت يا سلسلة وقايعي كه در نقطه‌اي از روي زمين اتفاق مي‌افتد و انسان نقش اساسي داشته اطلاق مي‌شود.
در اين جا جالب است كه مرحوم دهخدا به نقش انسان در روي دادن حوادث تاريخي اشاره دارد. وي به نقل از مؤلف كشف‌الظنون موضوع تاريخ را احوال انبياء و اولياء دانشمندان و فلاسفه و پادشاهان و سفراء معرفي مي‌كند و فايدة آن را عبرت گرفتن و پند يافتن از احوال گذشتگان و تحقق ملكه تجربه از طريق اطلاع بر تغييرات زمان مي‌داند تا آن كه از امثال آنچه در گذشته زيان‌آور بوده پرهيز كنند و از آن چه داراي منافعي بوده سود جويند.
در اينجا مؤلف به بحثي در مورد ازمنة قبل از تاريخ و اشاره به دوران‌هاي مختلف زمين‌شناسي همت مي‌گمارد. و بلافاصله پس از آن مي‌گويد «تاريخ عبارت از دانش حوادث و اعمالي است كه در جريان زمان گسترش مي‌يابد. وقتي كه در زندگي يك فرد تحقيق كنند در حقيقت نام تاريخ نمي‌توان بر آن گذاشت مگر اين كه دربارة زندگي جوامع بشري تحقيق كند.»
در ادامه واژه‌هايي چون تاريخ ملي، تاريخ عمومي، تاريخ جهاني، تاريخ ايالتي، تاريخ تشكيلات، تاريخ نظامي، تاريخ سياسي و... توضيح داده شده‌اند.
در بخش ديگري از اين مقاله مي‌خوانيم: «بحث در اين است كه تاريخ علم است يا هنر. هنر حقايقي را كه دريافته‌اند در معرض مطالعة گروهي از خوانندگان قرار مي‌دهد و در ايشان نفوذ مي‌كند. تاريخ را كمتر از هنر نبايد پنداشت چه آن علمي است كه داراي هدفي صريح و روشي مخصوص است. مطالعه و تحقيق جلوه‌هاي فعاليت انسان طبق شواهد و قراين متكي بر دانش تاريخي است. براي تحقيق و تتبع اين منابع، تاريخ از دانش‌هاي ذيل بهره مي‌جويد: كتاب‌شناسي، شناخت خطوط قديم، كتيبه‌شناسي، سكه‌شناسي، مهرشناسي، علم مطالعه در فرامين، علم ازمنه و باستان‌شناسي».
اين مقاله به عبارت فلسفه تاريخ نيز پرداخته است و يادآور مطالب بسيار جالبي (البته خلاصه) در مورد روش تحقيق در تاريخ شامل لزوم تجزيه و تحليل در تحقيقات تاريخي براي يافتن اسناد معتبر و همچنين لزوم عدم غرض‌ورزي مورخ و لزوم بي‌طرفي و انقطاع وي از احساسات مي‌باشد.
دهخدا كلام خود را با شعري از كتاب «حبيب‌السير خواند مير» مي‌آرايد:
چنين ياد دارم زاهل هنر
كه علم خبر به ز درج درر
گر خطا چشم از درر حاصل است
بصيرت زعلم خبر كامل است
بر اخبار و آثار نو و كهن
زتاريخ واقف شوي بي‌سخن
گهي بازگويد زپيغمبران
گهي راز گويد زنام‌آوران
خبر گويدت گه زخيرالبشر
گه از حال شاهان نمايد خبر
گهي از حكيمان حكايت كند
گهي از كريمان روايت كند
ندارد در اين دير روز از مدار
چون اين علم، علم دگر اعتبار
نبيني كه قرآن وافي‌الشرف
بود مشتمل بر حديث سلف
زفعال درباب دين و دول
زاعمال اصحاب ملك و ملل
خبر مي‌نمايد كتاب مبين
به لفظ فصيح بلاغت قرين
چو تاريخ را اين شرف حاصل است
پسنديدة مردم فاضل است
بديهي است كه اين شعر، گوياي ديدگاه خاص اين مورخ نامي در مورد تاريخ است. پس از اين بحث، دهخدا به بيان ديدگاه جرجي زيدان در مورد علت اين كه چرا تاريخ باستاني نوعاً داراي ابهام است به نقل از كتاب تاريخ تمدن اسلام مي‌پردازد و در نهايت وي به بررسي ماده تاريخ در دايره‌المعارف اسلامي (كه احتمالاً منظورش Encyclopedia of Islam) اشاره مي‌كند و بيان مي‌دارد كه تاريخ به معاني چند به كار رفته است از جمله: به طور مطلق به معني سالنامه، شرح وقايع تاريخي، همچنين عنوان تعداد بسيار زيادي از آثار باستاني مثل تاريخ طبري، تاريخ مكه و... و همچنين به معناي مبدأ تاريخ به كار رفته است.
پس از ماده تاريخ، چندين كلمه كه به اين لغت اضافه شده است در لغت‌نامه مي‌بينم كه شامل انواع نظام‌هاي گاه‌شماري مثل تاريخ اسكندري، تاريخ اردشيري و انواع تاريخ‌ها بر حسب موضوع مثل تاريخ اديان بيان مي‌گردد و در نهايت لغت تاريخ شدن را به معناي بزرگ شدن و مشهور شدن مي‌يابيم.
دهخدا كه نسبت به ساير دايره‌المعارف‌ها، بخش نسبتاً موسع‌تر و جدي‌تري را به واژه تاريخ اختصاص داده است اما با نظري خلاصه مي‌توان محور سخنان دهخدا را در چند موضوع اساسي روشن كرد.
مسئله اول گاه‌شماري و مبدأ زمان است كه اين مسئله با علم تاريخ به معني نوين آن ارتباط زيادي ندارد. بحث بر سر عربي بودن يا نبود واژه تاريخ نيز به خود علم تاريخ مرتبط نيست. اما اتفاق افتاد امر مهم تقريباً يك بحث تاريخي است و بيان كرد اسطوره‌هاي باستاني نيز خود نكته قابل توجهي است اگر چه در هيچ يك از موارد ذكر شده، مفهوم نوين و علمي تاريخ روشن نشده است. تذكر مسئله تاريخ‌سازي خود تأكيدي بر اين دارد كه مؤلف با منابع تاريخي آسيب‌شناسي روش تحقيق در تاريخ آشنايي داشته است.
توضيح تاريخ به عنوان سرنوشت با سلسله حوادث قابل ضبط به ترتيب زماني نيز بيانگر نوعي تاريخ‌نگاري كرونولوژيك است كه به بيان حوادث به ترتيب روي دادن مي‌پردازد.
پرداختن دهخدا به نقش انسان در روي دادن حوادث تاريخي امر بسيار مهمي است چرا كه هم در دوران معاصر و هم در قرون قبل بسياري بر آن بودند كه تاريخ واقعاً ارتباطي به ارادة انسان‌ها ندارد. به قول معروف ارابة خود را از اجساد مردگان مي‌گذارند. كه اين عقيده در شكل افراطي خود منجر به پيدايش مسلك‌هايي چون ماركسيسم و ماترياليسم تاريخي گرديده كه هنوز پيرواني دارد.
بخش ديگري از كلام دهخدا حول مسئله عبرت گرفتن دور مي‌زند. به راستي اين عبرت چيست كه در بسياري از آثار مورخين اسلامي هدف از مطالعة تاريخ عبرت گرفتن دانسته شده است!‌ اما اين عبرت هر چه كه باشد بي‌شك مي‌تواند الفبايي براي تعريف بهتر موضوع علم تاريخ و كليدي براي آغاز پژوهش كارآمد در عرصه تاريخ باشد.
يكي از نكات جالبي كه در دهخدا مي‌خوانيم اين است كه تحقيق در زندگي يك فرد نمي‌تواند عنوان تاريخ داشته باشد. اين بيان تقريباً در نوع خود بي‌نظير است چرا كه اين شيوة تاريخ‌نگاري به ويژه در جهان اسلام بسيار مورد توجه است كه متأسفانه در نهايت به قهرمان‌پروري و عدم توجه به عوامل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در روي دادن حوادث تاريخي منجر مي‌گردد.
اگر چه دهخدا در ادامة بحث باب سخن از علم بودن دانش تاريخ را مي‌گشايد و اظهار مي‌دارد كه علم تاريخ داراي روش مخصوص و هدفي صريح است اما به بيان چگونگي اين روش نمي‌پردازد ديدگاه خاص دهخدا در خصوص دانش‌هاي كمكي تاريخ و اشاره او به مواردي چون سكه‌شناسي و كتيبه‌شناسي شايد بتواند حاكي از توجه بسيار زياد وي به تاريخ باستان و عدم توجه كافي وي به تاريخ معاصر باشد.
در يك جمع‌بندي كلي در مورد لغت‌نامه دهخدا مي‌توان اظهار داشت كه اين مجموعة ارزشمند توجه بسيار خوبي را از واژه تاريخ معطوف نموده است اما بيش از آن چه به علم تاريخ بپردازد به خود تاريخ از منظرهاي گوناگون پرداخته است، به علاوه در يك نگاه كلي اين‌گونه استنباط مي‌گردد كه توجه مؤلف محترم به تاريخ‌باستان بيشتر معطوف بوده تا تاريخ دوران معاصر.

2- دايره‌المعارف فارسي به سرپرستي غلامحسين مصاحب
بخش تاريخ اين دايره‌المعارف توسط آقاي دكتر زرياب تأليف شده است البته پاره‌اي بخش‌هاي تاريخي نيز توسط آقاي دكتر زرين‌كوب تهيه شده است. در اين دايره‌المعارف صفحات 593 تا 599 به واژه تاريخ و كلمات مرتبط با آن اختصاص داده شده است.
ذيل مدخل تاريخ، معانيي براي آن آورده شده است كه از جمله استعمال اين واژه در مورد علم تاريخ، زمان وقوع يك امر يا حادثه نسبت به مبدأ زمان، تقويم، گاه‌شماري بيان گرديده است. البته مؤلف اين مقاله به توضيح خود عبارت علم تاريخ نپرداخته است. در ادامه و در واژه‌هاي بعدي تعدادي از كتب مشهور تاريخي و بعضي اصطلاحات مثل تاريخ طبيعي توضيح داده شده است.
آنچه در اين مجموعه به چشم مي‌خورد نيز مي‌تواند يك تعريف گويا از تاريخ باشد. البته يك تعريف ساده از تاريخ يعني تعيين زمان يك رويداد وجود دارد اما مؤلف محترم اگر چه علم تاريخ را يادآور شده است اما هيچ سختي از مشخصه‌هاي اين علم به زبان نياورده است و به عبارت بهتر اصلاً وارد توضيح واژه‌اي علم تاريخ نشده است.
متأسفانه چنان كه خواهيد ديد در ساير فرهنگ‌ها و دايره‌المعارف‌ها نيز اين مطلب و اين نقيصه وجود دارد.

3- فرهنگ معين، دكتر محمد معين
در اين فرهنگ حدود يك صفحه به واژه‌هاي تاريخ، تاريخچه، تاريخ‌گو و تاريخي اختصاص داده شده است. (ص 1003). در توضيح واژه تاريخ مؤلف موارد زير را ذكر مي‌كند: وقت چيزي پديد آوردن، ابتداي امر عظيم، نشانگر زمان، سرگذشت و سلسله اعمال و وقايع (تاريخ قديم – تاريخ قرون وسطي – تاريخ قرون جديد – تاريخ معاصر) همچنين انواع تاريخ‌هاي الهي، جلالي، طبيعي و... نيز توضيح داده شده است.
در اين كتاب تاريخ‌گو به عنوان مورخ معرفي شده است و در توضيح واژه‌ تاريخي مي‌خوانيم: «داستان تاريخي، قابل درج در تاريخ»
در اين فرهنگ تقسيم‌بندي مشهور ادوار تاريخي به چشم مي‌خورد اما مؤلف محترم در خصوص جزئيات اين چهار تقسيم‌بندي هيچ توصيفي نداده است. اما بي‌شك اين تقسيم‌بندي توسط يك علم انجام شده است و هر يك از 4 دوره معرفي شده خود داراي يك روش خاص و يك اهداف خاص مي‌باشد.
نكته قابل بحث ديگري كه در فرهنگ معين وجود دارد اين است كه اين مجموعه تاريخ‌گو به عنوان مورخ معرفي شده است حال آن كه به عقيدة بعضي مابين مورخ و تاريخ‌گو تفاوت‌هاي بسياري هست كه مهم‌ترين آن انديشيدن مورخ به آن چه مي‌نويسد و عدم تعمق و تفكر تاريخ‌گو (وقايع‌نگار) به آن چه مي‌گويد يا مي‌نويسد مي‌باشد.
مطلب بعدي اين است كه در ذيل واژة تاريخي (عبارت داستان تاريخي گوياي اين است كه اساساً نگرش كلي به رخدادهاي تاريخي) يك نگرش داستاني است كه اگر اين را بپذيريم آنگاه تاريخ جزيي از ادبيات داستاني يك قوم است و به عنوان يك علم مستقل بررسي نخواهد شد.

4- دايره‌المعارف تشيع
دايره‌المعارف تشيع كه تأليف جمعي از نخبگان حوزوي و دانشگاهي است، در جلد 4 از صفحات 27 تا 48 به واژة تاريخ (البته تركيبات اضافي آن) پرداخته است. البته اين دايره‌المعارف متعرض اژة «تاريخ» به طور مطلق نشده است و تقريباً تمامي مواردي را كه ذكر مي‌كند نام‌هاي مربوط به كتبي است كه با عنوان آغاز مي‌گردد. البته بعضي از اصطلاحات مثل تاريخ قرآن نيز شرح داده شده است.
بخش تاريخ اين دايره‌المعارف توسط آقاي محمدحسين روحاني به همراه آقايان حسن انوشه، پرويز ورجاوند، شهيدي صالحي و يوسفي اشكوري تهيه شده است.
بسيار باعث تعجب است كه دايره‌المعارف تشيع كه لااقل از اسم آن مشخص است كه بايد خدمتي خاص را به تشيع و مكتب اهل بيت داشته باشد اما مع‌الاسف هيچ سنخي از مدخل تاريخ به ميان نياورده است و حال آن كه يكي از بهترين سخنان حول تاريخ و فايده آن جملة (جملات) مشهور علي‌بن ابي‌طالب(ع) در نهج‌البلاغه مي‌باشد. اميد است اين نكته در مورد ويرايش‌هاي بعدي اين دايره‌المعارف مشمول توجه خاص گردد.
عدم اشاره دايره‌المعارف تشيع به مدخل تاريخ در حالي است كه يك محقق برجسته در زمينة نهج‌البلاغه به واژه تاريخ به نيكي پرداخته است. عبدالمجيد معاديخواه كه مؤلف فرهنگ آفتاب است، واژة تاريخ را در ذيل 12 عنوان در نهج‌البلاغه مورد پژوهش قرار داده است، كه بعضي از اين عناوين نيز خود شامل عناوين جزئي‌تري هستند. سبك و سياق مؤلف در تقسيم‌بندي موضوع تاريخ در نهج‌البلاغه به شرح زير است:
1) قلمروي تاريخ (ذات و صفات حق فراسوي تاريخ، برابري گذشته و آينده و پديده‌هاي تاريخي و غيرتاريخي در علم الهي، جايگاه زمان و تاريخ در نظام آفرينش الهي، روزگار به عنوان بستر حركت تاريخ، روزهايي از اسارت تاريخ)
2) آغاز تاريخ در هاله‌اي از ابهام
3) ارزش و اهميت تاريخ (گذشته چراغ راه آينده در پرتو هدايت قرآن، تاريخ و خودآگاهي، بينش تاريخي رمز مقاومت و هوشياري، تاريخ معلم اخلاق و خودسازي، قضاوت تاريخ، بعثت‌ها و انقلاب‌هاي تاريخ به عنوان مشعل‌هاي توحيد)
4) فلسفة تاريخ (تأكيد بر كليت تاريخ جوامع، سرنوشت جوامع تابعي از عملكرد و فرهنگ آنان تأثير رفاه و سختي در پناهي و شكوفايي استعدادها، رابطة سياست و فرهنگ در حركت تاريخ، قانون‌مندي انقلاب‌ها، فشار رژيم‌هاي فاسد مقدمه بيداري ملت‌ها و...)
5) عوامل مثبت در حركت تاريخ
6) عوامل منفي در حركت تاريخ (استكبار، گرايش‌هاي نژادي، رسوبات فرهنگ جاهليت و...)
7) جريان حق و باطل و بعضي از ويژگي‌هاي آن
8) سرفصل‌هاي مهم تاريخ
9) سري در تاريخ اسلام
10) زمينه‌هاي انحطاط
11) جغرافياي معنوي جامعه اسلامي در سراشيبي سقوط
12) پيش‌بيني آينده
مؤلف در مجموع متعرض 63 مورد اشارات تاريخي و مطالب تاريخ نهج‌البلاغه شده است. به نظر مي‌رسد تنها از آوردن پشت سر هم اين عناوين و مطالب مربوط به آن بتوان يك مقالة قوي در مورد تاريخ از ديدگاه علي‌بن ابي‌طالب (ع) ارائه داد و بي‌ترديد ديدگاه نهج‌البلاغه اصيل‌ترين و معتبرترين ديدگاه تشيع در مورد تاريخ مي‌باشد.

5- دايره‌المعارف زرين
اين دايره‌المعارف، حدود يك صفحه را به واژه تاريخ اختصاص داده است. و به هيچ يك از تركيبات اضافي تاريخ (غير از تاريخ آلمان!!) اشاره‌‌اي نكرده است. اين دايره‌المعارف ريشه واژة تاريخ را از زبان‌هاي سامي مي‌داند كه در اصل به معناي حد ماه بود و سپس وسعت يافته و زمان را كه حوادث در آن رخ مي‌دهد شامل شد.
بنا به گفتة اين دايره‌المعارف شروع نگارش تاريخ از زمان اختراع خط مي‌باشد و در ذيل اين واژه، واژة تاريخ طبيعي را نيز توضيح داده است. ظاهراً اين دايره‌المعارف تاريخ را به عنوان منبعي براي شناخت باستان مي‌داند. شايد كه در هنگام تأليف ميان واژه‌هاي تاريخ و باستان‌شناسي اشتباهي صورت گرفته باشد.
مسئله بعد اين كه مؤلف قبل از آن كه واژه تاريخ را توضيح دهد وارد زمان نگارش تاريخ شده است. لذا در اين دايره‌المعارف نيز علم تاريخ هيچ‌گونه نمود و رسميت ندارد.

6- فرهنگ بزرگ سخن، دكتر حسن انوري
اين فرهنگ در حدود 6 صفحه از حجم خود را به واژة تاريخ اختصاص داده است. (از صفحه 1568 تا صفحه 1571). آن چه در اين فرهنگ در مورد تاريخ مي‌خوانيم به شرح ذيل مي‌باشد: دانش ثبت يا بررسي رويدادهاي گذشته، استاد تاريخ، رشته تاريخ در دانشگاه‌ها. آنچه در طول زمان بر ملتي گذشته مثل تاريخ اسلام. در اين فرهنگ تاريخ به عنوان مبدأ محاسبه زمان نيز معرفي شده است. نكته بسيار جالبي كه در فرهنگ بزرگ سخن وجود دارد، آوردن كلمات (عبارت‌ها) مرتبط با تاريخ است. به عنوان مثال عبارت تاريخ اجتماعي: دانش بررسي تاريخ گروه‌ها يا فعاليت‌هاي اجتماعي. از جملة موارد ديگر عبارت است از:
- تاريخ ساختن.
- تاريخ‌پژوهش: مطالعه و تحقيق كه موضوع آن تاريخ است.
- تاريخ‌دان: آن كه در مورد علم تاريخ تحقيق و مطالعه كرده است و از مسائل تاريخ آگاهي دارد.
- تاريخ‌گرايي: نظريه‌اي فلسفي مبتني بر تاريخ‌مند بودن تاريخ. نظريه‌اي كه بر نفوذ تاريخ بر زندگي انسان‌ها به عنوان معياري از ارزش تأكيد دارد.
- تاريخ‌نگار: تاريخ‌نويس، آن كه وقايع تاريخي را ثبت مي‌كند.
- مورخ. همچنين اين فرهنگ اشاره به بعضي نظام‌هاي گاه‌شماري از جمله تاريخ جلالي و... نيز نموده است. بي‌شك اين فرهنگ در 3 صفحه خود خدمت بزرگي (نسبت به ساير فرهنگ‌ها و دايره‌المعارف‌ها) كرده است. البته در اين كه در اين مورد دهخدا مقام اول را دارد نبايد ترديد كرد.
نكته مهمي كه در فرهنگ بزرگ سخن وجود دارد اين است كه واژة «دانش» در مورد تاريخ به كار رفته است و همچنين «واژة بررسي» نيز كه در ساير منابع كمتر به كار رفته در اين فرهنگ به چشم مي‌خورد.
همچنين وجود واژه‌هايي چون تاريخ اجتماعي، تاريخ‌پژوهي و تاريخ‌نگاري در اين فرهنگ، امر بديعي است كه در ساير فرهنگ‌ها و دايره‌المعارف به چشم نمي‌خورد كه شايد ناشي از جديدالاستعمال بودن اين واژه‌ها در زبان فارسي باشد. و خلاصه اين كه گرچه اين فرهنگ بيشتر به حوزة ادبيات اختصاص دارد اما اطلاعات نسبتاً جالب توجهي را در مورد واژة تاريخ و مضافات آن به دست مي‌دهد.
7- فرهنگ عميد، حسن عميد
اين فرهنگ در حدود يك صفحه از حجم خويش را به واژه تاريخ اختصاص داده است كه خلاصة آن از نظر خوانندگان مي‌گذرد:
تاريخ: معين كردن وقت چيزي، شرح وقايع و سرگذشت پيشينيان...
فرهنگ عميد به معرفي چند مبدأ تاريخي و چند نوع گاه‌شماري نيز پرداخته است.
با توجه به اين كه موارد ياد شده در اين فرهنگ، در ذيل شماره‌هاي قبلي توضيح داده شد از بيان مجدد آن به دليل لزوم اختصار صرف‌نظر مي‌گردد.
8- فرهنگ نظام، سيدمحمدعلي داعي‌الاسلام
فرهنگ نظام در حدود نيم صفحه به واژه تاريخ پرداخته است. طبق نظر اين فرهنگ تاريخ عبارت است از واقعات و حالات يك ملك يا ملت يا افراد و... همچنين واقعه‌هاي مهم نيز نوعي تاريخ است. در اين مدخل به واژة تاريخ به عنوان مبدأ تاريخ نيز نگريسته شده است و در نهايت مؤلف در خصوص عربي بودن تا عربي نبودن واژه تاريخ نيز بحث كرده است.
اين فرهنگ نيز هيچ اسمي از هم به ميان نياورده است، و به جهت اختصار از اضافة هرگونه توضيح بيشتر خودداري مي‌گردد.
9- فرهنگ فارسي دانش، مجيد فروتن
فرهنگ فارسي دانش نيز تنها بيان بسيار ساده‌اي از واژة تاريخ را توضيح داده و در سه محور كلي معين كردن وقت چيزي، شرح وقايع پيشينيان و معرفي چند مبدأ تاريخي واژة تاريخ را شرح داده است.
10- فرهنگ فارسي، دكتر مهشيد مشيري
اين فرهنگ كه در حدود نيم صفحه به بحث در مورد تاريخ پرداخته است. مؤلف تاريخ را وقايع و گزارش‌هاي مربوط به تحولات اقوام، ملت‌ها و مملكت‌ها مي‌داند و براي توضيح بيشتر تقسيم‌بندي مشهور ادوار تاريخ را (تاريخ باستان – تاريخ قرون وسطي – تاريخ قرون جديد – تاريخ معاصر) نيز اضافه كرده است. در پايان نيز به چند نمونه گاه‌شماري اشاره شده است.
11- دايره‌المعارف اسلام Encyclopedia of Islam
دايره‌المعارف اسلام، يك مجموعة بسيار معتبر از مفاهيم مرتبط با اسلام و جهان اسلام است كه توسط جمعي از محققين برجسته در ليدن تهيه و توليد شده است. اولين نكته جالب توجه در بررسي اين دايره‌المعارف، ارجاع مدخل History به مدخل Tarikh مي‌باشد.
اين دايره‌المعارف در جلد دهم خود به توضيح واژة تاريخ پرداخته است و حدود 46 صفحه (از صفحه 257 تا صفحه 302) را بدان اختصاص داده است.
در چند سطر اول تاريخ معادل تاريخ‌گذاري و درج وقايع به ترتيب زماني، و مبدأ تاريخ‌گذاري دانسته شده است.
پس از اين بخش مؤلف به عبارت «نوشتار تاريخي» مي‌پردازد كه آن را به 7 بخش مجزا تقسيم كرده و مطالب خود را در ذيل هر بخش ارائه مي‌دهد اين بخش‌ها عبارتند از:
1- جهان عرب.
(شامل از ابتدا تا سال 1950م، سرزمين مركزي و شرق از سال 950م تا سال 1500م، دورة 150م تا 1800م قرون 19 و 20، شمال آفريقا، آسياي مسلمان).
2- ايران
3- عثماني و تركيه جديد
4- هندوستان مسلمان
5- آفريقاي مركزي و غربي
6- آفريقاي شرقي
7- اندونزي و مالزي
طبيعي است كه وجود چنين تقسيم‌بندي مشخصي، بررسي دقيق اين واژه را نشان مي‌دهد.
سپس مؤلف به توضيح تاريخ‌ها و مبدأ تاريخ‌نگاري در جهان اسلام مي‌پردازد. وي به طور مشروحي به اتيمولوژي (بررسي تحول تاريخ مفهوم يك واژه در دوره‌هاي مختلف زماني) واژة تاريخ مي‌پردازد. از نظر او و واژه‌ مورخ مأخوذ از عبارت فارسي ماه و روز است و يك لغت تركيبي مي‌باشد كه در حقيقت به ريشة سامي كلمات ماه و روز برمي‌گردد.
سپس انواع تقويم‌هاي شمسي و قمري توضيح داده شده است و تقويم ويژه مسلمانان تقويم هجري) و ماه‌هاي آن توضيح داده شده است. در اين بخش بحث كوتاهي بر سر مسئلة رؤيت هلال و آغاز ماه نيز اضافه شده است كه به عقيدة مؤلف در تمامي مذاهب اسلامي غير از اسماعيليه، شرط آغاز ماه در هر منطقه در رؤيت هلال است و به علاوه مؤلف به جزئيات بسيار جالبي در مورد تقويم اسلامي و شروع ماه جديد از رهگذر هلال پرداخته است.
توضيح اسلوب و روش ارائه تاريخ بروز يك حادثه در منابع تاريخ اسلامي مطلب بعدي است. به عنوان مثال Laylatyin Khalat min rajab (كه در صورت لاتين عبارت ليلتين خلت من رجب) به معني گذشت 2 روز از ماه رجب و اتفاق افتادن آن حادثه گاه‌شماري، اشاره به مطالبي است كه مرتبط با حوادث تاريخي است.
بيان بعضي از مقاطع رايج زماني در بين مسلمانان مثل تقسيم ماه به عشر‌الاول، عشرالاوسط و عشرالآخر مطلب بعدي است.
سپس مبدأ تاريخ هجري و حادثه هجرت پيامبر در سال 622م توضيح داده شده است و در اين قسمت به گاه‌شماري در عربستان قبل از اسلام و معرفي چند نظام‌ گاه‌شماري به استناد الواح يافته شد. از عربستان جنوبي اشاره‌اي رفته است. در اين بخش تقويم‌هاي مصري، رومي، ماه‌هاي زرتشتي و چند نوع تقويم ديگر معرفي شده و به روزهاي مهم هر يك اشاره‌اي شده است. همچنين تقويم مورد استفاده در ايران جديد يعني هجري شمسي نيز معرفي شده است.
مؤلف در ادامه به توضيح نظام ماليات‌گيري بر اساس تقويم‌هاي مختلف كه در ايالت‌هاي گوناگون جهان اسلام رايج بوده است همت مي‌گمارد و به طور كلي در تمام كشورهايي كه اسم آنها در ابتداي مقاله ذكر شده وضعيت تاريخ‌گذاري و نوع تاريخ مورد استفادة آنان مورد بحث قرار گرفته است. در پايان اين بخش نيز كتاب‌شناسي آن ذكر شده است كه به صورت موضوعي دسته‌بندي شده است و از كتاب‌هاي آنان مي‌توان تحقيق ماللهند بيروني، التفهيم، تاريخ در ايران، اثر عبداللهي (چاپ سال 1366 تهران) و... نام برد.
در ادامة مقاله زيج‌ها مورد استفادة دانشمندان تمدن اسلاني معرفي شده‌اند و ضمن ارائة يك سري جدول‌ها، تقويم‌هاي مختلف توضيح داده شده و نظام‌هاي گوناگون گاه‌شماري بهتر معرفي شده است.
فصل دوم اين مقاله كه از صفحه 271 آغاز مي‌شود مرتبط با «نوشتار تاريخي» است. بحث از آنجا آغاز مي‌گردد كه كلمه تاريخ آيا فارسي است يا عربي است و اين كه اولين باري كه اين كلمه در جهان اسلام مورد استفاده قرار گرفت چه زماني بود؟ در اين بخش نيمة قرن دوم هجري اولين زمان براي كاربرد اين كلمه معرفي شده است كه منظور از آن رخدادهاي گذشته بوده است. اين لغت براي تاريخ‌نگاري نيز مورد استفاده بوده است.
قبل از اين تاريخ لغت اخبار بدين منظور مورد كار بوده است. در واقع تا اواسط قرن سوم هجري، كاركرد تاريخ در جامعه شامل زندگي‌‌نامه نويسي (سيره)، شرح جنگ‌هاي پيامبر (مغازي و فتوح) بوده است و شامل دانش و ادبيات مربوط به اين موارد نيز بوده است و ظاهراً اين معني تا اواخر قرن نوزدهم نيز رايج بوده است پس از آن در زبان عربي، تغييرات در اين شيوه نگارش ايجاد شده است كه متأثر از زبان انگليسي بود.
سپس بحث‌هاي زبان‌شناسي مطرح شده و به اين نكته اشاره رفته است كه سير تحول لغت تاريخ نامشخص است زيرا در ساير زبان‌هاي سامي چنين لغتي پيدا نشده است.
معناي اصلي تاريخ،‌ تاريخ يا تاريخ‌نگاري است. اما زماني كه اين مفهوم به تركيبات ادبي ضميمه شود به معني يك گزارش بر حسب زمان از رويدادهاست. اين معني ادبي در واقع براي اولين بار در كتاب «التاريخ علي‌السنين» مورد استفاده قرار گرفت. اما اين كلمه به سرعت توسعه يافت و شامل هر نوع گزارش از رخدادها يا اشخاصي گرديد. به عنوان مثال بخاري در اواسط قرن سوم هجري كتابي تحت عنوان تاريخ كبير تأليف نمود. اين كتاب يك فرهنگ الفبايي حديث است. از جمله متون اولية تاريخي عربي (تا سال 950م) به دست ما رسيده است مي‌توان به زندگي‌نامه پيامبر اشاره كرد.
مؤلف سپس به توضيح و معرفي كارهاي تاريخي اواخر قرن 3 و اوايل قرن 4 مي‌پردازد. از ويژگي‌هاي تاريخ‌نگاري اين دوران وجود ابهام در بعضي حوادث تاريخي كه منجر به روي كار آمدن امويان (ماجراي قتل عثمان) و همچنين چگونگي روي كار آمدن عباسيان است. در اين بخش به معرفي بعضي از كتب تاريخي اواخر قرن سوم هجري مثل تاريخ يعقوبي، اخبارالطوال دينوري، كتاب‌المعارف ابن قتيبه، مروج‌الذهب و معاون‌الجواهر مسعودي پرداخته شده است. مؤلفان اين كتاب‌ها به جمع‌آوري اخبار و اقوال پراكنده پرداختند. در ميان اين منابع، كتاب يعقوبي و كتاب مسعودي از شهرت بيشتري برخوردار است و كتاب يعقوبي به عنوان اولين كتاب عمومي تاريخ عربي مشهور است. در واقع يعقوبي الگويي براي مسعودي و طبري بوده است.
مؤلف سپس به بررسي كتاب مسعودي و مقايسة آن با كتاب يعقوبي پرداخته است. همچنين كتاب‌هاي بلاذري و طبري نيز معرفي شده‌اند.
در خلال اين مباحث واژه‌هاي فقيه و محدث و ارتباط آنان با تاريخ نيز مورد بحث قرار گرفته است. در بررسي كارهاي اين دوره، مؤلف به اين مطلب اشاره مي‌كند كه هيچ‌يك از مورخين اين دوره در مورد عاملين وقايع قضاوتي نكرده‌اند. وظيفة مورخ در منظر آنان، تنها مشخص كردن اخبار و اقوال قابل قبول و مرتب كردن آنهاست. زيرا اگر آنها به بحث در مورد وقايع مي‌پرداختند به عنوان مبلغ و مدافع يكي از گروه‌هاي عامل در حوادث به حساب مي‌آمدند.
ظاهراً با شروع دهه‌هاي آخر قرن سوم و از زمان خليفه‌المهدي عباسي تا زمان خليفة المأمون، استفاده از مورخ رسمي در دربار خلفا رايج بود اما تا قبل از دورة عباسيان شكل و شيوة تاريخ‌نگاري بيان اخبار پراكنده در مورد هر حادثه به تنهايي بود. شاهد اين مدعا آثار افرادي چون ابومخنف، سيف بن عمر، هيثم بن عدي، هشام بن محمد كلبي، واقدي و مدائني است.
در ادامه بر سر تاريخ‌نگاري در قرن سوم و ارتباط آن با علم حديث بحث شده است. شكل‌ ديگري از تاريخ‌نگاري در اين دوران كتب طبقات است كه بر اساس اشخاصي است. در اين زمينه نيز كتبي چون طبقات خليفه‌بن خيا، طبقات الشعرا و الجاهليين و الاسلاميين و انساب‌الاشراف معرفي شده‌اند و روش‌هاي آنها توضيح داده شده است.
در نهايت نيز نقد مختصري در مورد كارهاي تاريخي قرن 3 صورت گرفته است. مجموعه‌هاي اخبار تهيه شده در اوايل قرن 3 با ساير كارها از جهات مختلفي تفاوت دارد كه موضوع حوادث، منابع، سازماندهي اخبار، وضعيت مذهبي و سياسي و... و شرايط كلي حاكم بر تاريخ‌نگاري عصر اموي و عباسي به آن مؤثر بوده است. در دورة‌ عباسي، مجموعه‌هاي اخبار تنها مجموعه‌هايي داستاني بوده كه آنها به نقل آن مي‌پرداختند زيرا زمان كمي از وقوع حوادث بيشتر نگذشته بود. و به هر حال ميزان صحت اخبار مربوط به امويان مورد ترديد است. همچنين بعضي از كارهاي تاريخي اين دوره متعلق به امويان است كه از اين دست مي‌توان به زندگي‌نامة پيامبر اشاره كرد كه توسط مؤلفيني چون ابن شهاب زهري و موسي بن عقبه تهيه شده است. مشكل در مورد اخبار اين دوره تعصب يا هواخواهي نيست بلكه مسئله بر سر صحت اين نقل‌ها است... در اين بخش چگونگي جمع‌آوري تاريخ شفاهي زندگي پيامبر توضيح داده شده است. در پايان اين بخش نيز يك كتاب‌شناسي وجود دارد.
فصل بعدي مقالة به سرزمين‌هاي شرقي و مركزي در طول سال‌هاي 950 تا 1500 ميلادي اختصاص دارد. مؤلف در توضيحات خود اظهار مي‌دارد در قرن چهارم تاريخ‌نگاري به 2 زبان فارسي و عربي تداوم يافت. البته تفاوت اين 2 نوع تاريخ‌نگاري فقط در زبان آنها نبود بلكه در سنت تاريخ‌نگاري ايرانيان نيز بوده در ادامة بحث توضيحاتي پيرامون روش تاريخ‌نگاري اين دوره وارد شده است. عده‌اي از مورخين اين دوره منصب والايي در دربار داشتند كه از جمله مي‌توان به عمادالدين كاتب اصفهاني اشاره كرد. عده‌اي ديگر نيز مانند مسكويه از طبقه متوسط جامعه بودند.
در اين دوره تاريخ محلي مورد توجه قرار گرفت. اين تاريخ نوعي تاريخ سياسي به حسب منطقة جغرافيايي بود كه از جملة آثار تأليف شده در اين مورد مي‌توان به كتبي چون تاريخ موصل، النجوم الزهرة في‌ملوك المصر و القاهره، تاريخ بغداد، تاريخ مدينة دمشق اشاره كرد.
مؤلف در ادامه به يك بحث نظري در مورد تاريخ مي‌پردازد. وي اظهار مي‌دارد: توضيح اين مطلب بسيار مشكل است كه چرا تاريخ به عنوان يك علم (خواه مذهبي يا غيرمذهبي) به رسميت شناخته است. بسياري از دانشمندان و اصحاب علم، تاريخ را صرفاً به عنوان بيان وقايع مي‌شناختند و آن را نوعي از حديث مي‌دانستند. حتي طبري تلاش مي‌كرد تا نشان دهد كه تاريخ مي‌تواند به وسيلة همان ابزار و روش‌شناسي علم حديث مورد برخورد قرار بگيرد. اين تنها ابن‌خلدون بود كه آغازگر بحثي بود كه تاريخ را به عنوان يك علم مورد مطالعه قرار دهد. وي تاريخ را به عنوان يك دانش معتبر و رسمي مي‌نگريست كه داراي روش و اصول فلسفي است. ابن خلدون مدعي بود دانش تاريخي فقط اطلاعات خام گذشته نيست بلكه بايد از اين اطلاعات خام يك گزارش نظام‌مند از اصول حكمراني بر جوامع انساني به دست آورد.
مؤلف در ادامة مقاله به توضيح وضعيت تاريخ و تاريخ‌نگاري در دوره‌هاي بعدي مي‌پردازد و اظهار مي‌دارد: از سال 1840 شكل كنوني تاريخ‌نگاري عربي – اسلامي به وجود آمد و شكل كلي تاريخ‌‌نگاري از گذشته متفاوت شد. اين مسئله ناشي از تحولي بود كه در اثر برخورد مسلمانان با دنياي غرب در جهان اسلام به وجود آمده بود. اين تحول در ساير رشته‌هاي علمي نيز مشاهده مي‌شد. در آغاز قرن بيستم تعدادي از مورخينه شروع به انجام كارهاي تاريخي با طرح اروپايي و روش‌هاي پژوهش غربي نمودند. در اين بخش تعدادي از كارهاي جديد نيز معرفي شده است. و مؤلف در ادامه مقاله به بررسي علل و عوامل ناكامي اين نوع تاريخ‌نگاري مي‌پردازد به نظر مؤلف فضاي سياسي حاكم و فشار بخش‌هاي امنيتي و گذشته از آن نهضت اسلام در هر جايي بر مورخين و نوشته‌هاي آنان اثر مي‌گذارد. همچنين يكي از موانع تاريخ‌نگاري صحيح، فرهنگ عمومي است. در پايان اين بخش نيز يك كتاب‌شناسي ارائه شده است.
بخش بعدي مقاله به وضعيت تاريخ‌نگاري در شمال آفريقا و اسپانياي مسلمان اختصاص دارد اما بخش بعد از آن وضعيت تاريخ و تاريخ‌نگاري را در ايران مورد بررسي قرار داده است. مؤلف توضيح مي‌دهد كه تاريخ يران به 2 دورة قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسيم مي‌شود و اين دوره كاملاً مجزا از هم است. تا قبل از قرن چهارم همه تواريخ به زبان عربي بود. اما شاهنامه آغازگر تاريخ به زبان فارسي بود. دربار همواره از مورخين حمايت مي‌كرد و بسياري از مورخين داراي مناصب دولتي بودند كه از جمله آنان مي‌توان به بيهقي، جويني، رشيدالدين فضل‌الله و مناصب آنان در دربار اشاره كرده و حتي محمدتقي سپهر داراي منصب منشي‌گري در دربار محمدشاه قاجار بود. همچنين عده‌اي از مورخين جزو علماء بودند كه از جمله اين افراد مي‌توان ابن فندق مؤلف تاريخ بيهق را نام برد.
در ادامة بحث پاره‌اي از منابع تاريخي معرفي شده‌اند و شخصيت‌ مؤلفين آنها تشريح شده است. به عنوان مثال كتاب احسن‌التواريخ تأليف حسن بيك روملو است كه وي از طبقة رجال نظامي بود.
مهم‌ترين نقص مورخين فارسي اين بود كه آنها روايات را ثبت مي‌كردند اما به تشريح و توضيح اين روايات نمي‌پرداختند كه احتمالاً اين بدان علت بود كه آنها معتقد به يك مشيت الهي در رخداد حوادث بودند. اين عقيده مأخوذ از دين اسلام است. اين مورخين تمايلي به بازسازي گذشته نداشتند و در يك نگاه جامع‌تر مي‌توان گفت، آنها اعتقادي به شخصيت انساني نداشتند. يك دانشمند جامع‌العلوم به نام محمد بن محمود آملي در سال 735 مي‌نويسد: ارزش تاريخ و سيره در داستان‌سرايي نيست بلكه در عبرت و هشدار است. به گونه‌اي كه مردان عاقل قلب خود را مسحور اين جهان نسازند و به فكر خوشبيني ابدي باشند. (نفايس الفنون) انگيزه‌هايي كه ايرانيان را به نگارش تاريخ وامي‌داشت متفاوت بود. در اين قسمت مؤلف تعدادي از مورخان ايراني و نظرات آنان را در مورد تاريخ و نوايد و اغراض آن را معرفي و تشريح مي‌كند.
پاره‌اي از علل نقص كارهاي مورخين فارسي، تكيه آنان بر نوشته‌هاي قبل و روايت‌هاي شفاهي است. بعضي از نوشته‌هاي آنان نيز بر مبناي تجارب شخصي بود. يكي از عوامل پيشرفت زندگي‌نامه‌نويسي نزد مورخين ايراني، نقش تصوف و مراد مقدس در آن بود.
بخشي از ادبيات تاريخي نيز در زبان فارسي موجود است كه نه مي‌توان آن را جزو تاريخ دانست و نه مي‌توان آن را جزو زندگي‌نامه‌نويسي برشمرد.
آغازگر نگارش تاريخ به زبان فارسي بلعمي بود. وي توسط منصور ساماني مأمور شد تا كتاب تاريخ‌الرسل و الملوك طبري را ترجمه كند. كار بلعمي كاري داستاني تاريخي است و نقش يك الگو را بازي مي‌كند.
مؤلف سپس به معرفي كتبي چون زين‌الاخبار گرديزي و مجمل‌التواريخ مي‌پردازد. و سپس مي‌افزايد: سنت تركيب تواريخ عمومي تا قرن نوزدهم ادامه يافت و ظاهراً پايان‌بخش آن كتاب ناسخ‌التواريخ بود و از آن پس نوشتن تواريخ سلسله‌اي و كتبي آغاز شده بود. همچنين كتبي از دورة سلجوقي نيز معرفي شده است كه از جمله مي‌توان به نصره‌الفقره عمادالدين كاتب اصفهاني، سلجوق‌نامه ظهيرالدين نيشابوري، اخبارالدوله السلجوقيه حسيني و... اشاره كرد. در دورة مغول نيز كتبي مانند طبقات ناصري جوزجاني، نظام‌التواريخ بيضاوي، جامع‌التواريخ رشيدالدين فضل‌الله و... معرفي شده است. در دورة تيموري نيز مجمل‌التواريخ حافظ ابرو و زبده‌التواريخ بايسنقري معرفي شده است.
مؤلف اظهار مي‌دارد: دورة مغول عموماً به عنوان درخشان‌ترين عصر نگارش فارسي شناخته مي‌شود كه مورخين بسياري در آن زيسته‌اند. سپس به توضيح و تفصيل زندگي بعضي از مورخين اين دوره‌هاي پرداخته است و كتب آنان را بررسي كرده است كه از جمله مي‌توان به كتاب وصاف اشاره كرد.
مؤلف در توضيح سبك نگارش چنين مي‌گويد: در زمان تيموريان سبك نگارش تواريخ، حالت نثر آراسته به خود گرفت. و در اين دوران كتب زيادي گردآوري شد.
پس از تيموريان مركز مورخين از شرق ايران به غرب ايران نقل‌مكان كرد. اين تغيير تاريخ‌نگاري را نيز دستخوش اصلاحاتي كرد. تغيير مذهب صفويان به تشيع به روشني بر تفسير آنها از تاريخ صدر اسلام تأثير گذاشت و اين موجب بروز درگيري‌ها و مخاصمات شيعه و سني مابين امپراتوري صفوي و امپراطوري عثماني گرديد. در سال‌هاي اخير بسياري از متون تاريخي عصر صفوي چاپ شده است كه پاره‌اي از آنها گذشته از اين كه به مسايلي سياسي پرداخته است، زندگي روزمرة ايرانيان را نيز به تصوير مي‌كشد.
در قرون 19 و 20 تفاسير مورخين ايراني در مورد واقعيات تاريخي، رنگ‌ ملي‌گرايي به خود گرفت. آنها در يك ديدگاه بسيار نقادانه در مورد اسلام، ميل خود را به تجزيه‌طلبي از جهان اسلام نشان دادند.
يكي ديگر از عوامل مهم و مؤثر در تاريخ‌نگاري، توجه به تاريخ محلي و سلسله‌اي، با توجه به پايتخت پادشاهي و مركزيت سياسي يك شهر بود كه در اين گونه موارد دربار پادشاهي در مركز، تأثير كمتري بر نگارش اين گونه تواريخ داشت.
در پايان نيز يك كتاب‌شناسي مفصل وجود دارد. به جهت اختصار از بيان فصل‌هاي عثماني و تركيه جديد، هندوستان، آفريقاي مركزي و غربي، آفريقاي شرقي و اندونزي و مالزي خودداري شده است.
در يك جمع‌بندي كلي از مقالة دايره‌المعارف اسلام مي‌توان اظهار داشت: سبك نگارش اين اثر كاملاً متفاوت با منابع قبلي است. در اين كتاب چند مطلب مفيد به اختصار (مختصر و مفيد) آمده است و اطلاعات كاملاً كاربردي است. شخصاً مؤلف اين مقاله، فردي كاملاً آشنا به موضوع بوده است كه علاوه بر توضيح مطلب به سير آن در جهان اسلام نيز پرداخته است و از رهگذر اين سير به تحليل مطالب پرداخته است. هر شخصي با مطالعة اين مقاله در نهايت به يك علم اجمالي و يك ديدگاه قابل قبول در مورد تاريخ خواهد رسيد و اين دقت و جديت در تأليف مقاله نشان از اهميت و اهتمام مجموعة دايره‌المعارف اسلام به تاريخ مي‌باشد. متأسفانه كار انجام شده در اين مقاله قابل مقايسه با هيچ‌يك از دايره‌المعارف‌هاي فارسي زبان نيست و اين تأكيد مجددي بر لزوم بازبيني و مقايسة دايره‌المعارف‌هاي فارسي با موارد مشابه خارجي آن است، خصوصاً مواردي كه توسط مستشرقين تهيه شده است كه در هر حال نمي‌توان شائبة بهره‌برداري سياسي و اجتماعي از آن را ناديده گرفت. بسياري از نتايجي كه در همين مقاله كوتاه گرفته شده است امروز مورد استفادة قدرت‌هاي غربي است كه از جمله آن مي‌توان، مسئله اختلاف شيعه و سني و تفسير آنان از تاريخ صدر اسلام و تأثير اين تفسير در روابط آنان دانست. اين مسئله اكنون در سياست قدرت‌هاي استعمارگر در جهان اسلام به ويژه در عراق جنگ‌زده كاملاً مشهود است. اما در دايره‌المعارف‌هاي فارسي چقدر به پژوهش كاربردي اهتمام شده است؟!
در هر حال قضاوت بيشتر بر عهدة خوانندگان گرامي باشد.

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
چنانكه از حضورتان گذشت نگاهي گذرا به مدخل تاريخ در چند دايره‌المعارف و فرهنگ تقريباً خود بيانگر جدي‌‌ترين بي‌توجهي نسبت به اين واژه مظلوم است به حدي كه حتي عده‌اي از اين منابع از ذكر كلمة علم در مورد تاريخ ابا ورزيدند و اين در حالي است كه جامعة علمي و دانشگاهي دنيا امروز تاريخ را به عنوان يكي از مهم‌ترين عرصه‌هاي علمي در علوم انساني و اجتماعي مي‌داند.
به پندار اين منابع و طبعاً جامعه‌اي كه اين منابع در آنها تهيه شده تاريخ، گاهي صرفاً يك داستان است و گاهي شرح وقايع و... مي‌باشد.
اين كه تاريخ به معني تعيين وقت يا مبدأ زمان باشد تقريباً امري روشن است اما آنچه با شنيدن عبارت علم تاريخ در پندار نگارنده نقش مي‌بندند اين است كه «علم تاريخ عبارت است از كشف، بررسي، تجزيه و تحليل، نتيجه‌گيري و به روزرساني روش‌ها و عوامل مؤثر در تحولات انساني اعم از اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... به هدف بازخواني انتقادي گذشته و اقتباس از آن براي كارآمدسازي و آسيب‌شناسي برنامه‌هاي آينده».
چنان كه ملاحظه مي‌گردد در اين ديدگاه عمليات اصلي مورخ عبارت است از «نقد و آناليز عوامل سازنده، سرنوشت يك ملت در گذشته اما با نگاهي معطوف به آينده». بديهي است در چنين ديدگاهي تاريخ تنها داستان يا تعيين وقت چيزي يا معرفه‌المواقيت نيست بلكه تاريخ «ملاحظه‌اي خاص در خط سير كاروان بشريت از ابتدا تا انتها و استخراج عوامل مثبت و منفي و تعيين ميزان اثرگذاري آنهاست.»
متأسفانه چنين ديدگاهي و چنين تعريفي از تاريخ و علم تاريخ در هيچ‌يك از منابع يادشده وجود نداشت و اين خود تأكيد مجددي بر لزوم همت هر چه بيشتر دست‌اندركاران دايره‌المعارف بزرگ اسلامي در تدوين مطالب مدخل تاريخ مي‌باشد.



منبع: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 55
به نقل از: تاريخ در ايران
ويژه‌نامه ياد، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي
پاييز 1384، صص 118-97



 
تعداد بازدید: 989


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: